این شعار دانشجویان سنندج در تظاهرات روز 17 آبان است. شعاری که در این 8 هفته در تمامی دانشگاهها به گونه دردناکی جایش خالی بود. در شروع دهه 90 با اوجگیری اعتصابات کارگری، گسترش فزاینده مبارزات کارگران تا حد 6000 اعتصاب درسال، استیلای شرائطی که درآن طبقه کارگر تنها نیروی میداندار درحال پیکار علیه فشار استثمار و سایر سبعیت های سرمایه داری و رژیم اسلامی سرمایه بود، با چهارمیخ شدن تابوت اصلاح طلبی، با وقوع همه اینها توده وسیع دانشجویان برخاسته از شرائط کار، استثمار، زندگی، مبارزه طبقه کارگر کوشیدند ولو حلزونی، صف آرائی فراطبقاتی، آویزان به رژیم ستیزی توخالی خود را سمت و سوی طبقاتی، رادیکال، سرمایه ستیزانه دهند. این بخش دانشجویان تلاش نمودند دریابند که در جامعه طبقاتی، در جهنم سرمایه داری، در جامعه متشکل از دو طبقه اساسی کارگر و سرمایه دار، دانشجو نیز نمی تواند از «ابتلا به مصیبت ماده» از تعلق طبقاتی در امان باشد، دانشجو نیز بالاخره یا از اهالی طبقه آماج فشار وحشیانه استثمار و زیر بمباران محرومیتها، فرودستی ها، بی حقوقیها، آزادی کشیها است و یا عنصری از طبقه سرمایه دار است. حوادث بالا هر چند لاک پشتی جوانه های این شناخت را در دانشجویان معترض ابوابجمعی طبقه کارگر رویاند که سرمایه داران، از جمله دانشجویان سرمایه دار ولو در اپوزیسیون باشند، باز هم افق پیکار، محتوای خواست ها، نوع رژیم ستیزی، شالوده اعتراض و همه چیزشان متضاد مطالبات، اهداف، انتظارات و چشم اندازهای آنان است. این واکاوی رادیکال ، در شروع دهه 90 بر شیرازه معجون مریخی «جنبش دانشجوئی» تا حدی ترک انداخت، عوارض آن نیز خود را به نمایش نهاد، همه شاهد بودیم که با عروج کارگران هفت تپه، گسترش مبارزات آنها به راهبندانها، تصرف جاده های تجاری، انسداد خطوط حمل و نقل سرمایه داری، خیزش حمایت آمیز کارگران شوش از آنها، دانشجویان خیلی از دانشگاهها نیز وارد میدان همرزمی، همسنگری شدند، کلاسها را تعطیل کردند، در محوط دانشگاهها فریاد زدند: «فرزندان کارگرانیم، کنار آنها می مانیم». فریادی که نوید تغییر می داد، نوعی بازنگری انتقادی رادیکال در دانشجویان طبقه کارگر را حکایت می کرد. این تندنس در سالهای بعد با همان خزش بطیی و حلزونی تداوم پیدا کرد اما با شروع جنبش جدید یک باره از میدان خارج شد، حادثه ای که غول های عظیم رسانه ای سرمایه داری از بی بی سی و دویچه وله گرفته تا همه تریبونهای دیگر وسیعا از آن استقبال کردند، همه از تجدید حیات اعجازآمیز «جنبش دانشجوئی» گفتند، هر اصلاح طلب حکومتی، غیرحکومتی را از هر گورستانی نبش قبر کردند تا اندر نعت جنبش همه با همی دانشجوئی داد سخن دهد. همه چیز به کام این جماعت شد تا اینکه امروز پس از 8 هفته دانشجویان سنندج اگر نه شفاف و نیرومند، اما به هر حال مؤثر و رسا بار طبقاتی کارگری و ضد سرمایه داری اعتراض جاری خود را فریاد زدند. گفتند که «دانشجو، کارگر، ایستاده ایم در سنگر». شعاری زیبا و حاکی از آگاهی که البته ایرادات مهمی نیز دارد. انتظار آن است که این دانشجویان به قرار دادن خود در کنار کارگران اکتفاء نکنند!!. عریان و شفاف اعلام دارند از طبقه کارگرند، فرزندان کارگران هستند و می خواهند بخش لایتجزای جنبش کارگری و پیکار ضد سرمایه داری این طبقه باشند. از این مهم تر انتظار آنست که دانشجویان مبارز برخاسته از بطن زندگی و درد و رنج طبقه کارگر مسیر پیکار روز خویش را هم به سوی همسنگری و همجوشی هر چه مؤثرتر با توده کارگر جهت دهند. بر سر پدران و مادران و برادران و خواهران شاغل خود در مراکز کار فریاد سر دهند که آماده تصرف مراکز کار، خارج سازی حاصل کار و استثمار نسلهای متوالی خود از چنگال وحوش سرمایه دار شوند، به سراغ آنها روند، یک قدرت سازمان یافته شورائی ضد سرمایه داری گردند، با این قدرت همه مراکز کار، تولید، سیستم درمان، آموزش، آب، برق، گاز، حمل و نقل را از چنگ سرمایه بیرون آرند. تسلط بر سرنوشت کار، زندگی را موضوع جنگ روز کنند.
کارگران ضد سرمایه داری