در برخورد با “منشورمطالبات حداقلی تشکلهای مستقل صنفی و مدنی ایران” که از طرف بیست تشکل امضاء گردیده باید از دریچه طبقه کارگر و با ادبیاتی خاص آنرا نقد نمود. در همان خوانش اول، نکات برجسته ای به چشم می خورد که میتوان نقد خود را از یکی از این نکات شروع کرد که از نظر این راقم کلمه “انقلاب” از همه پررنگتر است .در منشور میخوانیم “پرچم اعتراضات بنیادینی که امروز به دست زنان، دانشجویان،..برافراشته شده… انقلابی است علیه هر شکلی از استبداد مذهبی و غیرمذهبی”. همانگونه که میدانیم شرایط انقلاب چنین است:
1- پایینی ها (کارگران و زحمتکشان) دیگر حاضر نباشند که بالایی ها (حاکمان) بر آنها حکومت کنند.
2- بالایی ها نیز نتوانند با سیاستهای گذشته خود بر پایینی ها حکومت کنند. اما این شرایط به یک شرط دیگر نیز نیاز دارد، یک گروه (یا یک حزب) سیاسیِ برانداز، خط مش سیاسی خود را در بین این مردم ترویج داده باشد. در حقیقت کارگران و زحمتکشان رهبریت این گروه را پذیرفته باشند. با پذیرش دو شرط اول در مقطع کنونی، کدام گروه سیاسی برانداز و مطرح توانسته است خط مشی سیاسی خود را در بین مردم رواج دهد و یا بر آن است که چنین کند؟
در جای دیگری از منشور میخوانیم”این جنبش بر آن است تا برای همیشه… سر آغاز انقلابی اجتماعی و مدرن و انسانی برای رهایی مردم از همه اشکال ستم و تبعیض و استثمار و استبداد و دیکتاتوری باشد”. یعنی این جنبش همچون جنبش سالهای گذشته سرکوب نخواهد شد و هیچ گروه سیاسیِ براندازِ ضد انقلابی هم نمیتواند آنرا بدست گیرد، تنها آلترناتیو موجود همانا منشور کنونی میباشد (در حقیقت امضاء کنندگان این منشور). اما کارگران و زحمتکشان نیاز به چه انقلابی دارند؟ باید واضح سخن گفت: آنها نیازمند انقلابی هستند که مناسبات سرمایه داری را در هم شکسته، مالکیت خصوصی را از بین ببرد، و در نتیجه یک مناسبات اقتصادی سوسیالیستی جانشین آن کند. در تمام منشور حتی یک کلمه نه از “سرمایه” میبینیم و نه از “مناسبات سرمایه داری”. نپرداختن منشور به چنین مقولاتی هرگز بعلت مصلحت اندیشی(که مبادا عده ای از منشور فرار کنند) و یا حفظ مسائل امنیتی نبوده است، بلکه کاملاً و عامداً با یک نیت و دیدگاه لیبرالیستی، منشور نوشته شده است. چنین ادعائی آنجا ثابت میشود که در منشور از “جامعه ای مدرن و مرفه و آزاد” سخن رانده میشود، و در جای دیگر میگوید “تحقق خواسته های حداقلی زیر را …، یگانه راه پی افکنی ساختمان جامعه ای نوین و مدرن و انسانی در کشور میدانیم”. کدام طبقه و کدام قشر جامعه سرمایه داری این اصطلاح “جامعه ای نوین و مدرن و انسانی” را بکار نمیبرد؟ همه طبقات و اقشار این جامعه، خواهان چنین جامعه ای هستند، با این تفاوت فاحش که هر یک از دیدگاه طبقاتی خود به آن نگاه میکنند!!در منشور بکار بردن دستآوردهایی برای این “جامعه نوین و مدرن و انسانی” گاهی در حد شعار میباشد و منشور نمیتواند با چنین گفته هایی کارگران را بدنبال خود بکشد. در منشور میخوانیم “این جنبش بر آن است تا برای همیشه ….. سر آغاز انقلابی اجتماعی و مدرن و انسانی برای رهایی مردم از… استثمار باشد”!!!. کلمه “استثمار” نوک کوه یخی است در جامعه سرمایه داری. استثمار هرگز و هرگز در جامعه سرمایه داری از بین نخواهد رفت و تنها انقلابی میتواند کارگران را از این پدیده نجات دهد که مناسبات سرمایه داری را از هم بپاشد. حال آنکه منشور میگوید اعتراضات امروزین “انقلابی است علیه هر شکلی از استبداد مذهبی و غیر مذهبی”. منشور نمیداند که عامل “استبداد مذهبی و غیر مذهبی” همانا مناسبات سرمایه داری است. تا هنگامیکه مناسبات سرمایه داری هست، هم استثمار هست، هم دیکتاتوری هست، هم ستم ملی هست و هم استبداد مذهبی و غیر مذهبی. همچنین در چنین جامعه ای هرگز نمیتوان ادعا کرد که دموکراسی برپا خواهد شد که در آیتم هشتم منشور میخوانیم “برچیده شدن ارگانهای سرکوب، محدود کردن اختیارات دولتی و دخالت مستقیم و دائمی مردم در اداره امور کشور از طریق شوراهای محلی و سراسری”!!درحقیقت انقلابی را منشور از آن نام میبرد با تمام زرق و برق آن چیزی نیست جز تعویض یک حکومت، همچون انقلابی که عوام میگویند “این آخوندا برن، هر کی اومد، اومد”.امضاء کنندگان منشور اگر از روی جبر جامعه و جبر جهانی نمیتوانند یک حکومت کارگری (حکومتی دموکراتیک که به سوسیالیسم منجر شود) بیآورند، مجبور نیستند در این بحرانهای سیاسیِ جامعه، شرکت کنند و سرانجام حافظ یک مناسبات سرمایه داری شوند و برای حفظ منافع سرمایه داران، سرکوبگر کارگران گردند.نکته دیگری که در منشور بیشتر نمایان است “بهم ریختگی” نهفته در آن است.
منشور که با جملات تهیجی و آتشین شروع میشود سرانجام به انقلاب میرسد، اما به یکباره کلماتی چون “خواسته های حداقلی”و”مطالبات” را مطرح میکند که چنین نشان میدهد که منشور در مقابل یک “حکومت سرمایه داری” ایستاده و خواسته ها و مطالباتی را جهت تحقق بر روی میز گذاشته است!! یعنی از اوج انقلابی گری به قهقرای رفرمیسم افتاده است!! اما اینچنین نیست! وقتی این خواسته ها و مطالبات را در ۱۲ آیتم میخوانیم متوجه میشویم که این آیتم ها، “خواسته” و “مطالبه” نیستند بلکه وعده هایی هستند که از طرف هر گروه سیاسی برای کارگران و زحمتکشان تبلیغ میشوند که پس از اینکه این گروه، قدرت سیاسی را بدست گرفت، این وعده ها را اجرا مینماید. این “بهم ریختگی” فراتر از این است که گفته شود این ۲۰ تشکل فاقد یک دیدگاه مشترک و همچنین فاقد نظرات تدوین شده هستند. این “بهم ریختگی” نشان میدهد که منشور نتیجه یک سری مباحث اقناعی نیست بلکه نتیجه تعجیل در دادن یک منشور و کنار آمدن با یکدیگر میباشد که مطالب و نوشته های پیشنهادی گروهها بصورت موزائیک های ناهمگون در کنار یکدیگر قرار گرفته اند، چنین وحدتی بیش از اینها شکننده است.در پایان دگربار باید به این مسئله اشاره شود که تشکلهای مستقل کارگری (بطور کلی) نباید در تند پیچ های مبارزه طبقاتی، در گردابهای سیاسی ای اسیر شوند کهجناحهای حکومتی و گروههای سیاسی خارج از حکومت آنرا میسازند. اسماعیل گرامی – کارگر بازنشسته (نقل از سایت افق روشن)
یادداشت کارگران ضد سرمایه داری
اسماعیل گرامی در نقد «منشور مطالبات حداقلی تشکلهای مستقل صنفی – مدنی ایران» بر نکات کاملا درستی انگشت نهاده است. او تصریح نموده است که منشور فاقد هر میزان بار ضد سرمایه داری است، در هیچ کجا به مناسبات مسلط اقتصادی، اجتماعی به عنوان سرچشمه واقعی فقر، فلاکت، گرسنگی و بدبختی اشاره ننموده است، نامی از سرمایه و نقش آن در سیه روزی های کارگران نبرده است. از استثمار، ستم، تبعیضات جنسیتی، استبداد دینی و دیکتاتوری نالیده است اما بر سرچشمه آن که نظام سرمایه داری است پرده آهنین کشیده است. گرامی تأکید نموده که منشور عمیقا آشفته، مغشوش است و در همان حال به درستی یادآوری نموده که منشأ آشفتگیها نه ندانم کاری، بی اطلاعی یا دوراندیشی های مسالمت جویانه منشورنویسان که دقیقا تهی بودن آنان از ظرفیت، نگرش یا احساس نیاز به ضدیت با سرمایه داری است. در همین راستا خطاب به آنها تذکر داده است که وقتی اهل اعتراض علیه سرمایه داری نیستند و هیچ رغبتی به هیچ مبارزه علیه سرمایه ندارند، پس درست آنست که ابزار قدرت سرمایه داران و سرمایه داری علیه توده کارگر نگردند. اسماعیل گرامی همه این نکات درست را در نقد خود بر منشور آورده است اما در جائی که به «انقلاب» و نگاه جماعت منشورنویس پرداخته است. سراغ موضوعی رفته است که جای بحث اساسی دارد. او اشکال کلام کاتبان منشور را این دیده که «نقش نیروی رهبری، حزب رهبری کننده، مقبولیت این حزب یا گروه میان کارگران و همسو شدن توده کارگر با راهبردها، نظرات، راه حلهای این قدرت رهبری کننده را در نظر نگرفته اند.» (نقل به مضمون)
مشکل منشورنویسان و متن منتشر شده آنها مسلما بسیار عظیم تر، سهمگین تر و فاجعه بارتر از حدی است که در نقد دوست بسیار عزیزمان اسماعیل گرامی آمده است، منشور یک متن سراسر لیبرال رمانتیستی، راست، سرمایه آویز، بسیار واپسگرا و از همه لحاظ ارتجاعی است. حرف دل بخشی از طبقه سرمایه دار ایران است که از مشروطه به بعد تا سالها بر سر پیچ و خم فرایند انکشاف سرمایه داری ایران، بعدها بر سر چگونگی برنامه ریزی نظم اقتصادی، سیاسی، مدنی، فرهنگی این نظام با بخش های دیگر اختلاف داشته اند. بر طبل تقسیم «منصفانه» اضافه ارزشهای حاصل استثمار طبقه کارگر ایران میان خودشان و بورژوازی بین المللی!! یا بخش حاکم در آن رژیم و این رژیم، سهم قدرتشان در ساختار حاکمیت سرمایه در هر دو دوره، حرف های خاص خود را داشته اند، خواستار جامعه ای مدرن، سکولار با دولت پیراسته از احکام سنگسار و حجاب اجباری هم بوده اند. منشورنویسان ابوابجمعی این بخش ارتجاع بورژوازی هستند. اگر هیچ اثری در نوشته آنها از سرمایه و سرمایه داری و جستجوی ریشه بدبختی ها در وجود سرمایه نمی بینیم به همین خاطر است. در این میان شکی هم نیست که نویسندگان منشور کارگر هستند، اما به خاطر بیاوریم که جمعیت کثیری از کارگران دنیا با سر سرمایه و طبقه سرمایه دار به دنیا، جامعه، زندگی، حتی «مبارزه طبقاتی»، حق و حقوق کارگران، آزادی یا هر چیز دیگر نظر می اندازند.
به نکته اصلی برگردیم. به آنچه که رفیق عزیزمان اسماعیل در نقد خود بر منشورنویسان آورده است. در این مورد اصلا وارد مباحثی مانند تعریف انقلاب، شرائط انقلابی، مؤلفه های اعتلا، آستانه وقوع انقلاب نمی شویم. هر کدام اینها نیازمند دنیائی گفتگو است، فقط به این اکتفاء می کنیم که از نظر ما همه این مفاهیم از سرچشمه رفرمیسم می جوشند و هیچ یک بار طبقاتی کارگری، ضد سرمایه داری ندارند. اما آنچه الان مورد تأکید است نه اینها که فقط دریافت شما از نقش حزب و نیروی رهبری کننده است. شما در متن انتقادی خود به درستی بر ضدیت با سرمایه داری ومبارزه کارگران علیه سرمایه انگشت نهاده اید، اگر چنین است ماحصل کلام آنست که توده کارگر دراین گذر به تنها چیزی که نیاز ندارد یک قدرت بالای سر حزبی است. فاجعه سهمگینی است اگر کارگران راه پیروزی خود بر سرمایه داری را در آویختن قدرت خود به یک نیروی بالای سر بینند، اگر چنین کنند حاصل انقلاب نه محو سرمایه داری که فقط تغییر الگوی حاکمیت این نظام اختاپوسی خواهد بود. کارگران باید خود یک قدرت سازمان یافته سراسری شورائی ضد بردگی مزدی شوند. تنها این قدرت است که می تواند سرمایه داری را ساقط و سوسیالیسم لغو کار مزدی را برقرار نماید.