بحث را با بررسی ابهامات و رمزآمیزسازی‌های سازش طلبانه همه جا رایج سر راه اجرای این راهکار شروع کنیم. به محض آنکه اینجا یا آنجا گفتگوی تصرف کارخانه به میان می‌آید، پرسش‌های زیادی به ذهن‌ها هجوم می‌آرد و حواس و هوش کارگران برنامه ریز و آماده اجرای راهکار را در خود می‌پیچد. اینکه با یورش قوای سرکوب دولت سرمایه چه کنیم؟ این یورش را چگونه و با کدام نیرو به عقب رانیم. با فرض موفقیت در این میدان مواد خام مورد نیاز پروسه تولید را از کجا فراهم سازیم؟ قطعات نیم ساخته را چگونه و از چه طریقی به دست آریم. موانع سر راه تهیه وسایل یدکی را چه شکلی از میان برداریم. گیریم که همه این مشکلات را حل کردیم. فراورده‌های کار و تولید را در کجا به فروش رسانیم. آیا مشتریانی برای این محصولات پیدا خواهد شد. سرنوشت کارمان در بازار رقابت چه می‌شود. اگر سرمایه داران و دولت سرمایه تمامی راههای تهیه مایحتاج پروسه کار و فروش فراورده‌ها را بر روی ما ببندند، اگر مورد تحریم قرار گیریم چه خاکی به سر خویش بیزیم. بخش وسیعی از نیازهای خط تولید در مراکز کار، از خارج وارد می‌گردد و تهیه آنها نیازمند داد و ستد فعال با بازار جهانی سرمایه‌داری است. در شرایطی که طبقه سرمایه‌دار و دولتش کلیه اهرم‌های قدرت را در همه عرصه‌ها به دست دارند، چالش این معضل چگونه می‌تواند انجام پذیرد؟ اصلا ما مشتی کارگر کجا و قدرت برنامه ریزی کار و تولید کجا؟! ما که هیچ تجربه و دانش و تخصصی برای این کار نداریم. لیست این پرسش‌ها و ابهام پردازی‌ها و اشکال آفرینی‌ها واقعا طولانی است و پاره‌ای سؤالات هم واقعا اساسی و تعیین کننده می‌باشند. در اهمیت آنها تردیدی نیست اما جای یک توضیح در رابطه با کل سؤالات خالی است. این که بنیاد همه پرسش‌ها ویران است. سؤالات به این صورت، با این بنمایه و مضمون موضوعیت ندارند. مسأله را کمی باز کنیم. کارگران اهل رویکرد ضد سرمایه‌داری کارخانه را تصرف نمی‌کنند تا در فراهم سازی مایحتاج پروسه تولید و فروش محصولات عین صاحبان سرمایه عمل نمایند!!! در بازار سرمایه به رقابت پردازند. برای خرید ارزان‌تر کالاها به هر دری روی آرند. تمامی ساعات شبانه روز را در بازار مناقصه و مزایده بگذرانند!! شالوده کارشان را خرید، فروش، چانه زنی، سامان پذیری محصولات و سودآوری چرخه تولید قرار دهند. آن‌ها مرکز کار و تولید را به تصرف در نمی‌آورند تا نقش سرمایه داران را بازی کنند و به گونه‌ای هم سرمایه‌دار و هم کارگر باشند!! کاملا بالعکس دست به تصرف محل کار می‌زنند تا قدرت طبقاتی خود را هر چه تعیین کننده‌تر، وسیع‌تر و عظیم ترعلیه سرمایه و نظام سرمایه‌داری وارد میدان سازند. بر همین اساس برای یافتن مواد خام و ارزان خریدن مایحتاج پویه تولید زانوی غم به سینه نمی‌گیرند. به کارگران تولید کننده این مواد در هر شهر و دیار، به کارگران بنادر محل ورود این محصولات، به رانندگان شبکه حمل و نقل فراورده‌ها، به همزنجیران انباردار این مواد و مصالح رجوع می‌کنند. دست همه آن‌ها را می‌فشارند و برای آنان توضیح می‌دهند که در تدارک خارج سازی مرکز کار خود از دست صاحب شرکت هستند. برای این کار محتاج رزم مشترک، همگامی و پیکار متحد علیه سرمایه‌دار و دولت سرمایه‌داری می‌باشند. توضیح می‌دهند که باید قدرت سرمایه را با قدرت طبقاتی پاسخ گفت و این قدرت تنها توسط جنبش سازمان یافته شورائی طبقه کارگر مقدور است. به این ترتیب تصرف مؤسسه پروسه تلاش و جنگ برای سازمان یابی شورائی، ایجاد یک قدرت استخواندار کارگری سرمایه ستیز، توسعه جدال علیه سرمایه و دمیدن در صور میدانداری شمار هر چه بیشتر و کثیرتر توده‌های کارگر می‌گردد. کارگران آماده تسخیر کارخانه، در تمامی زمینه‌ها و عرصه‌های دیگر و برای حل و فصل همه معضلات رویاروئی با سرمایه داران نیز عین همین راه را پیش می‌گیرند. راهکار گرفتن کارخانه یا هر محل کار قرار نیست بر ساحل برنامه ریزی رابطه خرید و فروش نیروی کار توسط کارگران لنگر اندازد. ابتدا و انتهای تمامی حرف‌ها و چاره پردازی‌ها یک چیز است. اینکه توده‌های کارگر با سازمان یابی سراسری شورائی خود یک قدرت سرنوشت ساز شورائی و طبقاتی گردند. قدرتی که تمامی ظرفیت لازم برای ساقط ساختن سرمایه‌داری را احراز کند. تصرف کارخانه صرفا لحظه‌ای از این پیکار است. در اینجا سؤالات فراوانی پشت سر هم لیست خواهند شد. اولین آنها این خواهد بود که آیا در شرایط استقرار دولت هار سرمایه و استیلای تمام عیار ارتش، پلیس، سپاه، بسیج و سایرقوای سرکوب، پیش کشیدن این موضوع انگاره پردازی توخالی و گسیل بدون هیچ نتیجه توده‌های کارگر به قتلگاه نیست. پاسخ این سؤال را مسلما با یک حکم مرامی آری یا نه، با گرفتن فتوا از این یا آن اردوگاه عقیدتی نمی‌توان داد. باید شناگر ماهر بحر پرتلاطم مبارزه طبقاتی بود. مقدم بر هر چیز، باید گفت و تأکید کرد که سدها، مخاطرات یا طوفان‌های مهلک موجود بر سر راه تصرف شورائی ضد سرمایه‌داری مراکز کار و تولید با همه سهمگینی و تلفات آفرینی خود، بالاخره پدیده هائی متافیزیکی و خارج از معادلات جاری مبارزه طبقاتی نیستند. هر اعتصاب کارگری با خطر یورش گسترده قوای سرکوب، بیکاری توده‌های کارگر، دستگیری شمار زیاد کارگران، زندانی شدن آنها و گاه مخاطرات بیشتر مانند سر به نیست شدن فعالان کارگری مواجه است. وقوع این رخدادها در جهنم سرمایه‌داری ایران نه استثنا که قاعده است. به گلوله بستن اعتراضات و کشتار وسیع کارگران به جرم اعتصاب برای حصول ساده‌ترین خواست‌ها و به طور مثال گرفتن دستمزدهای معوقه نیز حادثه‌ای است که تاریخ جنبش کارگری از آن مالامال است. خطر کشتار و حمام خون چیزی است که در کل تاریخ صد ساله این نظام در ایران، همواره پیش روی توده کارگر بوده است و اگر بنا بود آنها از سر بریده بترسند، آنگاه تمامی این تاریخ را صحنه رقص مرگ در سنگر پیکار نمی‌کردند. اینها بدیهی‌ترین حقایق مبارزه طبقاتی در جهنم سوزان سرمایه‌داری ایران از آغاز تا امروز است. حال اینکه چرا باید به محض سخن از تصرف مراکز کار یا سازمان یابی سراسری شورائی طبقه کارگر علیه سرمایه خطر حمام خون را پیش کشیم، موضوعی است که باید دلیل آن را حتما از طرح کنندگانش پرسید. نکته بعدی اینست که تصرف کارخانه هیچ قداست ویژه‌ای ندارد و جایگاه آن در استراتژی پیکار طبقاتی توده کارگر علیه بردگی مزدی با سایر راهکارها حائز هیچ تمایز بنیادی نیست. ما همیشه گفته ایم که هر اعتصاب کارگران می‌تواند یک جنگ واقعی ضد سرمایه شود. از منظر رویکرد ضد کار مزدی هر شکل مبارزه طبقه کارگر، هر میدان این مبارزه و هر راهکار پیشبرد پیکار در همان حال که می‌تواند به ورطه بدترین نوع رفرمیسم غلطد و تابوت خاکسپاری قدرت طبقاتی کارگران شود، از این ظرفیت هم به تمام و کمال برخوردار است که کارزار رادیکال تحقق یکجای مطالبات فوری روز و تعرض اساسی همزمان به شیرازه هستی سرمایه‌داری گردد. اعتصاب همان قدر می‌تواند این مکان را احراز کند که تصرف کارخانه قادر به احراز آن است. بحث بر سر برد محدود یکی و دامنه بسیار گسترده دیگری نیست. سخن اساسی بر سر سرمایه ستیز بودن و نبودن هر کدام از این شکل‌های مبارزه است. همه جدال حول این محور است که اعتصاب ما، تظاهرات خیابانی ما، راهبندان‌های ما، تصرف خانه‌های خالی توسط ما، خروش ما برای فروپاشی و مختل سازی نظم اقتصادی، سیاسی، مدنی و حقوقی سرمایه، اقدام ما برای اختلال کامل و هر چه گسترده‌تر کل شبکه‌های آب و برق و رسانه‌های بورژوازی، همه و همه آوردگاههای پیوسته توده‌های همزنجیر ما برای سازمانیابی شورائی سراسری سرنوشت ساز قدرت ضد سرمایه‌داری طبقه خود و اعمال این قدرت علیه سرمایه شود. بحث اینجاست که ما درست در همان لحظه که برای افزایش مزد یا حتی گرفتن مزدهای معوقه می‌جنگیم در عین حال مشغول سازماندهی وسیع و شورائی جنبش سرمایه ستیز کل طبقه خود، مشغول ارتقاء آگاهی و بالندگی شناخت ضد کار مزدی خویش باشیم و در همین راستا اساس هستی نظام بردگی مزدی را آماج کوبنده‌ترین ضربات قرار دهیم. اینکه اعتصاب کنیم، به تصرف کارخانه روی آریم یا درگیر شکل دیگر مبارزه شویم، موضوعی است که دقیقا به شرائط موجود و مؤلفه‌های تشکیل دهنده این شرایط بستگی دارد. بسیاری اوقات اعتصاب هیچ گرهی از کوه معضلات مستولی بر زندگی ما باز نمی‌کند و در همان حال هیچ گامی هم پیکار طبقه ما علیه سرمایه را به جلو نمی‌برد. مثال بسیار بارز آن توسل به اعتصاب در مراکز کار و تولیدی است که سرمایه داران آنها به هوای دستیابی به سودهای نجومی‌تر در تدارک انتقال سرمایه‌های خویش هستند، اما بی تأثیری بسیار برملای اعتصابات محصور در چهاردیواری این یا آن بنگاه، به ویژه در شرایط کنونی دنیای سرمایه‌داری و بدتر از خیلی جاها، در جهنم بردگی مزدی ایران، به هیچ وجه محدود به نوع واحدهای صنعتی بالا نیست. واقعیت کاملا عریانی است که اعتصابات پراکنده درون مراکز کار حتی اگر این مراکز تولید، عظیم‌ترین غولها و شمار کارگران آنها بسیار بالا باشد، باز هم علاج درد نیست. دست سرمایه داران، امروز در سراسر دنیا برای اخراج توده‌های کارگر بیش از حد باز است. آنها در یک چشم به هم زدن، بدون تحمل هیچ هزینه‌ای هزاران کارگر را بیکار می‌کنند. جای آنها را با موج طغیان آسای کارگر مهاجر درس خوانده و متخصص پر می‌سازند. کل هزینه‌های اعتصاب را بر دوش کارگران و طبقه کارگر تحمیل می‌کنند. دولت و تمامی دستگاه‌های نظم سرمایه در هر کجای این جهان، با همه قدرت از بربریت آنها دفاع می‌نماید. درست به همین خاطر و بعنوان گواه آشکار حکمفرمائی این واقعیت سیاه است که سالها است هیچ اعتصابی در هیچ کدام از 5 قاره جهان سرمایه‌داری قادر به تحقق مطالبات نازل معیشتی توده کارگر نشده است. بنمایه این سخن مطلقا کاهش اعتبار و اثرگذاری اعتصاب نیست. تعطیل چرخه کار و تولید و انسداد مجاری تولید اضافه ارزش کماکان در زمره عالی‌ترین ساز و کارها و اشکال پیکار ضد سرمایه‌داری طبقه کارگر جهانی است. همه حرف ما بر سر سقوط کاملا تعیین کننده کارائی و برد تأثیر اعتصابات محصور در چهاردیواری این و آن کارخانه است. عصر اثرگذاری این شکل اعتصابات به پایان رسیده است. سرمایه‌داری موفق به منطوی نمودن این عصر و طومار این ساز و کار شده است. طبقه کارگر هیچ چاره‌ای ندارد سوای آنکه این واقعیت تیره را بشناسد و به مقابله رادیکال طبقاتی و سرمایه ستیز با آن برخیزد. اعتصابات درون کارخانه‌ای باید لحظه‌ای و حلقه‌ای از جنبش سراسری ضد سرمایه‌داری توده کارگر شود. کارگر هپکو وقتی شیپور اعتصاب را به صدا در می‌آورد باید از پیش کارگران شمار کثیر کارخانه‌های دیگر را با خود همراه کرده و برای تعطیل چرخه تولید سرمایه مصمم ساخته باشد. اعتصاب باید دیوارهای مراکز کار و تولید را فرو ریزد، از کارخانه‌ای به کارخانه دیگر زبانه کشد، آتش قهر کارگران منطقه و جامعه گردد، سرمایه داران بیشتر و بخش هر چه عظیم‌تر سرمایه اجتماعی را میان شعله‌های خود به وحشت اندازد تا از این طریق خواست‌های روز را بر بورژوازی تحمیل کند و در همان حال بنای قدرت طبقاتی سازمان یافته شورائی ضد سرمایه‌داری توده کارگر را استوارتر و نیرومندتر سازد.

اگر از مبارزه طبقاتی حرف می‌زنیم، اگر بیرق افرازان میلیتانت تغییر صوری سیمای جهنم گند و خون سرمایه‌داری نیستیم، اگر رفرمیسم منحط مباشر و پاکار دفن جنبش کارگری در نظم بردگی مزدی را تبلیغ نمی‌کنیم، هیچ چاره‌ای نداریم جز آنکه اعتصاب را هم به شیوه‌ای که گفته شد نظر اندازیم، اما حتی در این صورت و با نگاهی این گونه به سلاح اعتصاب، باز هم باید قبول کنیم که این سلاح در پاره‌ای موارد چاره ساز، بُرا و دشمن شکن نخواهد بود. همان گونه که گفته شد وقتی سرمایه داران فوج فوج سرمایه‌های خود را از عرصه‌های کمتر سود ده، به حوزه‌های دارای سودهای کهکشانی منتقل می‌سازند. هنگامی که صاحبان «کیان تایر» تعطیل این مؤسسه و پیش ریز سرمایه خود در صنعت خودروسازی چین را سودآورتر می‌بینند و تصمیم خویش برای انجام این کار را جامه عمل می‌پوشانند، سلاح اعتصاب در دست کارگران این واحدها کمکی به پیشبرد پیروزمندانه کارزار نمی‌کند. در این گونه موارد و خیلی مواقع دیگر، از جمله زمانی که سرمایه داران در وحشت از اوج گیری جنبش کارگری، شروع به تعطیل بنگاهها و صدور سرمایه‌های خود به جاهای دیگر می‌کنند، خارج سازی مؤسسه از دست سرمایه‌دار و تدارک تصرف شورائی آن به عنوان حلقه‌ای از زنجیره سراسری جنگ طبقه کارگر علیه بنیاد وجود سرمایه‌داری و همزمان و همگن، چالش مشکل بیکاری شاید تنها راه حل باشد. نکته اساسی، قابل تأکید و نیازمند تکرار در بحث حاضر ما آنست که وقتی از تصرف ضد سرمایه‌داری کارخانه صحبت می‌کنیم آنچه برای ما فاقد موضوعیت است متوقف شدن در محاسبات بازار و چرخ خوردن حول محور چگونگی تهیه مواد خام، ماشین آلات، وسائل یدکی، کالاهای نیم ساخته یا پروسه فروش محصولات کار به سیاق بازار است. افتادن به دام این کار فرو خفتن در چاه ویل رفرمیسم است. قرار نیست مراکز کار را تصرف کنیم تا به شیوه کار سرمایه داران، چرخه تولید و پویه سامان پذیری سرمایه را پیش رانیم و به فرجام رسانیم. بالعکس ما وارد سنگر و میدانی از کل سنگرها و میادین پیکار برای متحد ساختن، ارتقاء شعور و شناخت و آگاهی، سازمانیابی شورائی مبارزه طبقاتی، به صف نمودن قدرت مستقل سرمایه ستیز طبقه خود، جنگ گسترده‌تر و نیرومندتر علیه بردگی مزدی و البته در همان حال تحقق خواست‌های عاجل و حی و حاضر خود و به طور مثال حل معضل اشتغال می‌گردیم. در فضای جنبش و پیچ و خم مبارزه طبقاتی توده همزنجیر خویش گام بر می‌داریم. آنان هستند که گرهگشای کل مشکلات می‌باشند و هر بخش آنها یک گردان رزمنده قوای ستیز جاری طبقه ما را تشکیل می‌دهند. اگر کارگر سایپا هستیم و این تراست عظیم صنعتی را به تصرف خود در آورده ایم، خیل کارگران شاغل در شرکت‌های وابسته به این غول اقتصادی و تولید کننده قطعات نیم ساخته یا سایر مایحتاج پروسه تولیدند که می‌توانند کل داد و ستد مؤسسه محل کار خود با سرمایه اجتماعی یا بازار داخلی و خارجی سرمایه‌داری را بر هم ریزند، ما و آنها و سایر کارگران هستیم که باید یکی شویم، قدرت کارگری در مقابل کل سرمایه داران و دولت آنها گردیم و پیروزی خود را تضمین کنیم. اگر در هپکو، فولاد سازی یا نیشکر هفت تپه شش ماه، شش ماه کار می‌کنیم و هیچ مزدی نمی‌گیریم. اگر موج پی در پی اعتصابات ما حتی قادر نیست صاحبان این بنگاهها را مجبور به پرداخت مزدها کند در این صورت ادامه پیکار به این شیوه و در این محدوده، بستن گره بر باد است. آنچه در اینجا محلی از اعراب ندارد کوبیدن مهر ضد سرمایه‌داری بر یک شکل مبارزه و صدور حکم شرعی برای رفرمیستی بودن شکلی دیگر است. بحث بر سر شکل نیست، بنمایه ضد سرمایه‌داری اعتراض و جدال و جنگ ماست که باید نقطه عزیمت گردد. هر حلقه و هر عرصه جنگ ما، اعم از اعتصاب، تظاهرات خیابانی، گرفتن خانه‌های خالی، تصرف کارخانه، یورش به ساختار نظم سرمایه برای اینکه از لجنزار تعفن بار رفرمیسم خارج گردد باید برهه و سنگری از مبارزه طبقاتی سراسری ضد بردگی مزدی شود. باید نمایش کارزار ما برای سازمانیابی فراگیر شورائی ضد سرمایه‌داری گردد. جنبش ما این ظرفیت را بیش از حد و تا آن سوی بی نهایت دارا است. کلید هستی سرمایه در لا به لای انگشتان نیرومند طبقه ما است. باید یک قدرت طبقاتی آگاه شورائی، سرمایه ستیز، تاریخ آفرین، استوار بر روی پای خویش و ضد هر نوع آویختگی به حزب و اتحادیه یا هر نیروی بالای سر شد. پرسش‌ها و مسائل مورد بحث در این گذر طبیعتا فراوانند اما در این میان یک سؤال اساسی را نمی‌توان بدون پاسخ گذاشت. خیلی‌ها خواهند گفت که تصرف کارخانه یا پیگیری اعتصاب و سایر راهکارهای مبارزه به گونه‌ای که در اینجا یا کلا توسط فعالان رویکرد ضد سرمایه‌داری و برای محو کار مزدی مطرح می‌شود. در هیچ دوره‌ای پیشینه اجرا نداشته است. هیچ گاه کارگران چنین نکرده اند!! پاسخ این ابهام را در چند جمله خلاصه می‌کنیم. اول: فرض کنیم که دعوی بالا از همه لحاظ درست و در تمامی بندهای خود عین واقعیت باشد. سؤال این است که مگر کل آنچه امروز نظام سرمایه‌داری در سطح بین المللی بر سر توده‌های کارگر می‌آورد، همگی مو به مو و بدون هیچ تفاوت و تغییر، با همین شکل و قواره، در تمامی دوره‌ها و روزهای عمر این نظام صورت می‌گرفته است؟! مگر در طول تمامی این سده‌ها، کارگران برای ماههای متمادی کار می‌کرده اند، بدون اینکه هیچ ریالی مزد دریافت نمایند؟!! مگر نرخ استثمار کارگران در همه این قرون بالاتر از هزار و هزاران درصد بوده است؟! مگر سرمایه همواره از این توان برخوردار بوده است که در یک چشم به هم زدن اعتصاب کارگران قطب شمال را با نیروی کار شبه رایگان همزنجیران چینی آنها در هم بشکند. اگر پاسخ این پرسش‌ها و صدها سؤال مشابه دیگر همگی منفی است آنگاه چرا باید توده کارگر برای هر جور مبارزه روز خویش در پی اخذ فتوا از پیشینه پیکارهای ماضی خود باشد!! پرسش بعدی این است که مگر راهکارهای رایج دوره‌های پیش چه فتوحاتی نصیب جنبش کارگری ساخته است که حتما باید برای تقدیس و ادای تکریم به آنها از اتخاذ هر راه چاره و تاکتیک رادیکال پیکار دوری جست؟!! مگر اتحادیه گرائی، حزب آفرینی، آویختن به نیروهای بالای سر خود، کنترل کارگری، نپ، صف بندی انقلاب و ضد انقلاب لنینی، حق تعیین سرنوشت ملی اردوگاهی و هزاران گمراهه وحشتاک دیگر، جنبش کارگری جهانی را فاتح کل دروازه‌های پیکار و معمار مسلط استقرار فاز عالی کمونیسم ساخته است!! که کارگران باید از هر نوع نقد این برهوت فرسائی‌ها و اتخاذ راهکارهای رادیکال نوین اجتناب ورزند؟!! توضیح واضحات است که جنبش کارگری باید تمامی لحظات و آنات پروسه جنگ طبقاتی خود را کارگاه نقد اشتباهات گذشته و جایگزینی راه حلهای شکست آمیز با راهبردهای درست ضد سرمایه‌داری سازد.

مسأله اما اینجا است که توپخانه رفرمیسم از هر فرصتی برای بمباران شعور کارگران، بهره می‌گیرد. همه چیز را باژگونه به خورد توده کارگر می‌دهد. القاء «اتوپیک بودن» برپایی شوراها، ناممکن خواندن عروج جنبش شورایی و رمزآمیز سازی تصرف کارخانه در شرایط «غیرانقلابی»؟! نیز از جمله این وارونه گردانی‌ها است. تصرف شورائی مراکز تولید و کار اقدامی است که نیازمند زنده سازی پروسه بنای یک جنبش رادیکال سرمایه ستیز است. این بحث را باید همه جا باز کرد، اجرای آن را پویه جاری جنبش توده‌های طبقه خود نمود و جوانب مختلف این کار را توضیح داد. هر نوع گرفتن کارخانه و اداره آن توسط کارگران لزوماً گامی در تحمیل خواسته‌ها بر بورژوازی، برپایی سنگری برای تعرض بیشتر به حریم قدرت سرمایه، یا حتی موفقیتی در کاهش فشار استثمار نیروی کار نمی‌باشد. اهتمام و دستیازی کارگران به تصرف کارخانه‌ای که دچار ورشکستگی است و مالک بنگاه زیر فشار بحران و فروپاشی چرخه تولید آماده رهاسازی آن است، با این هدف که معضل اشتغال و گرسنگی امروز و فردای تصرف کنندگان حل گردد، در عین حال که ارزنده، لازم و حتی تعرض آمیز است اما لزوما یک خیزش رادیکال طبقاتی با چشم انداز واقعی مبارزه علیه سرمایه‌داری نیست. بعلاوه معلوم نیست که کمکی به شکل گیری و بالندگی این جنبش بنماید. نوع این کمپین‌ها و ابتکارات را توده‌های کارگر دنیا، در مقاطع مختلف تاریخی، در ابعاد متفاوت، گاه عظیم و گاه محدود، به کرات تجربه نموده اند. از جنبش کنترل کارگری در روسیه 1917 و فاصله فوریه و اکتبر که بگذریم، در طول همین دو دهه اخیر نیز بارها شاهد دستیازی کارگران ممالک مختلف به این اقدام جمعی چاره جویانه بوده ایم.

در آرژانتین اوایل قرن بیست و یک، به گاه غرش طوفان بحران و فروپاشی وسیع چرخه اقتصاد سرمایه داری، شمار قابل توجهی از سرمایه داران مؤسسات تحت مالکیت خود را که علی العموم صنایع نساجی بودند رها نمودند. آنها حتی برای فروش ماشین الات یا زمین این کارخانه‌ها هم مشتری سرمایه‌دار پیدا نکردند. در چنین وضعی توده کارگر برخی از این واحدها، از جمله کارگران شرکت «زنون» تصمیم به راه اندازی فابریک خود گرفتند. آنها برای این کار به دور هم جمع شدند. اجتماع خود را «شورا» نامیدند، شروع به تهیه مواد خام و سایر مایحتاج چرخه تولید کردند و بالاخره کارخانه را از حالت تعطیل خارج ساختند. عمل کارگران با اعتراض صاحبان سرمایه و رجوع آنها به «محاکم حقوقی» دولت بورژوازی مواجه شد. سرمایه داران خواستار دریافت بهای ماشین آلات بودند و جدال دیگری نداشتند. به پروسه «حقوقی» مشاجرات نمی‌پردازیم. حاصل رخدادها به طور واقعی این شد که کارگران به سر کار باز گشتند. به صورت جمعی اداره امور کارخانه را به دوش گرفتند. معضل بیکاری خود را حل کردند. حتی در قیاس با گذشته سطح تولید را بالا بردند و از این طریق به زندگی بخور و نمیر کارگری خویش ادامه دادند.

راه اندازی کارخانه توسط کارگران در پروسه یک تلاش متحد جمعی و ظاهرا «شورائی» به طور قطع حرکتی درست و لازم بود. بدون هیچ تردید رخساره‌های سرمایه ستیزی نطفه‌ای و خودپوی آنها را نمایش می‌داد. نتیجه این کار در نازل‌ترین سطح آن بود که توده کارگر، سرمایه متبلور در هیأت ماشین آلات، زمین و کارگاه را به عنوان جزء بسیار ناچیز و نامحسوسی از دنیای عظیم حاصل استثمار و کار خود در اختیار گرفت، هیچ تقدسی برای مالکیت بورژوائی قائل نشد، در محاسبات ساده خود به این نتیجه رسید که وقتی سرمایه‌دار خودش حاضر به ادامه کار نیست. وقتی سرمایه موجود را فاقد سودآوری مطلوب دیده و آن را رها کرده است، وقتی که با این کارش ما را از اشتغال و امرار معاش محروم نموده است، چه بهتر که ما خالقان واقعی این سرمایه آن را تصرف کنیم. راه اندازیم، برای حل معضل اشتغال خود و رفع گرسنگی فرزندانمان به کار گیریم. ابتدا و انتهای تلاش توده کارگر در «زنون» همین بود و از این فراتر نمی‌رفت. آنها حتی در پویه مشاجرات «حقوقی» با سرمایه‌دار سابق به گونه‌ای مسالمت جویانه و سازشکارانه از پرداخت بهای ماشین آلات به طور اقساطی و تدریجی استقبال کردند. کاری که تسلیم طلبانه و نادرست بود. کارگران آرژانتین در آن فضا، متناسب سطح شناخت و انتظار روز خود گام بر داشتند، اما در همین جا بر سر یک دو راهی بسیار عظیم و تعیین کننده طبقاتی و تاریخی قرار گرفتند.

نفس انجام کارهای بالا، سوای تضمین سازشکارانه و بسیار نادرست پرداخت بهای ماشین الات، کم یا بیش، درست بود و می‌توانست آستان برنامه ریزی، پیکار و جهتگیری به قول مارکس برای «صعود به عرش اعلا» باشد اما در همان حال می‌توانست سمت و سوی ضد این را گیرد و عملا هم چنین شد. به این موضوع کمی پائین‌تر باز می‌گردیم. چند کلمه در مورد ارزیابی این رخداد توسط محافل کارگری دنیا بگوئیم. عده‌ای شروع به ستایش بی قید و شرط آن کردند و وقوع ماجرا را نقطه عطفی در مبارزات دوره اخیر طبقه کارگر به حساب آوردند. برخی آن را زایش نوعی رویکرد رادیکال در آغاز سده دوم بعد از عروج جنبش لودیسم و در رویه متقابل یا متنافر آن جنبش خواندند. بنمایه حرف آنان این بود که در آنجا کارگران قهر و خشم خود علیه سرمایه را با شکستن ابزار تولید نشان دادند اما در اینجا با اجتناب از خشونت و به گونه‌ای مسالمت جویانه مراکز کار متروکه را راه اندازی و برنامه ریزی تولید را به دست گرفتند. احزاب و گروهها نیز مطابق معمول توصیف واقعه را دستمایه ابراز بقا و ساز و کار رونق بازار جلوداری خود کردند.

همان گونه که بالاتر گفته شد حتی در همین چند دهه اخیر هم، آنچه در آرژانتین و «زنون» انجام گرفت نه اولین نوع این میدان‌داری‌ها بوده است و نه طبعا آخرین آنها می‌توانست باشد. در سالهای 57 و 58 کارگران ایران از درون یک جنبش عظیم و سراسری سرنگونی طلبانه شروع به تشکیل « شوراها»، گرفتن کارخانه‌ها و اداره آنها کردند. چند سال پس از رخداد زنون کارگران «کنتینانتال» در مکزیک با سازماندهی یک جنبش وسیع، مرکز کار خود را تصرف کردند و همه امور مؤسسه را به دست گرفتند. کمی این طرف‌تر در جامعه یونان زمانی که موج سهمگین بحران، کل سرمایه اجتماعی کشور را در خود غرق کرد، زمانی که صاحبان سرمایه شمار کثیری از واحدهای صنعتی یا بیمارستان‌ها و بنگاههای موسوم به «خدماتی» را غیرسودآور خواندند و رها ساختند. کارگران این بنگاهها بیکار ننشستند. به دور هم جمع شدند. به شور و مشورت پرداختند، «شورا» ساختند و شروع به راه اندازی مؤسسات نمودند. در کارخانه «ویومه» میزان تولید و محصولات قابل فروش را به گونه‌ای چشمگیر از زمان اداره شرکت توسط سرمایه‌دار بالاتر بردند. حتی توانستند به غذای روز همزنجیران بیکار خویش و خانواده‌های گرسنه آنها کمک کنند. در همین یونان، کارکنان یکی از بیمارستان‌های بزرگ، کل چرخه پذیرش و درمان مراجعین بیمار را برنامه ریزی کردند و با موفقیت بسیار شایان ستایش، اداره نمودند. این کارگران کارهای بزرگ دیگری هم انجام دادند، به طور مثال جان شمار کثیری کارگر مریض فاقد هر گونه هزینه دارو و درمان را بدون مطالبه هیچ معادل پولی نجات دادند. متناسب با میزان توانائی‌ها و امکانات خویش عملا بساط درمان رایگان راه انداختند و در فاصله مرزهای بیمارستان و حتی فراتر از آن به نوعی و به تعبیری بساط داد و ستد کالایی، پولی را جمع کردند!!

به داربست اصلی بحث، به دو راهی عظیم آوار بر سر راه کارگران «زنون» در آرژانتین دهه نخست این قرن، کارگران «کنتینانتال» مکزیک، یونان و جاهای دیگر همین دهه، کارگران ایران سالهای 57 و 58، به دو راهی مستولی بر سرنوشت کارگران فعال در کل این نوع خودگردانی‌ها، از جمله، دو راهی تاریخی بسیار عظیم و سرنوشت سازی که جنبش کارگری روسیه میان فوریه و اکتبر را در خود پیچید، باز گردیم. این دو راهی به طور واقعی، بسیار تعیین کننده و سرنوشت آفرین است. یک راه به رغم آغاز رادیکال و سرمایه ستیز می‌تواند به کفن و دفن محتوم جنبش در گورستان نظم بردگی مزدی منتهی شود و راه دیگر می‌تواند گذاشتن سنگی بر روی سنگ برای برپائی جهانی آزاد، بدون کار مزدی، طبقات و دولت، جهان انسان‌های آزاد از همه قیدهای ماوراء خود باشد. این دوراهی را باید با همه توان کاوید، شناخت و انتخاب نمود. نوعی دو راهی که به هیچ وجه خاص تاکتیک تصرف مراکز کار و تولید نیست، در همه اشکال پیکار و تمامی میدان‌های مبارزه بر سر راه توده کارگر قرار می‌گیرد.

راه نخست همان است که به کرات در تاریخ اتفاق افتاده است. توده‌های کارگر در دل طوفان بحران‌های اقتصادی و فروپاشی چرخه تولید سرمایه داری، در روزهای اوجگیری یک جنبش سراسری سرنگونی طلبانه و فروماندگی کامل رژیم‌ها از استقرار نظم سرمایه و بالاخره در سینه سای موج طغیان آسای بیکاری‌ها، گرسنگی‌ها، آوارگی‌ها و فقر و فلاکت‌ها، راه ادامه حیات را در گرفتن این و آن کارخانه یا شمار کثیر فابریک‌ها و بنگاههای صنعتی می‌بینند. آنها راه می‌افتند و مرکز کار خویش را که ورشکسته است یا احیانا به کار ادامه می‌دهد، تصرف می‌نمایند. برای این کار مطابق معمول و بر اساس احتیاج، نوعی تشکل به وجود می‌آورند و نامی را برایش انتخاب می‌کنند. گاه به سرمایه‌دار «حق» می‌دهند که همچنان مالک مؤسسه باشد و به برنامه ریزی تولید و اداره امور شرکت ادامه دهد، اما پروسه کار، دخل و خرج و سود و زیان واحد تحت نظارت و کنترل تشکل کارگری قرار گیرد. گاه خبری از مالک سرمایه در میان نیست. ورشکسته است و به خاطر سهمگینی بدهکاری در قیاس با دارائی‌ها همه چیز را رها کرده است. در نتیجه توده کارگر تنها راه را، تصرف بنگاه و راه اندازی آن توسط خویش می‌بینند. مواردی نیز بوده است که سرمایه‌دار یا حتی جمعیت وسیع سرمایه داران به هیچ وجه قصد رها ساختن کارخانه را نداشته اند، مقاومت کرده اند اما کارگران با قدرت جمعی خویش مقاومت آن‌ها یا حتی یورش سبعانه نیروی دولتی مدافع آنان را در هم شکسته اند، کارخانه‌ها را به اختیار گرفته اند و شروع به اداره آن‌ها نموده اند. کل این رخدادها به لحاظ روند اجرا و دخالتگری، اعمال اراده و ایفای نقش کارگران از دو حال خارج نبوده اند.

1. کارگران به صورت خودجوش و در ادامه مبارزات جاری خود برای حصول مطالبه یا مطالباتی معین، تصرف مؤسسه را تنها راه دیده اند. هدف از دستیازی آن‌ها به این راهکار نیز اساسا چالش معضل موجود مانند بیکاری، عدم پرداخت دستمزدها، سطح نازل مزدها و مشکلات معیشتی و رفاهی بوده است.

2. کارگران از درون یک جنبش وسیع سراسری و سرنگونی طلبانه و به عنوان حلقه‌ای از آن، وارد این فاز مبارزه شده و تصرف مراکز کار را دستور خیزش جاری خود ساخته اند. اقدام آنها در این حالت ،گاه خودجوش و درون خیز بوده است و گاه با فراخوان یک حزب، گروه و به هر حال یک نیروی سیاسی ماوراء آنها صورت گرفته است.

دو حالت بالا به رغم تفاوت‌های صوری کاملا فاحشی که دارند، به رغم اینکه دومی جزء پیوسته‌ای از یک جنبش سراسری سرنگونی طلبانه است، در حالی که اولی فقط خواسته‌های معیشتی و رفاهی معینی را دنبال می‌کند، در یک شاخص کاملا اساسی مشترک و همگن هستند. اینکه هیچ کدام، هیچ میزان جهتگیری زنده و فعال ضد سرمایه‌داری ندارند. دورنمای انتظار و برد اعتراض توده کارگر در این جنبش‌ها در فراگیرترین و سراسری‌ترین حالت آنها و در عالی‌ترین شکل ابراز حیات رادیکال روز خود، هیچ نوع خطری را متوجه اساس سرمایه‌داری نمی‌کرده است. چه اقدامات شکل اول و چه خیزش‌ها یا حتی انقلابات گسترده شکل دوم به رغم ترکیب خالص کارگری، به رغم نمایش قدرت از سوی توده کارگر و در مورد دوم به رغم شعارهای آسمان کوب رژیم ستیزانه و حتی «سرمایه ستیزانه»!! باز هم در قله چشمداشت‌های خود، سوای پاره‌ای تغییرات و به جا جائی‌ها در نظام سرمایه‌داری چیزی فراتر را به بار نیاورده و اساسا دنبال نمی‌کرده است. از یاد نبریم که در تمامی این موارد و حالت‌ها توده وسیع کارگران بوده اند که دست به اعتراض، شورش و میدان‌داری زده اند. آماج خشم و قهر آنها نیز سرمایه داران، استثمار سرمایه‌داری و جنایت‌ها و سبعیت‌های نظام بردگی مزدی بوده است. از این هم مهم‌تر و قابل تعمق‌تر، اساس اعتراض و جنگ و ستیز کارگران را تغییر وضعیت موجود، تغییر شرایطی تعیین می‌کرده است که سرمایه‌داری بر سر آنها آوار کرده است، اما شعاع انتظار کارگران را حتی در دورترین برد، حل معضل بیکاری، افزایش مزدها، پرداخت به موقع بهای نیروی کار، وقوع اصلاحاتی در ساختار حقوقی و سیاسی نظام موجود، سرنگونی دولت روز بورژوازی و جایگزینی آن با دولتی دیگر و بالاخره و بعنوان آخرین هدف استقرار شکل تازه‌ای از مالکیت سرمایه اجتماعی و برنامه ریزی نظم اقتصادی، سیاسی، مدنی، حقوقی و فرهنگی رابطه خرید و فروش نیروی کار تشکیل می‌داده است. تغییراتی که می‌تواند به صور گوناگون فرمول‌بندی گردد و زیر بیرق‌ها و عناوین متفاوت لباس اجرا پوشد. از دوراهی مستولی مستقر بر سر راه مبارزات کارگران بگاه اهتمام آنها به تصرف مراکز کار و تولید می‌گفتیم، راه اول، خروجی از این دوراهی را چرخیدن در مدار همان خیزش‌ها، جنبش‌ها، شورش‌ها، تحول جوئی‌ها و سرنگونی طلبی‌هایی می‌بیند که بسیار آشنا هستند و بالاتر گفتیم. راهی که شاخص تمامی شکل‌ها، پیچ و خم‌ها و فراز و فرودهایش عدم تعرض مستقیم به بنیان رابطه خرید و فروش نیروی کار و فقدان همگنی و هم پیوندی ارگانیک میان مبارزات جاری برای تحقق مطالبات عاجل و استراتژی سراسری مبارزه طبقاتی برای نابودی بردگی مزدی است.

راه دوم تا جائی که به لیست خواسته‌ها، آرایش ظاهری تاکتیک‌ها، موضوع اعتراضات یا حتی سیمای صوری تقابل طبقاتی کارگران با سرمایه داران و دولت آن‌ها مربوط می‌شود تفاوت چندان فاحشی با مبارزات جاری در آوردگاهها و اردوگاههای راه نخست ندارد، ممکن است خیلی وقت‌ها دامنه و ابعاد سرکشی ستیزها در اینجا حتی محدودتر هم باشد یا نباشد. نکته اساسی آنست که در اینجا، مبارزات کارگران، متضاد با تمامی آنچه در بالا آمد، همیشه، در هر عرصه، هر فاز توسعه، هر نوع رژیم ستیزی، برای تحقق هر مطالبه و انتظار، در پروسه به کارگیری هر راهکار و تاکتیک از جمله و در بحث مشخص ما تصرف مرکز کار و تولید، تجلی واقعی مبارزه طبقاتی ضد سرمایه‌داری و دارای جهتگیری رادیکال علیه اساس بردگی مزدی است. همواره و همه جا طبقه‌ای با طبقه دیگر می‌جنگد. در این جا هم، توده‌های کارگر کارخانه را تصرف می‌کنند، اما تفاوت میان این نوع تصرف، با آنچه در مورد راه نخست گفتیم، تفاوت میان مبارزه طبقاتی رایکال سرمایه ستیز با رفرمیسم منحط سرمایه مدار است. در اینجا هم کارگران با گرفتن مؤسسه معضل اشتغال خویش را به چالش می‌کشند اما همزمان مبارزه حاضر خود را سنگر محکمی برای تعرض نیرومندترعلیه بورژوازی و لحظه‌ای تعیین کننده در زنجیره سراسری جنگ با نظام بردگی مزدی می‌سازند. در رتق و فتق امور شرکت متوقف نمی‌شوند، پیش از این کار و قبل از آهنگ گرفتن بنگاه، شورائی دست به دست هم می‌دهند. از قدرت طبقاتی خویش عزیمت می‌کنند، تحت فرماندهی هیچ حزب و نیروی بالای سر راه نمی‌افتند. با اینکه اشتغال و فرار از گرسنگی و بیکاری مسأله عمیقا حیاتی آنهاست اما پروسه تصرف مؤسسه را به مجرد حل و فصل معضل بیکاری محدود نمی‌کنند. به این واقعیت چشم می‌دوزند که گرفتن بنگاه فقط لحظه شروع یک کارزار است. کارزاری که جبهه متخاصم پیش رو در آن، فقط سرمایه‌دار مالک مؤسسه یا چند سرمایه‌دار صاحب یک کارخانه نیست. بالعکس جبهه‌ای بسیار نیرومند متشکل از کل طبقه سرمایه‌دار و دولت سرمایه‌داری است. کارگران این واقعیت را می‌کاوند، اما واقعیت‌های آوار بر سر راه آنان و لاجرم آوار بر پهنه تدبیر، اندیشه، چاره پردازی و راه حل جوئی آنها سترگ‌تر و زمخت‌تر از اینها است. به این می‌اندیشند که با فرض پیروزی در این گام نخستین، حتی با فرض دفع تهاجم قوای سرکوب، تکلیف مابقی کارها چه خواهد شد؟ پروسه تولید را چگونه اداره خواهند کرد، مایحتاج چرخه کار را از از کدام طریق فراهم خواهند ساخت. در این گذر با کدام مشکلات رو به رو هستند، با محصول کار خود چه خواهند کرد. کوه موانعی که سرمایه در پویه پیشبرد این کارها بر سر راهشان افراشته است به چه شکل و از چه طریق قابل عبور خواهد گردید. با تعرضات کوبنده‌تر و گسترده‌تر بعدی قوای قهر سرمایه چه کنند، آیا واقعا توان لازم برای چالش کل این موانع و مخاطرات را دارند، تازه اگر از عهده همه این مخمصه‌ها بر آیند، اگر تمامی این خوان‌های خطر را پشت سر بگذارند، آنگاه در کجای کار قرار خواهد داشت. آیا فشار استثمار آنان سهمگین‌تر نخواهد شد، روزگارشان از حال بدتر نخواهد گردید؟ اصلا هیچ چشم اندازی برای بهبود وضع زندگی در پیش روی خود می‌بینند؟

اینها همگی پرسش‌هایی هستند که در راه نخست نیز قطعا کارگران را در خود می‌پیچید اما در آنجا، پاسخ‌ها با توجه به نوع نگاه و رویکرد پاسخ دهندگان حول دو محور چرخ می‌خورد. یک طیف به روال متعارف قدرت اعجاز «قانون» را پیش می‌کشند و خویش را قانع می‌کنند که به هر حال قانون، «حق را به حق دار خواهد داد»!! طیف دیگر تحقق رؤیای سرنگونی و عروج حاکمانه حزب یا نیروی سیاسی نوین را کلید تسخیر همه قلعه‌ها و پایان بخش همه دردها و رنجها می‌بینند. تکلیف دو طیف در راه نخست، در جواب به مسائل بالا بسیار روشن و از پیش معین است، اما در اینجا همه چیز متضاد و پاسخ‌ها از اساس دگرگون است. توده کارگر در حالِ تدارک برای تصرف کارخانه، در مرور دشواری‌ها،، کاویدن سدها وبازشناسی معضلات نه فقط چشم انتظار معجزه قانون نیست که هر نوع قانون را طناب قدرت سرمایه بر گلوی خود می‌بیند. جا به جایی توخالی رژیم‌ها یا بازآرایی نظم سرمایه با بیرق و نشان جدید را هم صرفا افتادن از جهنمی به قعر جهنم دیگر می‌داند. کارگران در اینجا ریشه کل سیه روزی‌ها را در سرمایه می‌کاوند و تصرف کارخانه را با اینکه عجالتا راهی برای چالش بیکاری و فرار از گرسنگی است اما آن را درست در همان حال، لحظه‌ای از تاریخ مبارزه طبقاتی و حلقه‌ای از زنجیره سراسری پیکار علیه موجودیت سرمایه‌داری به حساب می‌آرند. آن‌ها عین همین ارزیابی را از تمامی عرصه‌ها و حلقه‌های دیگر نبرد خویش دارند. وقتی که برای حصول دستمزدهای معوقه اعتصاب می‌کنند یا جاده‌ها را می‌بندند، زمانی که در اعتراض به پوشش اجباری و تبعیضات جنسی بشرستیزانه سرمایه داری، حجاب از سر بر می‌دارند، هنگامی که علیه آلودگی‌های مرگ آگین زیست محیطی به تظاهرات خیابانی می‌پردازند، موقعی که علیه خفقان و دیکتاتوری و سلب ابتدائی‌ترین آزادی‌های سیاسی و حقوق اجتماعی بیرق شورش می‌افرازند، آنگاه که شعار سرنگونی رژیم‌ها را بر طاق آسمان می‌کوبند، در همه این میدانها خود را در حال پیشبرد لحظه‌ای از پروسه سرتاسری مبارزه طبقاتی ضد سرمایه‌داری و درون سنگری از خاکریزهای همه جا موجود و به هم پیوسته جنگ طبقاتی می‌یابند.

کارگران پوینده راه دوم، در کل این دقایق، جبهه‌ها و عرصه‌ها راه پیشبرد کارزار و حصول هر میزان پیروزی را در این می‌بینند که سراغ تمامی همزنجیران را گیرند. راه افتند و درب خانه تمام کارگران را کوبند، شمار هر چه کثیرتر و عظیم‌تر آحاد طبقه خود را وارد میدان ستیز سازند. جنگ خود علیه سرمایه را جنگ کل طبقه و جنگ هر بخش طبقه را جنگ مستمرا جاری خود گردانند. در تمامی این آنات و پهنه‌ها اساس کار را بر جمع آوری قوای هر چه بیشتر در جبهه سراسری همه جا باز مبارزه علیه شیرازه هستی سرمایه‌داری می‌گذارند و برای توفانی کردن هر چه بیشتر این جبهه کارزار می‌کوشند. تصرف کارخانه یا هر مرکز کار در استراتژی کارگران دارای این رویکرد، دقیقا چنین مکانی دارد. مؤسسه محل اشتغال برای آنها تنها یک سنگر جنگ طبقاتی است. سنگری که باید آن را از دست صاحب سرمایه خارج ساخت. در آن به تدارک قوا پرداخت. به حلقه‌ای از تعرض علیه سرمایه تبدیل کرد. در متن پروسه تصرف با همه توان به ارتقاء شناخت و آگاهی ضد سرمایه‌داری هر چه وسیع‌تر همزنجیران پرداخت. کار سازمانیابی سراسری شورائی سرمایه ستیز کل جنبش کارگری را دنبال کرد. همه اینها را همگن و همساز دستور مبارزه روز نمود. در اینجا هیچ اقدامی و هیچ لحظه مبارزه از فرایند سراسری جنگ ضد کار مزدی مجزا و منفصل نمی‌باشد. طبیعت مبارزه طبقاتی پرولتاریا و کارزار ضد سرمایه‌داری این طبقه هم از اساس چنین است. درست در نقطه متضاد همه راه حل‌های رفرمیستی که نماد بارز تکه، تکه سازی، سلاخی و تلاش برای فروپاشاندن کل قدرت پیکار طبقاتی توده‌های کارگر است. در راه دوم بنیاد کار بر سازمان یابی یک جنبش سراسری، استخوان دار، شورائی سرمایه ستیز و شکل گیری، بالندگی، قوام و بلوغ زمینی کمونیسم طبقه کارگر یا جنبش معمار و برپای دارنده جامعه آزاد رها شده از کار مزدی و وجود طبقات و دولت است. راه نخست بالعکس راه متلاشی کردن هر چه فاجعه بارتر این قدرت، انحلال ذره، ذره آن، در نظم انسان ستیز نظام بردگی مزدی، حلق آویزی جنبش کارگری به دار قانون و قرار و حقوق و مدنیت بورژوازی، به صف نمودن توده کارگر پشت سر یک بخش طبقه سرمایه‌دار علیه بخش دیگر و القاء هر نوع آرایش و پیرایش سرمایه‌داری به عنوان انقلاب و سوسیالیسم و جامعه ایدال انسانی در ذهن توده‌های کارگر است.

به نکته دیگری بپردازیم. رسم همه طیف‌های رفرمیسم، به طور اخص احزاب و نیروهای چپ این طیف است که تمامی اشکال اعتراض توده کارگر را صرفا حوزه سربازگیری خویش و عرصه‌ای برای شکار کارگران و آویختن آن‌ها به حزب می‌دانند. این جماعت هیچ خاصیت وجودی دیگری برای طبقه کارگر و مبارزات این طبقه قائل نیستند. در همین راستا وقتی که از تصرف مراکز کار توسط کارگران متشکل در شوراها و مخالف حلق آویزی خود به حزب و سازمان سخنی به میان می‌آید بلافاصله جنجال راه می‌اندازند که چه نشسته اید، این‌ها می‌خواهند در قعر جامعه سرمایه‌داری جزیره سوسیالیسم برپای دارند!! کاری که «آنارکوسندیکالیسم» و متضمن مخدوش سازی مرزهای سوسیالیسم است. اینکه محافل و احزاب مورد بحث چه می‌گویند و چه می‌پندارند و با این پندارها چه هدفی را دنبال می‌کنند، به هیچ وجه مورد توجه ما نیست. سخن ما صرفا با کارگرانی است که احیانا تحت تأثیر این القائات تحجر آفرین و این شکل فریبکاری و مسخ سازی چپ نمایانه بورژوایی هستند. اولین حرف در این مورد آنست که رفرمیستها اصلا لازم نیست نگران حفظ مرزهای سوسیالیسم خویش از دستبرد «اجانب» باشند. صدر و ذیل بهشت موعود سوسیالیستی آنها سوای جهنم گند و دهشت سرمایه‌داری با آرایشی دیگر و مالکیت حزب و دولت بر کل سرمایه اجتماعی هیچ چیز دیگر نیست. حزب سازی در اساس خود صرفا ساز و برگ جایگزینی شکلی از نظام بردگی مزدی با شکل دیگر است. آنچه اینان زیر نام سوسیالیسم خورند کارگران می‌سازند. معرف حضور همگان هست و نیاز به توصیف ندارد. از این که بگذریم، مسأله بسیار اساسی‌تر آنست که مجرد تصرف کارخانه، تصرف تمامی مراکز کار و تولید یک منطقه یا حتی تصرف کل این مراکز توسط توده‌های کارگر در محاسبه رویکرد ضد سرمایه‌داری و برای لغو کار مزدی طبقه کارگر، به خودی خود، گواه وقوع هیچ نوع، هیچ میزان و هیچ سطحی تحول سوسیالیستی مناسبات اقتصادی نیست. چنین تحولی حتی در نازل‌ترین و ابتدائی‌ترین سطح نیازمند برچیدن واقعی رابطه خرید و فروش نیروی کار است. رخدادی که به سهم خود و در نخستین بارقه تحقق زمینی، در گرو وجود، میدانداری و به قدرت رسیدن یک جنبش سازمان یافته شورائی ضد کار مزدی، متشکل از بیشترین و کثیرترین آحاد توده‌های کارگراست. جنبشی که در قعر همین جهنم سرمایه‌داری پیکار کرده و بالیده و بالغ شده باشد. در ستیغ این بلوغ دولت سرمایه‌داری را سرنگون و همزمان ریشه هر نوع دولت یا نیروی بالای سر انسان‌ها را از جای کنده باشد، بنیاد کار مزدی را منهدم و برنامه ریزی شورائی سوسیالیستی کار و تولید و زندگی اجتماعی را امر عادی، جاری و روتین ساکنان جامعه ساخته باشد. شکلی از برنامه ریزی که در آن همه انسان‌ها ار درون شوراهای خویش با حداکثر دخالتگری آزاد، آگاه، خلاق، برابر و نافذ تصمیم بگیرند که چه تولید کنند و چه تولید نکنند، به چه میزان تولید نمایند و سرنوشت کار و تولید و زندگی خود را رقم زنند. میان تصرف مراکز کار و اداره آنها توسط کارگران تا استقرار جامعه گردانی شورائی سوسیالیستی سرمایه ستیز راهی بسیار طولانی و مالامال از پیچ و خم است. باز هم اضافه و تأکید کنیم که از منظر کارگران آگاه ضد سرمایه‌داری حتی استقرار چنان جامعه‌ای هم مطلقا مترادف با رهائی واقعی طبقه کارگر جامعه مورد گفتگو از یوغ فشار استثمار سرمایه‌داری نیست. توده کارگر یک جامعه می‌تواند کار مزدی را ملغی سازد، دولت را از میان بردارد و خیلی کارها بکند اما رهائی از زنجیره استثمار سرمایه جهانی برای همین توده‌های کارگر مسأله دیگری است که باز نمودن و تشریح آن نیازمند بحثهای بسیار مشروح است. بحث هائی که در اینجا نیازی به پش کشیدن آنها نیست.

کارگران ضد سرمایه‌داری
اردیبهشت 1397

2 دیدگاه دربارهٔ «کارگران و تاکتیک تصرف مراکز کار»

“در عین حال مشغول سازماندهی وسیع و شورائی جنبش سرمایه ستیز کل طبقه خود، مشغول ارتقاء آگاهی و بالندگی شناخت ضد کار مزدی خویش باشیم و در همین راستا اساس هستی نظام بردگی مزدی را آماج کوبنده‌ترین ضربات قرار دهیم.”
سازماندهی یعنی تشکیلات درست کردن، معنی دیگری ندارد. تشکیلات کارگری هم می شود اتحادیه و یا سندیکا. حال اگر اتحادیه و یا سندیکا ذکر کند که ضد سرمایه داری است می شود اتحادیه و سندیکای ضد سرمایه داری یا انقلابی. چرا گنگ حرف میزنید؟ فکر کنم کار نکرده اید که بدانید این چیزها یعنی چه.

جنابان علیه سرمایه و سایت سیمای سوسیالیسم،
مارکس در طول زندگی اش در دو تشکل بود. یکی از ایندو انترناسیونالیستی بود. در هر دو تشکل برای کارگران و فعالین دیکر باز بود. چرا شما که اینهمه میگوئید مارکس، مارکس و عکس ش را هم در سایتی دیگر زده اید بالا، یک تشکل انترناسیونالیستی کارگری درست نمیکنید؟ چرا در و پیکر همین تشکل فعلی تان بسته و مثل دخمه است! حالا آنارشیست راه ندید، مارکسیستهای دیگر را هم راه ندید، کارگران را که میتوانید بپذیرید؟ چرا فکر میکنید میتوانید جامعه را با یکی دو نفر عوض کنید و برای یک طبقه پنجاه میلیونی رهنمود صادر کنید و بدتر اینکه اگر حرف شما را قبول نکنند، قابل نقد هستند؟ شما که با آنها در ارتباط روزمره تشکیلاتی نیستید! آنها تشکل خودشان را دارند و در شرایط خودشان فکر میکنند.
ولی فکر میکنم شما برخلاف مارکس به تشکل کارگری اعتقاد ندارید. منتظرید که بدون تماس رو به رو کارگران حرفهای شما را بفهمند و برای خودشان جامعه شورایی درست کنند. این تنبلی و راحت طلبی ست. فکر نمیکنید این خیلی نامعقول است؟ کارگران بدون تشکیلات نمیتوانند یک طبقه بشوند و تشکلات بورژواها آنها را در بردگی ابدی نگه خواهند داشت.
اگر تشکل درست نکنید و راه ورود به آنرا باز نکنید، دارید وقت خودتان را تلف میکنید.
ما کارکران آنارشیست تشکل داریم. در ایران هم بلاخره تشکر درست خواهیم کرد. ما لااقل این اعتقاد را داریم. اما شما به تشکل درست کردن اعتقاد ندارید و منتظر درک شورایی یک شبه ۵۰ میلیون کارگر هستید.

دیدگاه‌ها غیرفعالند.