فاجعهها یکی، دوتا نیست. دوربین موبایلهای هزاران نفر از نسل جوان، درس خوانده و دانشگاهی طبقه کارگر ایران، از مراسم تشیع جنازه یکی از منفورترین مالکان و حاکمان سرمایه، از خاکسپاری رفسنجانی، عکس میگیرد و بسیار مفتخر راهی اینترنت میسازد!. این دوربینها اما بسیار به ندرت، به سوی گورخوابان، معتادان، گرسنگان و توده نفرین شده کارگر، به سوی دهها میلیون نفرین شدهای که پدران و مادران و خویشاوندان همین درس خواندهها هستند، چرخ میخورد!! شعارهای جان نثاری و برده صفتی این جماعت برای ارج و اعتبار موسوی و کروبی سر به کهکشان میساید، اما سخن از دهها میلیون کارگر نفرین شده هم زنجیر در خیالشان نیز نمیگنجد. رفتار این لایه درس خوانده طبقه کارگر چنین است و وقتی که دوربینهای آنان تنها و تنها مشتاق ارجگذاری از صاحبان سرمایه و قدرت سرمایهداری است، ما تودههای کارگر برای مشاهده گورخوابی و کارتن خوابی و وضعیت فاجعه بار زندگی همزنجیران باید به سراغ تریبونها و روزنامههای دشمن برویم. باید تصویر این نفرین شدگان دوزخ نشین و گور خواب را از لای درز کشمکشها و مشاجرات میان بخشهای رقیب بورژوازی به تماشا ایستیم. آری باید به روزنامه اعتماد رجوع کنیم تا در آنجا دریابیم که: در صد کیلومتری شهرستان قلعه گنج، در استان کرمان، دهستانی است که مارز نام دارد. این دهستان چهل روستا دارد. در درون این دهات 650 خانوار کارگر زیر نام زندگی، در میان شعلههای فقر، گرسنگی، ذلت، خفت، آوارگی، فلاکت، حقارت، زبونی، بی بهداشتی، بی آموزشی و کل محرومیتها و مصیبتهای شناخته شده تاریخ میسوزند و خاکستر میشوند. خبرنگار اعتماد از روستای ماه مانک میگوید. کل ساکنان ده کپرنشین هستند. همگی بیمارند، تمامی آنها با شکم گرسنه در جستجوی یک لقمه نانند. مدرسه ده هم یک کپر است. به لحاظ امکانات روی مکتب خانههای قرون وسطا را سفید کرده است. با شروع باران تعطیل میشود. با راه رفتن دانش آموزان مالامال از گرد و غبار میگردد. صندلی ندارد، میز ندارد، تخته سیاه نام غیرآشنائی است. خیلی از محصلان کتاب و دفتر و قلم ندارند. سایر روستاهای دهستان همین وضع را دارند. از بهداری و دکتر و پرستار، از دارو و هیچ یک از امکانات درمان، از هیچ کدام اینها خبری نیست. بیماریها بیداد میکنند. روستاها به زبالهدان شبیهند و وفور میکربها و باکتریهای بیماریزا جای خالی کلیه مایحتاج و کسر و کمبودهای زندگی را پر کرده است. مامای سنتی محل میگوید تمامی کودکان دهستان زیر 2 کیلو به دنیا میآیند، مادران گرسنه و معلول، کودکان ضعیف، لاغر، بی وزن، بیمار و ناهنجار میزایند. غذای رایج اهالی روستاها نان خانگی بدون هیچ قاتق است. عده زیادی حتی همین را هم ندارند و کودکانشان شبها سر گرسنه بر زمین میگذارند. کومهها فاقد چاه توالت میباشند و ساکنان این دهات برای قضای حاجت از زمین آلونکها استفاده میکنند، درست در همان جا که مینشینند، میخوابند و کارهای روزمره خود را انجام میدهند. روشنائی کومهها به سیاق گذشتههای دور تاریخ  با بطری دارای فتیله و مقداری نفت تأمین میگردد. لامپ و برق و سیمکشی و این اسامی برای گوشهای اهالی این دیار همه ناآشنا هستند. هیچ حمامی وجود ندارد. زیرا حمام نیازمند آب است و آب شستشو در این جا حالت کیمیا دارد. بازار گدائی همه جا داغ است. زنان در نهایت فلاکت، با چهرهای گودرفته از گرسنگی، کنار جادهها نشسته اند و دست تکدی پیش رانندگان بیابانی دراز میکنند. خبرنگار روزنامه اعتماد سپس به نقل مصاحبه خود با یک زن میپردازد. او از این زن پرسیده است که گوشت میخورد و پاسخ زن آن بوده است که چنین چیزی هرگز ندیده است حتی در طول روزگاران، از لباس مهمانی سؤال کرده است و زن جواب داده است که نه مهمانی میرود و نه از لباس ضیافت چیزی میداند. خبرنگار پای مراسم عید را به میان میکشد و زن روستا سؤال او را با پرسش خود پاسخ میگوید. این پرسش که «عید چیه ؟» هر سال عده زیادی از انسانها بر اثر گزیدن مار و عقربهای سمی، جان خود را از دست میدهند. سقط کودکان به دلیل ناتوانی جسمی و ضعف مفرط مادران در اینجا بسیار رایج است. آب شرب این روستاها از دور دستها تهیه میشود که توسط زنان از طریق گالن و بشکههای پلاستیکی به کومهها حمل میگردد.

آنچه تا اینجا با نقل به مضمون از زبان خبرنگار یک تریبون رسمی بورژوازی آمد،  داستان نبود، قصد بازگوئی حال و روزگار انسانهای عهد پارینه سنگی، آدمهای عصر برده داری هخامنشی و روم باستان ، دوزخ نشینان بیافرا، اسیران اردوگاههای نازی و آوارگان جنگهای بشرسوز جهانی و محلی سرمایه را هم نداشتیم. کلمه، به کلمه حرفها حدیث زندگی 650 خانوار کارگر، قصه حال و معیشت هزاران برده مزدی در گوشهای و فقط گوشهای از جهنم گند و دهشت و جنایت سرمایهداری اسلامی ایران است. کارگرانی که وضع زندگی آنها فقط نقش مشت برای خروار و قطره برای اقیانوس را بازی میکنند. سرتاسر « میهن» آریائی اسلامی سرمایه از وجود این توده نفرین شده کارگر مالامال است. همینها هستند که در شهریار کرج، در تمامی قبرستانهای جمهوری اسلامی، در مرز تا مرز کشور سرمایه، در گورها میخوابند. در گورستانها « زندگی » و بیتوته میکنند، میلیون، میلیون معتادند، خانههای آنها کارتنها است و آنان کارتن خوابهای درون پارکها و حاشیه خیابانها هستند. در کنار معابر و جادهها و خیابانها و کوچهها و میدانها و درون محلات مشغول دست فروشی میباشند، در کردستان با نام و نشان و هویت « کولبر» برای یافتن یک لقمه نان خالی آماج رگبارهای سپاه پاسداران سرمایه قرار میگیرند. در هر شبانه روز، به شکلهای گوناگون، دو شیفت تمام کار میکنند، مواد مخدر سرمایهداران حکومتی را به فروش میرسانند. کالاهای صاحبان عظیم ترین فروشگاهها را بر گرده لهیده خویش بار میکنند، به کنار خیابانها و کوچهها حمل مینمایند و به مشتریان میدهند. در حین همین کارها و استثمار شدنها، شکار قوای نظامی سرمایه میگردند و تسلیم جوخههای مرگ بورژوازی میشوند. شبها در کارتنها و قبرها و قبرستانها، زیر پلهای عابر پیاده،  در دستشوئیها و توالتهای عمومی شهرها، از فشار سرما  یخ میزنند و صبح جنازههای آنها توسط عابران کشف میشود. همین امروز رئیس شورای شهر سرمایه در نهایت وقاحت و بی شرمی و جنایتکاری به عنوان بخشی از کارنامه ریاست خویش در ساختار قدرت و حاکمیت سرمایهداری از تلاش فعال مأموران برای یافتن اجساد مردگان بی نام و بدون هیچ کس و کار کنار پارکها و زیر پلها و قبرستانها میگفت. با سرافرازی اعلام میداشت که هر صبحگاه حداقل جنازه صد کارتون خواب و گورخواب مرده از گرسنگی را کشف میکنند. کارگران تیرباران در جوخههای فقر و فلاکت ارمغان سرمایه و جمهوری اسلامی سرمایهداری که در همه شهرهای بزرگ و کوچک، در دهات مجاور یا دوردست شهرها تا چشم کار کند فراوانند. سرمایه و دولتش، دقیقه به دقیقه، فاصله دیوارهای زنده ماندن و نفس کشیدن را بر این نفرین شدگان تنگتر میسازد. در ماههای اخیر حتی از خوابیدن آنها در گورها هم جلوگیری میکنند. نجس به حساب میآیند و ورود آنها به بهشت زهرا و بیتوته آنها در قبرهای جوار مدفن حاکمان و مالکان سرمایه را نقض حرمت این گورستانها اعلام میکنند. در تبریز شبها پناهنده غارها در کوهستانها میشوند. زن و مرد در غار میخوابند تا روزها سرمایه و سود سرمایهداران را تولید کنند. در غیر این صورت به عنوان آحادی از جمعیت کثیر چندین میلیونی بیکاران مشغول جمع آوری پلاستیک و زبالههای قابل فروش شوند، تا شاید لقمه نانی به شکم گرسنه خویش رسانند. نکته، نکته شرح حال 650 خانوار کارگری مارز کرمان حدیث حال و معیشت دهها میلیون نفوس کارگری در استانهای خراسان شمالی، خراسان جنوبی، خراسان میانی، بلوچستان، سیستان، کردستان، ایلام، خوزستان، بوشهر، تمامی شهرهای این استانها و قصه حال و روزگار عظیم ترین بخش طبقه کارگر در سراسر ایران سرمایهداری است. این وصف زندگی و حال دهها میلیون کارگری است که طبقه انها، توده همزنجیر آنها در طول همین سال گذشته در میان موجهای سرکش بحران سرمایهداری و در تلاطم تشدید بحرانها توسط بایکوتها باز هم با کار شاق و فرساینده و مرگبار خود 200 تریلیون تومان سرمایه و کالا تولید کرده است. 200 تریلیون تومان سرمایه آفریده است و تحویل طبقه سرمایهدار و دولت سرمایهداری داده است. این شرح زندگی طبقهای است که حاصل کار و استثمار بربرمنشانه اش سودهای سر به فلک کشیده سرمایهداران اصلاح طلب، سپاهی، بسیجی، اهالی بیت رهبری، بنیاد مستضعفان، بنیاد شهید، بنیاد امام، قرارگاه خاتم الانبیاء، آستان قدس و هزاران تراست غول پیکر صنعتی و مالی دولتی و خصوصی دیگر شده است. این توصیف روزگار طبقه است که محصول کار و استثمارش هزینه جنگ سوریه و کل بحران آفرینیهای زیادت طلبانه بورژوازی ایران و دولتش شده است. تودههای کارگر در طول فقط یک سال بیش از 200 تریلیون تومان سرمایه و ثروت تولید کرده اند و نصیب خودشان از این همه تولیدات، از این همه ارزشها گورخوابی، کارتن خوابی، گلولههای داغ شلیک به قلب کولبران، مردن هزار، هزار از فشار بی نانی و گرسنگی و فقر و فلاکت بوده است.

زندگی، خورد و خوراک و موقعیت طبقه ما این است. حتی دوربین رسانهها و تریبونهای رسمی سرمایه نیز این وضع را انکار نمیکنند، حداقل از میان درز مجادلات و مناقشاتی که با هم بر سر تصاحب سودها و سرمایهها و قدرتها دارند، این تصاویر به بیرون نشت میکند. کارگر خبرنگاری پیدا میگردد که سمت عدسی دوربین رسانه را به سوی نفرین شدگان دوزخ سرمایه میچرخاند. اما چه شرم آگین است ابراز وجود هزاران درس خوانده دانشگاهی همین طبقه، فرزندان همین طبقه که به جای اعتراض علیه این همه توحش و بربریت و سبعیت سرمایهداران، کل طبقه سرمایهدار، کل سرمایه و دولتش، به جای اینکه خروش خشم و آگاهی و پیکار طبقه خود علیه سرمایه باشد، به جای اینکه بیرق سازمانیابی شورائی ضد سرمایهداری طبقه اش را برافرازد، آری به جای همه این کارها پشت جنازه یکی از منفور ترین مالکان و حاکمان سرمایه به صف میگردد تا چه کند؟! تا شعار «موسوی، موسوی» و «کروبی، کروبی» سر دهد. تا «دموکراسی طلبی» چندش آور خویش را ساز و برگ حمایت از بنیانگذاران و بانیان و حامیان و معماران و عمله و اکره یکی از ضد کارگرترین دولتهای تاریخ سرمایهداری سازد. طبقه کارگر ایران و دنیا از وجود این درس خواندگان مسخ و منجمد و خودباخته احساس شرم خواهد کرد و جنبش کارگری کارنامه آنها را لکه ننگی در تاریخ حیات خود خواهد یافت.

سروش زراعتیان

اسفند 1395