همزنجیران ما در آق دره شلاق خوردند. در بافق محکوم به خوردن شلاق شدهاند و سرمایه مصمم است تا هر صدای اعتراض ما را با شلاق پاسخ گوید. خیلی ها این بربریت دولت سرمایهداری علیه ما را به شلاق خوردن بردگان روم باستان تشبیه میکنند. تا جائی که به نفس توحش استثمارگران بر میگردد، این قیاس درست است اما میان این دو شکل بربریت تفاوت ها بسیار است. ما بردگان مزدی عصر سرمایهداری هستیم. هر روز هزارها برابر محصول کار بردگان عهد باستان سود و سرمایه تولید میکنیم و تحویل صاحبان سرمایه میدهیم. بردگان روم قدیم و ایران بردهداری ساسانی شلاق میخوردند اما اربابان بردهدار آنها خورد و خوراکشان را میدادند. سرمایهداران در قبال کوه عظیم سرمایه و سودی که ما برایشان تولید میکنیم، ماهها و گاه سالها بهای کار شبه رایگان ما را نمیپردازند. از این موحشتر، رژیم اسلامی سرمایه هر فریاد اعتراض ما علیه گرسنگی خود را به گلوله میبندد و یا شلاق می زند. وضع ما بردگان مزدی سرمایه از وضعیت اسلاف برده ما در دوره برداری هولناکتر است. چرا دچار این وضعیت هستیم. پاسخ توضیح واضحات است. ما به توده انسانهای نفرین شده، زبون و فاقد قدرت تبدیل شدهایم. خالق کل سرمایهها، سودها، ثروت ها و قدرتها هستیم. آری خالق کل قدرتها هستیم زیرا که کل قدرت و دولت سرمایهداران از سرمایه آنها بر میخیزد و ما خالق مستقیم همه سرمایه ها میباشیم. ما قدرت خود را گم نمودهایم. در صدد پیدا کردن و اعمال آن نیستیم. ما را به شلاق میبندند و دست به هیچ اعتراض اثرگذار واقعی نمیزنیم. هیچ کارخانهای را تعطیل نمیکنیم. چرخ تولید سود و سرمایه را از کار نمیاندازیم. ما با این کار، اوج زبونی و مفلوک بودن و بیقدرتی خود را پیش روی سرمایهداران و دولت آنها قرار میدهیم. به آن ها می گوییم، ببینید چه موجودات مستأصل و بدبختی هستیم. دنیاها سرمایه برای شما تولید میکنیم. ریالی مزد به ما نمیدهید. در قبال خواست مزد شلاق میخوریم و باز هم با شتاب هر چه بیشتر بر سرمایه و سود شما می افزاییم. وقتی جانمان به لب میرسد شروع به عریضهنگاری میکنیم و با این کار به صاحبان سرمایه یا دولت آنها تضمین میدهیم که راحت باشند، می گوییم ما مشتی آدمهای اهل التماس و خواهش و تضرع میباشیم و بسیار زبونتر و ذلیلتر از آنیم که منشأ زیانی برای آنها گردیم. از نامهنگاری به تحصن روی مینهیم . در این جا نیز سوای ابراز استیصال و بی قدرتی هیچ کار دیگری نمیکنیم. به پیشنهاد عده ای خواستار داشتن حق سندیکا میشویم. در اینجا نیز اوج زبونی و مفلوک بودن خویش را اشکار میکنیم. بانگ میزنیم که موجودات ذلیل آماده توسل به قانون و نظم و دولت و قدرت سرمایهایم. ما با تمامی این کارها و خیلی کارهای دیگر خود را فریب میدهیم. این فریب زشت که گویا مبارزه میکنیم اما واقعیت این است که فقط به سرمایهداران و دولتشان تضمین میدهیم که اهل هیچ مبارزه ضدسرمایهداری نیستیم. ما با این کارها به سرمایهداران و دولت سرمایه اطمینان کامل میدهیم که هر بلایی به سر ما آورند، هر جنایتی علیه ما مرتکب شوند، هر چه ما را به شلاق بندند، دست به هیچ مبارزه تعیین کننده سرنوشت سازی نخواهیم زد. ماجرا واقعاً این است و سؤال اساسی آن است که چه کنیم. پاسخ این است که باید قدرت گردیم. باید به یک قدرت شکست ناپذیر ضدسرمایه تبدیل شویم. ما این قدرت را داریم، قدرتی که می تواند مانع تولید هر ریال سرمایه شود. میتواند نظم سرمایه را در هم کوبد، میتواند به صورت طبقهای متشکل از 75 درصد نفوس جامعه وارد جنگ با سرمایه و دولتش شود. قدرتی که هر میزان علیه سرمایه اعمال شود، همان قدر طبقه سرمایهدار و دولتش را عقب خواهد راند. باید این قدرت را شورایی متشکل سازیم و علیه سرمایه اعمال کنیم. این کلید برون رفت ما از این وضع است.
کارگران ضد سرمایهداری
خرداد 95