سالهاست هنگام نامبردن از کارگر و گفتگو حول موضوعات کارگری، تصویرمردی با موهای ژولیده، دستانی آغشته به روغن، لباسی ژنده و چهرهای عبوس و درهم شکسته با چکش یا آچاری در دستان پینهبسته در ذهنمان تداعی میشود. این تصویر دور از واقعیت زندگی کارگری نیست ولی قطعا تمام آن هم نخواهد بود. صورت در هم شکسته، از رنج و مشقتی حکایت میکند که طی سالیان طولانی کار مزدی، تحت بدترین شرایط زیستی بر وی رفته است.عبوس وگرفته است چرا که میداند هستی جهان از اوست و در عین حال خود او از هستی ساقط.حق دخالتگری در هیچ عرصهای از کار و زندگی خود را ندارد.تولیدکننده رفاه اوست لیکن تولیدات او، رفاهی در زندگی برایش به بار نیاورده است. هر روز سختتر از دیروز و هر سال فلاکتبار تر از سال گذشته،زندگی که نه روزمرگی کرده است. اما تمام زندگی کارگری درقالبی که به تصویر کشیدیم خلاصه نمیشود. بنیان جامعه سرمایهداری که بر رابطهی خرید و فروش نیروی کار استوار است،طبعا انسانهای بسیار دیگری را غیر از آنچه در بالا آمد شامل میشود.کارگر بودن با جنسیت،ژولیدگی و یا پینه دستان،کار خوب و بد تعریف نمیشود. انسانی که برای تامین معاش راهی جز فروش نیروی کار و به عبارتی بردگی مزدی ندارد و محصول تولیدی خود را اعم از مادی یا معنوی به سرمایهدار میفروشد کارگر است.آموزگار یا استادی که ساعتها و سالهای عمر خویش را با تدریس سپری کرده از زمرهی همین فروشندگان نیرویکار است. پرستاران با همان لباس سفید آراسته و حتی بسیاری از پزشکان نیز خارج از حوزه فروشندگان نیروی کار نیستند. بر اساس آمار رسمی حدود 70% از اعضای هیات علمی دانشگاهها به صورت حقالتدریسی مشغول به کارند. تعدادی از دانشجویان به خصوص در مقطع کارشناسی ارشد در تدریس و ترجمه متون به کمک استادان میآیند ولی نامشان هیچ کجا نیست. تولید آنها مقاله، کتاب و پایاننامه در کارخانهای به نام دانشگاه است. همه چیز به نام علم تمام میشود در حالیکه ذکر نمیشود چرخ این تولید را چه کسی به گردش در میآورد. دانشگاه را تنها از منظر تولید علم، کارخانه ننامیدیم. دانشگاهها تولید دیگری نیز دارند: ارتش بیکاران. بیکارانی که قبلا بیسواد و اکنون عموما دارای تحصیلات دانشگاهیاند. تلاش جنونآسا برای افزایش سود و انباشت بیشتر، ذات نظام سرمایهداری است، و این موضوع آن را مجبور میسازد تا با تکیه بر علم و فنآوریهای نوین بارآوری کار را افزوده و بدین وسیله بخشی از نیازهای خود را مرتفع کند. دانشگاه و مراکز تحقیقی این وظیفه مهم را برای سرمایهداری انجام میدهند. در ادبیات اقتصاد سیاسی به کارگرانی که در کارخانجات با تولید مستقیم کالا در چرخه اقتصاد سرمایهداری اشتغال دارند کارگر مولد میگویند که کار این گروه از کارگران منشا تولید مستقیم ارزش اضافی است که این یکی به نوبه خود مولد سود است و در نهایت انباشت بیشتر سرمایه را در پی خواهد داشت. در کنار کارگران مولد، توده عظیمی از کارگران وجود دارند که مستقیم در تولید ارزشاضافی نقش نداشته لیکن در معادله خرید و فروش نیروی کار، فروشندگان نیروی کارند و کار آنها از ملزومات تولید ارزشاضافی است. در این خصوص نگاهی میاندازیم به نظریهای که از دیرباز از سوی محافل بورژوازی تدوین و توسط رسانههای آن تبلیغ گردیدهاست. سعی بورژوازی همیشه بر آن بوده و هست که طبقه کارگر را از طبقهای واحد به پیکرهای از هم گسیخته تبدیل کند و موجد پراکندگی آن گردد. کارگر را تنها در کارخانه و پشت دستگاه دیدن، یعنی بخش عظیمی از انسانهایی را که نیروی کارشان کالاست و جز آن کالایی برای فروش ندارند را از هم طبقهایهای خود جدا کردن. این نظریه عملا چشم خود را بر استثمار این گروه از کارگران توسط سرمایه می بندد. این دیدگاه در ادامه چارهای ندارد جز اینکه برای این بخش وسیع انسانها عنوانی جعلی تحت نام “طبقه متوسط” بسازد واز آنجا که تلاشش برای اینکه سرمایهای برای این توده بی شکل پادرهوا بسازد، ناموفق است و از سوی دیگر دستان پینه نبسته و تن پوش آراسته آنان نیز مانع از کارگر بودن آنهاست، لاجرم این بخش عظیم انسانی را به درجه “طبقه متوسط” مفتخر میکند که طبقه کارگر لیاقت آن را دارد که در جنبش های اجتماعی هم پیمان وی باشد! اما حقیقت به گونه دیگریست. تاریخ جدا از اینکه نظریه پردازان، فلاسفه و اقتصاددانان چگونه میاندیشند، مهر حقیقت و قانونمندی خود را بر لحظه لحظه زندگی اجتماعی کوبانده است. قوانین سرمایهداری سالهاست که بر اقصی نقاط کره زمین مسلط گشته و بنمایهی شخصیت اجتماعی خود یعنی کار مزدی را بر تمام جوامع بشری به هر میزان از رشد صنعتی حاکم گردانیده است. در جهان امروز و در مصاف کار و سرمایه، انسانها یا متعلق به اردوگاه عظیم کارند و جزیی از طبقه کارگر جهانی و یا صاحبان سرمایهاند و عمله و اکره آن. آنچه که به عنوان مجعول “طبقه متوسط” نامگذاری شده، در واقع امر و در سیلان زندگی اجتماعی و کوران مبارزات طبقاتی چیزی نیست مگر کارگران مزدی در قالب معلمان، پرستاران، دانشجویان، استادان و هر آن کس که برای گذران زندگیش چیزی جز نیروی کارش را ندارد که به فروش برساند و یا به قطب سرمایه تعلق دارد. بدیهی است سرمایه، عوامل و ابزارهای خاصی برای تحکیم و چفت و بست مبانی ایدئولوژیک خود داراست. تلاشگرانی که سرمایه را به عنوان نظمی پایدار و تغییرناپذیر درعرصههای اجتماعی، حقوقی، نظامی و تمامی روبنای ایدئولوژیک توجیه و یاری میکنند. نمایندگان پارلمانهای بورژوایی، پلیس سیاسی، شکنجهگران، مدیران و مزدورانی که سرمایه در راستای تلاش برای بقای خود بخشی از سود حاصل از کار کارگران را صرف حفظ و صیانت از آنان میکند از این گروهند. از مبرمترین وظایف ما کارگران، مقابله با نظراتی است که آگاهانه سعی در پراکندهکردن و بخش بخش کردن ما را دارند. ما طبقهای واحدیم. ما فروشندگان نیروی کار، همگان کارگریم. قدرت ما در اتحاد و یکی بودن ماست. با بر پایی شوراهای کارگری که ابزار ما در بدستآوردن مطالبات انسانیمان و نیز آموزشگاهی جهت آموختن شیوههای لازم برای زندگی انسانی پسا سرمایهداری است مبارزاتمان را سازمان داده و نبرد علیه سرمایه را تا پارگی زنجیرهای دست و پایمان به فرجام رسانیم.
پرویز همراه
مرداد 1395