نوشته پیش رو توضیح مختصری است در مورد مقطعی از مبارزات کارگران بخش ابزار دقیق پالایشگاههای منطقه عسلویه که در گفت و گو با یکی از فعالین کارگری همان بخش تهیه شده است:
با بخشنامه رئیسجمهور دولت سرمایهداری ایران در سال 1390، بخشهایی از کارگران شاغل در ارگانهای دولتی مشمول طرح تبدیل وضعیت قراردادی شدند. طرحی که ارگانهای دولتی را موظف میکرد قراردادهای پیمانی و شرکتی کارگرانی که دارای صلاحیت ابلاغ شده توسط ادارات کارگزینی ارگانهای مربوطه هستند را به قرارداد مستقیم با همان ارگان تبدیل کند. مدت کوتاهی پس از آغاز این تغییرات، کارگران تبدیل وضعیت شده دریافتند که شرایط جدید نه فقط هیچ میزان از مشکلات گریبانگیرشان را رفع نکرده که حتی دشواریهای تازهای را هم برایشان به بار آورده است. دستمزد پایه این کارگران به قدر زیادی کاهش پیدا کرد، بخشی از دستمزد آنان که زیر نام عیدی پرداخت میشد و به طور معمول معادل دو ماه مزد پایه بود، تا حد عیدی کارمندی کاهش یافت. هیچکدام از تسهیلات و امکانات کارگران دارای قرارداد با شرکت نفت هم به این جمعیت تعلق نگرفت.
به این ترتیب شرایط تازهای ایجاد شد تا کارگران منطقه حول یک مطالبه مشترک، اعتراضات جدیدی را سازماندهی کنند. به تدریج هستههای شور و مشورت کارگری شکل گرفت و آتش کارزار مستمر و منظم توده کارگر علیه دسیسه دولت و مدیران سرمایه شعلهور گردید.
در بخش ابزار دقیق یکی از پالایشگاهها، یک جمع 4 نفره برای همراه کردن سایر کارگران و ساماندهی اعتراضات منظم شکل گرفت. یک برنامه و طرح اولیه نوشته شد. جلسات پی در پی و صحبتهای مفصلی با کارگران فعال در بخشهای مختلف ابزار دقیق و پالایشگاههای دیگر برگزار شد. همزمان و البته اندک، اندک ارتباط این جمعیت با کارگران فعال حوزههای دیگر نیز توسعه یافت و محکم گردید. ظرف دو ماه یک جمع 50 نفری حول این خواست و مطالبه به همفکری و چاره اندیشی پرداختند. مشکلات زیادی در همین مرحله از سرعت پیشبرد کار می کاهید. ارتباط و اعتماد میان بخشهای مختلف پالایشگاه سخت انجام میگرفت و ملاقات با کارگران دیگر پالایشگاهها به دلیل کنترلهای امنیتی دشواریهای زیادی تولید میکرد. در عسلویه برای اینکه کسی مهمانی را به اتاق خویش در خوابگاه ببرد، باید نامه تائید مدیر بخش را همراه داشته باشد. بسیاری از کارگران از ترس اخراج شدن، حاضر به همکاری با جمع اولیه نمیشدند. بعضی از نیروهای بومی، دوستان و خویشاوندان کارفرما و مدیران اگر بویی از این جریانات میبردند، قطعا گزارش میدادند و سرکوب حتمی همه تلاشها حتی پیش از نطفهبندی موفق آنها را به دنبال میآورد. با همه اینها صحبت و همفکری کارگران فعال در بخشهای ابزاردقیق پالایشگاههای مختلف عسلویه به صورت جدا و فرد به فرد ادامه یافت.
اولین اعتصاب کارگران بخش ابزار دقیق، در سال 90 در یکی از پالایشگاه هاشکل گرفت و نزدیک به 30 نفر در آن شرکت کردند. این اعتصاب در اعتراض به وضعیت غذا بود و سازماندهندگان آن قصد داشتند میزان آمادگی عمومی کارگران برای مبارزه و مقاومت را بسنجند. اعتصاب چند ساعت ادامه داشت و در نهایت با پادرمیانی یا در واقع تهدیدات جدی رئیس بخش، کارگران به سر کار بازگشتند. اعتصاب دوم، سه ماه بعد اتفاق افتاد. کارگران دریافته بودند که مذاکره با کارفرما فایدهای ندارد. آنان در اعتراض به کاهش مزدها از رئیس کارگاه به حراست شکایت کردند. حراست دخالت کرد و تغییرات نسبتاً محسوسی در شرایط کار کارگران ایجاد شد.
کارگران به ویژه پس از این اعتصاب شروع به جمعبندی کردند. آنان دریافتند که با این تعداد اندک نمیتوانند هیچ خواستی را به کارفرما تحمیل کنند و لاجرم باید با توان بیشتری وارد میدان کارزار شوند. هستههای مبارزه و مقاومت تازهای در پالایشگاههای مختلف شکل گرفت و شروع به بالیدن کرد. برگزاری جلسات و همفکری با دیگر جمعها بیش از پیش دستور کار شد. در نتیجه این گفتگوها اعتصابات منظمی در ساعتهای مشخصی در پالایشگاههای مختلف اتفاق افتاد. هر ماه دو تا سه اعتصاب رخ میداد و هر هفته جلسات منظمی برگزار میگردیدد. چند ماه گذشت و این اعتصابات و اعتراضات هم هیچ دستاورد چشمگیری به بار نیاورد.
در زمستان (92) که کارفرما و مدیران سرمایه بیش از هر زمان دیگری از بروز اختلال در ساز و کار تامین گاز کشور هراس داشتند، یک اعتصاب دیگر سازماندهی شد. در این اعتصاب نزدیک به 500 نفر شرکت کردند در حالی که شمار کارگران تغییر وضعیت یافته ناراضی و عاصی شاغل در بخش ابزاردقیق پالایشگاه ها حدود 1000 نفر بود. سیر حوادث نشان میداد که خیلی از کارگران رسمی، یا آنهایی که قرارداد مستقیم نداشتند، در اعتصاب شرکت نمینمودند. اعتصاب اخیر در مقابل پالایشگاه دوم فازهای گازی 2 و 3 به وقوع پیوست. نیروهای حراست و اطلاعات شروع به تهدید کردند و برای ختم آن آماده سرکوب شدند اما کارگران ادامه دادند و بر تحقق خواستهای خویش پای فشردند. رئیس مجتمع پارس جنوبیSPGC(حسنی) برای مذاکره با کارگران در محل اعتصاب حاضر شد. کارگران چند نماینده (از هر پالایشگاه یک نفر، مجموعا پنج نفر) معرفی کردند. نمایندگان در دفتر رئیس حاضر شدند و پس از گفتگوها و چانهزنیها نهایتا با افزایش حقوقی معادل 200 تا 700 هزار تومان (بسته به نوع کار هر فرد) توافق گردید. این توافق چند ماهی استمرار داشت تا اینکه با پایان فصل زمستان و کاهش نیاز به گاز، همه چیز بر هم ریخت و همین افزایش حقوق هم ملغا گردید. زنگنه وزیر نفت نظام سرمایهداری زیر بار قرارداد مستقیم نمیرفت. او این گونه قراردادها را مربوط به دوره قاسمی یا در واقع دورههای گذشته تاریخ میدید. از زاویه نگاه وی که زاویه نگاه کل نمایندگان سیاسی و فکری سرمایهداری است، آنچه مهم است سودآوری هر چه بیشتر سرمایه است. خورد و خوراک و دارو و جان کارگر و کودکان وی باید در آستان سود انبوهتر سرمایه قربانی گردد! زنگنه و دولتمردان سرمایه چنین کردند. شرایط کاری کارگران به همان درجه وخامت و مرگبار بودن باقی ماند. عدهای از کارگران به صورت فردی در اداره کار حضور یافته و علیه مجتمعSPGCاقامه دعوا کردند. پس از 6 ماه پیگیری، این شکایتها هم به جایی نرسید.
در این فاصله کارگران به همه مراکز قدرت دولت سرمایهداری از ریاست جمهوری گرفته تا نهاد رهبری و اطلاعات و حراست نامه نگاری کردند اما هیچ نتیجهای نگرفتند. در نهایت مجبور شدند به وضعیت موجود تمکین کنند. ماجرا اما به همین جا محدود نمیماند. شرایط بسیار سخت و طاقتفرسایی که این شرکت ها برای کارگران قرارداد مستقیم ایجاد کرده بودند، (مانند تغییر جایگاه شغلی و پستهای پایینتر) بسیاری از آنها را مجبور کرد که از شرکت استعفا دهند. بسیاری از رهبران این اعتصابات در لیست سیاه(Black List)قرار گرفتند و نتوانستند در جای دیگری کار پیدا کنند. در اواخر سال 93 ارتباطات خوبی میان کارگران ابزاردقیق پالایشگاههای کشور شکل گرفت و اقدامات هماهنگی میان کارگران این پالایشگاهها و پالایشگاههای ماهشهر، پارسیان، آبادان و مشهد برنامهریزی و انجام شد اما نتیجهای حاصل نشد جز اینکه همان کارگران تبدیل وضعیت شده، لباس کارگران رسمی را تن کردند!!!
چرا کارگران شکست خوردند و برای جلوگیری از شکست چه باید میکردند؟
در پیچ و خم مبارزات کارگران عسلویه در طول سالهای بالا، نقاط قوت بسیاری میبینیم، در همان حال که شاهد نقاط ضعف و کاستیهای کاملاً بنیادی هستیم. همه شواهد بانگ میزنند که آنچه کارگران انجام دادند و آنچه بر سر مبارزاتشان رفت عمیقاً درس آموزند. بسیار لازم است که نکته، نکته رخدادها واکاوی گردد و درسهای مهم این واکاویها در اختیار همه آحاد جنبش ما قرار گیرد. ما به سهم خود، به اندازه شناخت خویش و به اقتضای نوع نگاه و رویکرد ضدسرمایهداری خود این کار را انجام میدهیم. باشد که دیگران در تکمیل این جمع بندیها، نقادیها و درس آموزیها، ما را یاری رسانند و با ما همراه شوند. پیش از هر چیز آنچه رخ داده است را به صورت زیر خلاصه میکنیم.
1. چهار کارگر معترض با درک شرایط روز و تشخیص انفجاری بودن موقعیت تقابل توده کارگر با صاحبان سرمایه، آستین بالا میزنند، به گونهای سنجیده راه میافتند تا نظر توده کارگر منطقه را برای مبارزه متحد جلب کنند. این طبیعیترین کار در پروسه رشد جنبشها است. بر خلاف سران احزاب یا اتحادیهها که میکوشند تا کارگران را به نهادهای خود آویزند در اینجا فعالان کارگری درون شرایط کار و زندگی و استثمار طبقه خویشند که راه میافتند و به سراغ توده هم زنجیر میروند.
2. کارگران در متن جستجو، میزان آمادگی، جسارت، مطمئن بودن و توان مقاومت افراد را ارزیابی میکنند. با فعالترین، جسورترین و آگاهترین آن ها باب گفتگو باز مینمایند. حاصل این گفت و شنودها را دستمایه تحکیم روابط فیمابین میکنند.
3. کارگران که دیگر شمار آنها از 4 افزون شده و به 50 رسیده است، ارتباط با همسنگران در بخشهای دیگر نفت و گاز عسلویه را برنامه کار خود میسازند. آنها در این زمینه نیز تا حدودی موفق پیش میروند.
4. مطابق معمول خیل موانع و مشکلات بر سر راه سبز میشوند. کنترلهای شدید امنیتی دولت سرمایه، ترس و وحشت کارگران از سرکوب رژیم و خطر بیکاری، وجود جاسوسان کارفرما در محیط کار از جمله این معضلات هستند.
5. کارگران پیشرو باعزم مصمم و با قدرت تدبیر، این موانع را از سر راه بر میدارند. آنها خود را در آستانه شروع فاز بعدی کار یعنی آغاز اعتصاب و اعتراض و خیزش های جمعی میبینند. با این وجود به درستی و با درایت یک اعتصاب آزمایشی را دستور کار میسازند.
6 . در طول مدت بالا بر اساس برنامهریزیهای انجام گرفته از سوی کارگران دست اندر کار، توده کارگر و نمایندگان آنها مستمراً مطالبه محوری خود را با کارفرما و دولت سرمایه در میان میگذارند. این مذاکرات همان گونه که از پیش مشخص بود به نتیجهای منتهی نمیشود و از این طریق بی نتیجه بودن مذاکرات برای غالب کارگران روشن میگردد.
7. اعتصاب دوم با کسب موفقیتهای جزیی پایان مییابد. جمعیت قابل توجهی از کارگران آماده استمرار مبارزه و اعتصاب میشوند. آنان هر چند وقت یکبار چرخ تولید را از کار میاندازند اما باز هم هیچ موفقیت چشمگیری به دست نمیآورند. روند اوضاع جمعبندی مبارزات را اجتناب ناپذیر میکند و درس همه واکاوی فعالیتهای چند ساله آن میگردد که باید نیروی بیشتری وارد میدان مبارزه شود.
به نظر ما موارد بالا در همان حال که حاوی جنبههای مثبت هستند، ضعفها و گمراهه رفتنهای سرنوشتسازی را همراه دارند. اهم این ضعفها و بیراهه رفتن ها عبارتند از:
1. کارگران عسلویه به هیچ وجه محتاج چند سال آزمون مستمر نبودند تا دریابند که با اعتصابات 500 نفره و کمتر یا حتی بیشتر نمیتوان هیچ خواستی را بر صاحبان سرمایه و دولت آنها تحمیل کرد. نه فقط تاریخ چند ده سال اخیر مبارزات کارگران ایران که کل آنچه در طول این دههها بر سر جنبش کارگری جهانی رفته است، این حقیقت بسیار تلخ را پیش چشم تودههای کارگر دنیا قرار داده است. فعالین رویکرد ضدسرمایهداری در این گذر به مناسبتهای مختلف به تفصیل بحث کردهاند. بحثهایی که در اینجا مجال بازگویی آنها نیست. به نظر ما دیری است که سرمایهداری طومار موفقیتهای احتمالی این نوع اعتصابات را بسته است. نیاز سرمایه جهانی و سرمایهداری هر کشور به افزایش انفجاری اضافه ارزشها بسیار بیشتر از آنست که در مقابل زورآزمایی محدود چند ده یا حتی چند صد کارگر تن به تمکین دهد. اگر بناست کارگران خواستهای را بر سرمایهداران تحمیل کنند باید با قدرت عظیمتر و تعیین کنندهتر وارد میدان کارزار شوند. آیا معنی این سخن آنست که توده کارگر تا روز تحصیل توان این میدانداریهای وسیع باید از اعتصابات محدود دست بردارد؟! این گمراه کنندهترین و فاجعهبارترین نتیجهگیریها است. هدف ما درست ضد این است. باید پروسه برپایی همین اعتصابات و اعتراضات را جریان پر تلاطم و پر بار توسعه سازمانیابی وسیع طبقاتی خود علیه سرمایه سازیم.
2. یک اشتباه اساسی کارگران دست اندرکار در طول این روند، بسنده کردن آنها به ارتباط گیری با کارگران بخشهای مختلف ابزار دقیق شرکت نفت و گاز است. اینکه آنان دامنه تماس و گفت و شنود و همراهی را با کارگران بخشهای دیگر ابزاردقیق پالایشگاههای عسلویه بسط میدهند بسیار ارزنده است اما محدود ماندن مبارزات آنان در حصار واحد ابزار دقیق شرکت نفت و گاز مسلما یک اشتباه بوده است. کارگران در همان حال که بر مطالبه تعیین تکلیف تبدیل وضعیتشان اصرار میکردند باید مطالبات عمومیتری را به لیست خواستههایشان اضافه میکردند و امکان پیوند و همراهی با کارگران دیگر حوزه های نفت و گاز را نیز به دست میآوردند. نتیجه این تعداد اندک فرو ماندن در ورطه همان مشکلی است که بالاتر به آن اشاره شد. تاریخاً چنین بوده است اما در شرایط روز دنیای سرمایهداری بسیار بیشتر و سهمگینتر از همیشه چنین است که با نیروی اندک نمیتوان صاحبان سرمایه و دولت آنها را مجبور به عقبنشینی کرد. سرمایهداری سوای زبان زور طبقاتی توده کارگر هیچ زبان دیگری را نمیفهمد. این نظام در سرشت خود و در همه تار و پود هستی اش جرثومه متعفن زور، زورمداری، بربریت، اعمال قدرت سبعانه، جنگافروزی و کشتار است. قهر اقتصادی، قهر سیاسی، قهر ایدئولوژیک، قهر قانونی و حقوقی، قهر مدنی، قهر پلیسی، قهر نظامی و هر نوع قهر دیگر همه و همه پدیدههای ذاتی و جدایی ناپذیر هستی سرمایهاند. با قهر اقتصادی خود ما را استثمار میکند، از کار و وسایل کار و محصول کار خود جدا مینماید. به ورطه گرسنگی، فقر، فلاکت، قحطی و مرگ ناشی از گرسنگی و نداری میاندازد، با قهر سیاسیاش ما را راهی شکنجه گاه میکند، زندانی میسازد، زبان اعتراض ما را میبرد، دهان معترض تودههای طبقه ما را میدوزد، هر نوع آزادی را از ما سلب مینماید و ما را اسیر وحشیانهترین دیکتاتوریها میگرداند. با قهر ایدئولوژیک خود ما را شستشوی مغزی میدهد، مسخ میکند، از خود بیگانه میسازد، مفلوک و مستآصل مینماید، از هستی اجتماعی خود ساقط میکند. قهر قانونی و حقوقی خود را ساز و برگ مسلوب نمودن ما از هر نو.ع حق و حقوق اولیه انسانی میسازد. کل فقر و فاقه و فلاکت و گرسنگی ما را لباس قانون و حقوق و نظم اجتماعی و منافع عموم میپوشاند! تکلیف قهر پلیسی و نظامی آن بسیار روشن است و هیچ کارگری در هیچ کجای جهان نیازمند توضیح آن نمیباشد. سرمایه چنین است و برای مقابله با چنین نظام و مناسبات اختاپوسی سوای قدرت پیکار سازمانیافته سرنوشت ساز هیچ سلاح دیگری کارا نیست. این قدرت با اعتصابات چند صد نفره و در این یا آن خیزش متجلی نمیگردد. ما نیازمند سازمانیابی سراسری شورایی ضدسرمایهداری هستیم.
3. کارگران عسلویه پروسه تدارک خود برای اعتصاب و مبارزه را با تلاش برای سازمانیابی شورایی سرمایه ستیز به هم نیامیختهاند و این محوریترین و سرنوشتسازترین خطای آنها بوده است. تاریخ جنبش کارگری جهانی در بند بند خود بانگ میزند که هر گام عدول از پیگیری و پیمودن این راه گامی به سوی فرسودن، نابود ساختن و به گورستان بردن این جنبش بوده است. مادامیکه کارگران در ظرف شوراهای ضدسرمایهداری خود متشکل و همراه نشوند، هر اعتصاب و اعتراضی هر چقدر هم دستاوردی به همراه داشته باشد در حصار همان زمان و مکان به فراموشی سپرده خواهد شد. در این شوراها است که کارگران هر تجربه موفق یا شکست خود را به پلهای برای ارتقاء سطح آگاهی و اعتلاء مبارزاتشان در همآوردی با نظام سرمایه تبدیل خواهند کرد. و در همین شوراهاست که کارگران برنامه ریزی و چارهاندیشی برای زیستن در دنیایی بدون هر شکل کار مزدی را مشق خواهند کرد.
طبقه کارگر تنها و تنها در پروسه پیکار وسیع و سراسری و شورایی علیه اساس سرمایهداری و علیه همه مظاهر ستم سرمایه است که به شکل یک قدرت تعیینکننده، تاریخساز در مقابل سرمایه ظاهر می گردد.
کارگران ضد سرمایهداری
مرداد 1395