تحصن، عریضه نگاری و تجمع اعتراضی در مقابل نهادهای قدرت دولت سرمایهداری سالهاست که شکل متداول و کاملاً معمول مبارزه کارگران برای رسیدن به مطالبات روزمره خویش گردیده است. وسعت رواج و کثرت کاربرد این شیوههای اعتراض و مطالبه جویی تا آنجا پیش رفته است که تقریباً هر شکل دیگر جدال و ستیز کارگری را حتی از ذهن خود تودههای کارگر هم به کلی پاک کرده و زایل ساخته است. با قاطعیت میتوان گفت که تحصنها در مقابل وزارتخانهها، ادارات کار و دفاتر مرکزی شرکتها همه روزه است و هیچ روزی نیست که جمعیت چشمگیری از کارگران در این یا آن شهر، این یا آن منطقه تهران و جاهای دیگر به آستان نهادی از نهادهای قدرت سرمایه پناه نبرند و بساط شکوه و «دادخواهی» پهن نکنند. واقعیت را بخواهیم تمامی باندهای حاکم و «اپوزیسیون های» درون و بیرون و حاشیه حاکمیت طبقه سرمایهدار هم یا با آغوش باز از این اشکال اعتراض و «تظلم» کارگران استقبال میکنند، یا حداقل هیچ مشکلی با تکرار، تداوم و توسعه آن نمیبینند.
دلیل این امر بسیار روشن است. این گونه آه و نالهها و فریاد سر دادنها هیچ کجای قبای هیچ سرمایهداری را خراش نمیدهد، بر چهره هیچ دولتمرد سرمایهداری هیچ گرد نگرانی و ترس نمیپاشد. هیچ سرمایهدار خصوصی، دولتی، نظامی یا غیرنظامی را مجبور به پرداخت هیچ شاهی از خواستههای کارگران نمیکند. هیچ لرزش بر هیچ کجای پایههای قدرت سرمایه نمیاندازد و خواب هیچ بخش طبقه سرمایهدار را حتی برای هیچ ثانیه ای آشفته نمیسازد. اما ماجرا در همین حد خلاصه نمیشود. این شکل به اصطلاح اعتراض و «دادخواهی» کارگران برای صاحبان سرمایه، برای نظام بردگی مزدی و برای حاکمان این نظام نه فقط شر نمیرساند که منبع و مایه کلی برکت و فرصت هم هست. دار و دسته بنیانگذاران واقعی جمهوری اسلامی و پاسدار بقای آن که امروز عموماً ردای اصلاح طلبی و اعتدال گرائی بر تن دارند این تجمع آفرینیها و تحصنها و «دادخواهی ها» را نوعی پشتوانه قدرت و سکوی چانه زنی خویش، در مقابل رقبای داخلی و خارجی میبینند. میکوشند تا بر موج نارضائیها سوار شوند و از شرکای درونی ساختار قدرت سهم گیرند، در مواجهه با رقبای جهانی هم آن را نشانه وفور «دموکراسی» و «حقوق بشر» در جمهوری اسلامی سرمایهداری جار میزنند. جریانات موسوم به اصول گرا، سازنده، پیروان ولایت، سپاهی، بسیجی، آبادگر و شرکای دیگر هم همین کار را میکنند. بی کفایتی حریفان را بانی بروز اعتراضات میخوانند و برای کارگران اشک تمساح میریزند. به رقبای جهانی هم میگویند که بیائید و از ما درس تفویض آزادی آموزید. صریح تر بگوئیم، کل حاکمان سرمایه این شکل «مبارزه کردن» تودههای کارگر را به فال نیک میگیرند. وجود و استمرار آن را گواه بارز تسلط خود در مهار بدون هیچ هزینه جنبش کارگری، پیروزی بدون چون و چرای خویش در کفن و دفن کامل قدرت پیکار تودههای کارگر و بالاخره رفع سهل و ساده و بدون هیچ دردسر خطر مبارزات کارگران از سر سرمایهداری و رژیم حاکم آن تلقی میکنند. آنها مسلما حق دارند که چنین انگارند زیرا واقعیت هم به تمام و کمال همین است.
شکلهای رایج و معمول اعتراضات تودههای کارگر فقط به حال سرمایهداران و دولت سرمایه مفید نیست بلکه برای اپوزیسیونهای رنگارنگ طبقه بورژوازی، گروهها، احزاب، کمیته ها، کانون ها، سندیکاها و زنجیره طولانی محافل رفرمیستی آویزان به طبقه کارگر یا درون این طبقه هم منافع نسبتاً وسیع و چشمگیری دارد. اینها نیز کلاً از جمله جماعت موسوم به چپ یا فعالین کارگری به یمن همین شکل اعتراضات، به وجود دفتر و دستکهای خود، به کمیته ها، کانونها و احزاب ورشکسته و کاغذی خود رونق میبخشند. اطلاعیه میدهند، بیانیه صادر میکنند، منشور تنظیم مینمایند، خطاب به تحصن کنندگان و توده کارگر فراخوان پشت سر فراخوان منتشر مینمایند. به کارگران میآموزند که به مقاوله نامههای سازمان جهانی کار استناد جویند، به آنها یاد میدهند که در صورت دستگیری حتماً بندهای قانون اساسی و قانون کار و بندهای مهم سیستم حقوقی دولت سرمایه را به خاطر آرند. در خارج کشور جمعیتهای بسیار پر سر و صدای جلب حمایت راه میاندازند، هم صحبت سران اتحادیههای بزرگ کارگری دنیا میشوند، با دولتمردان دست چندم سرمایه در کشورهای مختلف اجلاس برگزار میکنند و خیلی کارهای دیگر انجام میدهند. فعالیت هایی که که در غیاب آنها و تعطیل شدنشان نام و نشان چندانی از موجودیت حزبی و سازمانی یا ادعای رهبری آنان برجنبش کارگری یا منجی بشریت بودنشان چیزی باقی نمیماند. در همین جا تأکید کنیم که این حرفها مطلقاً متضمن نفی اعتبار یا تقلیل اهمیت فعالیتهای صادقانه برخی افراد یا محافل مدافع جنبش کارگری نیست. منظور به طور مشخص جریاناتی است که مشوق، مروج، مبلغ و ستایشگر تحصن پردازی ها، طومار نویسیها و تداوم آویختن تودههای کارگر به برگزاری اجتماعات اعتراضی در مقابل این اداره و آن وزارتخانه میباشند.
تمامی بخشهای بورژوازی، همه جناحهای درون ساختار قدرت جمهوری اسلامی و اپوزیسیونهای رفرمیستی راست و چپ مدغی رهبری و حمایت جنبش کارگری ایران از کفن و دفن بودن قدرت پیکار واقعی ضد سرمایهداری توده کارگر در اشکال رایج کنونی مبارزاتشان سود میبرند. تنها بازنده مفلوک، مقهور، فرومانده و همه چیز از دست داده این شکل «مبارزات» خود بردگان مزدی سرمایه و توده وسیع فروشندگان نیروی کار هستند. اینان میباشند که نه فقط هیچ چیز به دست نمیآرند که لحظه، به لحظه بازنده تر، مأیوس تر، سرخورده تر، گرسنه تر، زبون تر، بی افق تر، آواره تر، سردرگم تر، فرسوده تر و هیچ و پوچ تر میشوند. به نظر نمیرسد که بی حاصلی این شکلهای آشنای مبارزه نیازمند هیچ استدلال یا کار آگاهگرانه ای باشد. به قول مولوی:« آفتاب آمد دلیل آفتاب – گر دلیلت باید از وی رخ متاب». نیاز به گفتن نیست که چه بسا عده ای، گرفتن یک ماه مزد از ماههای متوالی دستمزدهای معوقه به دنبال ماهها بست نشینی را پیروزی بزرگی به حساب آرند!! چیزی که خود فاجعه بارترین میزان زبونی و استیصال است. واقعیت این است که این اعتراضات هیچ دستاوردی نداشته و اساساً نمیتوانند داشته باشد. بورژوازی باید به اندازه عوامفریب ترین و دکاندارترین رفرمیستها احمق باشد تا در مقابل این شکل به اصطلاح مبارزه عده ای کارگر سر تسلیم فرود آورد و آماده پرداخت خواستهای آنان گردد! بورژوازی هیچ کجای دنیا تا این حد احمق نیست. طبقه سرمایهدار و دولت اسلامی سرمایهداری ایران جای خود دارد.
یک سؤال مهم در اینجا پیش میآید. این سؤال که اگر این تحصن بازی ها، بست نشینی ها، عریضه نگاریها و تشکیل اجتماع در مقابل مراکز قدرت رژیم هیچ نتیجه ای نداشته پس چرا کارگران همچنان ادامه میدهند و هر روز هم بیشتر به آن میآویزند. این پرسش بسیار مهمی است و باید در باره آن بحث کرد. خیلیها سطح نازل آگاهی و شناخت کارگران را دلیل اصلی این امر میدانند. به نظر ما موضوع اصلاً این نیست. تودههای کارگر حتی ناآگاه ترین آنها با همان شم تیز طبقاتی خود صدها بار بیشتر از سران احزاب و کمیتهها و سندیکاها این گونه واقعیتها را درک میکنند. بعلاوه فهم بی حاصلی این جنب و جوشها نیازمند هیچ آگاهی و شناختی نمیباشد. دلیل واقعی ادامه دخیل بندی کارگران به این شکل مبارزات فقط احساس عجز، فروماندگی، بی افقی، زبونی و استیصال است. آنها این روش مبارزاتی را ادامه میدهند زیرا بدبختانه به صورت فاجعه آمیزی قدرت انجام هیچ کار دیگر و توان پیشبرد هیچ شکل دیگر مبارزه را در خود نمیبینند!. و این بدترین و بدفرجام ترین و کوبنده ترین مصیبتی است که میتواند بر جنبش کارگری مستولی شود. اما گفتن این حرف هنوز چیزی را روشن نمیکند. چرا توده کارگر دچار این وضع شده است؟ چرا کارگران خود را این گونه فرومانده و ذلیل و بی تأثیر و فاقد قدرت میبینند؟ ریشه واقعی این استیصال و احساس بدبختی را باید کاوید و شناخت. این کار نیازمند کتابها بحث است اما «آب دریا را اگر نتوان کشید – هم به قدر تشنگی باید چشید» موضوع را در چند جمله کوتاه میتوان این گونه توضیح داد. توده کارگر به این روز افتاده است زیرا که یک تاریخ بسیار طولانی شکست، در پی شکست، پشت سر خود دارد. زیرا نسلها جنگیده است اما نه با قدرت مستقل شورایی ضد سرمایهداری خود که پشت سر احزاب و اپوزیسیونها و سازمانها برای اینکه یک دولت درنده بورژوازی را ساقط و دولت درنده تر دیگر همین طبقه را بر جای آن بنشاند. سالیان متمادی و دهههای متوالی با فراخوان احزاب مبارزه کرده است تا «امپریالیسم غارتگر» را بر سر جای خود بنشاند و « سرمایهداری مستقل»! و دولت «غیروابسته» و «دمکراتیک» سرمایه! را مستقر گرداند. تودههای کارگر نسل بعد از نسل سرگردان این برهوتها شده اند و شکست پشت سر شکست را تحمل کرده اند، در تمامی این دورهها تنها کاری که نکرده اند مبارزه علیه اساس سرمایهداری و صف آرائی آگاه شورایی سراسری و طبقاتی در مقابل نظام بردگی مزدی بوده است. هیچ گاه به قدرت مستقل سازمان یافته طبقاتی و ضد سرمایهداری خود اتکاء ننموده اند، این قدرت عظیم تاریخساز راعلیه سرمایه به کار نگرفته اند. سازمانیابی شورایی آگاه این قدرت و اعمال آن بر نظام بردگی مزدی را تجربه و تمرین نکرده اند. کارنامه سالیان طولانی و نسلهای متوالی آن ها، مالامال از مبارزات، شورش ها، انقلابات، ساقط نمودن رژیمها و برپائی رژیمهای دیگر بدون هیچ جدال متحد سراسری طبقاتی، آگاه و شورایی ضد سرمایهداری است. حاصل این کارنامه بسیار عریض و طویل تاریخی هم دقیقاً همین است که شاهدش هستیم. سرخوردگی، احساس زبونی، فروماندگی، استیصال، بدبختی روزافزون و لاجرم دخیل بستن به بست نشینی، ایستادن در مقابل این و آن مرکز قدرت سرمایه، عریضه نگاری، توسل به قانون و نهادهای حاکمیت طبقه سرمایهدار و نوع اینها. به اصطلاح مبارزاتی که از یک سوی مورد تشویق و ستایش و تقدیس احزاب راست و چپ اپوزیسیون و رفرمیسم درون جنبش کارگری است و از سوی دیگر این جنبش را هر لحظه از لحظه پیش بسیار شکست خورده تر، زبونتر، ذلیل تر، مفلوک تر و فرسوده تر میسازد.
وضعیت روز جنبش کارگری این است. وضعیتی چنان فاجعه بار که توصیف آن با هیچ قلم، زبان و توانی مقدور نیست. در چنین شرایطی، مثل روز روشن است که سرمایه هر چه را اراده کند بر سر کارگران میآورد، همان گونه که ثانیه به ثانیه آورده است. کم سابقه ترین گرسنگیها را بر توده طبقه ما تحمیل نموده است. دامنه و ابعاد ماجرا در حدی است که دولتمردان خود نیز، بدون احساس هیچ نوع وقاحت و در نهایت بی شرمی، در روزنامههای رسمی سرمایه اعلام میکنند که بیش از 30 درصد کارگران گرسنگی میکشند. رسانههای متعدد رژیم با سربلندی تمام از وجود 200 هزار بی خانمان کارتون خواب فقط در یکی از نواحی 22 گانه شهر تهران مینویسند. چند روز است که زنگ مدارس کشور به صدا در آمده و بسیاری از کودکان خانوادههای کارگری به خاطر نداشتن پول شهریه و کتاب و کفش و کیف و لباس و همه چیزهای دیگر قادر به مدرسه رفتن نیستند. مدارس شروع به کار کرده اند اما این کودکان باید به جای مدرسه راه بیغولههای مرگبار و مرگ آفرین تولید اضافه ارزش برای سرمایهداران اعم از خصوصی، دولتی یا نظامی را پیش گیرند. هزاران زن گرسنه طبقه ما برای سیر کردن شکم فرزندانش مجبور به تن فروشی هستند. سرمایه هر چه و هر شرایطی را که نیاز سودآوری افزونترش باشد بر سر کارگران آوار میسازد زیرا کارگران در هیچ سنگر واقعی کارزار ضد سرمایهداری نیستند و سؤال بسیار اساسی و حیاتی آن است که در این وانفسا، در قعر این شب تاریک تجاوز، تعرض، تهاجم و شبیخون سرمایه علیه هست و نیست ما چه راهی را باید و میتوانیم پیش گیریم. اتحادیهها و کانون ها، و سندیکاها و احزاب و سازمانها و گروهها با اسم و رسمهای مختلف چند قرن است که پاسخ خود را در مقابل این سؤال نهاده اند. همان پاسخ و پاسخ هائی که کل تودههای طبقه ما را به همین وضعیت بسیار فاجعه بار روز انداخته است. این پاسخها به اندازه کافی آزمون خود را پس داده اند. طبقه کارگر بین المللی بهای آزمون پاسخ این جماعت را امروز با سوختن در جهنم مشتعل فقر و گرسنگی و فلاکت و استیصال میپردازند.
تکلیف پاسخ اینان بسیار روشن است پس باید پاسخی دیگر جست. حرف رویکرد ضد سرمایهداری طبقه کارگر این است که باید به مبارزه واقعی طبقاتی روی آورد و مبارزه طبقاتی معنای مشخصی دارد. مبارزه طبقاتی به صف نمودن تمامی قدرت کارزار واقعی تودههای طبقه خود علیه طبقه سرمایهدار، علیه قدرت سیاسی سرمایه و علیه کل موجودیت سرمایهداری است. سرمایه قدرت دارد، قدرت برده مزدی ساختن ما، قدرت سیاسی، نظامی، پلیسی، اطلاعاتی، امنیتی، فرهنگی، ایدئولوژیک و دینی و شستشوی مغزی، قدرت دولتی و سرکوب و اعمال قهر و راه انداختن عظیم ترین جنگها، قدرت کشتار ده میلیون، ده میلیون انسان، قدرت تحمیل تمامی سیه روزیها و بدبختیها بر ما، سرمایه همه این قدرتها را دارد اما دچار تعجب نشوید اگر با صدای رسا و بسیار قاطع بگوئیم که قدرت ما تودههای کارگر، به صورت وصف ناپذیری بسیار عظیم تر، غول پیکرتر، تعیین کننده تر و سرنوشت سازتر از قدرت سرمایه است. ما خالق سرمایه ایم.طبقه بین المللی ماست که کل سرمایههای جهان را تولید کرده است، سراسر دنیا را از سرمایه آکنده است و همراه با آکندن جهان از سرمایه خود را تا نازل ترین، هیچ ترین، زبون ترین و بی ارزش ترین شیئی ساقط کرده است. ما آفریننده و تنها آفریننده سرمایه ایم و درست به دلیل خالق سرمایه بودن، این قدرت را به اندازه کافی داریم که شیرازه هستی سرمایه را در هم ریزیم، این قدرت را داریم که مجاری تولید سرمایه و سود را کاملاً مسدود سازیم، این قدرت را داریم که چرخه ارزش افزائی سرمایه را از بیخ و بن مختل کنیم، این قدرت را داریم که نظم سیاسی سرمایه را از پایه و اساس بر هم ریزیم، این قدرت را داریم که کل نظم مدنی، حقوقی، قانونی، دولت و همه ساختار قدرت و موجودیت سرمایه را مضمحل و در هم کوبیم. ما قدرت تمامی این کارها را داریم اما نفس داشتن این قدرت هنوز هیچ نیست، زیرا به کارگیری بلاهت آمیز رفرمیستی آن اعم از مسالمت جویانه یا جنگنده میتواند بسیار فاجعه آمیز و دهشتناک باشد. کاری که طبقه ما تاریخاً در نقطه نقطه جهان و در دورههای مختلف بسیار انجام داده است و با انجامش خود را به حال و روز فعلی انداخته است. ما فقط قدرت متلاشی ساختن و در هم کوبیدن نظم اقتصادی، سیاسی، مدنی، حقوقی و اجتماعی سرمایه را نداریم، ما بسیار بیشتر و عظیم تر از اینها قدرت داریم. بسیار خوب میتوانیم در پروسه پیکار علیه سرمایه، در فراز و فرود مختل ساختن چرخه تولید، اضافه ارزش، در فرایند از هم پاشیدن شیرازه هستی سرمایه، در پیچ و خم مسدود نمودن مجاری تولید سرمایه، در همه این سنگرها و میدان ها، قدرت تودههای طبقه خود را هر چه آگاهانه تر، شورایی تر و ضد سرمایهداری تر سازمان دهیم. میتوانیم این قدرت را به مثابه قطب واقعی بدیل نظام بردگی مزدی نیرومند و نیرومندتر گردانیم. میتوانیم در موقعیت این قطب عظیم و شکست ناپذیر قدرت سنگر، به سنگر سرمایه و طبقه سرمایهدار و دولت سرمایهداری را مجبور به عقب نشینی کنیم. میتوانیم تمامی مطالبات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی روز خود را بر نظام بردگی مزدی تحمیل کنیم. به موازات این کار میتوانیم باز هم هر چه شورایی تر و ضد سرمایهداری تر متشکل و نیرومند گردیم. میتواینم سراسر جامعه و جهان حاضر را میدان جنگ واقعی دو طبقه، طبقه کارگر و سرمایهدار، جنگ بردگان مزدی علیه وجود سرمایه کنیم، میتوانیم دولت سرمایهداری را از درون پروسه کارزار واقعی ضد سرمایهداری ساقط سازیم. میتوانیم کل نظام سرمایهداری را برای همیشه در تحتانی ترین لایههای رسوبی تاریخ دفن نمائیم. میتوانیم بر ویرانههای این نظام شالوده جامعه انسانی عاری از وجود استثمار و طبقات و دولت را برپا سازیم. ما با قدرت طبقه خود همه این کارها را میتوانیم انجام دهیم، اینها شعر نیست، قصه نیست، آرمانهای خیالبافانه نیست، اینها واقعی ترین، مادی ترین و قابل لمس ترین حقیقت تاریخ است. باز هم تأکید میکنیم که این قدرت را داریم. باید آن را به کار گیریم. کاری که مگر در موارد نادر هیچ گاه نکرده ایم. تمامی تاریخ حاکی است که ما این قدرت را به کار نگرفته و به کار نمیگیریم. به همین تقلاهای روز خود نگاه کنیم، تشکیل اجتماع اعتراضی در مقابل این و آن وزارتخانه نه مبارزه طبقاتی، نه اتکا به قدرت طبقه، نه اعمال این قدرت علیه سرمایه که بالعکس خاکسپاری این قدرت در گورستان منافع سرمایه است.
تمام مسأله این است که راه واقعی به کار گرفتن این قدرت را جستجو و آن را هر چه آگاهانه تر، وسیع تر و کارسازتر به کار گیریم. در این زمینه جای بحث فراوان است و اصلی ترین محور تلاش «نشریه علیه سرمایه» هم کمک به هموار سازی راه سازمانیابی متحد این قدرت و اعمال آن علیه سرمایه است. بحث حاضر ما به شرائط خاص روز اختصاص دارد و در همین راستا، پیشنهاد مشخص خویش را در چند نکته اساسی زیر خلاصه میکنیم.
1. آویختن به قانون دولت سرمایه و نهادهای قدرت سرمایهداری را برای همیشه مهر ابطال بکوبیم. این تکاپوها نه راه حصول مطالبات که فقط ریختن اشک ذلت و زبونی و استیصال و کمک به اشتعال هر چه بیشتر آتش تجاوز و تعرض سرمایه است.
2. در هر کارخانه، کشت و صنعت، مدرسه، بیمارستان، مؤسسه حمل و نقل زمینی، هوائی و دریائی، راه و ساختمان، گمرک، بنادر، چاپخانه، روزنامه، معدن، نفت و گاز و پتروشیمی و در یک کلام هر کجا که چرخ کار و تولید میچرخد و ما کار میکنیم، اعتصاب را، انسداد کامل مجاری تولید سود و سرمایه را، از کاراندازی گسترده چرخ کار را ساز و برگ واقعی مبارزات جاری خویش سازیم. طبقه سرمایهدار و دولت این طبقه دنیای بی کران گرسنگی ها، فلاکت ها، بی خانمانی ها، بربریتها و سبعیتها را بر ما تحمیل میکنند برای اینکه راه تولید سرمایه هر چه افزون تر را باز و هموار کنند. آنها همه قدرت خود را در همین جا به کار میگیرند و درست همین جا مساعدترین و حساس ترین کانون اعمال قدرت ما نیز هست. سرمایهداران دستمزد ما را نمیپردازند. بهای نازل نیروی کار ما را سلاخی و باز هم سلاخی میکنند، ما را در آتش گرسنگی خاکستر میسازند برای اینکه سرمایه و سود بیشتر نصیب خود سازند. پس ما نیز در همین سنگر بیشترین قوای پیکار خویش را به کار اندازیم و سرچشمه تولید سرمایه را خشک سازیم. با این کار سرمایهداران مجبور خواهند شد عقب بنشینند. تاریخ نشان داده است که قدرت سرکوب سرمایه در مقابل قدرت تعرض و مقاومت ما شکست پذیر است.
3. اگر کارخانه یا هر مؤسسه دیگر تولیدی و تجاری و هر بنگاه سرمایهداری به هر بهانه در آستانه تعطیل قرار دارد، باید بلادرنگ با همه قدرت، راه تصرف و اداره شورایی آن توسط خود را پیش گیریم. ما از عهده این کار بر میآئیم. 38 سال پیش در روزهای پس از قیام بهمن، در شرایطی که ما بسیار کم تجربه تر و ناآگاه تر بودیم این کار را با موفقیت انجام دادیم. ما در همان سال کارخانه مینو را تصرف کردیم و روزها بدون هیچ نیاز به دخالت هیچ سرمایهدار و عوامل و ایادی سرمایهداران، تولید را برنامه ریزی و سازمان دادیم. در کارخانه اسکلت فلزی و چند جای دیگر نیز همین کار را انجام دادیم. ما باید به قدرت خود ایمان آریم، باید این قدرت عظیم را باور کنیم. همین حالا، در همه کارخانهها و مؤسسات کل کارها را ما میکنیم. بدون وجود سرمایهداران، این کار را بسیار بهتر و پیروزمندانه تر پیش خواهیم برد. صاحبان سرمایه و دولت آنها زمین و زمان را بر سر ما آوار میکنند تا رود پرخروش سود و سرمایه را پرخروش تر سازند. ما تمامی ماشین آلات و ابزار کار و مواد خام و ساختمان و هر چه هست را در اختیار میگیریم و هدف تولید را تأمین معیشت و تضمین رفاه اجتماعی خود میگردانیم.
4. مثل روز روشن است که سرمایهداران و دولت آنها هر اعتصاب ما و هر تلاش ما برای تصرف هر کارخانه را گلوله باران خواهند کرد. در این جای هیچ شکی نیست و اینجاست که مبارزه طبقاتی واقعی ما معنی دار میشود ما به عنوان توده وسیع کارگر و طبقه کارگر در مقابل طبقه سرمایهدار و دولت سرمایهداری قرار میگیریم. آنها علیه ما و ما علیه آنها میجنگیم. آنها زمین و زمان زندگی ما را به آتش میکشند تا سرمایه را حفظ کنند و ما سرمایه را آماج وسیع ترین تعرضات قرار میدهیم تا زندگی کنیم، تا حاصل کار خویش را ساز و برگ امرار معاش و بهداشت و دارو و درمان و آموزش و بهبود محیط زیست و شرایط بهتر پرورش و تعالی جسمی و فکری آیندگان سازیم. این یک مبارزه راستین طبقاتی است، بر خلاف شکلهای رایج روز مبارزه که گنداب خفت و ذلت و فرسایش و نابود شدن است.
5. برای هر میزان پیروزی در این مبارزه طبقاتی نیازمند سازمانیابی شورایی ضد سرمایهداری تودههای هر چه بیشتر و عظیم تر طبقه خود هستیم. در شرایط روز دنیای سرمایهداری، در وضعیتی که یک میلیارد از 5 میلیارد جمعیت کارگر در سن اشتغال کره زمین زیر فشار بیکاری، گرسنگی و بدبختی حاضر به فروش نیروی کار خود به هر بهائی هستند، در اعماق تاریکی هایی که طبقه ما را در خود پیچیده است و بسیاری از کارگران برای ربودن کار از چنگ همزنجیر خویش حاضر به فروش شبه رایگان نیروی کار خود میباشند، آری در این تاریکی زار بربریتها، صرف اتحاد در فاصله مرزهای یک کارخانه و مرکز کار برای غلبه بر توحش سرمایهداران و دولت آن ها، کفاف نمیدهد. توضیح واضحات است که باید با همین تعداد، در هر محل کار دست به اعتصاب زد اما تضمین پیروزی اعتصابات و مبارزات ما نیازمند همبستگی و تشکل یابی شورایی هر چه گسترده تر و هر چه ضد سرمایهداری تر و هر چه آگاه تر و افق دارتر قدرت پیکار طبقه ما است. باید اعتصاب کنیم و هر اعتصاب را میدان کارزار برای سازمانیابی سراسری تر و نیرومندتر و شورایی تر تودههای هر چه بیشتر کارگر سازیم.
6. ضرورت، مبرمیت و اهمیت این سازمانیابی نیرومند شورایی وقتی که پای تصرف کارخانههای در حال تعطیل پیش میآید صد چندان میگردد. در اینجا ما بسیار بیشتر، سریع تر و گسترده تر، با لشکرکشی ها، سبعیتها و سفاکیهای سرمایهداران و دولت آنها مواجه میگردیم. تهاجم ها، شبیخونها و قتل عام آفرینی هائی که برای دفع و رفع آنها محتاج به آرایش قوای کارساز طبقاتی خود هستیم. باید آستین بالا زنیم، پاشنهها را بر کشیم، با آحاد هرچه کثیرتر توده هم زنجیر به گفتگو بنشینیم. باید در درد دل باز کنیم، از دردها و رنجها و استثمار شدنها و اشکال متنوع سیه روزی مشترک طبقه خود سخن گوئیم. باید این کارها را انجام دهیم اما فقط برای اینکه همه جا، در هر کارخانه و مدرسه و مجتمع و مؤسسه و مرکز کار، در هر محله و روستا و شهر و دیار علیه سرمایه متحد گردیم. تدارک ما برای تصرف کارخانه باید حمایت وسیع طبقه ما را پشتوانه پیروزی خود گرداند. تصریح کنیم که باید تصرف کارخانههای در حال تعطیل را در همین وضعیتی که هستیم، تدارک بینیم اما برای موفقیت به حلب حمایت همزنجیران بپردازیم.
7. تعیین کننده ترین، سرنوشت سازترین و هویتی ترین نکته در تمامی این عرصهها و تلاشها و مراحل کار این است که اعتصاب را، تصرف کارخانه را و هیچ شکل دیگر مبارزه واقعی ضد سرمایهداری را به عنوان یک مبارزه بی ارتباط با هم برای دستیابی به این یا آن مطالبه روز نبینیم. این شکل نگاه به اعتصاب و گرفتن مرکز کار و کلاً جنبش جاری بدون هیچ اگر و اما فاجعه آمیز است. در فاصله میان سالهای 1352 تا 57 نسل پیشین و بعضاً باقی مانده طبقه ما با اعتصابات عظیم خود در تمامی کارخانهها و مراکز کار و استثمار سرمایه زمین و زمان را بر سر سرمایهداران خراب کرد. در آن سالها کارگران به یمن همین اعتصابات در فاصله 3 سال سطح مزدها را از 3، 5 و 10 تومان، به 40، 60 و حتی بالاتر از 80 تومان در روز رساندند. اما همین جنبش اعتصابی طوفانی به این دلیل روشن که راه سازمانیابی سراسری شورایی ضد سرمایهداری و برای امحاء کامل کار مزدی نپیمود، در یک چشم به هم زدن پیاده نظام مقهور، منکوب، زبون و مفلوک بخش اسلامی بورژوازی شد و ابزار قدرت این بخش از طبقه سرمایهدار برای تصرف قدرت سیاسی گردید. هر اعتصاب ما، هر تدارک ما برای تصرف هر کارخانه در حال تعطیل باید جزئی از جنبش سراسری طبقه ما برای نابودی سرمایهداری به حساب آید و این نقش را ایفاء نماید.
8. دو راه بیشتر در پیش نداریم. راه اول همان است که در سراسر قرن بیستم طی نموده ایم و نتیجه اش وضعی است که در آن با بیشترین شتاب به نابودی ذلت بار مالامال از خفت نزدیک و نزدیک تر میشویم. راه دوم، راهی است که در اینجا ولو تیتروار اشاره کردیم و در شمارههای بعد پیرامون آن بحث و برای تحققش تلاش و پیکار خواهیم کرد.
9. آخرین کلام در این نوشته کوتاه آنکه ما این حرفها را از بالای سر تودههای طبقه خود مطرح نمیسازیم. ما گروه، سازمان، حزب، کانون، اتحاد، کمیته و دار و دسته نیستیم. هیچ دفتر و دستکی نداریم، از میان کارگران و در قعر مبارزات روز آنها حرف میزنیم. برای دیگران تعیین تکلیف نمیکنیم، در زمره رهبران قرار نداریم، از دانشوران و افاضل و نظریه پردازان نمیباشیم. خشک و خالی تعدادی کارگریم. استثمار میشویم، تمامی درندگیها و جنایات و گرسنگیها و نکبت سرمایهداری بر سرمان آوار است. ما با اراده مصمم و عزم جزم علیه این وضعیت مبارزه کرده و آماده مبارزه هر چه مؤثرتر و فراگیرتر و شورایی تر هستیم و از درون کارزار واقعی جاری طبقه خود و در بستر رخدادهای روزش دست همیاری، اتحاد، همرزمی و همدلی به سوی تمامی همزنجیران دراز میکنیم.
سروش زراعتیان
مهر 1395