سرمایهداران خرد که خیلیها آنها را سرمایهدار نمی شناسند!! ویژگیهای زیادی دارند. از جمله اینکه کارگرانی را استثمار میکنند که از سر اجبار، گرسنگی، برهنگی و نداشتن پول دارو و درمان فرزندان، حاضر باشند نیروی کار خود را به نازلترین بهای ممکن، به صورت ماوراء ارزان و شبه رایگان بفروشند. کارگرانشان هیچ گاه و تحت هیچ شرایطی خیال بیمه شدن در سر نپرورند و لفظ بیمه را بر زبان نیاورند. در تمامی لحظات و آنات زندگی خویش آماده اخراج بدون دریافت هیچ شاهی غرامت باشند. قبول کنند که هر گونه تقاضای افزایش دستمزد یک جرم جنائی مستوجب بالاترین و شدیدترین مجازاتها است. در مشرب این سرمایهداران خرد، هر چه هم خرد باشند هر کارگری که پس از سالها کار کلمهای پیرامون افزایش مزد بر زبان آرد به بیماری « بلند شدن زیر سر» دچار شده است و یگانه راه معالجه وی اخراج و در صورت پافشاری بر ماندن، سپردن وی به زندانبانان، شکنجه گران و قضات شرع و عرف سرمایه است.
این سرمایهداران در جامعه ما تا چشم کار کند زیاد هستند. تعداد بردگان مزدی که برای آنها کار میکنند در هر کارگاه به طور معمول بیش از پنج نفر نیست. اما یک ویژگی مهم جماعت مذکور آنست که با تمامی قوا میکوشند تا از استثمار همین 5 کارگر کوه اضافه ارزشها را بر هم انبازند. در یک نظر به محل زندگیمان با آنچه اینان بر سر کارگران میآورند، ژرفتر و دقیقتر آشنا میگردیم. سرمایهدار کوچکی با سرمایه خود، یکی، دو ماشین نیمه اتومات را خریداری و در کارگاه خویش نصب کرده است. او دو یا سه کارگر دارد، بلوک و موزاییک تولید میکند، از محل استثمار همین دو کارگر ث روتی کلان اندوخته است، صاحب همه چیز شده است و دنیایی امکانات و رفاه برای خود بر هم انباشته است. همتای همین سرمایهدار کوچک یکی دو دستگاه واشرزنی به کار انداخته است. دو کارگر را استثمار میکند و ثروت و سرمایههای او از محل استثمار بسیار وحشیانه این دو کارگر هر روز بیش از روز پیش میشود. سومی در منطقه موسوم به قلعه حسن خان نیروی کار کاملاً حراج و یا مفتی زنان نفرین شده خانه دار را آماج استثمار بربرمنشانه خود قرار میدهد و از حاصل استثمار این کارگران کوهی از سرمایه نصیب خویش نموده است. دوستی تعریف میکرد که قبلا در کارخانه چینیسازی کار میکرده است اما اخراج شده است. زیر فشار گرسنگی و بدبختی کارگر دفتر خانه اسناد رسمی شده است. تمام روز را کار میکند اما دستمزد وی حتی از آنچه مزدوران دژخیم دولت سرمایه به نام حداقل مزد تعیین کردهاند هم به مراتب کمتر و ناچیزتر است. او فقط هشتصد هزار تومان در ماه مزد میگیرد. هر چه در خواست بیمه شدن میکند پاسخ منفی میگیرد. سرمایهدار صاحب بنگاه ثبت اسناد، همین یک کارگر را استثمار میکند اما او در طول این مدت و از طریق اضافه ارزشهای حاصل استثمار این یک کارگر مالک زمین و ساختمانهای بسیار گردیده است. سرمایهدارانی که درحوزه نشر و توزیع کتاب کار میکنند، شمار کارگرانشان معدود است، با این وجود میبینیم که عدهای از آنها سرمایه الحاقی ناشی از اضافه ارزشهای این حوزه را به بخش ساختمان منتقل نمودهاند و مشغول بساز و بفروشی و استثمار کارگران بیشتر در قلمرو جدید شدهاند. کارگری تعریف میکرد که برای یافتن کار به یک کارگاه تولید و فروش ساندویچ مراجعه کرده است. صاحب ساندویچ فروشی گفته است که در قبال روزانه کار 12 ساعته هشتصد هزار تومان به وی پرداخت خواهد کرد. این رسم و سنت و آیین اکثریت قریب به اتفاق افراد این قشر از بورژوازی است. شالوده کار سرمایه این است که بهای بازتولید نیروی کار کارگر را ولو به ثمن بخس بپردازد تا او زنده بماند و آماج استثمار وی قرار گیرد. تا مستمراً کار کند و اضافه ارزش تولید بنماید. بیشتر سرمایهداران خرد حتی پای بند این سنت هم نیستند. بنیاد کار اینان آنست که کارگر را تا آخرین رمق استثمار کنند، هر چه وحشیانهتر و سفاکانهتر مورد استثمار قرار دهند، استثمار وحشیانه او را تا آخرین نفس ادامه دهند و زمانی که قادر به کار کردن نبود، وقتی که نای تولید اضافه ارزش را از دست داد او را دور اندازند و نیروی کار جدیدی را به جای وی استثمار کنند.
عده ای میگویند که جمعیتی از سرمایهداران خرد به این دلیل که قادر به گسترش انباشت و افزایش مستمر و انبوه سرمایه خود نمی گردند، اصلاً سرمایهدار نیستند. این افراد در دفاع از صاحبان سرمایه نقش آدمهای کاتولیکتر از پاپ را بازی میکنند. سرمایهدار فقط کسی نیست که در هر دور بازتولید سرمایهاش اقلام عظیم سرمایههای جدید را وارد پروسه انباشت مینماید. نه، سرمایهدار کسی است که نیروی کار برده مزدی را به مثابه یک کالا میخرد و این کالا یعنی همین نیروی کار را در پروسه تولید اضافه ارزش به کار میگیرد و به مصرف میرساند. حال اینکه او شیره جان چند کارگر را میمکد، یا هزاران کارگر را استثمار مینماید، به رغم دنیای تفاوت ها، به هر حال در تعیین هویت طبقاتی و هستی اجتماعی وی تغییری پدید نمی آورد. از این که بگذریم نکته مهم و در واقع بسیار مهمی را در همین جا بابد توضیح داد. سود هیچ سرمایهداری لزوماً عین همان اضافه ارزشی نیست که کارگرانش تولید کرده اند. بالعکس هر سرمایهدار یا هر فرد از طبقه سرمایهدار به میزان سرمایه خویش سهم معینی از کل اضافه ارزشهای تولید شده توسط طبقه کارگر یک کشور، یا طبقه کارگر جهانی را نصیب خود میسازد. او ممکن است حتی همه اضافه ارزشهای حاصل استثمار کارگر یا کارگران حوزه سرمایه گذاری خاص خود را تصاحب ننماید و بخشی از آن را به نفع سرمایهداران دیگر یا افراد دیگر طبقه خود از دست بنهد و بالعکس امکان دارد که سهمی از کل اضافه ارزش ها، به مراتب بیشتر از اضافه ارزش تولید شده توسط کارگران آماج استثمار مستقیم خویش به چنگ آرد. آنچه مهم است آنست که او به اعتبار سرمایهدار بودنش، به اعتبار خرید نیروی کار چند برده مزدی، به اعتبار استثمار این کارگران شریک کل آحاد طبقه خود میشود، در استثمار طبقه کارگر شریک و سهیم میگردد. هستی اجتماعی او جزء لایتجزای هستی اجتماعی طبقه سرمایهدار میشود. در هر گونه جدال و کشمکش با کارگران مورد استثمارش، از حمایت گسترده سیاسی و پلیسی و نظامی و حقوقی و اجتماعی و فرهنگی دولت سرمایهداری برخوردار میگردد. بند بند زندگی وی به زندگی وحوش سرمایهدار جوش میخورد، در همه این جوه علیه کارگران میگردد. بحث سرمایهدار بودن و نبودن آدمها را در اینجا، در پهنه هستی اجتماعی و طبقاتی آنها، در سیطره شیوه تولید و مناسبات اجتماعی معین باید جستجو نمود.
شمار کثیری از سرمایهداران هستند که اساساً مالک مستقیم هیچ کارخانه و فروشگاه و بانک و کشت و صنعت یا هیچ مؤسسه صنعتی و مالی و «خدماتی» نمی باشند، نه فقط هر روز و هر شب سرمایه الحاقی جدید بر سرمایههای قبلی خود نمی افزایند که به لحاظ حقوقی و صوری مالک هیچ بنگاه مهم اقتصادی نیستند. به عنوان مثال وکیل و وزیر و مستشار و اقتصاددان و فیلسوف و ارتشبد و ولی فقیه و حاکم شرع و مجتهد و برنامه ریز و سیاستمدار و دولتمرد و متفکر و حقوقدان و رئیس پلیس و به هر حال عناصر صدر نشین ماشین دولتی سرمایه یا افراد کاملاً ذینفوذ ساختار قدرت سرمایهداری میباشند. اینان روند کار سرمایه و پروسه تولید اضافه ارزش و استثمار وحشیانه تودههای کارگر را برنامه ریزی میکنند و با توسل به همه اشکال قهر اقتصادی، سیاسی، پلیسی، نظامی، فرهنگی و مهندسی افکار، کل این نظم را بر زندگی و هست و نیست کارگران آوار و تحمیل مینمایند. خام اندیش یا عوامفریبی بسیار وحشتناکی است اگر این آدمها را به اعتبار اینکه ظاهراً مالک صوری یک بنگاه نیستند، مستقیما دست به انباشت نمیزنند و لاجرم سرمایه الحاقی انبوهی بر سرمایههای خود نمیافزایند، اساسا سرمایهدار ندانیم و پروانه سرمایهدار بودنشان را به کوری چشم تودههای کارگر لغو و باطل سازیم. همین نوع نگرشهای ارتجاعی و عمیقا سرمایهمدار بود که در روزهای قیام سال 57 و یکی، دو سال نخست بعد از آن کل چپ لنینی را در کلاف خود اسیر ساخته بود. شب و روز در برج عاج رهبری سازمانها و احزاب مشغول گفتگو بودند که راستی راستی در میان سران رژیم جدید سرمایهدار هم پیدا میشود یا همگی «خرده بورژواهای ضد امپریالیست و لابد ضد سرمایهداری» میباشند!!!! جنبش کارگری از این گمراهه آفرینیها بیش ازحد آسیب دیده است و لاجرم باید با بقایای این اندیشهها و توهم پردازیها با همه توان مقابله کند.
جای شکی نیست که سرمایهداران مختلف به لحاظ طول و عرض و حجم سرمایههایشان، به لحاظ سهمی که از کل اضافه ارزشها نصیب خود میسازند، به لحاظ سهم در قدرت سیاسی یا موقعیت خاص در برنامهریزی نظم اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و حقوقی سرمایه با هم تفاوتهای فاحش دارند. بعلاوه بر سر همین مسایل، به خاطر سهم کلانتر در سرمایهها و سودها و قدرتها، میلیاردها بار وحشی تر از همه وحوش درنده به جام هم میافتند. علیه هم جنگ جهانی راه اندازند و تودههای کارگر دنیا را در آتش این جنگها خاکستر میسازند. همه اینها روشن است اما وجود این مشاجرات و اختلافات دلیل سرمایهدار نبودن سرمایهدارهای کوچک نمیگردد. آنچه یک کارگر باید بداند و آگاهی طبقاتی خود سازد نه نفی سرمایهدار بودن کوچکها بلکه تشریح ژرف ضد سرمایهداری تفاوتها و اختلافات میان این جماعت است.
نفس اینکه صاحب یک بنگاه در پایان هر سال سرمایه الحاقی انبوهی ندارد بنیاد تعلق وی به طبقه سرمایهدار را به هیچ وجه نفی نمیکند. او کارگران را استثمار مینماید. در استثمار توده کارگر شریک است. از محل استثمار طبقه کارگر زندگی میکند، با حاصل استثمار کارگران سرمایه اش را بازتولید مینماید. با اضافه ارزشهای حاصل استثمار کارگران مستمراً ارزشهای از دست رفته سرمایه خود را جبران مینماید. او اگر کارگران را استثمار نکند باید ظرف چند ماه همه سرمایهاش را صرف معیشت خود سازد. حتی اگر این سرمایه را زیر پایههای صندوق خانه خود چال کند، یکی، دو سال بعد هیچ چیز از ارزش سابق آن باقی نمی ماند.
بالاتر در مورد اینکه این لایه طبقه سرمایهدار با کارگران چه میکند مقداری توضیح دادیم. اما این توضیحات کافی نیست. ابعاد فاجعه عمیقتر از اینها است. به سخن یکی از همزنجیران که توسط همین سرمایهداران خرد استثمار میشود گوش فرا دهیم. او میگوید: کارفرمایش سرمایه خود را در انبارداری کالا پیشریز کرده است. 3 کارگر را استثمار میکند. این را هم خوب میدانیم که کارگران انبارها مستقیماً اضافه ارزش تولید نمی کنند. در حالی که کار آنها نیاز حتمی و قهری پروسه تولید اضافه ارزش و محقق شدن آنست. از این نکته عجالتاً چشم میپوشیم. به بحث اصلی پردازیم. کارگر این بنگاه ادامه میدهد که: ما سه نفر هستیم. دو نفر در شب و یکی در روز از کالاها نگهبانی میکنیم. یکی هم مسؤل انبار است و ورود و خروج کالاها را ثبت میکند. سرمایهدار صاحب انبار در میان سایر انبار داران انبار کوچکی دارد و به همین نسبت کارگران کمتری دارد. با این وجود ویلایی در شمال دارد یک خانه ویلایی بزرگ در قصران دارد. هر سال دو بار دور دنیا میگردد. فرزندانش در دانشگاههای امریکا درس میخوانند. او ظاهراً در پایان سال سرمایه تازهای بر سرمایههای پیشین خود اضافه نمیکند اما او با استثمار ما 3 کارگر صاحب همه امکانات و مال و منالها و حیثیت و شهرت و قدرت و عزت و منزلتها و رفاه سرشار و همه چیز است. برای تشخیص سرمایهدار بودن آدمها به موقعیت آنان در روند کار سرمایه، به سهم معینی که از استثمار طبقه کارگر میبرند، به مکان آنها در در چرخه نظم اقتصادی و سیاسی و فرهنگی سرمایهداری نظر اندازیم. مجرد طول و عرض سرمایه الحاقی بازگوی چیز چندانی نیست.
کارگر دیگری ظرفشوی رستوران است و دستمزد ماهیانهاش هفتصد هزار تومان است. کار سه کارگر را انجام میدهد. شمار کارگران صاحب رستوران انگشت شمارند. اما او با استثمار بربرمنشانه همین چند کارگر هر سال بر طول و عرض سرمایههای خود میافزاید. علاوه بر فروشگاههایی که در یکی از پاساژهای کرج دایر کرده است در ساخت و ساز آپارتمان نیز سرمایهگذاری نموده است. او علاقه بسیار وافری به استثمار زنان کارگر دارد. همه میدانند که حوزههای انباشت سرمایههای همین سرمایهداران کوچک یک عرصه مهم تجاوز جنایتکارانه و ددمنشانه به زنان کارگر است. رخداد پلید و جنایتکارانهای که اخبارش حتی در روزنامههای دولت سرمایه نیز به وفور دیده میشود.
شرایط کار در کارگاهها و بنگاههای تحت مالکیت این سرمایهداران ریز بینهایت بشرستیزانه، کارگرکش و عمیقا فاجعهبار است. هر کارگری خیال اعتراض در سر پرورد اخراج میشود و تسلیم قوای قهریه سرمایه میگردد. هیچ خبری از بیمه در اینجا نیست، بهای نیروی کار بیشتر از همه جاهای دیگر حراج و یا مفتی است. فشار کار بیش از حد سهمگین است. مرخصیها، درناکترین وضعیت را دارند. میلیونها کارگر در قعر این شرایط جهنمی عمیقا انسان ستیز میفرسایند و تباه میشوند و از هستی ساقط میگردند. اینها بخش عظیمی از طبقه ما و جنبش طبقه ما هستند. آنها باید دست در دست همه همزنجیران علیه این وضعیت برخیزند. همه ما باید چنین کنیم. باید به سراغ هم بشتابیم. باید بسان طبقهای واحد یک قدرت عظیم ضد سرمایهداری گردیم. آنچه باید با توده همزنجیر در میان نهاد اینها و راهبردها و راهکارهای عملی روزمره برای جنگ علیه سرمایه است. این سخن که «سرمایهدار خرد سرمایهدار نیست» نه آگاه ساختن کارگران که سوق دادن آنها به دنیای گمراهیها است.
سروش زراعتیان
آبان 1395