موج اعتراضات کارگری هر روز پرخروش تر میشود. مبارزات تودههای کارگر علیه شدت استثمار و تهاجمات وحشیانه سرمایه روز به روز اشکال رادیکال تری به خود میگیرد. کارگران در نواحی مختلف کشور، در بسیاری از مراکز کار و تولید، به صورت خودجوش و خودپو، در مقابله با فشار تعرض سرمایه و معضلات فرساینده معیشتی خویش، بدون امر و نهی هیچ نیروی ماوراء خود، در حال اعتراض و پیکارند. آنها اعتصاب میکنند، دست به راهپیمایی میزنند، با راهبندانها خطوط مواصلاتی سرمایه را مختل میکنند. در شهر صنعتی اراک راه خروج تولیدات کارخانه را مسدود کرده اند. خواست عمومی و همه جا گیر آنان پرداخت مزدهای ماهها به تعویق افتاده است. امنیت اشتغال، افزایش دستمزد، ترمیم بخش بخشهای تشکیل دهنده بهای نازل نیروی کار از قبیل حق ایاب و ذهاب معلمانی که محل کار و سکونت آنها 100 کیلومتر فاصله دارد، بهبود وضعیت بازنشستگی یا جلوگیری از وخامت روزافزون آن و نوع اینها، مطالبات دیگر توده کارگر اعم از صنعتی، کشاورزی، «خدماتی»، آموزشی یا کارگران سایر حوزهها را تشکیل میدهد. در خیلی جاها خیل عظیم بیکاران نیز وارد میدان اعتراض و کارزار شده اند. در خوزستان چنین نموده اند و با تشکیل اجتماعات عاصی معترض خواستار تعیین وضعیت اشتغال خویش گردیده اند. گسترش و شعله ور شدن مبارزات روز تودههای کارگر ایران حتی روزنامههای دولت سرمایه را هم کم یا بیش مجبور به انعکاس اخبار خود نموده است. آنچه در این میان اساسی و بسیار مهم است نشانههای هر چند کورسو مانند و هرچند پاره وار از تغییر ریل اعتراضات است. اعتصاب، تعطیل چرخه کار و تولید، راهبندان، راهپیماییها اعتراضی و در یک کلام شکلهای ساده نمایش قدرت اندک اندک در میان تودههای کارگر و در سیر رخدادهای روز جنبش آنها میبالد. این روندی است که همه جا شاهد وقوع آن هستیم، اما با همه اینها آنچه تا امروز شکلهای مسلط کارزار تودههای کارگر را تعیین میکند، نه این جهتگیری، نه روند توسل کارگران به قدرت ضدسرمایهداری خویش که بالعکس، ابراز استیصال، فروماندگی، بی قدرتی، زبونی، تکدی لقمه ای نان از وحوش سرمایه دار، بستن دخیل به درگاه بخشایش سرمایه!! از طریق بست نشینی، تجمع در مقابل وزارت خانهها و نهادهای دولتی است. این فاجعه ای بزرگ است و تا این روند مستولی است، افقها همه تیره و تارند. رفرمیسم منحط راست و چپ از دیرباز این گونه برهوت رفتنها را در ساحت فکر، راه حل جویی و مسیر پیکار طبقه ما پهن کرده است و با تمامی توان و ظرفیت برای استمرار و استیلای آنها میکوشد.
همه شواهد حاکی است که توده هم زنجیر ما عبث بودن، بیهودگی و بی نتیجه بودن این نوع به اصطلاح اعتراضات را خوب میداند، دانستن این واقعیت نیازمند هیچ شعور و شناخت بالایی نیست. «آفتاب آمد دلیل آفتاب» تجربه روز به روز ما فریاد میزند که از این تحصنها و توسل جوییها و تکدیها و دریوزگیها به هیچ کجا نرسیده ایم. هیچ مطالبه بسیار نازل خود را هم محقق نساخته ایم. با این شکلهای « اعتراض»!! فقط یک کار کرده ایم. بر روی قدرت معجزه گر پیکار طبقاتی خویش علیه سرمایه پل بسته ایم. به سرمایه داران و دولت آنها اجازه داده ایم تا با فراغ بال و خیال آسوده از این پل عبور کنند، قدرت دگرگونی آفرین و تاریخ ساز طبقه ما را به هیچ گیرند، هر بلایی بر سر ما بیاورند، زمان تعویق دستمزدهای محقر هزاران بار سلاخی شده ما را باز هم طولانی تر سازند. ما را بسیار کوبنده تر و قهرآمیزتر به باتلاق گرسنگی و ذلت و مسکنت فرو اندازند. اینها همه واقعیتهایی است که با تمامی گوشت و پوست آنها لمس و احساس میکنیم. واقعیتهایی که نیازمند استدلال و فلسفه بافی و چیدن صغرا و کبرا نیستند. اگر ما، اگر توده وسیع طبقه ما همچنیان به این شکلهای زبونانه به اصطلاح اعتراض میآویزد دلیل آن مطلقا عدم آگاهی بر عبث بودن و ناکارایی آنها نیست. دلیل این کار در جای دیگری قرار دارد. آنها شکلهای بسیار سترون و بیهوده «مبارزه»!! را ادامه میدهند زیرا احساس زبونی، بی قدرتی، عجز و درماندگی میکنند. در اینجا و در رابطه با همین جمله آخر، حرف خیلیها این است که هم زنجیران ما قدرت طبقاتی خویش و ابعاد عظمت این قدرت را نمی شناسند و نمی فهمند. به نظر ما مشکل اساسی این هم نیست. تودههای کارگر در طول عمر خود و در تجربه کارزار نسلهای متوالی طبقه خود این را خوب دریافته اند که یگانه راه مجبورسازی سرمایه داران و دولت آنها به عقب نشینی، به تمکین، به قبول هر میزان مطالبات روز خود صرفاً راه از کارانداختن چرخ تولید سود و مختل نمودن روند ارزش افزایی سرمایه است. این را همه کارگران میدانند، آنها همین الان با چشم باز مشاهده میکنند که با تحصن و استغاثه و ناله در مقابل کاخ قدرت صاحبان سرمایه به هیچ چیز نمی رسند اما هر کجا که قدرت خود را ولو در نازل ترین میزان به کار میگیرند، هر کجا اعتصاب میکنند، هر کجا مجاری تولید سود را مسدود مینمایند کم یا بیش خواستههای ابتدایی خود را محقق میسازند. شکی نیست که جمعیت وسیعی از توده طبقه ما نسبت به قدرت عظیم طبقاتی خود ونقش رهایی آفرین پرعظمت انسانی و تاریخی آن غافل هستند، اما این مسأله با محتوای بحث حی و حاضر ما تفاوت اساسی دارد. در اینجا سخن از درک اهمیت و اعتبار به کارگیری این قدرت در پروسه کارزار روزمره علیه سرمایه داران و دولتها برای حصول مطالبات روزمره است و تصور ما این است که در این قلمرو یا در این محدوده معضل واقعی هم زنجیران ما عجز از فهم تفاوتهای میان اعتصاب و اعمال قدرت در یک سوی و بست نشینی و دیوزگی و تکدی از صاحبان سرمایه در سوی دیگر نیست. از دید ما مشکلات واقعی اینها هستند.
1. راهبرد ماوراء ارتجاعی و ضد کارگری «اصلاح طلبی» یک بخش ارتجاع هار بورژوازی در طول چند دهه اخیر، تأثیر قابل لمسی بر روی جنبش کارگری ایران بر جای نهاده است. نقشی که در کشورهای اروپای شمالی و غربی، سوسیال دموکراسی و رفرمیسم راست سندیکالیستی در پهنه زمین گیری و انفصال کامل طبقه کارگر از ریل پیکار ضدسرمایهداری و سوق دادن این طبقه به باتلاق رفرم طلبی منحط سرمایه سالار بازی کرد، در اینجا توسط یکی از درنده ترین جناحهای قدرت سرمایه و زیر علم و کتل اصلاح طلبی ایفا شد. تفاوت ماجرا در این است که در ممالک غربی احزاب سوسیال دموکرات و اتحادیههای منحط کارگری، سرمایه ستیزی را از پیکر جنبش کارگری جراحی کردند و در قبال آن ولو کوتاه مدت، بورژوازی را هم متقاعد نمودند که حداقلی از معیشت و دارو و درمان و آموزش را برای بیشترین بخش کارگران به رسمیت بشناسد. در ایران ماجرا به سیاق دیگری رخ داد. کارگران توسل به اعتصاب و اعمال قدرت علیه سرمایه را کنار نهادند و در قبال آن هزاران بار بیشتر از پیش به ورطه فقر و فلاکت و اعتیاد و فحشاء و بی دارویی و بی آموزشی و کل سیه روزیهای دیگر غلطیدند. در آنجا مرفه ترین بخش طبقه کارگر کل جنبش ضدسرمایهداری این طبقه را با نازل ترین بها به بورژوازی فروخت. در اینجا طیف احزاب و گروههای رفرمیسم چپ لنینی دست در دست رفرمیسم راست سندیکاساز درون جنبش کارگری با هست و نیست این جنبش همان کردند که ارتجاع هار « اصلاح طلب» بورژوازی میخواست و آرزو میکرد. آنها جنبش کارگری را به بست نشینی، تکدی و دریوزگی سوق دادند.
2. هزینههای سنگین اعمال قدرت برای تودههای کارگر. واقعیت عریانی است که اعتصاب، تعطیل کار و انسداد مجاری تولید سود، هزینههای بسیار دارد. سرمایه داران و دولت آنها با بربریت تمام کارگران را بیکار میسازند. آنها و فرزندانشان را محکوم به گرسنگی، بی دارویی و مرگ ناشی از گرسنگی میکنند. تمامی راههای زنده ماندن را بر آنها میبندند. وحشت از بیکاری و عواقب آن مسلماً سدی بر سر راه جهتگیری رادیکال جنبش کارگری است.
3. به این ترتیب تودههای کارگر در اسارت شرایطی هستند که اولاً فشار وحشیانه استثمار و بربریت سرمایه آنها را مجبور به اعتراض میکند، ثانیاً زمین و زمان زندگی و کار و اعتراض آنها از سمومات مرگزای اصلاح طلبی، قانون گرایی، دوری ار خشونت، مدنیت پناهی و مانند اینها مالامال است، ثالثاً خطر بیکاری و زندان و شکنجه و فقر و گرسنگی و سیه روزی افزون تر به عنوان عوارض اعتصاب و اعمال قدرت و سرمایه ستیزی از همه سو آنها را در کلاف خود میپیچد.
4. بار سنگین شکستهای طولانی و متوالی، سرخوردگی، یأس، فقدان هر گونه تشکل و همبستگی، احساس زبونی و فروماندگی، همه و همه، با وضعیت بالا به هم میآمیزند. هر کدام اینها به گونه ای بسیار اثرگذار کفه سازش طلبی و مدارا و تمکین و توسل را به زیان کفه اعمال قدرت سنگین میسازند.
5. در دل این شرایط کارگران به هر حال خود را مجبور به راه افتادن و اعتراض میبینند و در همین جا است که سر و کله فعالین طیف رفرمیسم راست و چپ، ولو از دور، از فضای فیس بوک و رسانههای مشابه پیدا میگردد. همه اینها تا چشم کار میکند به سنگین سازی کفه دریوزگی، بست نشینی و دخیل بندی کارگران به مراکز قدرت سرمایه میپردازند. راهکار عریضه نگاری و تحصن پیش میکشند. بست نشینی برای تعدیل این یا آن بند قانون کار ضد بشری سرمایه داری را انقلاب عظیم پیش روی کارگران جار میزنند. از زمین و هوا و دریا بر طبل رفرمیسم میکوبند و بدترین رفرم طلبیهای ساز و کار کفن و دفن جنبش ضدسرمایهداری طبقه کارگر در گورستان منافع بورژوازی را جنگ رهایی بخش کارگران جا میاندازند. هیاهوها و علم و کتلهای چندش بار نهضت مقابله با دستکاری منشور ارتجاع هار بورژوازی برای بردگی مزدی توده کار موسوم به قانون کار یکی از همین بازیها است. به شوهای تلویزیونی این طیف، به رسانهها و شبکههای اینتنرنتی این جماعت در همین زمینه نگاه کنیم. جای سوزن انداختن نیست و عبور از لایههای تو در توی قشرق احزاب، اتحادها و سندیکاها پیرامون اهمیت مبارزه با تغییر این و آن بند قانون کار، برای هیچ صدایی آسان نمی باشد. مطبوعات این طیف سوای ستایش تحصن، مدح و منقبت اجتماع در مقابل وزارتخانهها و توصیف عظمت دستاوردهای این بست نشینیها چیز دیگری ندارد. تودههای کارگری که خود توسط سموم مرگبار قانون گرایی و مدنیت پناهی یک بخش درنده بورژوازی به اندازه کافی مسموم هستند، کارگرانی که خود از عاقبت اعتصاب و اعمال قدرت به خاطر خطر بیکاری و زندان و شکنجه و گرسنگی فرزندان سخت در هراس و تردید میباشند، وعظ و اندرز این به اصطلاح فعالین را هم میشنوند. از این اندرزها تأثیر میپذیرد و راه بست نشینی در مقابل کاخهای قدرت سرمایه را پیش میگیرند.
6. به سخن اصلی برسیم. کارنامه رویکرد ضدسرمایهداری هم در این گذر به هیچ وجه درخشان نیست. نه فقط درخشان نیست که آکنده از عیب و ایراد است. این رویکرد نیز در پهنه عمل، تا امروز، هیچ گام مؤثری برای تغییر این وضعیت بر نداشته است. دامنه کارش را به نقد ریشه ای رفرمیسم در همه وجوه هستی و اشکال عدیده ابراز وجودش محدود ساخته است. نقدی که مهم و حیاتی است اما این نقد را به سیر رخدادهای روز جنبش کارگری منتقل ننموده است و به پراتیک کارزار جاری توده کارگر نشت نداده است. داشتن حرفهای متفاوت با رفرمیسم. کالبدشکافی سرمایه ستیز تمامی رویکردهای رفرمیستی، نقد ریشه ای و مارکسی روایت لنینی از سرمایه داری، از امپریالیسم، سوسیالیسم، جنبش کارگری، سازمانیابی و آگاهی و رژیم ستیزی این جنبش، تعمیق و توسعه این نقد به طرح تمامی بدیلهای مارکسی و ضدسرمایهداری این روایتها یا فراوان کارهای دیگر مسلماً ضروری و مهم هستند، اما مسأله اساسی جنبشی ساختن همه اینها است. مادام که چنین نشود، تا زمانی که این راهبردها، راه حلها و راهکارها پویه کارزار جاری طبقه کارگر نگردند، هیچ تغییری در وضعیت مستولی بر مبارزه طبقاتی تودههای کارگر پدید نخواهد آمد. باید راه افتاد و در قعر رخدادهای روز جنبش کارگری هر راه حل رفرمیستی را با بدیل مارکسی و ضدسرمایهداری آن جایگزین نمود. این وظیفه ای است که بر دوش همه ما فعالین این رویکرد سنگینی میکند. باید اعتصاب در کارخانهها و تصرف مراکز کار در حال تعطیل سرمایه را عملاً جایگزین بست نشینی و اجتماع در مقابل وزارت خانههای دولت سرمایه داری کرد. این کاری است که فقط در هیأت فعالین اثرگذار اندرونی جنبش کارگری میتوان انجام داد. به عنوان فعالین واقعی و در پراتیک جمعی طبقاتی ما با آحاد وسیع تودههای طبقه است که میتوانیم بیهودگی بست نشینی را نجوای مشترک کنیم و ذهنیت جمعی حی و حاضر همزنجیران گردانیم. در این جا و در جریان ایفای این نقش است که میتوانیم پروسه تشکیل شوراها را جریان کارزار روز کنیم. میتوانیم به شور و مشورت بنشینیم و از درون همرازیها و گفت و شنودهای عادی هم زنجیری نشان دهیم که تشکیل شوراها یک اتوپی، یک امر عجیب و غریب، یک کارستان خارج از توان و ظرفیت ما نیست. میتوانیم هر گام شوراسازی را سنگ بنای قدرت کنیم و بر فراز آن اعلام داریم که اعتصاب میکنیم و از بیکار شدن نمی ترسیم زیرا مشتی افراد متفرق نمی باشیم. علیه سرمایه متحد شده ایم و سازمان یافته ایم و قدرت سرمایه را با قدرت پاسخ میگوییم. رویکرد ضدسرمایهداری تا حال چنین نکرده است و مادام که چنین نکند تغییری در وضعیت موجود پدید نمی آید. باید راه افتیم و راهی انجام این کارها و کارهای بسیار عظیم و عظیم تر گردیم.
سروش زراعتیان
آبان 1395