مارکس حمله کارگران شیلیسیا به ماشینها را طغیان قهر توده کارگر علیه سرمایه نامید. واقعیت نیز عینا همین بود و دقیقا همین را میگفت. اعتراضات و خشم سرکش تودههای کارگر اهواز علیه ریزگردها، اما بدبختانه و با تأسفی به عمق تمامی تأثیرات فاجعه بار صد ساله رفرمیسم راست و چپ، چنین نیست و چنین نمیگوید. پیش از هر چیز ببینیم که ماجرای ریزگردها چیست؟ ریزگردها غبار متراکم، نفس گیر و کشنده پروسه تولید سودند. سرمایه گذاریهای روزافزون بی مهار در قلمرو تولید انرژیهای فسیلی، بستن سدهای پرشمار بر روی رودخانهها با هدف کسب سود و کار اضافی میلیونها برده مزدی بی بها، در وجب به وجب زمینهای خوزستان، خشک کردن دریاچهها، مردابها، رودخانهها و تالابها در سراسر ایران، به ویژه فارس و همه استانهای غربی کشور، سرچشمههای اصلی پمپاژ ریزگردها هستند. سپاه پاسداران، تراستهای عظیم صنعتی و مالی متعلق به سرمایهداران خصوصی و دولتی و در یک کلام طبقه سرمایهدار، در طول دهههای اخیر، در هر کجا که رودخانهای و آب روانی یافته اند دست به کار احداث سد، مهار آب، تبدیل آبها به سرمایه و رونق بازار انباشت شده اند. آب یک پدیده طبیعی موجود در طبیعت است اما سرمایه آن را میبلعد، جزء لایتجزای خود میکند و ساز و برگ ارزان سازی هر چه بیشتر هزینه پیش ریز خود میسازد. سرمایهداران با بستن سدها، دریاچه و تالابها را خشک کردند. به این نیز اکتفاء ننمودند، تا هر کجا که چشم کنجکاو سودجوی آنها کار میکرد، دست به کار حفاری چاههای عمیق شدند. آبهای زیر زمینی را هم کاهش دادند، منابع آب تالابها را نیز محدود و محدودتر کردند. همه اینها با هم موجب بیابان زائی گردید و گسترش روزافزون بیابانهای گرد و خاکزا و ریزگردآفرین شد. اما همه اینها فقط گوشهای از تهاجم سبعانه فاشیستی سرمایه به زندگی و زنده بودن انسانها را تعیین میکرد. ابعاد واقعی ماجرا دهها بار افزونتر بود.
هورالعظیم یکی از تالابهای عظیم جهان است که در منطقه مرزی مشترک ایران و عراق قرار دارد. بخش ایران آن دو درصد کل خوزستان را پوشانده است و این فقط یک سوم مساحت کل این مرداب را تشکیل میدهد. میدان نفتی آزادگان، سومین حوزه نفتی بزرگ جهان حاضر، در زیر همین تالاب قرار گرفته است. از زمان رژیم شاه خشک کردن تالاب با هدف بهره برداری از ذخایر نفتی زیر آن، دستور کار بورژوازی شد، با پایان جنگ دولتهای عراق و ایران پروسه پیشبرد طرح شتاب گرفت. از سال 1376، استخراج نفت آغاز شد و در 1389 شرکت ملی نفت چین مقاطعه کار اصلی این پروژه بزرگ گردید. با خشک کردن این تالاب، مرز آبی میان ایران و عراق خشکی زار شد. مراتع، علف زارها، چراگاهها و نخلستانها جای خود را به شوره زارهای خشک و بیابانهای بدون هیچ آبادی و آب و علف داند. شمار کثیر چاهها، دکلها و تأسیسات عظیم نفتی جای خالی نی زارها، بیشهها و حیوانات آبزی را پر کردند. به گفته اهالی منطقه: « در طول این هشت سال آنچه ما دیدیم این بود که شرکت نفت جلوی وارد شدن آب به هور را گرفت و همزمان تمامی آبهای موجودش را از کرانه غربی آن خارج ساخت. هورالعظیم خشک شد تا راه استخراج نفت هموار گردد. آنچه باقی ماند برهوت تفتانی است که با گرم شدن هوا و وزش بادها، تودههای عظیم ریزگرد را به فضای زندگی و نفس کشیدن و اندرون جان ما پمپاژ میکند. سرمایه نقش خود را به تمام و کمال ایفاء کرد. نفت به حد وفور استخراج شد، سرمایهداران به عظیم ترین ارقام اضافه ارزشهای نفتی دست یافتند، زندگی آنها تابناک تر، رخشندهتر و مصفاتر گردید و در سویه دیگر آن ما میلیونها کارگر خوزستانی و کارگران نواحی دیگر در میان تراکم سرکش ریزگردها مدفون گشتیم. در تابستانها بسیار به زحمت میتوان یک متر جلوتر را دید».
مطابق گزارشها فعالیت «شرکت ملی نفت» و کمپانی نفت چین تا حال بر حوزه شمالی تالاب متمرکز بوده است. فقط در همین ناحیه 59 حلقه چاه نفت حفاری شده و در حال بهره برداری است. یکی از کارشناسان شرکت ملی نفت در مصاحبهای میگوید: « میدان نفتی به طور کامل در داخل هور واقع شده است . ارتفاع آب تالاب در عمیق ترین نقاط از 4 متر کمتر است، به همین دلیل مقرون به صرفه نیست که برای استخراج نفت دکل نصب کنیم. با صرفه ترین راه همین خشک کردن است» سخن کارشناس نفتی سرمایه بسیار صریح و بی نیاز از هر گونه تعبیر و تفسیر است. آنچه اهمیت دارد، کاهش هزینههای تولید با هدف افزایش هر چه نجومیتر حجم اضافه ارزشها است. در همان حال آنچه که هیچ محلی از اعراب ندارد و واجد هیچ پشیزی ارزش نیست جان میلیونها کارگر ساکن این استان و نواحی هم مرز با آن است. در ایران هیچ آمار دقیقی در هیچ زمینهای وجود ندارد. منابع و نهادهای دولت سرمایه هر چه را که صلاح بقای حاکمیت بورژوازی و نیاز فوران دریای سود سرمایهها بینند، همان را اعداد و اقلام گزارشات آماری خود میسازند. با همه اینها حتی ارگانهای همین رژیم اسلامی بورژوازی، در پاییز سال 1390 در گزارش خود نوشتند که: “صنایع نفتی به دلیل سوزاندن مقادیر عظیمی از گازهای حاوی سولفور و مایعات زاید در گودالهای آتش، انتشار آلاینده مونوکسید کربن و ذرات، بیشترین سهم را در تولید آلایندههای زیست محیطی و انتشار آنها در فضای اطراف اهواز به عهده دارند» گزارش ادامه میداد که: « در رتبه بعدی بیشترین بار آلودگی ناشی از آلاینده دی اکسید گوگرد در صنایع برق و به ویژه نیروگاه رامین بوده است که مصرف سوختهای فسیلی سنگین در آن نقش اساسی بازی میکرده است، در مورد انتشار آلاینده ذرات معلق بیشترین سهم متعلق به کارخانجات فولاد و بیشترین درصد انتشار آلاینده هیدروکربنها هم متعلق به فعالیتهای تولیدی صنایع کانی غیرفلزی بوده است» بر اساس همین مطالعات هر چند در فصلهای سرد و مرطوب سال (دی و بهمن) میزان گرد و غبار کاهش محسوسی دارد، اما تولید گاز مونوکسید کربن، دی اکسید گوگرد و اکسیدهای ازت به صورت بسیار چشمگیری روند صعودی میپیموده است. موادی که بسیار مضر و خطرآفرین هستند. گزارشگران تصریح میکنند که میزان آلودگی هوای اهواز زیر فشار این آلایندهها حتی در بهترین شرایط باز هم حداقل دو برابر حد مجاز است. این آلایندهها به گاه پراکنده شدن در هوا در بسیاری موارد با هم ترکیب میشوند. انها مجموعههای شیمیایی پیچیدهای ایجاد میکنند که هنگام عبور از مجاری ریوی و بینی به جدارههای این اعضا میچسبند و موجب عوارض گوناگون میگردند. این ترکیبات پیچیده قادرند در آب حل شوند و وارد دستگاه گوارش گردند. میتوانند جریان الکتریسته را از جائی به جای دیگر منتقل نمایند درست به همین دلیل است که اینک شاهد از کار افتادن سیستم برق رسانی و ترانسفرموتورهای برق در خوزستان هستیم. آلایندههای ناشی از حرص و جوش سرکش سرمایهداران و دولت سرمایهداری برای خروش هر چه بیشتر دریاهای سود و سرمایه، با سیستم برق رسانی چنین میکند. اینکه با جسم و جان و زندگی انسانها چه میکند نیازمند نگاشتن کتابها است. آنچه اکنون در خوزستان میبینیم فقط گوشهای از آنست.
روزها است که شبکه برق رسانی استان زیر فشار ریزگردها و عوارض و آثار آن دچار اختلال شده و از کار باز ایستاده اند. اهواز و برخی شهرها در خاموشی به سر میبرند. هیچ هوای قابل تنفسی برای استنشاق باقی نمانده است. نفسها در سینهها محبوس است. دبستانها، دبیرستانها و مراکز عالی استان تعطیل شده اند. میلیونها انسان ساکن شهرها و روستاها، به برزخ دهشتناک میان مرگ و زندگی سقوط کرده اند. کل این رخدادها فقط فاجعهها و بلیه هائی است که سرمایه صرفاً در جبهه آلوده سازی محیط زیست بر سر و روی توده کارگر آوار کرده است. این بلیهها را به دنیای عظیم بیکاریها ، فقر، گرسنگی، انواع بیماریها، بی بهداشتی، بی داروئی، بی آموزشی، آوارگی، بی مسکنی، گورخوابی، اعتیاد، فحشاء، سلب هر گونه آزادیهای اولیه انسانی، قتل عام هر شکل حق و حقوق ابتدائی بشری، فاشیسم سرکش اسلامی و دنیای بربریتها و جنایات دیگر سرشتی و همه جا حاضر و همیشه سرکش سرمایه اضافه کنیم. تودههای کارگر خوزستان و ایران اینک بار کل این مصیبتها و فلاکتها و سیه روزیها را بر سینه خود سنگین دارند. زیر فشار کل این جنایتها و سبعیت هاست که از چند روز پیش تا امروز میلیونها کارگر خوزستانی در حال اعتراض، راهپیمائی و عصیان هستند. کارگران در آخرین ساعات روز به مراکز دولتی سرمایه هجوم برده اند و با پرتاب کوکتل مولوتف و مواد آتش زا، تا آستانه جنگ علیه جمهوری اسلامی سرمایه پیش رفته اند. معضل کارزار جاری کارگران اما نوع نگاه آنان به ریشههای واقعی فاجعه و راهها و ساز و کارهای کارساز پیکار برای غلبه بر آن است. نکته، نکته آنچه در بالا آوردیم فریاد رسای این حقیقت بود که بانی، باعث و سرچشمه تمامی آلودگیها و کل مصیبت هائی که اینک بر سر و روی میلیونها کارگر خوزستانی آوار است فقط و فقط سرمایه، نظام سرمایهداری و طبقه سرمایهدار است. ریزگردها ارمغان سرمایه اند، نبود برق و آب و فضای قابل تنفس و همه این بدبختیها صرفاً ارمغان سرمایه اند. جستجوی سود افزونتر و سرمایه کهکشانیتر بوده است که سپاه پاسداران و همه تراستهای صنعتی و مالی سرمایهداری را به سوی تحمیل این سبعیتها و بربریتها بر ما سوق داده است. برای رهائی از شر ریزگردها، برای حصول هر میزان هوای قابل استنشاق و آب سالم، برای داشتن کارون پالوده از فاضلابها و گندابها، برای حفظ هور العظیمها و نی زارها و نخلستانها، برای حفاظت از جان ماهیها، برای دسترسی به حداقل مایحتاج زنده ماندن، برای همه این ابتدائی ترین مطالبات، باید حتماً علیه سرمایه جنگید. سؤال اساسی و حیاتی نیز دقیقا در همین جاست که رخ خواهد کرد. چگونه، در کدام میدانها، با کدامین سلاحها، به کمک کدام ساز و کارها، با کدام ارتش و قدرت میتوان سرمایه را از این جنایتها و در اینجا به صورت بسیار مشخص، جنایتهای زیست محیطی اش باز داشت. میتوان وارد کارزار اساسی با سرمایهداری برای رفع خطر آلوده سازی روزافزون محیط زندگی و آب و فضای تنفسی و خورد و خوراک شد، میتوان سرمایه و سرمایهداران را عقب راند، بر سرمایه و نظام بانی و باعث تمامی این سیه روزیها فائق آمد. سؤال یا سؤالات اساسی اینها هستند و پاسخها نیز چندان مبهم و ناآشنا نمیباشند. به پاسخها پردازیم.
1. مقدم بر هر چیز و به عنوان پیش شرط حصول هر وجب موفقیت، باید دست به کار متشکل شدن خویش، دست به کار سازمانیابی شورائی قدرت ضد سرمایهداری تودههای طبقه خود گردیم. بدون داشتن این تشکل، قادر به انجام هیچ کار مهمی نیستم. قدرت سرمایه را تنها با قدرت متشکل ضد سرمایهداری میتوان به چالش کشید، عقب راند و نابود ساخت. ما برای دفع هر تهاجم دشمن، برای تحمیل هر مطالبه خویش از جمله مطالبات زیست محیطی بر سرمایهداران و دولت آنها نیازمند سازمانیابی شورائی خود میباشیم. نیازمند تشکلی هستیم که همه آحاد طبقه ما در آن افراد دخالتگر، تأثیرگذار، آموزنده و آموزگار، تصمیم گیرنده و مجری تصمیمات، سیاستگذار و فعال جنبشی نمودن سیاستها باشند. تشکلی شورائی که کل قدرت طبقه ما را در مقابل سرمایه به صف کند و ظرف پیکار سراسری طبقه ما علیه سرمایهداری باشد.
2. چرخ کار در کلیه پروژههای تولید انرژی فسیلی در دشت آزادگان و حوزههای نفتی در دست احداث را از چرخش باز داریم.
3. بهره برداری از منابع نفت و گاز توسط سرمایه کلاً و در سراسر کشور، مخل زنده بودن ما، باعث آلودگی محیط زندگی ما، موجب بیماریزا شدن فضای تنفسی، غذا، آب، پوشاک و کل مایحتاج حیاتی ما و بالاخره مسبب مرگ و میر انبوهتر و پرشمارتر ماست. تولید این انرژیها باید یکسره و برای همیشه تعطیل گردد. ما به روشنی روز میدانیم که رفع کامل آلودگیهای زیست محیطی در گرو امحاء کامل سرمایهداری است و برای حصول این هدف میجنگیم اما تا سرمایهداری هست. این طبقه سرمایهدار و دولت سرمایه است که باید کل هزینههای جایگزین سازی نفت و گاز و همه انرژیهای فسیلی با انرژیهای سالمتر را متقبل گردند.
4. برای تحمیل خواست مهم و اساسی زیست محیطی بالا باید اعمال قدرت کنیم. باید از درون کل حوزههای کشف و حفاری و استخراج و پالایش و بارگیری و حمل و نقل نفت یا گاز دست به کار مختل سازی چرخه ارزش افزائی سرمایهها گردیم. به سرمایهداران و دولت سرمایهداری اخطار دهیم که تا حصول کامل هدف در فواصل زمانی معین چرخ کار و تولید را در کل این حوزهها از کار خواهیم انداخت و مجاری تولید سود و سرمایه را متوقف خواهیم ساخت.
5. تمامی پروژهها، سرمایه گذاریها، سد سازیها، بیابان آفرینیها، خشک سازی تالابها و رودخانهها، جنگل زدائیها و شوره زار زائیها که در طول دهههای اخیر توسط سرمایهداران سپاهی و تراستهای عظیم صنعتی و مالی و کل طبقه سرمایهدار یا دولت سرمایهداری با هدف توسعه بی مهار انباشت سرمایه و حصول سودهای کهکشانی صورت گرفته است باید به نفع بهسازی محیط زیست، تضمین هر چه بیشتر سلامت انسانها و حیوانات، تأمین بهداشت اهالی منطقه و پاسداری از طبیعت خوزستان و سراسر کشور، گور خود را گم سازند یا دستخوش تغییرات کاملا بنیادی قرار گیرند.
6. هر گام موفقیت در تأمین هدف فوق نیازمند به دست گرفتن سرنوشت کل سرمایه گذاریهای صورت گرفته و مؤسسات ایجاد شده در خوزستان به دست خویش و شوراهای کارگری سرمایه ستیز خویش است. این کارگران و شوراهای آنها هستند که میتوانند با توجه به تضمین تحقق تمامی انتظارات عاجل و درازمدت زیست محیطی خود این سدها را نگه دارند یا ویران سازند، آبها را مهار یا راهی رودخانهها و دریاها کنند.
4. هورالعظیم باید به طور کامل احیاء گردد. تمامی مجاری و کانالهای ورودی آب باید مجدداً باز و همه راههای خروج آب از تالاب باید به صورت کامل مسدود شود. برای این کار اعمال قدرت کنیم. باید متشکل شویم و با قدرت شوراهای ضد سرمایهداری خویش عملا این کار را انجام دهیم.
5. خوزستان باید زیر پوشش جنگلها، علف زارها، مراتع و باغستانهای مورد نیاز برای تضمین هوای سالم منطقه و سد راه تولید هر میزان ریزگرد و مواد آلاینده و بیماریزا قرار گیرد. باید اعتصاب و از کار انداختن چرخ تولید و کار در سراسر خوزستان را ساز و برگ مجبورسازی دولت سرمایه به تأمین این هدف کنیم.
6. کلیه امکانات و مایحتاج بهداشتی برای مصونیت از مخاطرات ریزگردها و سایر مواد آلاینده معلق در هوا برای تمام ساکنان استان و مناطق مجاور تضمین گردد. برای حصول این خواست نیز باید راه اختلال در چرخه تولید سرمایه و سود را پیش گیریم.
7. پالایش آب رودخانه کارون و همه رودخانههای دیگر از فاضلابها و سایر آلودگیها در سریع ترین زمان آغاز شود. در این زمینه نیز بسان همه زمینهها و قلمروهای دیگر نیازمند به صف کردن قدرت متحد خویش هستیم. باید در تمامی مراکز کار راه اعتصاب و از کار انداختن چرخ تولید و کار را پیش گیریم.
8. اتوموبیلها، اتوبوسها و وسائط نقلیه دارای سیستم سوختهای فسیلی باید از شبکه ترافیک درون شهرها و کل حمل و نقل عمومی خارج گردد.
9. کلیه خانهها، مجتمعهای مسکونی، مدارس، بیمارستانها، کارخانهها و مراکز کار باید به دستگاههای مولد انرژی خورشیدی و بادی مجهز گردند. انرژی همه این اماکن و مؤسسات باید از این طریق تأمین شود.
10. تأسیس مترو در شهرهای بزرگ، ممنوعیت عبور و مرور اتومبیل در مراکز شهرهای با جمعیت بیش از 50 هزار نفر، احداث مسیرهای خاص دوچرخه و عابر پیاده در کنار خیابانها،
11. شبکههای انتقال گاز و وسائل گازسوز خانهها، باید با برق و سیستم حرارت مرکزی مطمئن جایگزین گردد.
12. همه شهرها به سیستم فاضلاب و کلیه مراکز شهری و روستائی از آب لوله کشی بهداشتی برخوردار شوند.
13. استقرار سیستم مدرن جمع آوری، انتقال و بازگشت زباله به طبیعت در کلیه مناطق شهری و روستائی.
همزنجیران و همرزمان کارگر!
انتظارات فوق نه تنها قابل تحقق هستند که به طور قطع نازل ترین سطح مطالبات روز ما را تشکیل میدهند. ما برای تحمیل این خواستههای بر طبقه سرمایهدار و دولت درنده سرمایهداری باید قدرت داشته باشیم. قدرت ما در سازمانیابی شورائی ضد سرمایهداری ماست. بدون این قدرت سازمان یافته متحد سرمایه ستیز قادر به پیشبرد موفق اعتراضات و حصول انتظارات خویش نیستیم. این واقعیتی بسیار صریح است که تمامی تجارب تاریخی جنبش طبقه ما و لحظه، لحظه کارزارهای طبقاتی ما در سراسر جهان درستی آن را فریاد میزنند.
همزنجیران و همرزمان
بخشهای مختلف بورژوازی درون ساختار قدرت سیاسی سرمایه و اپوزیسیونهای ارتجاعی بورژوازی در داخل و خارج کشور میکوشند تا موج سرکش مبارزات و طغیانهای ما را مرکب راهوار تسویه حسابهای سودجویانه و قدرت طلبانه خود علیه همدیگر سازند. باندهای موسوم به اصلاح طلب و اعتدال گرای بورژوازی از مشکلات آفریده شده توسط رقبای اصولگرا میگویند و سرمایهداران سپاهی و طیف همراه بر طبل بی کفایتی دار و دسته اخیر میکوبند. محافل اپوزیسیون طبقه سرمایهدار نیز هر کدام میکوشند تا شاید از مبارزات ما برای سهم خواهی خویش از رقبای حاکم بهره برداری سودجویانه کنند. باید بر سینه همه اینها دست رد گذاریم. شوراهای ضد سرمایهداری خود را بر پای داریم و با قدرت شوراها خواستههای خود را بر دشمن طبقاتی تحمیل کنیم.
کارگران ضد سرمایهداری
اسفند 1395