با نزدیک شدن به پایان سال موضوع افزایش دستمزدها با شدت بیشتری به دغدغه فکری ما کارگران تبدیل میشود. از سویی با نگرانی منتظر خروجی اتاقهای فکر صاحبان سرمایهایم و میخواهیم بدانیم سهم ما از میلیاردها میلیارد تومان ارزشی که در طول سال تولید کردهایم چقدر خواهد بود. سرمایهداران از سهم ارزش اضافی تولید شده توسط ما چه میزانی را بذل و بخشش خواهند کرد و صدقهوار به زندگی فلاکتبارمان تزریق میکنند؟ از سویی دیگر سرمایهداران و دولتشان و نیز تشکلهای ضد کارگر حامی آنها نظیر “خانه کارگر” و “شورای عالی کار” و … در تلاشند با دادن ارقام و آمارهایی مبنی بر بحران تولید ، کاهش سود در سال جاری در صنایع مختلف، تبعات تحریم سالهای گذشته و … از تصویب و پرداخت همین حداقل اضافه دستمزد به ما کارگران سرباز زنند. در این میان نقش دلالهای نظام سرمایه که خود را با واژهها و ادبیات کارگری آراستهاند و در قامت مدافعان حقوق کارگر سخن میگویند بسیار پر رنگ است. استناد به ماده 41 قانون کار و تاکید بر این موضوع که در صورت تحقق این قانون زندگی کارگران بهتر خواهد شد از وظایف خطیر این دلالان سرمایه است. بیایید ماده 41 را اندکی بررسی کنیم: فحوای ماده 41 این است که هر سال دستمزد کارگران متناسب با نرخ تورم و تامین زندگی یک خانواده با تعداد متعارف میبایست افزایش یابد. در وهله اول آنچه که در این ماده مشهود است ابهام مطلقی است که در آن وجود دارد و این نه از سر ناآگاهی و سهوا” ، بلکه کاملا” تعمدی است. نرخ تورم اعلامی از سوی مراجع دولتی هیچگاه با آنچه که کارگران در زندگی واقعی خود حس میکنند انطباقی نداشته است. برای تعیین نرخ واقعی تورم نیازی به آمار و ارقام و فرمولهای پیچیده اقتصادی نیست. کارگر هرگاه که برای تامین حداقل مایحتاج زندگی خود و خانوادهاش و بازسازی نیروی کارش به مراکز خرید مراجعه میکند تورم گاه تا 45 درصدی را با گوشت و پوست و خون خود احساس میکند و این در حالی است که دولت سرمایه ادعای تورم تک رقمی را دارد. در حالیکه بر اساس آمارهای تا حدی واقعی حداقل هزینه یک خانوار تا چهار میلیون تومان نیز برآورد میشود، دستمزدهای یک و نیم تا دو میلیون تومانی متعارفترین سطح دستمزدهای موجود هستند. یعنی اینکه سرمایهداری به هیچ وجه حاضر نیست از سودهای نجومی که کار ما کارگران برایش ایجاد کرده است، حداقلهای آن را به ما برگرداند. از سوی دیگر بحث تامین مایحتاج زندگی خانواده کارگری در قاموس این نظام اساسا جایی ندارد. نظام سرمایهداری ذاتا و طبیعتا با دروغ و نیرنگ و خاک به چشم کارگران پاشیدن زاده شده، رشد کرده و بالیده است. در نهادهای این نظام چه متر و اندازهای برای سنجش نیازهای ما کارگران هست که آنان میخواهند با پرداخت چندرغاز افزایش دستمزد تامینش کنند؟ دغلکاری این نظام فاجعهبارتر میشود هنگامی که یاد آوریم این قانون و بندهای آن بسیاری از همزنجیران ما را شامل نمیشود چرا که از شمولیت به اصطلاح قانون کار خارجند. انبوه کارگرانی که یا در کارگاههایی کار میکنند که مشمول قانون کار نمیشوند و یا برای تامین زندگی فلاکتبارشان دست به انواع کارهایی میزنند که از نظر سرمایهداران و دولت حامیشان نه تنها کار نیست که حتی در بسیاری مواقع “جرم” محسوب میشود از این گروهند. این نیز از معجزات سرمایهداری است که تلاش و به هر دری زدن برای تامین یک لقمه نان جرم محسوب میشود. توده وسیع زنان که مشغول کار خانگیاند و در واقع بار بخش قابل ملاحظهای از سودآوری سرمایه را بدوش میکشند گروهی دیگرند که اساسا” مزدی به کار آنان تعلق نمیگیرد و بدیهی است که بحث افزایش دستمزد در مورد آنان موضوعیت ندارد. اینان روزها و سالها در عمق پستوها و خانهها، البته اگر بتوان نام خانه بر آن گذارد، وظیفه باز تولید نیروی کار کارگران کنونی و نیز پرورش ارتش نیروی کار آینده را بر عهده دارند. در ضمن انجام این امور بعضا” کارهای خانگی نظیر بستهبندی و عروسکسازی و … را با وحشتناکترین نرخ دستمزدها و وحشیانهترین شکل استثمار انجام میدهند و مانند همسران و کودکانشان بالاترین اضافه ارزشها را خلق کرده و به دریای بی انتهای سرمایه میریزند. تمام حرف سرمایهداران این است که کارگران در مقابل کاری که انجام میدهند مزد میگیرند و در این فرایند کار و دستمزد به حق خود میرسند. سرمایهداری از زمان شکلگیری تا دوران بالندگی تا امروز که به شیوه تولیدی مسلط تبدیل شده است، همواره از دروغپردازی ابایی نداشته است و همیشه وارونه جلوه دادن واقعیات جزء لایتجزای فرهنگ و ادبیات آن بوده است. کل ادبیات و فرهنگ و هر آنچه بورژوازی نام تمدن بر آن مینهد سراسر جعل و دروغ بوده و در ذات خود توجیه این اصل بوده که نظام سرمایهداری نظامی انسانی است که رقابتی کاملا آزادانه در تمامی زمینهها و بالاخص در عرصه اقتصاد در آن جریان دارد و هر کس متناسب با استعدادهایش و تلاشی که در فرآیند این شیوه تولیدی میکند از مواهب و مزایای آن برخوردار خواهد شد. دروغی به بزرگی کل تاریخ! تمامیت این نظام بر این اصل استوار است که توده عظیمی از انسانهای جهان با فعالیت و کار خود چرخی را به گردش در میآورند که بهره و سود حاصل از گردش این چرخ به جیب درصد ناچیزی از ساکنین آن میرود که امتیاز این درصد بسیار کم تنها این است که صاحب سرمایهاند. سرمایهای که خود محصول کار همان توده عظیم کارگر است. آخرین گزارش موسسه اکسفام به عنوان یکی از نهادهای خود همین نظام سرمایهداری که ثروت شش نفر از ساکنین کره زمین را با ثروت کل جمعیت زمین برابر میداند گواه تقسیم ثروت “عادلانه” در نظام سرمایهداری است. ما کارگران با کار یدی و فکری خود صاحب اصلی تمام ثروتها و ارزشهای تولید شده هستیم. هر آنچه که به عنوان ارزش و ثروت در جهان موجود است محصول کار و تلاش ماست. به واقع سهم ما از این دنیای بیکران ثروت تولید شده تنها چندرغازی نیست که تحت عنوان دستمزد به ما میپردازند، که برای همان چندرغاز نیز میباید بجنگیم، اعتصاب کنیم، با پلیس و دستگاه امنیتی درگیر شویم. سهم ما مالکان اصلی ارزش و ثروت، دستمزدی است که تعیین کننده آن نه نرخ تورم، بلکه کل ارزش تولید شده توسط خود ما در طول یک سال کار و تلاش است. بهره ما از زندگی، تسهیلات رفاهی، آموزش تماما” رایگان، بهداشت مکفی، مسکن مناسب و هر گونه امکاناتی است که یک زندگی انسانی نیازمند آن است، چرا که همه اینها را خود تولید کردهایم. همه اینها آفریده دستان و مغز ماست. مخلوقاتی که قانونمندی نظام سرمایهداری کاری کرده است که بر ما حاکم شوند. مبارزه ما برای افزایش دستمزد میبایست بر این محور بگردد که سهممان را از انبوه ارزش خود ساختهمان از سرمایه و دلالان و حافظان و مدافعان آن باز پس گیریم. دوستان کارگر این امر ممکن و شدنی است اما مانند هر کار دیگری ساز و برگ خود را میخواهد. سرمایهداران و حامیانشان نیرومندند.در این امر جای هیچ شکی نیست. تمام سرمایهها، کارخانهها، مزارع، انواع شرکتهای دولتی و خصوصی، پلیس و شریعت و قانون و قوای مجریه و قضاییه و پارلمان و … در خدمت آنها هستند. در مقابل، ما جمعیتی بسیار بسیار زیادیم، با توان و ابزاری در دستانمان به نام کار. تصور کنید اگر یک روز و فقط یک روز بر سر کارهای خود حاضر نشویم و چرخ لعنتی تولید را تنها یک روز به چرخش در نیاوریم، چه بر سر همان سرمایهداران با آن همه ابزار و امکانات خواهیم آورد. ما میتوانیم چون بسیاریم. چون شریان حیاتی سرمایه در دست ماست. اما شوربختانه پراکندهایم. قدرت ما، فروشندگان نیروی کار در اتحاد ماست. ساز و برگ مبارزه ما نه تنها برای افزایش دستمزد بلکه برای هر مطالبه دیگری در سازمانی به نام شورا است. سازمانی که هیچکس در آن از دیگری برتر نیست. رییس و مرئوسی ندارد. هر کس و به هر میزان که توانایی دارد در آن دخالتگری خواهد کرد. تک تک ما در این شوراها برای زندگی، مطالبات، اشکال و چگونگی مبارزاتمان، تولید و محصولات کارمان و … تصمیمگیری خواهیم کرد. شوراهای متحد سراسری همان ساز و برگ، همان مکانیزمی است که ما را به سر منزل مقصودی که برایمان بصورت رویایی در آمده خواهد رساند. رویایی که قابل تحقق است مشروط به اینکه به خود باوری برسیم. بپذیریم که میتوانیم. بیراهه نرویم. توان مبارزاتیمان را صرف استغاثه و درخواستهای در چهارچوب نظم سرمایه و نامهنگاری و بستنشینی نکنیم. معلمان (کارگران بخش آموزش) ما در همین چند روزه در بیانیهای که نگاشتهاند، به صراحت بر بی اثری این سبکهای اعتراضی در این چند سال گذشته صحه گذاشتهاند. میگویند که صدور بیانیه، قطعنامه،، اعتراض در مقابل مجلس سرمایه و ادارات آموزش و پرورش طی این چند سال جواب نداده و هیچ دست آوردی برای آنان نداشته است. “آزموده را باز آزمودن خطاست.” اصرار بر تجربه کردن بیراهههای گذشته نداشته باشیم. مبارزه برای افزایش دستمزدهایمان همراه با دیگر مطالباتمان، با مبارزه برای حقوق برابر زنان، مبارزه با کار کودکان، مبارزه علیه اعدام، مبارزه برای حفاظت از محیط زیست و مبارزه برای به دست آوردن هر گونه آزادی سیاسی و اجتماعی و … در گرو مبارزه با نظام سرمایهداری است و تنها با متشکل شدن در شوراهای سراسری متحد است که میتوان با این نظام و تمام مصایب آن مبارزه کرد.
پرویز همراه
اسفند 95