«اولین بار که یخچال به کولم بسته بودم با زانو خوردم روی پله. تا دو ماه نتوانستم کار کنم. ما باید یخچال ساید 150 کیلویی و لباسشویی 70 کیلویی و گاو صندوق 200 کیلویی را کول کنیم. پارسال یک بوفه چهار لنگه را از چهار طبقه میبردم بالا که شیشه اش از جا درآمد و افتاد روی دستم. رفتم بیمارستان 500 هزار تومان گرفتند تا آن را بخیه بزنند. چقدر مزد گرفتم؟ 50 هزار تومان. یک قران از هزینه درمان را کارفرما نمیدهد. همه چیز را باید از جیب خودمان بدهیم. حقوق ما همان مزدی است که مشتری میدهد. بیمه که نیستیم، قرارداد هم نداریم. اگر به کارفرما بگویم چرا من را بیمه نمیکنی، میگوید برو خوش آمدی. یکی دیگر را جای من میآورد. هر سه ماه هم یک کاغد میآورد امضا کنم که هیچ حق و حقوقی طلب ندارم. بارها سر سی، چهل هزار تومان که مشتری نداده رفته ایم کلانتری. مامور تا میبیند ماشین باربری است، میگوید دوباره باربری؟ به جای اینکه بگوید مشکلت چیست، میگوید حق با صاحب خانه است و تو زیادی پول خواسته ای!»
******
«ما میمیریم! میدانی چرا؟ چون جانمان ارزش ندارد. این چاههایی که هر روز میکنیم و روزی هزار بار جانمان را میگیرد و بر میگرداند؛ چاه سرنوشتمان است. سیاهی بختمان را میان همین چاهها ریختهاند. هیچ کارگری حاضر نمیشود میان چاه کار کند. اینها که نصف تهران را کندهاند تا لوله فاضلاب بگذارند همه افغانند. در این چند سال بارها با چشمهای خودم مرگ رفیق هایم را دیده ام. چاه میریزد و دو متر خاک تل آوار میشود رویشان. آتش نشانی میآید و بعد از چند ساعت جنازه را بیرون میآورد. آن وقت باید به خانواده اش در کابل زنگ بزنیم و خبر بدهیم دیگر پول نمیفرستد، منتظرش نباشید. آدمیزاد که زندگی اش غیرقانونی باشد، جنازه اش میشود قاچاق. میماند روی زمین. نه اجازه میدهند تهران خاکش کنیم نه اجازه میدهند جنازه اش را بفرستیم افغانستان. اجازه اش را هم بدهند، پولش را نداریم. زمینهای تهران به جان جوانهای افغانها بدهکار است… »
******
«مامورای سد معبر اومدن، هر ماشینم هفت، هشت نفر توش، یه مشت گردن کلفت لات و لوت رو استخدام کردن گذاشتن اونجا. تا رسیدن، برادرم (مقتول) گفت اینجا خونمه جمع میکنم میرم، اونا فحش دادن. تا از ماشین اومد بیرون، هلش دادن، سرش خورد به جدول. سرش رو گرفته بود. مامورا میخواستن ماشینش رو ببرن که درگیری شد. انقدر زدنش تا مرد.» اینها بخشی از صحبتهای برادر دست فروش کشته شدهی قمی است که حتی حق سیر کردن شکم زن و فرزندانش را از این راه نداشت.
******
یک مرد و یک دختر جوان به فاصله یک ساعت با پریدن از روی پل عابر میدان رسالت تهران خودکشی کردند. این در حالی است که آمار خودکشی و خودسوزی در ایران به مرحله بحرانی رسیده است.