«زوجتک نفسی علی الصداق المعلوم»!! معنای این عبارت مشهور بسیار صریح است. زن به مرد میگوید که: خود را با قیمتی معلوم زوج تو میسازم و این قیمت نیز بلافاصله تعیین میگردد. همان قیمتی که «مهریه» نام گرفته است. معامله و مبادلهای تمام عیار کالایی، همسان مبادله سایر کالاها در دنیای سرمایهداری که در فاصله میان هر دم و بازدم، تریلیونها مورد آن اتفاق میافتد.
اکثریت غالب سکنه جهان حاضر را تودههای کارگر، انسانهای فروشنده نیروی کار تشکیل میدهند. انسانی که نیروی کارش کالاست، کل هستی اجتماعی او نیز کالا است. کسی که نیروی کار خود را میفروشد، در عالم واقع موجودیت اجتماعی خود را نیز به فروش میرساند و از دست میدهد. باقی مانده ساکنان دنیا، سرمایهداران بزرگ، متوسط و کوچک هستند. کل اینها، این صاحبان مالکیت و قدرت نیز سوای سرمایه جاندار، سرمایهای که به جای ماشین، پیچ، مهره، پول، ساختمان و محصولات تولیدی، قیافه آدمیزاد پیدا نموده است، هیچ چیز دیگری نمیباشند. این جماعت نیز شکل دیگری از کالا هستند. رابطه میان آنها رابطه افراد انسانی نیست، رابطه میان کالاها است. بر همین اساس، اینکه در سیطره حاکمیت سرمایهداری همه چیز از جمله ازدواج، قراردادی که باید پاکترین، زلالترین و جوشانترین پیوند انسانی میان دو نفر باشد، از بیخ و بن هویت کالایی مییابد، جای هیچ تعجبی ندارد. وقتی رابطه میان انسانها کلاً با رابطه کالاها جایگزین میشود، پیداست که ازدواج نیز پیوند میان کالاها میگردد. دو انسان، بر پایه عشق، تفاهم و شناخت همدیگر تصمیم به تشکیل زندگی مشترک میگیرند. آنها همدیگر را دوست دارند، شیفته هم هستند، خواستار برقراری پیوندهای عمیق انسانی با یکدیگرند. همه اینها واقعیت دارد اما واقعیت بسیار بنیادیتر و سرنوشتآفرینتر آنست که کل این علایق، عواطف، عشق ورزیها، دوستیها، تفاهمها و شناختهای پاک انسانی، زیر سلطه ارزشهای روئیده، جوشیده و برخاسته از مناسبات کار مزدی است. طرفین عاشق هم هستند. اما این عشق نه «الوهی»! و آسمانی! که مادی و زمینی است و در تمامی تار و پود خود و در روند شکلگیری و رشد و بلوغ خود با ملاک ثروت آمیخته است، به خانواده و حسب و نسب و موقعیت و شهرت اجتماعی چشم دوخته است، به تحصیلات و تخصص و شغل و مقام حساسیت نشان داده است. اینکه در کالبدشکافی واقعی این عشق پس از پالایش کل این آلایشها چیزی به نام مراودات پاک و زلال انسانی باقی میماند یا نه؛ موضوعی است که در رابطه با انسانهای مختلف با توجه به کل دادههای مربوط به هستی اجتماعی و طبقاتی و شرایط زندگی آنها تفاوت دارد. هسته بحث ما تأکید بر فشار بسیار سنگین، سهمگین و فرسایندهای است که ارزشها، ملاکها و فرهنگ مسلط سرمایهداری بر این پیوند وارد میسازد. آنچه باید نماد عالی و خالص رابطه انسانی باشد، یکراست و یکسره توسط معیارهای جامعهای که حاصل گسترش سرمایهداری و شیوه تولید سود و ارزشافزایی سرمایه است، بمباران میگردد، «صداق» و مهریه نیز در همین جا، زیر همین بمباران، همین یغمای طاعونوار انسانیت و شرف و اعتبار و منزلت انسانی است که رخ میکند، موضوعیت مییابد و خود را تثبیت مینماید. وقتی که شیرازه ازدواج را معیار دارایی، طول و عرض و جلال خانه مسکونی، استخوانهای پوسیده نیاکان و حسب و نسب اجداد، مدارج شغلی، میزان دریافتی ماهانه، قرب و اعتبار مدرک تحصیلی، نقش و مکان حزبی، موقعیت و شهرت اجتماعی و دهها ملاک دیگر روئیده از کشتزار سود و سرمایه میسازد، وقتی که کل تار و پود پدیده ازدواج را «قانون ارزش» و دادههای تولید شده در کارگاه سود و ارزش افزایی سرمایه، رقم میزند، وقتی که تمامی ارزشها و معیارهای انسانی زناشویی و تشکیل زندگی مشترک زیر آوار شروط و قیود و سنن و فرهنگ و اخلاق و حقوق و مدنیت سرمایه دفن میشود، وقتی که همه قرب و منزلتها و کرامتها، کالایی میگردند، آنگاه مهریه نیز، نقش سنگ و سیمان بنای ازدواج را احراز میکند و گفت و شنود بر سر مقدار آن، در صدر گفتمان وصلت زوجین قرار میگیرد!!
پایههای قوام و بقای ازدواج رایج و داد و ستدهای زشت غیرانسانی از نوع صداق و مهریه را باید در شیرازه هستی نظام بردگی مزدی کاوش کرد. این سرمایهداری است که گرسنگی، بیکاری، آوارگی، فقر، احساس زبونی و ذلت، عمیقترین شکافهای طبقاتی، تبعیضات و نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی، حقارت، فشار سهمگین ناامنی، بیاعتمادی، ترس و دلهره از آینده، عدم تضمین حداقل مایحتاج زندگی، اجبار به دروغ و ریاکاری و کل بلیهها، بیتعادلیها و ناهمگنیهای دیگر را در وجود انسانها میکارد، پرورش میدهد و انفجاری میسازد. در جامعهای که از تمامی روزنههایش، این عفونتها، جراحتها و مصیبتها میبارد معلوم است که ازدواج نمیتواند پای بند ارزشها و اصول و اهداف متعالی انسانی باشد. زن از وحشت این که محکوم به جدایی گردد، از هراس اینکه با جدائی از شوهر راهی برهوت فقر و نداری و گرسنگی شود، در وحشت کشنده ناشی از اینکه فردای جدایی وی سرآغاز فحشا و اعتیاد و کارتن خوابی و گور خوابی و هزاران واقعه شوم و رویدادهای ذلت آور باشد، از ترس آنکه چشم پوشی او بر مهریه و صداق به بیاعتباری و بیارزشی وی تعبیر شود، آری زیر شلاق تمامی این واهمهها که همگی از قعر رابطه تولید سرمایه واضافه ارزش میجوشند، خواستار مهریه و مقدار بالاتر آن میشود! تضمینی که در همان حال به خس و خاشاک میماند و آویختن به آن قطعا علاج هیچ دردی یا منجی هیچ غریقی نیست. زن و شوهر هر دو به میزان بالای صداق افتخار میکنند!، درست به همان گونه که هر تاجر بازار حجم عظیم داد و ستد خویش را به رخ رقیب میکشد و مایه فخر میبیند. در همان حال هر دو از دست آنچه مایه مباهات است شکایت دارند. زن میداند که مهریه او موقعیت یک سفته در معرض واخواست را دارد و شوهر میبیند که در صورت خودداری از پرداخت مهریه خطر زندان در پیش است. همین الان حدود 2500 کارگر ایرانی به خاطر عجز از پرداخت مهریه زنان خویش در زندانهای جمهوری اسلامی میفرسایند. بقای ازدواج همواره آماج تهدیدها است زیرا شیرازه وصلتها نه ارزشها و باورها و عواطف و اخلاقیات خالص انسانی بلکه محاسبات مبتنی بر دادههای اقتصاد کالایی است.
بورژوازی عموماً، همواره سعی کرده است تا کل قرارها و قراردادهای ارتجاعی و انسان ستیزانه ازدواج رایج، از جمله مهریه یا تعیین بهای خرید و فروش زن را به دورههای گذشته تاریخ ارجاع دهد. این کار صرفاً به این دلیل انجام یافته است تا نقش عقب مانده و ضد انسانی سرمایهداری در پاسداری، تولید، بازتولید و اشاعه تمامی قباحتها، فضاحتها، زشتیها و پلیدیهای سود محور مستولی بر روند جاری ازدواج و تشکیل زندگی مشترک مورد انکار قرار گیرد. جای شکی نیست که مهریه و کلاً کالایی بودن ازدواج رایج از شکلهای تولیدی پیشین زاده شده است، اما وارونه پردازی بسیار گمراه کنندهای است اگر با رجوع به مبدأ تاریخی ماجرا، موضوعیت، مبرمیت و اهمیت مسأله برای سرمایهداری و نقش سرمایه در حراست و بازتولید آن را انکار کنیم. عدهای دیگر سرچشمه کل فاجعه را در مذهب و به طور مشخص ارتجاع اسلامی میکاوند و چنین القاء میکنند که گویی تعیین مهریه یا سایر ارزشهای شوم جاری در پدیده ازدواج محصول اعتقادات خرافی دینی است. شریعت از جمله ارتجاع اسلامی قطعاً در حفظ و رواج مهریه، در پاسداری و اشاعه کل آلایشهای زشت کالایی بودن و کالایی ماندن ازدواج نقش جدی دارد، اما فراموش نکنیم که مذهب، باور و ایدئولوژی نه خالق قرارها، مراودات و روابط میان انسانها که خود مخلوق، محصول و زائیده شرایط مادی زندگی بشر، فرا روئیده از دل شکلهای تاریخی تولید مادی و اهرم و سلاح و ساز و کار طبقه مسلط هر عصر برای حراست از این مناسبات تولیدی و تاریخی است. مذهب در عصر سرمایهداری سلاح دست طبقه سرمایهدار است و احکام و اصولی را ترویج میکند که نیاز مبرم چرخه تولید سود است. اگر در شرایط روز ایران، اسلام و جمهوری اسلامی بر حرمت مهریه و قوام هر چه بیشتر کالایی بودن ازدواج اصرار میورزد، تنها به این دلیل است که روند ارزش افزایی سرمایه اجتماعی نیازمند تقدیس، آسمانی نمودن و الوهی ساختن این معامله بازاری است.
یک سؤال حتما مطرح خواهد شد؛ اینکه اگر مهریه و ازدواج سراسر بازاری، ارمغان نظام بردگی مزدی است پس چرا در پارهای از ممالک سرمایهداری از جمله جوامع غربی چیزی زیر نام مهریه و صداق و خواندن صیغه عقد و نوع اینها وجود ندارد؟ از این مهمتر، چرا در این کشورها، غلظت کالایی بودن و آلایشهای بازاری و سرمایه مدار ازدواجها کمتر از ایران و ممالک سرمایهداری حوزه تاخت و تاز دولتهای دینی و اسلامی است؟ این پرسشها بسیار بجا و قابل گفتگو هستند. پاسخ بسیار ساده همه آنها نیز این است که تفاوتها هیچ ربطی به متفاوت بودن سرمایهداریها ندارد. دینی بودن و نبودن دولتها نیز به هیچ وجه سرچشمه واقعی تمایزات نیست. اگر در اروپای غربی و به ویژه شمالی واژه مهریه نامأنوس است، اگر روند تشکیل زندگی مشترک، حول محور ثروت، مدرک، استخوانهای پوسیده اجداد، شغل و منصب و موقعیت اجتماعی افراد نمیچرخد، اگر در این جوامع پیوند زناشویی با صیغه عقد مذهبی مشروعیت نمییابد، اگر انسانها حق دارند بدون کسب اجازه از هیچ مرجع و نیرویی، همسر همدیگر گردند، همه اینها فقط یک دلیل دارد. روزی، روزگاری در این کشورها جنبش کارگری نیرومندی وجود داشت که قدرت خود را بر سرمایه اعمال مینمود، نظام سرمایهداری را تهدید به سرنگونی میکرد. سرمایهداران و دولتهای سرمایه را به وحشت میانداخت. با سلاح قدرت از صاحبان سرمایه میخواست که عقب بنشینند، که دستمزد بیشتری پرداخت کنند، به پارهای مطالبات کارگران در قلمرو معیشت و دارو و درمان و آموزش و رفاه اجتماعی و آزادیهای سیاسی و حقوق مدنی تن دهند. این جنبش نیرومند بعدها توسط رفرمیسم راست اتحادیهای در گورستان نظم سرمایه دفن شد، اما سرمایهداران و دولتهای آنها حتی برای کفن و دفن آن جنبش، ناچار به تحمل تاوانها و غرامتهای چشمگیر شدند. غرامتهایی که تودههای کارگر در قبال انصراف از نابودی نظام بردگی مزدی دریافت میکردند اما با وصول آن تا چند صباحی از امکانات اولیه رفاهی و آزادیهای سیاسی قابل تحمل نظام سرمایهداری برخوردار میشدند. از آوارگی و بی سرپناهی نجات مییافتند، سطح معینی از خورد و خوراک و پوشاک و دارو و درمان و آموزش و رفاه اجتماعی آنها تأمین میشد. دستاوردهایی که در پروسه تحقق خود نیاز به مهریه، اجبار به رعایت قیود و شروط و قوانین و موازین داد و ستد کالایی در امر ازدواج و تشکیل زندگی مشترک را منتفی میساخت. این ارزشها را بیارزش و ننگآور میکرد، در تضاد با حیثیت و کرامت و شرف انسانی آدمها به حساب میآورد. در یک کلام از بین رفتن قید مهریه و خلاصی هر چند نازل، ظاهری و صوری ازدواج از ملاکهای مبادلات کالایی در برخی جوامع سرمایهداری نه حاصل تمایزات میان سرمایهداریها، نه دستاورد توسعه بیشتر صنعت، نه ارمغان دموکراسی که محصول مستقیم فتوحات جنبش کارگری آن دیار در پهنه جدال علیه نظام بردگی مزدی بوده است. با چرخیدن در حصار اصلاح طلبی مدنی و حقوقی و کوبیدن بر طبل دموکراسی و نوع این کارها هیچ تغییری در شیرازه بقا و حاکمیت این قرارها و قراردادهای متضاد شرف و حرمت انسانی پدید نخواهد آمد.
بیرون آوردن ازدواج از زیر آوار ارزشهای پوسیده سرمایهداری و ماقبل سرمایهداری فقط یک راه دارد؛ جنبش نیرومند ضد سرمایهداری طبقه کارگر. جنبشی که مدام و بدون وقفه علیه سرمایه بجنگد، در تمامی عرصههای زندگی بشر به سرمایه، به استثمار سرمایهداری، به شدت استثمار انسانها توسط سرمایه، به فرهنگ و ارزشهای و معیارهای فرهنگی و اجتماعی نظام بردگی مزدی، به حقوق و مدنیت و سیاست و نظم سرمایه یورش برد. جنبشی که در هر گام، کفه توازن قدرت میان کارگران و سرمایهداران یا دولت آنها را به نفع معیشت بهتر و رفاه متعالیتر انسانها، به نفع آزادیهای بیشتر و ژرفتر، حقوق اجتماعی و انسانی سرشارتر تغییر دهد. جنبشی که خواستار پرداخت مزد به کار خانگی، ممنوعیت هر نوع نابرابری دستمزد میان زن و مرد در ازاء کار مساوی، لغو کلیه قوانین ضد زن، ممنوعیت دخالت دولت و برابری حقوق مرد و زن در امر ازدواج و طلاق، ممنوعیت ازدواج افراد زیر 18 سال، ممنوعیت چند همسری و … باشد.
مزدک کوهکن
مرداد 1396