متوسط نرخ استثمار کارگران در جهنم سرمایهداری ایران 1200% است!! فعالین رویکرد ضد سرمایهداری استیلای این نرخ هولناک استثمار بر شرایط کار و زندگی طبقه کارگر را بارها و با رجوع به گزارشهای منتشر شده از سوی مراکز برنامهریزی و آمارگیری جمهوری اسلامی برای تودههای کارگر تشریح کرده و به تصویر کشیدهاند. شلاق استثمار در اینجا، با این درجه از شدت و بیرحمی بر گرده کارگران فرود میآید و اکنون دولت حسن روحانی، با تمامی فریبکاریهای بورژوازی، طرح نوینی!! برای توسعه و تعمیق این شدت استثمار آماده اجرا کرده است. بر اساس این طرح از میان میلیونها کارگر بیکار و جویای کار فارغالتحصیل دانشگاهها، سالی 150 هزار نفر وارد دورههای موسوم به کارورزی میگردند. فراموش نکنیم که مطابق آمارهای همین دولت هر سال حدود یک میلیون انسان از دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور، فارغ التحصیل میشوند و طرح دورههای به اصطلاح «کارورزی» بورژوازی در بهترین حالت فقط 15% این جمعیت را زیر پوشش خود میگیرد!! اما این 150 هزار کارگر «کارورز» قرار است چه کنند و تسلیم چه سرنوشتی گردند؟ طرح میگوید که در فاصله میان 4 تا 6 ماه، هر روز 6 تا 8 ساعت برای صاحبان خصوصی سرمایه کار کنند. برای آنها سرمایه و سود تولید نمایند. برای تولید اضافه ارزش هر چه انبوهتر، به تمامی شروط سرمایهداران گردن گذارند. شاقترین و فرسایندهترین شرایط کار را تن دهند. فشار کار را به هر میزان که باشد تحمل نمایند. به هیچ شکل بربریت سرمایه اعتراض نکنند. در محیط کار، با هیچ کارگر دیگر، پیرامون شدت استثمار، فشار کار و جنایات سرمایهداران وارد هیچ درد دل و گفتگو نشوند. همه جا مطیع باشند، در پایان شش ماه یا کمتر، به هیچ عنوان خواستار استخدام نگردند، دوره «کارورزی» را پیش زمینه اشتغال نپندارند و در یک کلام فقط آن کنند که سرمایه اراده میکند و میخواهد. پروژه «اشتغال زایی»!! دولت فریب و تحمیق سرمایه میگوید که این 150 هزار کارگر درس خوانده دانشگاهی اگر چنین نمایند و طوق استثمار سرمایه را با تمامی این قیود و شروط قبول کنند، اگر روزی چندین ساعت این گونه و با این اوصاف برای تولید اضافه ارزش جان بکنند، آنگاه در پایان ماه، معادل یک سوم حداقل دستمزد مصوب شورای عالی کار جمهوری اسلامی بورژوازی، روشنتر بگوییم، معادل 310 هزار تومان دست مزد دریافت خواهند کرد!! طرح کارورزی بسیار پر جنجال دولت اسلامی بورژوازی قرار است هر سال 150 هزار کارگر دارای انواع تخصصها و تحصیلات عالی را در اختیار سرمایهداران خصوصی قرار دهد. آنها را برای تولید بیشترین سرمایه و سود به اربابان سرمایهدار اهدا کند، هم زمان از مالکان سرمایهدار آنها بخواهد که روز آخر ماه بهای خرید مایحتاج زنده ماندن به قدر فقط چند روز را به عنوان مزد یا بهای نیروی کار به دست آنها دهد!! در شروع این بحث تأکید شد که متوسط نرخ استثمار کارگران در ایران 1200% است و اینک دولت سرمایه ایران این نرخ را در مورد این بخش از طبقه کارگر تا 3600% افزایش میدهد و شدت میبخشد!! اینکه موهبت استثمار این کارگران با بالاترین نرخ اضافه ارزش به سرمایهداران خصوصی اعطا میگردد، مسأله ثانوی است. برای طبقه کارگر تفاوتی نمیکند که مالک سرمایه کیست. این سرمایه است که امالفساد و سرچشمه کل گرسنگیها، آوارگیها، فقر و فلاکتها، مصیبتها و نکبتها است. باید دید که چه شده است، چه رخ داده است که دولت بورژوازی ایران زیر علم و کتل فریب اشتغالآفرینی!! دست به کار اجرای چنین طرح شیادانه و وحشیانهای میگردد؟ به چند نکته اشاره خواهیم کرد، اما پیش از آن باید گفت که توسل سرمایه به این نوع «کار آفرینیها»!! در شرایط روز جهان مطلقاً ویژه ایران یا جوامعی مانند ایران نیست. اروپای غربی و شمالی و نیرومندترین قطبهای سرمایهداری دنیا سالیان متمادی است که شکلهای متنوع این «اشتغالزاییها»!! را بر سر تودههای کارگر آوار کردهاند. محض اطلاع سندیکاسازان و اتحادیهپرستان، این را نیز اضافه میکنیم که پیشگام واقعی اهدای این موهبت عظما به سرمایهداران، پیشگام سلاخی هر چه بربرمنشانهتر یک بخش وسیع طبقه کارگر و از این طرق کل کارگران این کشورها، همه جا اتحادیههای غول پیکر کارگری بوده و هستند. به سراغ سؤال بالا و نکات قابل اشاره در این راستا برویم. این نکات به اختصار و فهرستوار عبارتند از:
1- بیکاری و بیکارسازی پدیده ضروری سرمایه است. سرمایه مدام، ذاتاً و گریزناپذیر جزء ثابت خود (ماشینآلات، مواد، … ) را در مقابل جزء متغیر ( نیروی کار) افزایش میدهد؛ از این طریق با حداقل کارگر حداکثر اضافه ارزش را تولید مینماید. نرخ استثمار را تا سرحد ممکن بالا میبرد. هزینههای تولید را به حداقل ممکن میرساند و در یک کلام هدف خود را که خودگستری و تولید سود و باز هم سود است عملی میسازد. این ماهیت سرمایه است اما این روند در دورههای طولانی توسعه سرمایهداری، به طور معمول و سوای دورانهای موسمی و غیر موسمی بحران سرمایه، لزوماً کاهش مطلق شمار کارگران کشورها را همراه نداشته است. جمعیت کارگران شاغل نسبت به رشد سریع بخش ثابت سرمایه، روند نزول میپیموده است اما شمار مطلق آحاد کارگران، نه فقط دچار کاهش نمیشده است که افزایش هم مییافته است. این روند اکنون، حداقل در یک بخش دنیای سرمایهداری دستخوش تغییر شده است. این تغییر از سرشت سرمایه بر میخیزد. متوسط آنچه مارکس «ترکیب ارگانیک» سرمایه مینامد و به زبان سادهتر نسبت میان سرمایه ثابت و نیروی کاری که این سرمایه را به چرخش میاندازد و سودآور میسازد، در چرخه کل سرمایه جهانی و به طور اخص در بخشی از دنیای سرمایهداری تا کهکشانها بالا رفته است. هم زمان نرخ استثمار نیروی کار یا نرخ اضافه ارزشها سر به آسمان میساید، اما رشد بخش متغیر سرمایه حریف نرخ رشد بخش ثابت سرمایه نیست. سرمایه زیر فشار این شرایط و این تناقضها، راه چاره را باز هم در افزایش بیامان بارآوری کار اجتماعی و تنزل بخش متغیر سرمایه در مقابل بخش ثابت آن میبیند. بیکاری و بیکارسازی از درون این روند میجوشد. سرمایهداری، هیچ و باز هم هیچ راهکاری برای چالش این وضع ندارد. بیکاری پدیده سرشتی سرمایه است و این سرشت اکنون به صورت طوفان بیکاری در حال برچیدن بساط زندگی انسانها، گرسنه ساختن و آوارگی و نابودی کارگران دنیا است.
2- اینکه سرمایهداری در ماهیت خود بیکاریزا است، یا اینکه بروز این ماهیت را در فاز کنونی توسعه خود طوفانی کرده است، به هیچ وجه متضمن آن نیست که این نظام در عین حال با کل ظرفیت خود برای افزایش حتیالمقدور تعداد کارگران تلاش نمیکند. هر چه سرمایه و سود است محصول مستقیم استثمار نیروی کار یا جزء متغیر سرمایه است. تصور اینکه سرمایهداری راه خشکسازی یگانه سرچشمه زایش و وجود خود را پیش گیرد بسیار مبتذل است. سرمایه قطعاً برای افزایش شمار مطلق کارگران دنیا به هر راه حل، راهکار و چارهاندیشی دست میزند. اما در بطن این جهتگیری باید لحظه، به لحظه منتظر تولید حداکثر سود از حداقل نیروی کار هم باشد. سرمایهداری در مواجهه با این معضل، زیر فشار نیاز حیاتی به افزایش بارآوری کار اجتماعی در یک سو و حفظ حتیالامکان یگانه سرچشمه تولید سود و سرمایه در سوی دیگر، راه سومی را پیش پای خود قرار میدهد. این راه با تهاجم هر چه بیشتر به اساس معیشت کارگران، با جایگزینی بهای نیروی کار شبه رایگان به نیروی کار تمام رایگان انجام میشود. بهای نیروی کار در اساس خود بهای خورد و خوراک و پوشاک و سرپناه و دارو و درمان و آموزش مورد نیاز بازتولید این نیرو، برای مصرف مجدد توسط سرمایه و استمرار پروسه تولید سود و سرمایه است. این مایحتاج ابتدایی معاش و زنده ماندن کارگر را میتوان تنزل داد. میتوان آن را تا نزدیکیهای هیچ، پائین آورد، حتی هیچ ساخت. میتوان کارگر را مجبور کرد که گوشت را، میوه را، دکتر و دارو را، وسایل اولیه زندگی را، مدرسه کودکان را، لباس نو را و برخی لوازم حیاتی دیگر را اصلا فراموش کند. میتوان کارگر را با فشار کشنده جبر اقتصادی و همه اشکال دیگر این جبر وادار ساخت که دامنه انتظار خود را تا حد یک نان خالی، آب غیر بهداشتی، زیستن در کومههای نمور مرگ آور، خوابیدن بر روی زمین لخت نمناک، قبول بیلباسی و لرزیدن و مردن از سرما، بدون هیچ دارو و درمان پائین آورد. همین الان سرمایهداری در سراسر جهان بخش بسیار عظیمی از تودههای کارگر را به تحمل این وضع مجبور ساخته است. بورژوازی این کار را زیر بیرق رسمی بربریت و نسلکشی و جنگ علیه بشریت انجام نداده است. بالعکس همه جا در مسیر تحقق این هدف پرچم انساندوستی، تمدنزایی، حقوق بشر، آموزش، رفاه، عدالت اجتماعی، پرچم ایجاد اشتغال، کارآفرینی و کارورزی افراشته است!! کلیه طرحها و سناریوهای دارای اسم و رسم اشتغالزایی در اروپا و امریکا و همه دنیای سرمایهداری در خدمت پیشبرد این هدف هستند. طرحها و پروژههایی که برای سرمایه جهانی به ویژه در شرایط جاری نقش بسیار حیاتی و مشکلگشا دارند. اگر افزایش بارآوری کار با کاهش جزء متغیر سرمایه، سرچشمه تولید اضافه ارزش را میخشکاند، این پروژهها نقش معکوس بازی میکنند. نیروی کار حتی متخصصترین و بارآورترین بخش طبقه کارگر را در پروسه تولید و کار ابقا مینمایند اما بهای آن را به پائینترین میزان ممکن تنزل میدهند و در مواردی صفر میسازند. به بیان دیگر بخش بسیار بزرگی از طبقه کارگر را حتی در ممالکی که بهای نیروی کار در قیاس با جاهای دیگر بالاتر است شبه رایگان و در سطحی چشمگیر تمام رایگان اسیر سلاخی سرمایه میسازند. سرمایه اگر برای 320 ساعت کار ماهانه کارگر بنگالی، دستمزدی معادل 60 دلار میپردازد. اگر در بنگلادش و فیلیپین با کار زنان درون کلبههای نمور بدون نیاز به کارخانه و استخدام و بیمه و هر چیز دیگر، هزینه تولید کالاها را به مرز هیچ نزدیک مینماید، اگر از این طریق ارقام اضافه ارزشها را با قیمت فروش کالاها مجاور میگرداند، اگر در یک بخش جهان چنین میکند، در ممالک اروپای غربی نیز به دسیسههایی از نوع «کار آفرینیها» توسل میجوید.
نظام بردگی مزدی، دنیا را از جمعیت کثیر بیکاران پر کرده است. در شمار بسیار زیادی از جوامع سرمایهداری، تودههای عظیم کارگران زن به کلی بیکارند. در عربستان سعودی و سومالی و سودان و خیلی جاهای دیگر وضع این گونه است. زمانی که از درصد کارگران بیکار در کل طبقه کارگر جهانی سخن میگوئیم باید این توده وسیع دوزخنشین بیکار را نیز به حساب آورد. اما عمق فاجعه بسیار بیشتر از اینها است. سالیان متمادی است که در پراشتغالترین!! ممالک سرمایهداری، در جوامعی مانند آلمان و سوئد و نروژ آمار واقعی و نه فرمایشی و دولتی بیکاران از 20 درصد کل نیروی کار افزون است. در همه این کشورها، در کنار ارقام ده درصدی بیکاری آشکار، بیش از یک جمعیت عظیم ده درصدی دیگر اسیر بیکاری پنهان نیز وجود دارد. این درصد در جوامعی مانند اسپانیا، یونان، رومانی، مجارستان و لهستان گاه تا دو برابر هم بالا میرود. طرحهای «تولید اشتغال» بورژوازی کارش این است که کل این بیکاران را با دستمزدی حدود نصف بهای متعارف نیروی کار در اختیار صاحبان سرمایه قرار دهد. دیری است که میلیون، میلیون کارگران در اسکاندیناوی، آلمان، فرانسه و سایر قلههای رفیع رفاه و دموکراسی و حقوق بشر سرمایهداری!! سال بعد از سال، با مزدی معادل 65 درصد ایام اشتغال، در درون همین دورههای «کارآموزی» و «اشتغالزائی» برای سرمایهداران خصوصی و دولتی جان میکنند، وحشیانهترین میزان استثمار را تحمل میکنند و کوههای عظیم سود و سرمایه را تقدیم طبقه سرمایهدار مینمایند. باز ناگفته نماند که اتحادیههای کارگری در همه جا، دلال و پیشگام واگذاری این هدیه به سرمایهداران هستند!!
3- بیکار ساختن کارگران و بی مزد نمودن تودههای فروشنده نیروی کار به ویژه در عصر گسترش بیسابقه ابعاد بحرانخیزی جبری سرمایه، روال ذاتی تولید سرمایهداری است. جمهوری اسلامی سوای همه این موضوعات به دلیل فشار سهمگین بحران، به خاطر نیاز به بازسازی چرخه متلاشی ارزش افزایی سرمایه اجتماعی، نیاز حیاتی به جلب سرمایههای خارجی و سودآورسازی سرمایههای داخلی، بسیار بیشتر از برخی جاهای دیگر نیازمند بیمزدسازی بخشهای هر چه وسیعتر توده کارگر از جمله کارگران درس خوانده دانشگاهی است. سناریوی سیاه کارورزی روحانی گوشهای از دست و پا زدنهای بربرمنشانه بورژوازی هار ایران در دل این وضعیت است.
اما بحث اساسی بازبینی زمینههای تسلیم و تمکین طبقه کارگر جهانی به تعرضات و تهاجمات بشرستیزانه و رو به فزون سرمایهداری است. سرمایه آن کرده و میکند که در سرشت او و جبر بقای او است. همه پرسشها حول طبقه کارگر میچرخد. طبقهای که میتواند و باید گورکن سرمایهداری و رها کننده بشریت از شر این نظام باشد. سؤال مهم تاریخی آنست که چرا جنبش کارگری به این روز افتاده است؟ چرا این جنبش به این درجه از زبونی و ذلت و خفت سقوط کرده است؟ چرا هر چه سرمایه کوبندهتر میتازد، کارگران دنیا ذلیلتر و مستأصلتر عقب مینشینند؟ چرا هر چه سرمایه شلاق استثمار را سهمگینتر بر گرده بردگان مزدی فرو میآورد، آنها آماده تحمل گرسنگی و آوارگی و خفت بیشتر میشوند؟! چرا طبقه کارگر جهانی تمامی بربریتها و تهاجمات جنایتکارانه سرمایه را با تنزل انتظارات و خواستههای خود، حتی ابتداییترین مطالبات معیشتی خود پاسخ میگوید؟ باید به این پرسشها پاسخ گفت و ما کارگران ضد سرمایهداری دههها است که در تلاش و تقلا هستیم تا پاسخ رادیکال و سرمایهستیز و مارکسی این سؤالات را و راه برون رفت از این وضعیت را جریان خون جنبش کارگری و فعالیت روتین شعور و شناخت و مبارزه و خیزش و رویکرد و راه حل و افقجویی این جنبش سازیم. پاسخ ما بسیار صریح است. وقتی که در کشاکش روزمره طبقاتی خود، در طرح خواستههای خویش، در جنگ علیه تعرضات سرمایه، در تلاش برای سازمانیابی جنبش خود، در ستیز با رژیم حاکم، در جدال با حقوق و مدنیت ضد کارگری و در تمامی عرصههای حیات اجتماعی، به جای دست نهادن بر ریشه، به جای هماهنگسازی کل این مبارزات با محور پیکار ضد سرمایهداری، فقط و فقط در پیچ و خم ساختار سیاسی و حقوقی و مدنی و اجتماعی سرمایهداری چرخ میخوریم، وقتی که قدرت سرمایه را با قدرت متشکل شورایی ضد سرمایهداری به چالش نمیکشیم، وقتی که در اروپای غربی، این قدرت را به جای اعمال علیه سرمایه در گورستان جنبش اتحادیهای دفن میکنیم، وقتی که این قدرت را دیروز خدم و حشم امپریالیسم ستیزی خلقی کرده و امروز به دار این و آن اشکال اصلاحطلبی ارتجاعی بورژوازی میآویزیم، وقتی که درس خواندههای دانشگاهی طبقه ما سیلاب نارضائی و اعتراض خود را به باتلاق متعفن «یاحسین، میرحسین» سرشکن میسازند، وقتی که میلیون، میلیون کارگران دانش آموخته، در نهایت بیشرمی مبارزات خود را به جنازه رفسنجانی، به حیله و ترفند پایهگذاران دولت دینی بورژوازی، به خاتمیها و روحانیها آویزان میکنند، وقتی که نسل بعد از نسل، سیاهی لشکر سندیکاچیان و پیاده نظام سران احزاب بالای سر خود میگردیم، در یک کلام وقتی علیه سرمایه نمیجنگیم، فرجام کار ما همین خواهد بود که شاهدش هستیم. اگر بناست از این وضعیت خارج گردیم، باید بساط این گمراهه رفتنها و برهوت پیمودنها را برای همیشه جمع کنیم، باید شورائی و سرمایه ستیز متشکل گردیم. باید یک قدرت متحد سرنوشت ساز ضد سرمایهداری شویم و این قدرت را در تمامی عرصههای زندگی اجتماعی علیه سرمایه اعمال کنیم. چاره دیگری نیست.
طرح «اشتغالزایی»!! روحانی در روزهای اخیر با مخالفتها و انتقاداتی هم مواجه گردیده است. در میان نقدها و مخالفتپردازیها، بیانیه 470 «کنشگر حوزههای مختلف اجتماعی علیه طرح کارورزی» از همه بیشتر سر و صدا کرده است. ما سخنی با نویسندگان این متن نداریم، هر چند که در میان آنها کارگرانی هم هستند و نام برخی فعالین کارگری نیز دیده میشود. حرف ما خطاب به تودههای کارگر ایران است و گفتن این حرف را بسیار ضروری میبینیم. لب کلام ما با همزنجیران خویش آنست که بیانیه 470 کنشگر هیچ نشانهای از هیچ میزان سرمایه ستیزی طبقاتی کارگری ندارد. این بیانیه به هیچ وجه و هیچ اندازه انعکاس اعتراض رادیکال طبقه کارگر ایران به طرح «اشتغالآفرینی» دولت روحانی نیست. در این مورد به صورت بسیار کوتاه و گذرا به چند نکته اشاره میکنیم.
اول: بیانیه 470 فعال اجتماعی به اساس استثمار مرگبار بدون هیچ مزد بخش عظیمی از تودههای کارگر هیچ اعتراضی ندارد و استثمار وحشیانه سراسر رایگان یک جمعیت کثیر طبقه کارگر را اصلاً نمیبیند. بیانیه فقط به مزد نازل یک لایه درسخوانده دانشگاهی در دوره کارورزی معترض است. لایهای که به زعم اکثریت غالب امضاکنندگان شاید کارگر هم محسوب نگردند. روشنتر بگوئیم، بیانیه به جنایت و بربریت سرمایه علیه کارگران اعتراض ندارد؛ مزد نازل دوره کارورزی دانشآموختگان را اهانت عظیم به مقام دانش آنها میبیند؛ از اینکه سرمایه مقام علم را ندیده است شکایت دارد. از این بابت که وجود یک نیروی کار گسترده متخصص درسخوانده و دانشگاه دیده، وسیله تشویق سرمایههای خارجی برای هجوم به بازار داخلی انباشت سرمایه میشود شکوه میکند. نگران این است که نکند دانشگاهها با این کارها و با این نوع نگاه به دانشجویان، به جای آنکه کانون داغ «تعاملات اجتماعی»!! و «فعالیتهای صنفی»!! باشند، حوزه شکار شایستگان و دانشپژوهان و اهل علم و فن و تخصص توسط سرمایه شوند!! مشکل بیانیهنویسان اینها است. اینکه سرمایه با طبقه کارگر ایران در همین قلمرو معین مورد بحث، در پهنه رایگانسازی نیروی کار تودههای این طبقه چه کرده و چه میکند، اصلا مشغله آنان نیست.
دوم: سطر، سطر بیانیه، قانون گرایانه، قانون پرستانه، سرمایهسالار و پاسدار حریم نظم و مدنیت و حقوق سرمایه، حتی بربرمنشانهترین شکل این حقوق و مدنیت و نظم است. پشت سر هم از تناقض طرح روحانی، با قانون کار دولت اسلامی سرمایه شکایت میکند!! بدون هیچ حجب و حیا چنین القا میکند که قانون کار جمهوری اسلامی یک سند تضمین حق و حقوق تودههای کارگر است!! و دفاع از قانون کار، دفاع از مطالبات و اشتغال و رفاه و انتظارات کارگران میباشد!! صریح و سرراست اعلام میدارد که شکست دولت روحانی در تغییر قانون کار، شکست بورژوازی در مقابل مبارزات سرکش طبقه کارگر بوده است!! و چون شکست خورده است حالا میخواهد به شیوه دیگری از کارگران انتقام بگیرد!! بیانیهنویسان در ستایش قانون کار دولت اسلامی، کار را به جایی میرسانند که هر فرمولبندی فریبکارانه و شیادانه دولتمردان سرمایه در این سند را به عنوان نشانه کارگر دوستی و تضمین حقوق کارگران توسط آنها مورد تأیید و حمایت قرار میدهند. به طور مثال چنین وانمود میکنند که گویا قانون کار جمهوری اسلامی ضامن بیمه شدن فوری هر کارگر در محیط کار است و هیچ کارفرمایی قادر به فرار از قبول این حکم نیست. گویا کل تودههای کارگر مطابق این سند زیر پوشش بیمه دارو و درمان قرار دارند!!
سوم: محتوای بیانیه عمیقا و تا مغز استخوان سندیکالیستی است. نقطه به نقطه از فقدان وجود تشکلهای رسمی کارگری ناله سر میدهد. – تشکلهایی که نویسندگان خود نیز آن را غیرمستقل مینامند – تشکلهایی که اگر استقلال مورد نظر بیانیهنویسان را هم دارا باشند، نهایتا سوای سندیکاهای منحل در نظم جنایتکارانه و ضد بشری سرمایهداری هیچ چیز دیگر نیستند. بیانیه به این نالهها و شکوهها بسنده نمیکند و سخت در جستجوی دلالان عادل!! و میانجیهای منصف و «بیطرف»!! برای حل و فصل اختلاف میان کارگر و سرمایهدار، استثمارگر و استثمار شونده است. بیانیه 470 کنشگر اجتماعی یک معضل مهم طرح کارورزی جمهوری اسلامی را این میبیند که جای «شوراهای حل اختلاف» در طرح غایب است!! شوراهای حل اختلاف این جماعت در بهترین روایت همان هیأت ویژه ضد کارگری و سرمایهپرست است که در برخی کشورهای اروپایی هنگام بن بست دعوای میان اتحادیههای کارگری و کارفرمایی وارد میدان میشود تا مشکل سرمایه و سرمایهداران را حل کند.
چهارم: بیانیه 470 فعال سیاسی با توجه به نکات بالا کوهی از توهم را بر سر تودههای کارگر آوار میکند. به جای آنکه شفا دهد کور مینماید. وارونهپردازی میکند و دست به شستشوی مغزی میزند. متن بیانیه در استخوانبندی واقعی خود حرف دل اصلاح طلبان ناراضی طبقه بورژوازی است. تأکید میکنیم که ما درباره آحاد امضا کنندگان، تعلقات طبقاتی یا جهتگیری سیاسی و اجتماعی روز آنها صحبت نمیکنیم. کاملا پیدا است که افرادی تلاش کردهاند تا جملاتی را به صورت بسیار بیانسجام و تصنعی وارد متن سازند. به طور مثال چند بار با این نوع عبارات مواجه میشویم که گویا «بیانیه ضد استثماری است»!! اما هر کارگری با حداقل آگاهی ضد سرمایهداری در مییابد که این خروجیهای اضطراری! هیچ خدشهای بر بنیاد سراسر رفرمیستی و سرمایه سالار متن وارد نمیسازد.
کارگران ضد سرمایهداری
مرداد 1396