این نوشته پیش از حوادث روزهای اخیر تهیه شده و آنچه رخ داده است نیاز به هیچ تغییر را در هیچ نکته آن پدید نیاورده است.
*****
در طول ماه جاری، دنیا شاهد وقوع دو رخداد ارتجاعی مضحک، در دو نقطه از جهنم سرمایهداری، در کنار انبوه رویدادهای سیاه روزمره دیگر بود. در کردستان عراق، بورژوازی کرد با رهبری مسعود بارزانی زیر پرچم رفراندوم، بخش غالب کارگران منطقه را پای صندوق رأی آورد تا به باور فریبکارانهای به نام «حق تعیین سرنوشت ملی»! پاسخ آری بدهند. چند روز بعد مشابه همین حادثه در جامعه اسپانیا اتفاق افتاد. در اینجا در نقطهای که کمتر از یک قرن پیش طبقه کارگرش، میدان دار یکی از پر شورترین مقاومتها در مقابل فاشیسم بورژوازی بود، اینک جماعتی از نسل بعدی همان کارگران، دست در دست صاحبان سرمایه، خواستار جدایی از همزنجیران خویش و استقلال منطقه کاتالونیا گردیدند! در مورد اخیر البته بر خلاف کردستان شمار تودههای کارگر هیچ چشمگیر نبود. کل شرکت کنندگان در سناریوی نسخه پیچی بورژوازی حتا از 38 درصد جمعیت کاتالونیا کمتر شد و در این میان نسبت جمعیتی کارگران به 30 درصد هم نرسید. جای بحث در باره هر دو واقعه بسیار زیاد است، هدف بورژوازی کرد از برگزاری همه پرسی چه بود؟ چرا در این برهه زمانی معین این کار را انجام داد؟ آیا در رسیدن به اهدافش موفق خواهد شد؟ رمز و راز مخالفت دولتهای گوناگون سرمایهداری دنیا و منطقه با این سناریو چه بود؟ چرا همه حتا دولت بورژوازی روز آمریکا هم ابراز ناخرسندی کردند؟ در این میان تکلیف استقبال بسیار پرشور و پر حرارت حاکمان درنده اسرائیل از استقلال آتی اقلیم چه میشود؟ غالب این پرسشها در مورد کمپین همه پرسی بورژوازی کاتالون هم مطرح میشود و موضوعیت دارند. به طور مثال چرا این بخش از بورژوازی اسپانیا، پس از دهههای طولانی آرشیو سازی دعوا، اینک به فکر استقلال افتاده است؟ یا اینکه کارگر کاتالون از بطن کدام فرایند به قطع همپیوندی با همزنجیر اسپانیایی و اتحاد با بورژوازی کاتالون دست یافته است؟! تمامی این پرسشها به اندازه کافی اهمیت دارند. همگی اساسی هستند، اما یک سؤال از کل اینها، اساسی تر، بنیادی تر و بسیار رازآمیزتر است. سؤالی که دقیقاً پیش روی تودههای کارگر کرد و کاتالون و البته تمامی طبقه کارگر جهانی قرار دارد. پرسش این است. مگر کل کارگران دنیا در طول چند صد سال موجودیت سرمایهداری، از سناریوی سیاه «ملت»، «میهن»، «ملیت»، «مسأله ملی»، «حق تعیین سرنوشت ملی» و مسائلی از این دست چه خیری دیده اند؟! چه نصیبی برده اند؟! چه تاجی بر سر خویش زده اند؟! به کجا رسیده اند که حال شما کارگران مفتخر به کرد بودن! و کاتالون بودن! این گونه برای احراز ملیت و اعلام استقلال ملی سر و دست میشکنید؟!
اجازه دهید چند جملهای در باره آنچه سرمایهداران، ملت، میهن و حق تعیین سرنوشت ملی میخوانند با هم حرف بزنیم. بورژوازی نام ملت را پیش میکشد تا به ما بگوید که کارگران و سرمایهداران به اعتبار اینکه مثلاً همه کردی، فارسی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، روسی، بنگالی، چینی یا اسپانیولی صحبت میکنند، به خاطر اینکه همگی در یک منطقه جغرافیایی با نام کردستان، ترکستان، ارمنستان، ترکمنستان، آلمان، آمریکا، فرانسه یا اسپانیا زندگی میکنند، آری به اعتبار این مؤلفهها، آحاد متحد و مشترک المنافع یک ملت هستند!! هیچ تضاد و اختلاف و خصومت ریشهای با هم ندارند!! خیر و صلاح زندگی کل تودههای کارگر این است که همراه همه صاحبان سرمایه، خود را اتباع یک میهن و افراد یک ملت دانند!! دست در دست سرمایهداران بگذارند، هر چه بیشتر کار کنند، طول و عرض سرمایه طبقه سرمایهدار را به عرش اعلا برسانند، تصاحب کل حاصل کار و تولید خود توسط سرمایهداران را حق مسلم و بدون چون و چرای ملی آنان انگارند، برای رشد صنعتی و اعتلای اقتصادی کشور یا افزایش بدون هیچ مرز و محدوده سرمایههای استثمارگران سرمایهدار از هیچ فداکاری دریغ ننمایند، با گوشت و خون و پوست خود از وجب به وجب سرزمین اجدادی یا قلمرو استثمار وحشیانه خود توسط سرمایه دفاع کنند. در سناریوهای فریب موسوم به انتخابات شرکت نمایند و نمایندگان فکری، سیاسی یا برنامه ریزان نظم اقتصادی و اجتماعی و مدنی و حقوقی سرمایه را نمایندگان راستین خود پندارند!!، ارتش جنگ افروز و پلیس درنده سرمایه را مدافعان نظم زندگی خود به حساب آورند!! مهندسی افکار و شستشوی مغزی خود و توده همزنجیر توسط سرمایه را عین آموزش و پرورش ملی، فرهنگ مقدس میهنی و شریعت رسمی کشور تلقی کنند. بورژوازی و متفکرانش از ملت و ملیت و میهن و مام وطن سخن میرانند تا بر روی بنیاد جدا بودن ما از کار خویش، جدا بودن ما از حاصل کار و رنج و درد خود، جدا بودن ما از روند تعیین سرنوشت کار و زندگی خویش، پرده اندازند. تا قانون سرمایه، قانون ارزش، قانون تولید اضافه ارزش، قانون تبدیل محصول کار و تولید ما به سرمایه، قانون سلاخی خورد و خوراک و پوشاک و دارو و هست و نیست کودکان ما به نفع افزایش کهکشانی و هر چه کهکشانی تر سرمایههای سرمایهداران را قانون پاسدار منافع ملت، قانون اساسی میهن جا اندازند. آنها از ملت و منافع ملی میگویند تا ذوب هر چه جنایتکارانه تر گوشت، خون، پوست و استخوان ما در کوره سود سازی سرمایهها و سرمایهداران را منفعت مقدس ملت و وطن خوانند!! معنای واقعی و صریح، ملت، ملیت، میهن و حق تعیین سرنوشت ملی این است. بحث بر سر روایتها و تعبیرها نیست. به نقطه، نقطه دنیای سرمایهداری نگاه کنید، به آنچه زیر نام ملت در جهان و در تاریخ نظام سرمایهداری وجود داشته و دارد چشم بدوزید. در کجا، در کدام گوشه این جهنم چیزی سوای آنچه گفتیم مشاهده میکنید؟ کدامین وجب از خاک کره زمین را مییابید که در آن «ملت» ظرف استثمار شدن هر چه وحشیانه تر تودههای کارگر و استثمارگری هر چه جنایتکارانه تر سرمایهداران، ظرف تقابل میان طبقات اساسی جامعه، پهنه پیکار کارگران علیه استثمار و ستم صاحبان سرمایه، جهنم فقر و گرسنگی و فلاکت و آوارگی و کارتن خوابی و فرودستی و زندان و حکومت شوندگی طبقه کارگر و بهشت سرمایه اندوزی و رفاه و حاکمیت و قدرت و مالکیت و یکه تازی طبقه سرمایهدار نباشد؟ مثل روز روشن است که چنین نقطهای پیدا نخواهید کرد. به این دلیل بسیار ساده، بدیهی و بی نیاز از توضیح که جهان موجود در عصر ما، درعالم واقع، به کردستان، عراق، ایران، آمریکا، فرانسه، کاتالونیا، اسپانیا و چین یا آسیا، آفریقا، آمریکا، اقیانوسیه و اروپا تقسیم نگردیده است. دنیای حاضر در اساس خود دنیای کارگران در یک سو و دنیای سرمایهداران در سوی دیگر، دنیای طبقه کارگر و طبقه سرمایهدار، دنیای کار و دنیای سرمایه، دنیای استثمارشوندگان و فرودستان کارگر و دنیای استثمارگران حاکم سرمایهدار، دنیای دو طبقه ماهیتاً متضاد و در حال جنگ با یکدیگر است. دنیای دو طبقهای که هر نوع سخن از هر میزان منافع مشترک آنها بی شرمانهترین دروغ تاریخ زندگی انسان است. جامعهشناسان فریبکار و مزدور بورژوازی در تعریف ملت معمولاً به مؤلفه هایی مانند زبان واحد، سرزمین واحد، نژاد مشترک، آداب و سنن همسان و نوع اینها توسل میجویند. کل این مشترکات و وحدتها سوای بی اعتباری آنها، همگی از بیخ و بن عین فریب هستند. زبان فقط مشتی واژگان، جملات، اسامی، صفتها، فعلها، قیدها و پسوند و پیشوندها نیست. کل اینها تنها نقش و خاصیت و رسالتشان انتقال افکار، احساسات، خواستهها، نیازها، باورها، اعتراضات، افقها و اهداف است. زبان برای بیان و ابراز اینها است و تک، تک اینها برای طبقه کارگر در تضاد ذاتی و غیرقابل حل با طبقه سرمایهدار قرار دارد. سخن از زبان واحد میان سرمایهدار و کارگر کثیفترین تهمت در تاریخ تهمت سازیها است. اگر امروز جمعیتی یا حتا بخش عظیمی از کارگران این کشور و آن کشور یا دنیا خود را هم زبان سرمایهداران احساس میکنند فقط یک دلیل دارد. سرمایه در طول سالیان دراز آنها را آنچنان مهندسی افکار و شستشوی مغزی کرده است که آخرین مایههای شعور طبقاتی و انسانی آنها را از بین برده است. کارگران و سرمایهداران هیچ سرزمین واحدی ندارند. آنچه نام میهن بر خود دارد برای کارگر سرزمین استثمار شدن، فقر، گرسنگی، کارتن خوابی، تن فروشی زیر فشار فقر و کل مصیبتها است. همین سرزمین برای سرمایهدار خطه مقدس استثمار کردن، سرمایه گذاریهای نجومی، رفاه افسانهای و حاکمیت و قدرت است.
ارتجاع بورژوازی فقط زیر پرچم ملیت و «حق تعیین سرنوشت»، استقلال طلبی و حق جدایی ملی، اهداف ضد انسانی خود را بر کارگران تحمیل نمیکند، فقط با توسل به این دستاویزها شعور تودههای کارگر را به نفع خود و در راستای تضمین بقای خود مهندسی نمینماید، رویه دیگر همین توهم آفرینیها و شستشوی مغزی دادنها، محکوم سازی جدایی طلبی و استقلال خواهی، جنگ علیه حق تعیین سرنوشت ملی و تقدیس بی چون و چرای تمامیت ارضی است!! این هر دو جبهه گیری بورژوازی رویههای یک وحدت پلید هستند. هر دو به اندازه هم ارتجاعی، کارگر ستیز و ضد بشری میباشند. شالوده کار در هر دو مورد صرفاً انداختن پرده بر روی تضاد ذاتی و غیر قابل حل میان طبقه کارگر و طبقه سرمایهدار است. هر دو صدا، از عمق وجود سرمایه میجوشد، هر دو صدا، منافع طبقه سرمایهدار را جنجال میکند، هر دو صدا، رسالت فریب و تحمیق و گمراه سازی تودههای کارگر را پی میگیرد، هر دو صدا، کفن و دفن پیکار متحد طبقاتی کارگران دنیا در قبرستان منافع سرمایهداران را دنبال میکند. در پشت هر دو گفتمان، ارتجاع بورژوازی ایستاده است. در یک جا زیر نام حق تعیین سرنوشت ملی به کارگران القا میکند که گویا کارگر و سرمایهدار اجزاء یکسان یک ملت و افراد متحد، مشترک المنافع، هم زبان، هم کیش، و هموطن هستند!! و در جای دیگر عین همین فریب کاریها، توهم آفرینیها و دروغها زیر پرچم تحریم جدایی طلبی، ستیز با نقض تمامیت ارضی و مبرمیت دفاع از مرزهای ملی جنجال میشود!! بورژوازی مسلط و حاکم در ایران، عراق، ترکیه، اسپانیا، انگلیس و خیلی جاهای دیگر با سر دادن شعار سراسر دروغ و پوچ تقدیس حفظ تمامیت ارضی، تودههای کارگر را فریب میدهند و بورژوازی کرد، ایرلند، اسکاتلند و کاتالونیا همین فریبکاری را با آویختن به دستاویزحق تعیین سرنوشت ملی دستور کار خود میسازد. جنگ در همه این موارد جنگ میان بخشهای ارتجاع بورژوازی بر سر مطالبه سهم افزون تر در مالکیت و قدرت و حاکمیت و سود سرمایهها است و فاجعه اینجاست که در همه این پهنهها و عرصهها، توده کارگر است که پیاده نظام ارتش بورژوازی میشود و در رکاب زیادت خواهی و تسویه حسابهای درونی باندها و قشرهای این طبقه میجنگد!! فاجعهای که بسیار جدی است. در طول همین چند هفته اخیر شاهد بودیم که کارگران زیادی در مناطق مختلف، در شهرهای گوناگون، در کارخانهها، مدارس، بیمارستانها، جادهها، محلات، مزارع و همه جا پیرامون آنچه در کردستان یا کاتالونیا در حال وقوع بود بحث میکردند. عدهای از حق تعیین سرنوشت ملی دفاع مینمودند و خیلیهای دیگر که تعدادشان چه بسا زیاد تر هم بود شروع به تقدیس تمامیت ارضی ومحکوم نمودن جدایی طلبی میکردند. طرفین دعوا حرف واحدی داشتند. همگی با شعور بورژوازی میاندیشیدند، همگی حرف دل طبقه سرمایهدار را میزدند، هر دو عده به دور از کمترین میزان آگاهی و شناخت طبقاتی، ملت، ملت میکردند، بر پدیده دروغینی به نام ملت و میهن مهر تأیید میکوبیدند. یک طرف غرق در بحر توهم حقانیت بورژوازی کرد، مطالبه سهم سرمایه و سود افزون تر و قربان سازی تودههای کارگر در این راستا را فریاد میزد و دیگری به همین اندازه متوهم، پیرامون حق مسلم بورژوازی حاکم عراق و اسپانیا یا هر جای دیگر برای مقابله با رقبا، حفظ تمامیت ارضی!! و دفاع از مرزهای ملی داد سخن میداد. هیچ طرف برای لحظهای به این نمیاندیشیدند و به این نمیپرداختند که حق تعیین سرنوشت ملی!! یا حفظ تمامیت ارضی!! در کجای زندگی دهها میلیون کارگر کرد و عراقی یا هر کارگر دیگر در هر کجای دنیا قرار میگیرد. آیا ارمغان این تعیین حق سرنوشت ملی یا حفظ تمامیت ارضی برای تودههای کارگر سوای تشدید روزافزون استثمار، گرسنگی کشنده تر، فقر و فلاکت و بیکاری گسترده تر، بی بهداشتی و بی آموزشی و آوارگی و کارتن خوابی افزون تر هیچ چیز دیگر خواهد بود؟!
به اساسیترین پرسش پیش روی کارگران باز گردیم. اگر «ملت» هیچ چیز سوای آنچه بالاتر گفتیم نیست، پس این همه سر و دست شکستن برای استقلال میهن اجدادی و حق تعیین سرنوشت ملی معنایش چیست؟! کارگران کردی که در بارگاه قدرت بارزانی بساط رقص و شادی استقلال بر پای داشته اند، کارگرانی که این روزها در هر دم و باز دم به پیروی از «اسرائیل زانگویل» دیروز و نتانیاهوی امروز از موهبت عظمای دولت دار شدن بزرگترین ملت بی دولت سخن میرانند!! باید به سؤال بالا جواب دهند. عین همین پاسخ بر دوش کارگران سینه چاک رفراندوم در کاتالونیا نیز بدون شک سنگینی میکند. این که پاسخ این چندین میلیون کارگر در این دو نقطه دنیا چیست نمیدانیم اما یک چیز را بسیار خوب درک میکنیم. اگر در اروپای قرن نوزدهم فقط بورژوازی بود که با افراشتن پرچم ملت برای مهندسی افکار طبقه کارگر و دفن جنبش کارگری در گورستان نظم سرمایه تقلا میکرد، در قرن بیستم کل طیف رفرمیسم راست آشتی جوی سوسیال دموکرات و رفرمیسم چپ جنگنده لنینی نیز در ایفای نقش فوق به یاری ارتجاع بورژوازی شتافت. اینها پرچم دفاع از کارگران و جنگ علیه سرمایهداری در دست داشتند و با هزاران سوگند به رهایی راستین پرولتاریا و بشریت همه جا به تودههای کارگر القا کردند که درعظیمترین بخش جهان دارای منافع مشترک با سرمایهداران «هم میهن» هستند!! بدون جنگیدن همدوش بورژوازی ملی!! علیه امپریالیسم!!، بدون افراشتن پرچم حق تعیین سرنوشت ملی!! نمیتوان به هیچ چیز رسید. در این گذرهمصدا با احزاب و نیروهای رسمی بورژوازی و با اتکا به رفرمیسم درون جنبش کارگری تا آنجا پیش تاختند که انقلاب دموکراتیک!!، حق تعیین سرنوشت ملی!! و استقرار سرمایهداری مستقل وطنی!! همه چیز ما شد. طبقه ما در گرد و خاک این ملت، ملت و منافع ملی!! گفتنها از مبارزه طبقاتی ضد سرمایهداری خود گسست، پیاده نظام زبون میرزا کوچک خانها، سون یاتسنها، حزب تودهها، بارزانیها و طالبانیها، احزاب اردوگاهی و حتا ارتجاع پان اسلامیستی شد. اگر امروز کارگر کرد و کاتالون در بارگاه قدرت « بارزانی ها» و «کارلوس پوجدمان»ها رقص شادی برای استقلال ملی اقلیم و کاتالونیا میکنند، ماجرایی است که پیشینه آن را باید این گونه دید.
آگاهی به این که چه بر سر ما رفته است و این که رابطه میان دیروز و امروز ما چیست فقط در صورتی آگاهی و شعور و شناخت طبقاتی ضد سرمایهداری است که دقیقا سلاح قدرت ما در کارزار جاری ضد بردگی مزدی گردد. کارگر کرد برای فهم واقعی منحط بودن، ارتجاعی بودن و انسان ستیز بودن مقوله «ملت» یا حق تعیین سرنوشت ملی، حتا بدون بازشناسی دقیق و کافی و کامل پیشینه قرن بیستمی خود، بسیاری دلیل واقعی در پیرامون خود دارد. کافی است به زندگی 25 ساله خود و توده همزنجیر خویش در سیطره قدرت و حکمرانی بارزانیها و طالبانیها و شرکا و رقبای آنها نظر اندازد. مگر نه این است که در این 25 سال بورژوازی کرد تا چشم کار میکند سرمایه بر هم انباشته است؟ سراسر کردستان را حوزه پیش ریز سرمایه برای برج سازی و استثمار هر چه ددمنشانه تر و جنایتکارانه تر کارگران کرد ساخته است؟ تک، تک این برجها اکنون اجزاء نامحسوسی از کوه سرمایه سودآور سرمایهداران هستند، نصیب تودههای کارگر، در این گذر چه بوده است؟ چند کارگر صاحب کومه مسکونی شده اند؟! چند کرد کارگر از ورطه آوارگی و کارتن خوابی نجات یافته اند؟! بهای نیروی کار شما در پویه تولید این همه سرمایه چه میزان بوده است؟ آیا این دستمزدها کفاف نان بخور و نمیر فرزندان شما را میداده است؟! سرمایهداران فقط برج نساختهاند. در خیلی حوزهها سرمایههای غول پیکر پیش ریز کردهاند. سهم شما در این میان، در بهترین حالت فقط بردگی مزدی بوده است، اما حتا در چهارچوب همین زندگی برده وار و زیر فشار وحشیانهترین استثمارها از حداقل معیشت و بهداشت و درمان و آموزش بهره داشته اید؟! به کمترین بیمه بیکاری و درمان دست یافته اید؟! در طول این 25 سال، در زیر تابش خورشید عالمتاب قدرت سیاسی بورژوازی کرد، حکومت اقلیم و حکمرانی خاندان فخیمه بارزانیها، بیکاری کارگران کمتر گردیده است؟! تن فروشی زنان به خاطر نان خالی فرزندان کاهش یافته است؟! فساد، فحشا و اعتیاد رو به تقلیل رفته است؟! تبعیضات ددمنشانه و انسان ستیزانه جنسی در عصر حاکمیت بورژوازی کرد کمتر شده است؟! زن ستیزی و ذبح اسلامی زنان به جرم عدول از احکام شریعت دچار کاهش گردیده است؟! مردسالاری قرون وسطایی کمترشده است؟! از فشار گرسنگی و فقر و نداری و سیه روزیهای دیگر کارگران کاسته شده است؟! شما و تمامی دنیا میداند که پاسخ کل این سؤالات منفی است. واقعیت آنست که ابعاد تمامی مصیبتها و بدبختیها و فاجعهها و جنایتهای بالا بسیار بیش از پیش گردیده است. سؤال مهم بعدی این است که آیا رشد فقر و فلاکت و گرسنگی و بیکاری و فساد و تباهی و فحشا و تبعیضات جنایتکارانه جنسی در طول این 25 سال ناشی از بقای ستم ملی بوده است؟!! فقط شعور باختگان شستشوی مغزی شده در زیر توهم پردازیهای بورژوازی میتوانند به این پرسش جواب آری بدهند! کدام ستم ملی؟؟!! کلیه شرکتهای مالی و تجاری و صنعتی موجود در اقلیم، ملک بلامعارض و طلق بورژوازی کرد است. تمامی زمینهای حوزه کشاورزی سرمایهداری کردستان در مالکیت بدون چون و چرای سرمایهداران کرد است. دولت، ارتش، پلیس و سازمانهای اطلاعاتی همه کاره در اقلیم همگی ارگانهای قاهر قدرت بورژوازی کرد میباشند، از روز سقوط صدام و فروپاشی رژیم بعثی بورژوازی تا امروز، پست ریاست جمهوری عراق نیز در انحصار سرمایهداران کرد بوده است. محاکم قضایی و حقوقی مستقر در کردستان توسط بورژوازی کرد سازماندهی شده است و همین محاکم در طول این 25 سال بر اساس آمارها بیش از 40 هزار زن کارگر را به جرم عدول از احکام شریعت سر به نیست نموده و قتل عام کردهاند. هیچ چیز بی شرمانه تر و وقیح تر از ان نیست که وقوع این جنایتها، درندگیها و وحشی گریها را ناشی از «ستم ملی» بدانیم!!
کارگر کرد باید بداند و در اعماق وجود خود دریابد که مقولهای به نام ستم ملی در شرایط روز دنیای سرمایهداری، در همه جا از جمله کردستان صرفاً عوام فریبی زشت سرمایهداران و سلاح بورژوازی برای قتل عام شعور تودههای کارگر است. امروز در نقطه، نقطه دنیا و طبیعتاً «اقلیم» هر چه جنایت و توحش و فقر و گرسنگی و آوارگی و بی داروئی و بی درمانی و بی بهداشتی و بی آموزشی و کارتن خوابی و بیکاری و هر مصیبت دیگر است فقط و فقط از درون رابطه خرید و فروش نیروی کار، از عمق هستی سرمایه، از رابطه تولید اضافه ارزش و از موجودیت سرمایهداری میزاید، ریشه کل بدبختیها در اینجاست. کارگران هدف وحشیانهترین شکل استثمار سرمایهداری و ستم و جنایت سرمایهاند. تنها چیزی که در این گذر فاقد هر موضوعیت، اعتبار و تأثیر است کرد یا عرب بودن، اسپانیولی یا کاتالون بودن حاکمان سرمایه است و آنچه که بنیادی و تعیین کننده واقعی همه چیز است صرفاً موقعیت جنبش ضد سرمایهداری تودههای کارگر میباشد. کلید حل کل معضلات اینجا است. هر میزان فقر کمتر و معیشت بهتر، هر اندازه کاستن از گرسنگی و دستیابی به خورد و خوراک و پوشاک بیشتر، هر مقدار کاهش دیکتاتوری و خفقان و به چنگ آوردن آزادیهای سیاسی و حقوق اجتماعی افزونتر، هر اندازه کاهش تبعیضات جنسی، کار کودک، آلودگیهای زیست محیطی یا زندگی انسانی تر و آزادتر و مرفه تر، صرفاً و صرفاً تابعی از درجه سازمان یافتگی و قدرت جنبش شورایی ضد سرمایهداری ما است. این کارگر عرب نیست که کارگر کرد را راهی برهوت فلاکت و فقر و بیکاری و آوارگی و جنگ زدگی کرده است. این بورژوازی درنده عرب و کرد است که کل کارگران عرب و کرد را از هستی ساقط ساخته است. به جای رقصیدن در جشن حاکمیت و قدرت بارزانیها باید دست همزنجیری و اتحاد و همپیوندی و همدلی و همرزمی به سوی کارگران عرب و فارس و اروپایی و آمریکایی و چینی و هر کجای دیگر دنیا دراز کرد. باید راه افتاد و جنبش سراسری شورایی ضد بردگی مزدی تودههای کارگر را در کردستان و عراق و منطقه و خاورمیانه و سرتا سر جهان به میدان آورد. باید با قدرت تاریخ ساز این جنبش به جنگ بورژوازی در هر نقطه و هر دیار و هر کشور و کل دنیا رفت. هیچ چیز ننگ آورتر از این نیست که اسلحه و تفنگ و کلاشینکف بورژوازی در دست، پرچم حاکمیت سرمایهداران «میهنی»!! بر دوش و پشت سر فرماندهان این و آن بخش ارتجاع درنده بورژوازی به جان همزنجیران کارگر افتاد!! کاری که امروز کارگران کرد و کاتالونیائی با شرکت در سناریوی سیاه رفراندم حق تعیین سرنوشت انجام داده و میدهند.
حتماً پرسیده خواهد شد که اگر بورژوازی کرد در طول این 25 سال از کل مواهب و امتیازات بالا برخوردار بوده است، اگر تا آخرین مرزهای ممکن شدت استثمار تودههای کارگر را بالا برده است، اگر سهم مطلوب در اضافه ارزشها را نصیب خود میساخته است، اگر همه اهرمهای قدرت سیاسی سرمایه را در اختیار داشته است پس چرا اکنون بعد از دههها شراکت و سازش با بورژوازی عراق، جار و جنجال استقلال راه انداخته است، همه مخالفتهای شرکا را به هیچ میگیرد و بر طبل حق تعیین سرنوشت ملی!! میکوبد؟ موضوع هیچ رمزآمیز نیست. هر بخش بورژوازی در هر کجای دنیا، در همان حال که برای حفظ نظام بشرستیز سرمایهداری و سرکوب جنبش کارگری با کل شرکا و رقبای طبقاتی متحد و هم پیمان است، برای هر درهم و دینار سهم افزون تر در اضافه ارزشها، برای خارج ساختن هر ریال این سهم افزون تر از چنگال رقیبان و شریکان تا راه اندازی وحشیانهترین جنگها نیز پیش میتازد. این ذات سرمایه و بورژوازی است. نکته بعدی این است که هم اکنون کل نظام سرمایهداری زیر فشار بن بستها و تناقضات بحران ذاتی خود قرار دارد. هر چه بحرانها طوفانی تر و غیر قابل مهارتر میشوند، به همان اندازه وحدت یا ستیز بخشهای مختلف بورژوازی دنیا نیز آشفته تر، بی سر و سامان تر و آشوب زده تر میگردد. حکومت اقلیم نیز همسان کل دولتهای سرمایهداری جهان در زیر بحران سرمایه به خود میپیچد، برای چالش بحران راه چارهای نمیبیند، سرمایههای بزرگ و متوسط پیش ریز شده در کردستان بسیار بیشتر از پیش سود میخواهند، اضافه ارزشها کفاف مطلوب بودن نرخ سودها را نمیدهد. بحران، ابعاد بیکاری و فقر و گرسنگی و بی خانمانی و بی داروئی و بی آموزشی تودههای کارگر را گسترش داده و شدت بخشیده است. نارضایی و خشم کارگران را بسیار بیشتر ساخته است. سرمایهداران کرد برای بازتقسیم اضافه ارزشها اسیر کشمکش هستند. مظاهر بروز این جدالها را در تعطیل پارلمان، شقه، شقه شدن احزاب و بسیاری حوادث دیگر میتوان رؤیت کرد. همه اینها پایههای قدرت سیاسی بورژوازی کرد را لرزانده است و شیرازه حکومت اقلیم را تهدید به فروپاشی کرده است. در چنین وضعی مسعود بارزانی، خان خانان اقلیم، یگانه راه را باج خواهی افزون تر از رقبای عراقی خود میبیند، سهم هر چه بیشتری از اضافه ارزشهای نفتی را مطالبه میکند، او برای این کار به هر وسیلهای متوسل میشود، بر روی موقعیت متزلزل ارتجاع بورژوازی عراق حساب باز میکند، کشمکشهای درون بورژوازی عرب، در عراق و منطقه را، به فال نیک میگیرد. مجادلات میان باندهای درون ساختار قدرت سیاسی عراق، منازعات میان عبادی و حکیم و مالکی و صدر را عصای دست خود میبیند، به حمایت خاموش و شاید کمکهای اندک دولت عربستان دل میبندد، از همه اینها مهم تر پشتیبانی آتشین نتانیاهو را بسیار غنیمت میشمارد، او این را بسیار خوب درک کرده است که حمایت نتانیاهو حمایت درندهترین و جنگ افروزترین و وحشیترین نیروهای درون بورژوازی آمریکا و قدرت سیاسی ایالات متحده نیز خواهد بود. بارزانی درک میکند که این پشتیبانی هر چند موضع رسمی کنگره و دولت آمریکا نخواهد شد، اما در جای خود واجد اهمیت و شایسته حساب خواهد بود. دولت اقلیم زیر فشار خرد کننده همه بن بستها و مشکلاتی که بسیار به اختصار و تیتروار گفته شد و چشم انتظار وقوع ساکت یا جنجالی و در هر حال تا حدودی مؤثر این حمایتها، بساط رفراندوم پهن کرد وهای وهوی استقلال راه انداخته است. بارزانی با این کار دو هدف را با تیر نشانه میگیرد. فشار بر دولت سرمایهداری عراق برای اینکه شاید سهم بیشتری از اضافه ارزشها را نصیب بورژوازی کرد کند و دوم و به همان اندازه مهم یا در واقع بسیار مهم تر و اساسی تر اینکه تودههای کارگر کرد را باز هم عمیق تر و گسترده تر و کوبنده تر غرق دریای توهم سازد. شعور کارگران کرد را با زهر کشنده ناسیونالیسم مسموم کند، در نهایت بی شرمی و فریبکاری به آنها بگوید که گویا راه خلاص از گرسنگی، فقر، آوارگی، فساد و فحشا و همه سیه روزیها، سر دادن نعره استقلال و محکم تر ساختن پایههای قدرت بورژوازی جنایتکار کرد است!! به آنها القا کند که گویا کارگر عراقی است که نان بچه آنها را دزدیده است!! و با افراشتن پرچم استقلال معضل گرسنگی حل خواهد شد!! همین بحث به شکلی دیگر و صد البته در ابعادی بسیار محدودتر در مورد بورژوازی کاتالون هم مصداق دارد، در آنجا نیز کل ماجرا در سهم خواهی بیشتر سرمایهداران کاتالون خلاصه میگردد!!
آیا دولت اقلیم و استقلال طلبان کاتالون موفق خواهند شد؟ پیش از اینکه به سراغ پاسخ برویم باید یک بار دیگر بر روی سرشت و محتوای واقعی جدال تمرکز کرد. بحث اصلی مستقل شدن و نشدن اقلیم یا کاتالونیا نیست. سخن از سهم افزون تر این یا آن بخش بورژوازی در بورس سهام مالکیت و قدرت و سود سرمایه در یک سوی و تاخت و تاز هر چه بی مهارتر سرمایهداران در پهنه تحمیق و شستشوی مغزی تودههای کارگر و کفن و دفن جنبش کارگری در گورستان ناسیونالیسم در سوی دیگر است. اگر این حرف را درست دانیم آنگاه دادن پاسخ آسان تر خواهد بود. هر گام موفق شدن و نشدن بورژوازی اقلیم یا کاتالون بستگی عمیق به منافع، واکنشها، حساسیتها، سرسختیها و مواضع قطبها و دولتهای دخیل و ذینفع در ماجرا دارد. همه شواهد گویا است که هیچ دولت منطقه و جهان، سوای رژیم اسرائیل آماده همدلی و همراهی مؤثر با بورژوازی کرد بر سر مطالبه سهم افزون تر از بورژوازی عراق نیست. حمایت بی صدای حکام سرمایهداری عربستان و پشتیبانی بسیار داغ دولت اسرائیل یا همراهی آرام و پنهان شرکای آمریکایی این دولت از بارزانی نیز در مقابل وزنه بسیار سنگین قطبها و رژیمهای مخالف نمیتواند نور امیدی بر انتظارات حاکمان اقلیم بتابد. مشکلات بورژوازی کاتالون از این نیز بسیار انبوه تر است و نشانههای عقب نشینی و انصراف او از جنجال استقلال از همین حالا در همه جا به چشم میخورد.
مسأله ما اما موفق شدن و نشدن بورژوازی کرد و کاتالون نیست. کل حرف ما با تودههای همزنجیر خویش، با کارگران این مناطق، کشورها و سراسر دنیا است. کارگر کرد باید یک بار و برای همیشه، بر هر نوع احساس همپیوندی خود با بورژوازی کرد خاتمه دهد. باید سرمایه و نظام سرمایهداری را ریشه کل فقر و گرسنگی و سیه روزی و زبونی و ذلت و خفقان زدگی و بی حقوقی و تباهی خویش بیند. باید سرمایهدار کرد را دشمن آشتی ناپذیر و بانی و باعث و عامل کل این بدبختیها و مصیبتها بشناسد. باید راه وصول به هر میزان معیشت بهتر، آزادی بیشتر و حقوق انسانی افزون تر را در جنگ علیه سرمایه و طبقه سرمایهدار جستجو کند. باید برای این جنگ از همه لحاظ و در همه عرصهها تدارک بیند. دست به کار سازمان یابی شورایی و سراسری قدرت پیکار ضد سرمایهداری خود گردد و این قدرت را در همه جا و همه قلمروهای حیات اجتماعی علیه سرمایه اعمال کند. کارگر کرد برای این کار و برای ایفای این نقش باید دست اتحاد، همرزمی و همزنجیری به سوی کارگر عراقی، ایرانی، ترک، سوری، عرب، فارس، اروپایی، آمریکایی، استرالیائی و آمریکای لاتین و همه جای دیگر دراز کند. باید به سهم خود هموارساز راه صف آرائی متحد شورایی سراسری و جهانی کل کارگران علیه بنیاد نظام سرمایهداری و موجودیت طبقاتی همه سرمایهداران گردد. عین همین کار را باید کارگر کاتالون انجام دهد. بیش از یک قرن و چندین دهه است که بورژوازی و هر دو طیف رفرمیسم در گوش ما خوانده و در شعور ما القا کرده اند که نباید این کار را بکنیم. اینها همین الان هم بیش تر از پیش این کار را دنبال میکنند. اما تاریخ، احساس، شناخت، شعور طبقاتی و شرایط زندگی ما بعلاوه کل دستاوردها و حقایق مبارزه طبقاتی فریاد میزنند که ما قادر به این کار هستیم. ما این ظرفیت را داریم که جنبش سراسری شورایی سرمایه ستیز خود را در همه جا راه اندازیم. ما هیچ چارهای سوای این نداریم. برای ایفای نقش و پیمودن این راه عظیمترین فرصتها را از دست داده ایم. باید راه افتیم.
کارگران ضد سرمایهداری
مهر 1396