جهت دریافت این مقاله در فرمت PDF بر روی عکس فوق کلیک کنید.
هر نوع مناقشه میان بخشها، قطبها، اردوگاهها و دولتهای مختلف سرمایهداری مناقشهای صرفا بر سر چگونگی تقسیم و بازتقسیم سودها و سرمایههای حاصل استثمار طبقه کارگر جهانی و سهام مالکیت، قدرت و حاکمیت منبعث از این سرمایهها و اضافه ارزشها است. آنچه اینک در خاورمیانه و در پهنه کشمکش میان دولتهای درنده امریکا، ایران و کل بورژوازی جهانی جریان دارد، نیز لاجرم گوشهای از همین مجادلات با همین ماهیت است. در بررسی بسیار اجمالی و تیتروار برهه کنونی این جدال میتوانیم به مؤلفههای مهم زیر اشاره کنیم.
1. تصمیم دولت روز امریکا برای تسویه حساب نهائی با جمهوری اسلامی وارد فاز کاملا تعیین کنندهای شده است. حاکمان بورژوازی ایالات متحده در طول 40 سال اخیر و از زمان سقوط رژیم شاه تا امروز هیچ گاه تا این اندازه برای انجام این تسویه حساب سرسخت، مصمم و در حال تدارک نبوده اند. آنچه را که وزیر خارجه امریکا در روز دوشنبه 21 مه بر زبان آورد نه آفرینش خطر مرگ برای رضایت دادن به تب که لیست مطالبات قطعی حی و حاضر امریکا از دولت اسلامی است. بر خلاف آنچه خیلیها میگویند، بحث بر سر تغییر یا عدم تغییر رژیم نیست. حرفهای تیم ترامپ تا جائی که به هسته اصلی آن مربوط است واجد هیچ چیز تازهای در سیاست چندین دهه دولتمردان امریکایی در رابطه با رژیم ایران نمی باشد. عین همان چیزی است که دولتهای کارتر، ریگان، کلینتون، بوش و اوباما دنبال میکرده اند. همه آنها خواستار بقای جمهوری اسلامی اما به صورت یک رژیم منحل در نظم نسخه پیچی امریکا بوده اند. تفاوتها نه در بنمایه واقعی سیاستها و رویکردها که صرفا در نوع چاره پردازیها و راهکارهای لازم برای پیشبرد هدف در یک سوی و ابعاد تدارک، میزان جزم بودن اراده یا چند و چون آمادگی اجرای راهبرد است. دولت اوباما در تلاش برای اجرای توافقنامه هستهای همان هدفی را دنبال میکرد که ترامپ با خروج از برجام و طرح 12 مادهای پمپئو پیش رو دارد. جمهوری اسلامی آراسته به شاخصی است که سرمایه جهانی و بورژوازی بینالمللی داشتن آن را برای خود نسخه حیات میبینند. هیچ رژیمی در دنیا تا این اندازه قادر به سرکوب، عقب راندن و به قهقرا کشاندن بدون هیچ هزینه یک جنبش نیرومند کارگری در فاصله مرزهای حاکمیت خود نبوده است. رژیم اسلامی از این لحاظ برای کل نظام سرمایهداری و قطبهای قدرت سرمایه مطلوب ترین الگو است. کل کشمکشها بر سر آرایش و پیرایش رژیم و انحلال ارگانیک آن در نظم نسخه پیچی قطبهای برتر سرمایه جهانی و البته نظم حاصل رقابت میان این قطبها است. خواستهای دوازدهگانه تیم ترامپ دقیقا بیان خطوط کلی این آرایش و پیرایش است. او گفته است که رژیم باید همه فعالیت نظامی خود را به آژانس اتمی گزارش کند، غنی سازی اورانیوم را به طور کامل قطع نماید، دست بازرسان آژانس را برای بازرسی همه پایگاهها بدون هیچ قید و شرط باز گذارد، برنامه تولید موشک بالستیک با قابلیت سلاح هستهای را متوقف سازد، همه زندانیان امریکائی را ازاد کند، از حمایت حزبالله و حماس و جهاد اسلامی دست بردارد. از مداخله در عراق چشم پوشد و به انحلال شبه نظامیان عراقی مورد پشتیبانی خود در ارتش عراق رضایت دهد. از حمایت حوثیها دست کشد، طالبان و القاعده افغانستان را یاری ندهد، به دخالت نیروی قدس سپاه پاسداران در منطقه پایان بخشد، همه نیروهایش را از سوریه خارج سازد، از تهدید اسرائیل و دولتها عرب اقمار امریکا صرفنظر کند. همه اینها خواست دیرینه کل دولتهای امریکا بوده است و تحقق آنها تضمین کننده واقعی ادغام جمهوری اسلامی در نظم برنامه ریزی شده امریکا برای سرمایه بینالمللی است. در اینجا هیچ سخنی از تغییر رژیم در میان نیست. بحث اساسی تغییر سیاستها و رویکردهای دولت اسلامی مطابق الگوی مقرر بورژوازی امریکا است.
2. دولتهای اروپایی از جمله فرانسه، آلمان و انگلیس تا جائی که به لیست خواستههای تیم ترامپ و بورژوازی امریکا مربوط است جای هیچ اختلاف و کشمکشی نمی بینند. جار و جنجال دفاع از برجام، بیشتر اسم رمزی برای بهره وری حتی المقدور این دولتها از پروسه حل و فصل مناقشات میان جمهوری اسلامی و دولت ترامپ است. شکی نیست که بازار داخلی ایران به ویژه در شرایط تاریخی موجود سرمایهداری، برای طبقه سرمایهدار و دولتهای اروپائی به اندازه کافی وسوسه انگیز و دلربا است. این بازار با هیچ کشور دیگر خاورمیانه، افریقا یا جاهای دیگر هم قابل قیاس هم نمی باشد. سرمایهداران قاره در اینجا برای درو کردن کوه اضافه ارزشها با کمترین هزینهها، چشم اندازهایی پیش رو میآرند که در جاهای دیگر کمتر مییابند. برجام از این لحاظ و سوای آن، برای امنیت سرمایه گذاریها در کل منطقه، از دید اروپا مهم بوده و میباشد، اما دولتهای اروپایی امروز با مشاهده رویکرد امریکا، خوب میدانند که حتی حفظ برجام نیز چشم اندازی برای تحقق حداقل خواسته هایشان باقی نمی گذارد. بر همین مبنی جدال واقعی آنها نه بر سر بود و نبود برجام یا حد و حدود فشار ایالات متحده بر جمهوری اسلامی که صرفا حول میزان سهم سود آنها در پروسه این کشمکشها و چانه زنیها میچرخد. از منظر بورژوازی قاره همه آنچه تیم ترامپ میجوید، قابل تأیید است اما امریکا باید برای جلب همراهی دولتهای اروپایی در این مناقشه از زیادت خواهیهای بدون مهار خود در عرصه توزیع اضافه ارزشهای حاصل استثمار طبقه کارگر جهانی دست بردارد، مشخصتر بگوئیم امریکا باید از تغییر قوانین گمرکی کاهنده سهم سرمایههای انگلیس و اتحادیه اروپا در اضافه ارزشها چشم پوشد، شعار همه چیز برای امریکا، همه تصمیم گیریها توسط دولت ایالات متحده، همه سودها برای بورژوازی امریکا، یکه تازی بلامنازع در انعقاد و لغو معاهدات بینالمللی بخشهای مختلف طبقه سرمایهدار جهانی را کنار گذارد. آنچه اروپا دنبال میکند این است و هیچ ربطی به حمایت از جمهوری اسلامی یا جدال با دولت ترامپ ندارد. موضوع را به گونه دیگری بیان کنیم. گفتگوی برجام و «مخالفت» اروپا با آنچه که دولت امریکا آن را تحریمهای تاریخاً بی سابقه علیه ایران مینامد بازار مکارهای است که در آن قرار است دولتهای بزرگ اروپائی با رقیب نیرومندتر امریکائی خود بر سر افزایش و کاهش سهم سودها با هم چانه زنی کنند، این دولتها معامله حول محور چگونگی برخورد با جمهوری اسلامی را محمل مطلوبی برای کاهش زیادت خواهی و باج طلبیهای دولت روز امریکا یا فته اند. نظریه پردازان به ویژه اقتصاددانان بورژوازی کل بحث خود را روی چند و چون توان اقتصادی اتحادیه اروپا برای مقابله با امریکا یا قیاس حجم معاملات میان اروپا و امریکا، با اروپا و ایران متمرکز نموده اند. در اینکه قدرت میدانداری سرمایههای اروپائی کمتر از امریکا است جای شکی نیست. ناچیزی حجم داد و ستدهای اقتصادی اروپا و ایران در قیاس با اروپا و ایالات متحده نیز توضیح واضحات است. اینکه سرمایه اجتماعی ایالات متحده و شبکههای عظیم مالی و بانکی آن در این جدال نقش مسلط دارد هم نیازمند بحث نیست. اما آنچه این «صاحبنظران» به آن نظر نمی اندازند، این است که معضل اروپا اساسا حد و حدود توان اقتصادی برای چالش با بورژوازی امریکا در پهنه حفظ یا نابودی برجام نیست. ستیز واقعی دو قطب، بر سر سهام سود، سرمایه، مالکیت، قدرت و حاکمیت در چرخه ارزش افزائی سرمایه جهانی است. اتحادیه اروپا در این جدال آماده تحمل پارهای هزینهها است. شاخ و شانه کشیدنها مرکل، ماکرون یا ترزا می، رئیس پارلمان اروپا، وزیر خارجه فرانسه، فدریکا موگرینی یا سایر دولتمردان قاره در مقابل تیم ترامپ، مسلما سر دادن شعارهای توخالی نیست. آنها برای پیشبرد این جدال آماده هزینه دادن هم میباشند، آما آنچه بر زبان میرانند، از جمله: دفاع از برجام، دفاع از امنیت منطقه خاورمیانه و اروپا و جهان، دفاع از کیان معاهدات بینالمللی، پاسداری از راه درست مهار فعالیتهای اتمی ایران، تلاش برای جلوگیری از گسترش رقابتهای هستهای در خاورمیانه یا ادعاهای مشابه در اساس خود چیدن پوششهای لازم برای پیشبرد جدال در راستای حصول همان هدفی است که بالاتر تصریح شد.
3. دامنه انتظارات دولت روسیه و تاخت و تاز پوتین، برای سهم خواهی در بازار مکاره تشکیل شده توسط ترامپ و بخشهای مختلف بورژوازی برای تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی از همه دولتها و قطبهای دیگر سرمایه جهانی سنگینتر و نجومیتر است. رؤیای برنامه ریزی شده رژیم حاکم روسیه آنست که از محل حراج همه دستاوردهای 40 ساله دولت اسلامی ایران در منطقه و جهان کل زیانهای چند دهه ناشی از جدال با اتحادیه اروپا و امریکا را جبران کند. اینکه تا کجا موفق خواهد شد بحث دیگری است اما پوتین برای تحقق عظیم ترین بخش این رؤیا به هر دسیسه و تکاپو و بده و بستانی دست مییازد. دولت روسیه تا همین لحظه حاضر در این زمینه گامهای اساسی برداشته است. بسیار صریح اعلام کرده است که رژیم ایران باید تمامی قوای نظامی خود را از سوریه خارج سازد. این بدان معنی است که تمامی استحکامات، مراکز نظامی، زرادخانههای تسلیحاتی، کارخانههای تولید سلاح یا فعالیتهای احتمالی هستهای خود را نیز در این کشور یا برچیند و یا در اختیار دولت اسد بگذارد. وزارت خارجه روسیه تصریح نموده است که جمهوری اسلامی باید مفاد طرح 12 مادهای ترامپ را بسیار جدی بگیرد، این دولت از مدتها پیش یا در واقع از همان زمان تعیین سرنوشت جنگ، به تمامی بمبارانها و موشک بارانهای گسترده رژیم اسرائیل علیه مراکز نظامی ایران در سوریه نه فقط رضایت داده است که از تمامی صحه گذاریها و مجوز دادنهای لازم برای انجام این اقدامات هم دریغ نکرده است. حرف دولت پوتین در این زمینه بسیار صریح و شفاف است. اینکه جمهوری اسلامی و کل آنچه این رژیم در طول 40 سال حاکمیت خود در منطقه به دست آورده است، همه هزینه هائی که برای این توسعه طلبیها، بر طبقه کارگر ایران تحمیل کرده است، تمامی سرمایه گذاریها، کل فتوحات و در یک کلام هر چه در کارنامه تاخت و تازهای چهار دهه خود دارد باید یکسره و یکجا میثاق مصالحه میان روسیه و اتحادیه اروپا و امریکا گردد. تمامی کاشتهها باید توسط بورژوازی روس درو شود و ساز و کار مؤثر سهم خواهیهای کلان و کهکشانی دولت پوتین در داد و ستد با دولتهای اروپایی و حاکمان روز بورژوازی در ایالات متحده گردد. پوتین این معامله را از ماهها پیش شروع نموده است. اخطارهای پی در پی او به جمهوری اسلامی، از سرگیری مذاکرات سالها تعطیل شده اش با مرکل و مکرون و دیگران در این اواخر، رونق روزافزون ارتباطش با رژیم اسرائیل، همه و همه منادی اجرای پرشتاب این سناریو هستند. نیاز به توضیح نیست که تلاش پوتین تا جائی که به اتحادیه اروپا بر میگردد، مطلقا یک سویه نیست. هر دو طرف به اندازه کافی به هم نیاز دارند. روسیه خواستار بازگشت سودها و منافع اقتصادی سهمگینی است که از زمان شروع دوره اخیر مناقشه با اروپای غربی و حوادث اوکراین، کریمه و بعدها سوریه از دست داده است. اتحادیه اروپا نیز برای مقابله با زیادت خواهی یکه تازانه تیم ترامپ به همراهی روسیه و چین نیاز دارد. مسأله اساسی این است که در این میان هزینه کل بده و بستانها را باید رژیم اسلامی ایران پرداخت کند. همه تا هر کجا که بخواهند از کیسه جمهوری اسلامی و در واقع از فتوحاتی که این رژیم در طول 40 سال به یمن قتل عام خورد و خوراک، پوشاک، دارو و درمان و کل معیشت تودههای کارگر ایران نصیب خود ساخته است به همدیگر باج میدهند، همه از طریق این غنایم و انفال با هم تسویه حساب میکنند. دولتهائی که دیروز دستجمعی سفیر خود را از روسیه فرا میخواندند، اینک برای دیدار پوتین در کاخ کرملین از همدیگر سبقت میگیرند. «خرج که از کیسه مهمان بود – حاتم طائی شدن آسان بود». کارنامه زیادت طلبیها، باج خواهیها، بحران آفرینیها و توسعه جوئیهای چهار دهه جمهوری اسلامی در منطقه و جهان تمامی امکانات این بذل و بخششها را در اختیار همه قطبهای سرمایه فراهم ساخته است. در این بین دولت پوتین مساعدترین و مناسب ترین فرصتها را برای هزینه کردن کل اندوختههای رژیم اسلامی در راستای حل مناقشات خود با دولتهای غربی و امریکا به دست آورده است و با تمامی کاردانی از ریال، ریال آن بهره میجوید.
4. آنچه در مورد روسیه گفته شد به گونه ای، البته در شکلی دیگر و طبیعتا بسیار محدودتر، در رابطه با چین نیز صدق میکند. دولت چین نیز برای حصول حصه مناسب خود در بازار مکاره بسیار داغ داد و ستدها و فروش جمهوری اسلامی به همدیگر از هیچ کوششی فروگذار نمی کند. باز هم تأکید کنیم که کل این رخدادها به هیچ وجه سد سر راه موعظه پردازیهای صلح آمیز، سرزنش تهدیدهای امریکا در رابطه با اعمال تحریمهای تاریخاً بی سابقه علیه ایران، دعوت به دیپلوماسی و این نوع فریبکاریهای همیشه و همه جا جاری بورژوازی نیست. همه اینها به وفور صورت میگیرد، همه از نشست پشت سر نشست برای حل دیپلوماتیک غائله سخن میرانند، همه از تحمل هزینههای مقابله با یکه تازیهای بی مهار ترامپ میگویند. بحث بر سر این جار وجنجالها نیست. موضوع کندوکاو ما واقعیت هایی است که در پشت این هیاهوها و شاخ و شانه کشیدنها جریان دارد.
5. در مورد عربستان، اسرائیل و کشورهای عرب منطقه نیاز به توضیح چندانی نیست. یک نکته گفتنی است. آنچه اینک در حال وقوع است، از موقعیت برجام پس از خروج امریکا گرفته، تا طرح 12 مادهای پومپئو، تا داد و ستدهای میان روسیه و اتحادیه اروپا با هزینه کردن جمهوری اسلامی، نه فقط در دل سران اسرائیل، بورژوازی آل سعود، آل خلیفه، آل مکتوم، آل نهیان و « آل »های دیگر قند آب میکند، نه فقط رؤیاهای همه اینها را لباس واقعیت میپوشاند که عظیم ترین بخش بورژوازی عراق، لبنان، دولتهای این کشورها، حتی رژیم اسد را نیز ذوق زده و مسرور میکند. در اینجا نیز باید میان آنچه رسما اعلام میشود با آنکه در واقعیت جاری است تفاوت قائل شد. نباید انتظار داشت که اسد از طرح پمپئو در مورد خروج ایران از سوریه رسما استقبال کند!! یا وزارت امور خارجه سوریه زبان به ضرورت ادامه حضور نظامی جمهوری اسلامی در این کشور نگشاید. به جای جدی گرفتن این تعارفها باید مؤلفههای واقعی اوضاع را دید. باید به اقدامات مشترک اسد و پوتین نظر انداخت. باید این را دید که ختم جنگ، تثبیت نسبی رژیم اسد، میدانداری گسترده و تعیین کننده ارتش روسیه در سوریه، دلیل چندانی برای رضایت رژیم اسد به ادامه حضور نظامی ایران در کشور باقی نمی گذارد. این حضور دردسرساز هم تلقی میشود وقتی که اولاً بخش اعظم بمبارانهای هوائی و موشکی سوریه توسط رژیم اسرائیل، به همین بهانه صورت میگیرد، ثانیاً جمهوری اسلامی زیر فشار فروپاشی چرخه ارزش افزائی سرمایه اجتماعی ایران و فشار تحریمهای روزافزون اقتصادی، قادر به ادامه کمکهای مالی پیشین هم نیست. واقعیت آنست که در شرایط حاضرعظیم ترین بخش بورژوازی عرب در سوریه و به طور اخص در عراق، حضور گسترده رژیم اسلامی در قلمرو سرمایه اجتماعی این کشورها را تهدیدی برای خود میبینند. کارنامه تلاش صدر و حکیم و دیگران در پیش چشم همگان باز است.
6. تا اینجا از امریکا، اتحادیه اروپا، روسیه، چین و کشورهای منطقه گفتیم. اگر این حرفها درست باشد، معنایش آنست که ادعای فروپاشی اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی، هیچ مبنای واقعی موثقی ندارد. این اجماع به ظاهر و در پهنه دیپلوماسی پاشیده است، اما عملاً و در مناسبات جاری میان دولتها، قطبها یا بلوک بندیها قوام و قدرت خود را حفظ کرده است. حتی نیرومندتر و کوبندهتر شده است. تا سه سال پیش آنچه اروپا، چین، روسیه و سایر دولتها علیه جمهوری اسلامی انجام میدادند همراهی و همکاری با ایالات متحده برای اعمال تحریمها بود. این تحریمها همین حالا در ابعاد بسیار عظیمتر و مخربتر در شرف اعمال هستند و آنچه طیف دولتها یا قطبهای مدافع برجام انجام میدهند در اساس خود، نه هیچ کمکی به رژیم اسلامی که صرفاً بهانه سازی حفظ برجام برای گرفتن حل مشکلات خود، حصول امتیازات بیشتر از همدیگر و تضمین سهام سود، سرمایه، مالکیت و قدرت خویش است. اجماع گذشته حول محور اعمال تحریمها، اینک جای خود را به کشمکش کفتاران بر سر تقسیم لاشه مردار داده است. تا جائی که به رژیم ایران مربوط است، اجماع جهانی مخالفان نه فقط تقلیل نیافته است که بسیار هزینه آفرینتر و پردرسرتر گردیده است، سقف انتظار اجماع تا چند سال پیش، تعطیل چرخه هستهای ایران بود، اکنون دولتها و قطب هایش با شمار کاملاً کثیرتر،عقب نشینی رژیم از کل زیادت خواهیها، توسعه طلبیها و دستاوردهای چهل ساله اش را شرط حتمی تأمین سهم خود در تقسیم غنائم میبینند. واقعیت این است که جمهوری اسلامی در طول این 40 سال هیچ گاه و هیچ دورهای به اندازه امروز آماج هجوم، تعرض و باج خواهی رقبا یا شرکای طبقاتی بینالمللی خود نبوده است و در همین راستا هیچ زمانی به میزان لحظه حاضر احساس زبونی و فروماندگی نمی کرده است.
7. در دل این شرایط ، سؤال برخیها آنست که رژیم چه خواهد کرد؟ آیا راه مقابله را پیش خواهد گرفت، آماده تمامی اشکالسازش خواهد شد؟ یا چاره دیگری خواهد اندیشید؟ این پرسش سؤال واقعی کارگران آگاه نیست، اما طبقه کارگر برای جهتگری هر چه آگاهانهتر و رادیکالتر خود، در پویه کارزار طبقاتی، بی نیاز از بررسی پاسخ این نوع سؤالات نمی باشد. همه شواهد بانگ میزنند که جمهوری اسلامی از هیچ موقعیت یا برگ برنده مؤثری برای فرار از خواستها و شروط 12 گانه دولت ترامپ برخوردار نیست. کلیه معادلات علیه اوست، هیچ ساز موافقی در هیچ کجا برای حمایت از رژیم در مقابل شروط مذکور شنیده نمی شود. جار و جنجال دفاع از برجام هیچ پشتوانهای برای گریز بورژوازی ایران از فشار تحریمهای خرد کننده امریکا پدید نمی آورد. جمهوری اسلامی با کوبیدن بر طبل مقابله، روند فروپاشی چرخه اقتصاد سرمایهداری ایران را به گونهای بسیار سهمگینتر شتاب خواهد بخشید، بحران اقتصادی جاری دهها بار کوبندهتر میگردد، از سرگیری برنامه هستهای نه تنها سلاحی برای ستیز به دست رژیم نمی دهد که باز هم بر وخامت اوضاع میافزاید. از همه اینها بنیادیتر و تعیین کنندهتر آنکه کل این حوادث در شرایطی رژیم را در خود پیچیده و خواهد پیچید که تندباد مبارزات تودههای کارگر مدت هاست به طوفان تبدیل گردیده است و چشم انداز وقوع خیزشهای سرکش کارگری خواب را از چشم همه بخشهای بورژوازی و جناحهای قدرت سیاسی سرمایه ربوده است. دورنمای تقابل و چالش از همه لحاظ برای جمهوری اسلامی تیره و تار است. بر همین پایه تلاش حداکثر برای یافتن پیچ و خمهای سازش و کاهش حتی المقدور هزینه عقب نشینیها تنها کاری است که رژیم مجبور است در پیش گیرد. جبر پیمودن این راه تا آنجا حاد است که همه جناحها و باندها و مافیای درون ساختار حاکمیت سرمایه را هم اگر نه در شعارپردازی و حرافی اما در عمل بر سر میز اجماع خواهد آورد. یک نکته مهم و قابل تعمق در این گذر آنست که جمهوری اسلامی اگر برای چالش و تقابل از هیچ شانسی برخوردار نیست، اما در پهنه سازش، مماشات و کاهش هزینههای عقب نشینی، برگهای کم یا بیش قابل تأثیری در دست دارد. برگ هایی که برای گفتگوی مستقیم با تیم ترامپ از هیچ کارائی برخوردار نیستند اما اتحادیه اروپا، روسیه و چین میتوانند از آنها به نفع خود سود جویند و در قبال حصول این سود امتیازاتی را نصیب رژیم ایران سازند. رژیم ایران میتواند بخش قابل توجهی از موقعیت خود در کشورهای عراق، لبنان و سوریه را حفظ نماید و در همان حال مدعی خروج کامل از این ممالک گردد. میتواند تمامی مراکز نظامی و احیانا هستهای خود در سوریه را به دولت اسد بسپارد، نیروهای سپاه و بسیج را از این کشور خارج کند، این کار به معنای پایان حضور جمهوری اسلامی در سوریه نخواهد بود زیرا که پایههای قدرت رژیم اسد به میزان زیادی مستحکم شده است. رژیمی که متحد نزدیک ایران است، به اندازه کافی حمایت روسیه را پشت سر خود دارد، از خروج سپاه پاسداران نیز وسیعا استقبال میکند، زیرا با این کار تهاجمات لحظه، به لحظه دولت اسرائیل را فاقد موضوعیت مینماید و تقلیل میدهد. کل این روند و جا به جائی خواست جدی دولت پوتین نیز هست. رابطه روسیه با اسرائیل و اتحادیه اروپا و حتی امریکا را هم به نفع پوتین دچار تغییر میسازد. عین همین مسأله در کشور عراق هم میتواند اتفاق افتد. رژیم میتواند به ادغام حشد الشعبی و سپاه بدر و نیروهای مشابه در ارتش عراق رضایت دهد اما درهمرفتگی خود با نیروهای تشکیل دهنده ائتلافهای تحت رهبری مالکی و عامری و بقایای الدعوه را حفظ کند. ماجرا در مورد لبنان مقداری متفاوت است. اما در تمامی این موارد یک نکته بسیار تعیین کننده و حائز اهمیت است. رژیم اسلامی در هیچ کدام این ممالک ظاهرا و مطابق عرف بورژوازی دولت اشغالگر محسوب نمی شود، در تمامی این کشورها یک نیروی داخلی و جزء ارگانیک و بسیار پیوستهای از طبقه سرمایهدار است. همین مؤلفه سلاح برندهای در دست رژیم است تا از یک سوی به حضور خود در ساختار قدرت هر سه کشور، در سرمایه گذاریها و برنامه ریزی کار و تولید این جوامع ادامه دهد و از سوی دیگر نیروهای نظامی تحت تسلط اش را از این ممالک خارج سازد. کاری که رژیم با اجرایش کفه چانه زنی اتحادیه اروپا، روسیه و چین در مقابل امریکا را سنگین میسازد و مستمسکهای مورد نیاز برای فشار بر دولت ترامپ را در اختیار آنها میگذارد. جمهوری اسلامی نوع این رویکرد را احتمالاً در رابطه با فعالیتهای هستهای و برنامه موشکی خود هم دنبال خواهد کرد. در این حوزهها نیز دست به عقب نشینی میزند، زیرا هیچ چاره دیگری ندارد. قدرت تاخت و تاز رقبای مصمم برای پس راندن رژیم از کل زیادت خواهیها و توسعه طلبیهای 40 ساله در یک سوی و نیاز بیش از حد شرکا به معامله گری با رقیبان بر سر چگونگی تحمیل این پس نشینیها تا آنجا بالا است که چالش همه اینها با «نرمش قهرمانانه» یا « خوردن جام زهر» اصلاً مقدور نیست. باید بسیار سهمگینتر و عظیمتر تاوان داد و صد البته جمهوری اسلامی به تمامی تقلاها دست میزند تا از فشار این سهمگینی بکاهد. تأکیدهای توخالی خامنهای برای تضمین خواهی و لیست کردن شروط مذاکره نیز بخشی از تقلاها، بهتر بگوئیم ژست قدرت زیر فشار حدت استیصال است.
در مورد نوع مواجهه رژیم با رویکرد تیم ترامپ و نقش بازی بورژوازی جهانی مسلماً حدسیات دیگر هم مطرح است. خیلی از سناریوها ممکن است تکرار گردد. گفت و شنود مستقیم با دولت ترامپ، در خفا یا عریان و بی پرده، تن دادن به طرح 12 مادهای پمپئو همراه با استتار پروسه تسلیم و پیچیدن آن در پوششهای عجیب و غریب فریبکارانه، خروج از برجام و آغاز مجدد فعالیتهای هستهای هیچ کدام غیرمحتمل نیستند، اما آنچه بالاتر گفته شد، حداقل به زعم ما احتمال وقوع بیشتری دارد.
8. به اساسی ترین و حیاتی ترین موضوع پردازیم. همه آنچه تا اینجا آوردیم مقدمه صحبت و البته مقدمهای طولانی برای متنی بسیار موجز و مؤخرهای چند جملهای است. کل این نکات گفته شد تا از خود و تودههای طبقه خود سؤال کنیم که تکلیف ما در قعر این روند چیست؟ ما چه میتوانیم بکنیم و چه کاری باید انجام دهیم. پیش از جستجوی پاسخ یا برای رسیدن به جواب این پرسش شاید لازم باشد که چند نکته را تعمق کنیم و مطمح نظر قرار دهیم.
اول: جمهوری اسلامی مستقل از اینکه کدام راه را پیش گیرد و کدام نوع رویاروئی با امریکا، رقبا و شرکا را اتخاذ کند در سالهای آتی رژیمی فرسودهتر، ضعیفتر و زبونتر از تمامی 40 سال گذشته خواهد بود. رژیم شکست خوردهای که باید برای هر لحظه بقای خود به رقبا و شرکای جهانی غرامت پرداخت کند. در غیر این صورت منتظر فشارهای سهمگینتر باشد. تحریمها حتی اگر آن گونه که امریکائیها میگویند، «تاریخاً بی سابقه» نباشند، اگر زیر فشار جدال دولتهای اروپائی کاهش هم یابد، باز طوفانیتر ساختن بحران اقتصادی و فروپاشی کوبندهتر چرخه ارزش افزائی سرمایه اجتماعی ایران را به دنبال خواهد داشت.
دوم: رژیم مثل همیشه، کل بار این بحران، تعمیق انفجارآمیز بحران و سهمگینتر شدن مشکلات اقتصادی را بر زندگی مستمراً سلاخی شده تودههای طبقه ما سرشکن میسازد. کارخانهها و مراکز کار بسیار بیشتری تعطیل خواهند شد و بیکاری با شتابی بیشتر از گذشته گسترش مییابد، فقر و فلاکت و بی خانمانی و کارتن خوابی مهیبتر و رعب آورتر میشود، وضعیت دارو و درمان دهها بار وخیمتر میگردد. فاجعههای سرکش زیست محیطی وحشتناکتر از امروز هست و نیست ما را در کلاف خود خواهد پیچید، گرسنگی و قحطی و بی آبی و بی برقی جمعیت کثیرتری از توده همزنجیر ما را به ستوه خواهد آورد. واقعیت هائی که همیشه و در تمامی دورهها، بر سر ما آوار بوده است. در طول سالهای اخیر نیز مدام روند توسعه و تشدید میپیموده است، اما اینک با امواجی از همه لحاظ عظیمتر و مرگبارتر ما را تهدید میکنند.
سوم: جنبش ما هر چند کماکان پراکنده، بی افق، فاقد استخوان بندی و لاجرم فرسوده و ضعیف است اما در سالهای اخیر گامهای مؤثری به جلو برداشتهایم. کثرت اعتصابات ما بسیار کم سابقه است. بیش از 30 اعتصاب در طول هر هفته همراه با شکلهای دیگر اعتراض و ابراز خشم داشتهایم و در این گذر، رکورد نوینی را حتی در قیاس با متلاطمترین بخشهای جنبش کارگری جهانی به نمایش نهادهایم. راهبندانها، از کار انداختن خطوط رآه آهن سراسری، اختلال کامل شبکه حمل و نقل سرمایهداری برای چند روز، حمله به مراکز قدرت سرمایه در همه شهرها، جریان روزمره کارزار ما شده است. شورش عظیم دیماه 96 را در کارنامه خود ثبت کردهایم. اینها، همه وهمه از عروج جنبش ما به سطح تازهای از کارزار طبقاتی حکایت دارد. شاخصهای مهم این دوره در اوجگیری مبارزات و کثرت شمار اعتصابات خلاصه نمیشود. ما عملا پرونده توسل به نهادهای دولتی، آویختن به قانون و نظم سرمایه یا دخیل بستن به معجزه گری این و آن بخش ارتجاع بورژوازی را بستهایم. به گونه چشمگیری به سوی اتکاء به قدرت پیکار خود خیز گرفته ایم، نفرت خویش نسبت به سرمایهداران و دولت آنها را در هر اعتراض، اعتصاب، اجتماع به گوش همگان میرسانیم. با همه توان فریاد میزنیم که نظام مسلط موجود علیه ما، زندان ما و بانی تمامی سیه روزیهای ما است. در وسیع ترین سطح و از اعماق وجود خروش بر داشتهایم که «هیچ چیز برای از دست دادن نداریم» و با این جمله بسیار صریح اعلام کردهایم که گسترش هر چه بیشتر پیکار، جستجوی راه اثرگذاری این پیکار و لاجرم افزایش توان کارزار برای فشار هر چه بیشتر بر بورژوازی را تنها راه زنده ماندن خود و فرزندان خود میبینیم. جنبش ما وارد این فاز شده است.
چهارم: با همه گامهایی که در این مدت به جلو برداشتهایم هنوز در موقعیتی به تمام معنی مستأصل، زمینگیر، بیافق، به شدت آسیبپذیر و فروماندهایم. از هیچ سطح سازمانیابی مؤثر طبقاتی برخوردار نیستیم و قدرت پیکار طبقاتی ضد سرمایهداری خویش را به هیچ میزان متشکل نکردهایم. از پراکندکی بسیار خردکنندهای رنج میبریم. هزارتا، هزارتا، صدتا، صدتا و گاه بسیار کمتر در این کارخانه و آن کارخانه، این شهر و آن شهر بدون اطلاع از هم، بدون هیچ اعلام حمایت از همدیگر، بدون داشتن توان کافی برای وارد ساختن ضربه کاری بر دشمن، دست به اعتصاب میزنیم، همه از طبقهای واحد هستیم، خواستی واحد، دشمنی واحد، مبارزهای واحد داریم. اما هر عده در جایی، بدون توجه به این وحدتها، بدون احساس نیاز به داشتن قدرتی واحد، بدون هیچ گونه تلاش برای اتحاد و سازمانیابی این قدرت، بسیار زبون و محکوم به شکست دست به اعتراض میزنیم. نقش یک لشکر شکست خورده، متلاشی، منهزم و سردرگم را بازی میکنیم که قوای مقاومت جمعی و تعرض متحد خود را به کلی تسلیم کرده و تمامی فرصتها و امکانات را برای تار و مار خود در اختیار دشمن قرار داده است. وضع جنبش ما از این لحاظ رقت بار است اما لیست فاجعهها تا چشم کار کند طولانی است. سطح انتظارات طبقه ما در پرتو تحمل شکستهای مستمر ناشی از پراکندگی هر روز از روز پیش نازلتر میگردد. تا جایی سقوط کردهایم که گرفتن دستمزد یک ماه از ماهها مزدهای به تعویق افتاده را پیروزی تلقی میکنیم. از همه اینها بدتر، کوبندهتر و مخربتر اینکه در عرصههای مختلف مبارزه میکنیم، همه جا با طبقه سرمایهدار و دولت سرمایهداری و آحاد سرمایهداران در جدال هستیم، اما آماج مبارزه ما به صورت مستقیم، بالفعل و شفاف، وجود سرمایهداری نیست!! علیه استثمار، فقر، آوارگی، کارتن خوابی، بی داروئی، فلاکت، گرسنگی، بیکاری، تبعیض، ستمکشی، نبود آزادیها و قتل عام حق و حقوقهای اولیه انسانی میجنگیم، ریشه کل این مصیبتها در عمق وجود سرمایه است اما در هیچ کجا دست بر ریشه نمی گذاریم، چشمان خویش را بر روی شالوده واقعی رنجها و دردها میبندیم. از نظام خالق، بانی و باعث این سیه روزیها خواستار تعدیل آنها میگردیم!!! سرمایهداری در شعور ما القاء کرده است که چنین اندیشیم، چنین بینیم و چنین کنیم و مادام که زیر فشار این القائات، این وارونهبینیها هستیم دست به کار سازمانیابی قدرت کارزار ضد سرمایهداری خود هم نمیگردیم.
نکات اخیر را کنار هم چینیم. رژیم اسلامی وارد شکنندهترین، آسیب پذیرترین و مستأصلترین روزهای عمر خود گردیده است، امواج بسیار کوبندهتر بحران و فروپاشی اقتصادی در راه است، کل این بحران باز هم بر زندگی ما سرشکن خواهد گردید و ابعاد فقر و گرسنگی و فلاکت و آوارگی ما انفجارآمیزتر خواهد شد. جنبش ما گامهای مهمی به جلو برداشته و در قیاس با گذشته آمادگی بیشتری را برای توسعه و تشدید و تعمیق مبارزه به نمایش نهاده است. این جنبش در عین حال عظیمترین ضعفها را دارد. کاستیها و کمبودهائی که بدون رفع یا کاهش آنها امید هر میزان پیروزی خیالبافی است. حال به پرسشی که بالاتر طرح شد باز گردیم. اینکه تکلیف ما در دل این اوضاع چیست؟ چه میتوانیم بکنیم و چه کارهایی باید انجام دهیم. پاسخ ما به این سؤال همانست که در طول سالها به طور مدام گفتهایم. اوضاع روز فقط موضوعیت، مبرمیت، حیاتی بودن آنها را تأکید میکند. ما در همه این سالها فریاد زدیم که باید آویختن به قانون سرمایه یا دخیل بستن به این و آن بخش درنده بورژوازی را کنار گذاشت. باید از راهاندازی جار و جنجال زیر لوای «قانونی»شدن حق اعتصاب و تشکیلات دست برداشت، باید طومار سندیکاآفرینی و حزببازی را برای همیشه بر هم بست، باید مبارزه با رژیم حاکم را از سنگر جنگ ضد سرمایهداری پی گرفت. باید هر مطالبه معیشتی، رفاهی، هر اعتراض به کشتار آزادیها، هر گونه جدال علیه مردسالاری و تبعیضات جنایتکارانه جنسی، هر اقدام علیه آلودگیهای مرگبار زیست محیطی یا هر مبارزه و اعتراض دیگری را به ریل واقعی پیکار ضد سرمایهداری منتقل کنیم. باید در هر شرایطی شورائی و سرمایه ستیز و سراسری متشکل گردیم، ما این حرفها را همیشه، همه جا و در هر شرایطی مطرح نمودهایم و به خاطر طرح آنها حتی آماج تهاجم کمپینهای اعتراضی احزاب و سندیکاسازان هم قرار گرفتهایم. پاسخ ما به پرسش بالا امروز هم انجام همین کارها منتهی با موضوعیت، اهمیت، فوریت، حیاتی بودن و مبرمیت بسیار طوفانی است. پیش از هر چیز راه افتیم، دست در دست هم گذاریم، شورائی و ضد سرمایهداری متشکل شویم. مبارزه خود را در کل عرصهها، از اعتراض به تعویق پرداخت مزدها، تا مبارزه برای افزایش دستمزد، علیه گرسنگی، آوارگی و گورخوابی، علیه بیداروئی و فقدان ابتدائیترین بیمههای اجتماعی، علیه نابرابریهای جنایتکارانه جنسی، آلودگیهای زیست محیطی، نبود آزادیهای سیاسی، علیه کار کودک یا هر مبارزهای را به سنگری و حلقهای از زنجیره سراسری کارزار طبقاتی ضد سرمایهداری ارتقاء دهیم. در همه این مبارزات به سرمایه، به بنیاد مالکیت سرمایهداران، به چرخه تولید سرمایهداری، به شیرازه نظم سرمایه حمله ور شویم. نیروها و جریانات ارتجاعی و ضد کارگری زیادی در کمین هستند تا بر موج پیکار جاری طبقه ما سوار شوند. طیف وسیع سلطنتطلبان و ایادی رضاخان ثانی منفور، مافیای پیرامون مریم رجوی یا آستانبوسان وقیح پلیدترین قدارهبندان فاشیست سرمایه جهانی، موسوم به «سازمان مجاهدین خلق» و نوع اینها همگی راه افتادهاند تا به بیربطترین و وقیحترین شکلی خود را با جنبش روز ما وصله، پینه کنند، پیکار روز ما را به شکست کشانند، سیل پرخروش اعتراضات سرمایه ستیز ما را به گنداب سودجوئی و قدرتطلبی خویش سرشکن کنند، همه چیز را و کل قدرت پیکار ما را ساز و برگ جا به جائی یک دولت درنده بورژوازی با دولت درنده دیگر کنند، همان کاری که فاشیسم اسلامی بورژوازی در سال 57 کرد. باید بر سینه کل این دغلکارانه مردارخوار فرصت جوی، مشت محکم قدرت کارگری و ضد سرمایهداری کوبیم، برای این کار باید خود، دهها میلیون انسان کارگر، دهها میلیون توده فروشنده نیروی کار، فقط به خود، به طبقه خود، به قدرت تاریخساز طبقاتی خود، به نیروی کارزار ضد سرمایهداری خود اتکاء کنیم، این کاری است که کل ما کارگران از کارگر صنعتی و راننده کامیون و معلم و بهیار و پرستار گرفته تا روزنامهنگار و انبوه بیکاران و زنان خانهدار، تا دانشجویان و دانشآموزان خانوادههای کارگری، تا همه بخشهای دیگر طبقه کارگر باید همصدا و متحد انجام دهیم. به خاطر داشته باشیم که همه ما آحاد طبقهای واحد هستیم، طبقهای که ریشه استثمار و بیحقوقی و ستمکشی و آوارگی و کل سیه روزیهایش در وجود سرمایهداری است و برای رهائی خود از این وضعیت و برای هر میزان خلاصی از این سیهروزیها سوای جنگ علیه سرمایه و جنگیدن برای نابودی سرمایهداری هیچ راه دیگری ندارد. دست در دست هم گذاریم. در هر کجا هستیم، در کارخانه، مدرسه، بیمارستان، راه، مزرعه، کشت و صنعت، بندر، جاده، معدن، چاپخانه و انتشاراتی دست به کار برپائی شوراها گردیم. شوراها را پدید آریم. به هم پیوند زنیم، یک جنبش نیرومند شورائی سراسری ضد بردگی مزدی راه اندازیم. مراکز کار و تولید را از دست سرمایهداران و دولت آنها خارج سازیم، هر چه خانه خالی در تصرف صاحبان سرمایه و مالکان مستغلات است در اختیار خویش گیریم و همه را محل سکونت بیخانمانها گردانیم. تعطیل مراکز کلیدی کار و تولید مثل برق، آب، شبکههای حمل و نقل، مدارس، روزنامهها و رادیو و تلویزیون را به عنوان ساز و کارهای مختلسازی شیرازه نظم سرمایه دستور کار کنیم. یک قدرت سراسری شورایی، سرمایهستیز و شکستناپذیر ضد سرمایهداری شویم. با تکیه بر قدرت این جنبش اعلام داریم که سرنوشت کار و تولید و زندگی ما باید توسط آحاد تودههای طبقه ما، تودههای متشکل در شوراها تعیین گردد. همه این کارها ممکن و کاملاً ممکن است. باید راه افتیم.
کارگران ضد سرمایهداری
خرداد 1397