« جهت دریافت این مقاله در فرمت PDF اینجا کلیک کنید. »
کارگران صنعتی، معلمان، پرستاران، کارمندان و همه اجزای طبقه کارگر ایران
دولت امریکا برای تسویه حساب با رژیم اسلامی، هیچگاه تا این اندازه سرسخت، مصمم و در حال تدارک نبوده است. جمهوری اسلامی مستقل از اینکه کدام نوع رویاروئی با امریکا، رقبا و شرکا را اتخاذ کند، در آینده رژیمی فرسودهتر، ضعیفتر و زبونتر از تمامی 40 سال گذشته خواهد بود. رژیم باید بسیار سهمگینتر و عظیمتر از «خوردن جام زهر» یا «نرمش قهرمانانه» تاوان دهد، که نتیجه آن فروپاشی هرچه بیشتر چرخه ارزشافزائی سرمایه اجتماعی ایران خواهد بود. رژیم جمهوری اسلامی مثل همیشه، کل بار این بحران را بر زندگی تودههای طبقه ما سرشکن میسازد. کارخانهها و مراکز کار بسیار بیشتری تعطیل خواهند شد، بیکاری گسترش مییابد، فقر و فلاکت ترسناکتر میشود، وضعیت دارو و درمان وخیمتر میگردد، فاجعههای زیستمحیطی وحشتناکتر از امروز خواهد شد، بیآبی و بیبرقی جمعیت بیشتری از ما را به ستوه خواهد آورد.
حال از خود و تودههای طبقه خود سؤال کنیم که تکلیف ما در این اوضاع چیست؟ چه میتوانیم بکنیم و چه کاری باید انجام دهیم؟ پیش از پاسخ، لازم است که چند نکته را مورد نظر قرار دهیم.
جنبش ما در سالهای اخیر گامهای مؤثری به جلو برداشته است. کثرت اعتصابات ما بسیار کمسابقه است. بیش از 30 اعتصاب در طول هر هفته همراه با شکلهای دیگر اعتراض داشتهایم. راهبندانها، از کار انداختن خطوط رآهآهن سراسری و اختلال کامل شبکه حمل و نقل برای چند روز، جریان روزمره کارزار ما شده است. علاوه بر این، ما عملاً پرونده توسل به نهادهای دولتی، آویختن به قانون و دخیل بستن به معجزهگری این و آن بخش طبقه بورژوازی را بستهایم. به گونه چشمگیری به سوی اتکاء به قدرت پیکار خود خیز گرفتهایم، شورش عظیم دیماه 96 را در کارنامه خود ثبت کردهایم و نفرت خویش نسبت به دولت و همه جناحهایش را در هر اعتراض، اعتصاب و اجتماع به گوش همگان میرسانیم. جنبش ما وارد این فاز شده است.
با همه گامهایی که در این مدت به جلو برداشتهایم متاسفانه هنوز از پراکندگی خردکنندهای رنج میبریم. از طبقهای واحد هستیم، خواستی واحد، دشمنی واحد، مبارزهای واحد داریم، اما هر عده در جایی، بدون توجه به این وحدتها، بدون هیچگونه تلاش برای اتحاد و همرزمی، دست به اعتراض میزنیم. صفوف خود را نیز شقهشقه کردهایم. سموم فکری طبقه سرمایهدار را که معلم و پرستار و تکنیسین و کارمند را «طبقه متوسط»! نامگذاری کردهاند، پذیرفتهایم. سطح انتظارات ما در پرتو تحمل شکستها هر روز از روز پیش نازلتر میگردد. تا جایی سقوط کردهایم که گرفتن دستمزد یک ماه از ماهها مزدهای به تعویق افتاده را پیروزی تلقی میکنیم. از همه بدتر اینکه، افق و هدف مبارزه ما به صورت مستقیم و شفاف، علیه سرمایهداری نیست! علیه استثمار، فقر، بیکاری، نابرابریهای بین زن و مرد، آلودگیهای زیستمحیطی، نبود آزادیهای سیاسی، کار کودکان و نبود حق و حقوقهای اولیه انسانی میجنگیم، اما در هیچ کجا دست بر ریشه نمیگذاریم. ریشه کل این مصیبت ها در عمق وجود سرمایه است. چشمان خویش را بر روی شالوده واقعی رنجها و دردها بستهایم. سرمایهداری در شعور ما القاء کرده است که چنین اندیشیم و چنین ببینیم. سلطنتطلبها، BBC، «صدای امریکا»، «من و تو» و تمام بلندگوهای سرمایهداری شبانهروز در تلاش برای القای این وارونهبینیها هستند. سندیکاسازان و احزاب چپ نیز، همسو با آنها مدام علت و ریشه مصایب ما را «حکومت آخوندی» جار میزنند.
حقیقت بنیادی این جهان را با نگاه کارگران آگاه نظاره کنیم: ما کارگران برای زنده ماندن، چه بسا از دوران کودکی، مجبوریم که نیروی کار فکری و یدی خود را به صاحبان وسایل تولید و کار، به سرمایهداران، بفروشیم و در برابر دریافت مبلغی به نام مزد که در عرض یکی دو ساعت کار ما حاصل میشود بقیه ساعات کار را به رایگان برای سرمایه ارزش اضافه تولید کنیم. سرمایه، رابطه خرید و فروش نیروی کار، کار پرداخت نشده کارگر و ارزشاضافه حاصل استثمار او است. این ارزشاضافه در میان بخشها و آحاد طبقه سرمایهدار تقسیم میشود و جامعه سرمایهداری به بقای خود ادامه میدهد. روند کار در زیر سلطه سرمایه برنامهریزی میشود. اینکه چه تولید شود و نشود، به چه مقدار، در چند ساعت و با چه شدتی، همگی بر اساس منافع و مصالح رشد و انباشت سرمایه انجام میگیرد. در حقیقت کارگر با فروش نیروی کار و دریافت مزد، از دخالت و تصمیمگیری در تعیین سرنوشتش ساقط میشود، سرمایهداری، نظام بردگی مزدی است. فقر، بیکاری، کار کودکان، تخریب محیطزیست، استمرار خانهداری، تبعیضات جنسی و نژادی و قومی و سرکوب آزادیها همگی ملزومات تولید ارزشاضافه و انباشت سرمایه میباشند. سرمایهداران در خلال گسترش خود به رقابت با یکدیگر میپردازند و برای تصاحب سود بیشتر از چنگ یکدیگر، جنگ را نیز علاوه بر تمام بلایای دیگر بر سر ما آوار میسازند. فرهنگ، اخلاق، دین، قانون، مدرسه و دانشگاه، پارلمان، پلیس و ارتش و زندان و سرکوب، همه در این راستایند که طبیعی و همیشگی بودن سرمایهداری را در ذهن ما فرو کنند و به ما بقبولانند که «سرمایه به ذات خود ندارد عیبی»! سرمایه و متفکرینش با همراهی بسیاری احزاب موسوم به چپ و سندیکالیستها، این فریب را اشاعه میدهند که ریشه مصیبتها و فجایع گریبانگیر ما به دلیل حکومت آخوندها، دولتی بودن اقتصاد، بیسوادی، نداشتن تخصص، سوء مدیریت، اختلاس و رشوهخواری، انحصارطلبی، جنگطلبیِ سیاستمداران، ایدئولوژیک بودن حاکمیت، جدا نبودن دین از دولت، نبود دموکراسی و فعالیت آزاد سندیکاها و احزاب و … است.
همه کارگران در هر جای دنیای سرمایهداری چه با دولتهای مذهبی، لائیک، سلطنتی و جمهوری و هر مدل دیگری، در آتش بیکاری، فقر، جنگ، آلودگی محیطزیست و تبعیضات اجتماعی میسوزند. اگر در گوشههایی از جهان موجود، کارگران از حداقلی از رفاه و آزادی برخوردارند، همگی با مبارزات ضدسرمایهداری سالیان دراز، علیه کار طاقتفرسای 16 ساعته، کار کودکان، زنستیزی، تبعیضات نژادی و سایر مصایب گریبانگیرشان به دست آمده است. رفاه و آزادی نسبی کارگران این جوامع هرگز خواست داوطلبانه سرمایهداران یا محصول طبیعی توسعه سرمایهداری نبوده است. جدائی دین از دولت، غیردولتی بودن اقتصاد، آزادی احزاب و سندیکاها نافی این نیست که کارگر برده مزدی است و از دخالت آزادانه در سرنوشت خود ساقط است. هماکنون که سرمایهداری به بحران خورده است مشغول پس گرفتن همه دستاوردهای قبلی کارگران به کمک قانون و نظم سرمایه است، اما جنبش اتحادیهای و طوقِ پذیرفتن سرمایه و سود، کارگران را زمینگیر کرده است و هر روز سنگرهای به دست آمده را یک به یک از دست میدهند. در سرمایهداری وقوع بحران ناگزیر است. در این شیوه تولید، نرخ سود روندی رو به کاهش دارد و با وجود عوامل خنثیساز درونی سرمایه، مرحله بالفعل شدن افت نرخ سود سرمایه اجتماعی سر میرسد، نرخ انباشت سرمایه از نرخ تولید ارزش اضافه سبقت میگیرد و پا به دوران بحران میگذارد. سرمایه برای خلاصی از بحران، تمام فجایع و جنایات خود را به مراتب وحشیانهتر بر زندگی کارگران سرریز میکند. توسل به فاشیسم، حکومتهای دینی، نژادپرستی، ترامپیسم و اشاعه هر نوع بربریتی که در جلوی چشمان همگی ما در جریان است همگی از سوی سرمایه بحرانزده برنامهریزی و اجرا میشود.
خواستهای دوازدهگانه تیم ترامپ، خواست دیرینه کل دولتهای کارتر، ریگان، کلینتون، بوش و اوباما بوده است. بحث اساسی، تغییر سیاستها و رویکردهای دولت جمهوری اسلامی مطابق الگوی سرمایهداری امریکا است و هیچ سخنی از تغییر رژیم در میان نیست. هماینک هیچ رژیمی در دنیا تا این اندازه قادر به سرکوب، عقب راندن و به قهقرا کشاندن یک جنبش کارگری نبوده است. رژیم اسلامی از این لحاظ برای کل نظام سرمایهداری و قطبهای قدرت سرمایه مطلوبترین الگو است. بحث نه بر سر سرنگونی این رژیم که ادغام جمهوری اسلامی در نظم برنامهریزی شده امریکا برای سرمایه بحرانزده بینالمللی است. این شرایط و اوضاع، جنب و جوش بیشتری را در میان طبقات اجتماعی موجب شده است.
طیف بورژوازی سلطنتطلب و ایادی رضاخان ثانی منفور که فعلاً مورد بیتوجهی دولتهای غربی قرار دارند، راه افتادهاند تا به بیربطترین و وقیحترین شکلی خود را به جنبش روز ما وصله پینه کنند و مبارزات ما را وسیله جابهجائی یک دولت بورژوازی با دولت دیگر کنند، همان کاری که بورژوازی اسلامی در سال 57 کرد. بخشی از بورژوازی متوسط و کوچک داخل کشور هم از در قهر با رژیم درآمدهاند. اینان که تا همین چندی پیش انتخاب بین «بد و بدتر» شعارشان بود، نمیخواهند بپذیرند که از دل نظامشان از دل نظام کار مزدی و سرمایهداری، بحران بر میخیزد. گورخوابی، سرکوبگری، زنستیزی و زبالهگردی را نه ناشی از ذات نظام بحرانزای سرمایهداری که در ندانم کاری و دزدی و اختلاس و عقبماندگی آخوندها میبینند، اینان به خصوص بعد از قیام دی 96 با ترس از روبهرو شدن با قیام کارگران و سقوط سرمایهداری، نقد خود بر همه جناحهای حکومتی را پر رنگتر کردهاند.
سندیکاسازان، که اصولا حاکمیت سرمایه را پذیرفتهاند و کل تقلایشان این است که تکه نان بیشتری سر سفره کارگران بیاید، منتظرند تا پشت سر احزاب چپ به صف شوند. احزاب چپ با شعارهای ضدسرمایهداری از کارگران میخواهند که با سرنگونی جمهوری اسلامی اینان را به حکومت برسانند. گفتیم که سرمایه یعنی خرید و فروش نیروی کار و سلب اراده از کارگران در تعیین سرنوشت کار و تولید و زندگی اجتماعی و انسانی خود. این احزاب، سازمان ها و گروه ها با هر اسم و «ایسمی» وظیفه کارگران را در سرنگونی رژیم خلاصه میکنند و بعد از آن دیگر کارگران باید به سر کار خود برگردند، برای رشد و شکوفائی اقتصاد، هرچه بیشتر تلاش کنند، قناعت و صبر و تحمل پیشه کنند، مطیع باشند و منتظر معجزات رهبران حزبی بمانند. کارهایی که هر جریان سرمایهدار سلطنتطلب و جمهوریخواه هم، البته بدون شعارهای ضدسرمایهداری، عیناً همینها را از کارگران انتظار دارد. هیچ دار و دسته سرمایهمداری نمیگوید که میخواهد استثمار و سرکوب کارگران را بر پا سازد. جمهوری اسلامی هم با شعار حکومت مستضعفان و برپائی عدالت به قدرت رسید. هیچ مقدار انقلابیگری، سرنگونیطلبی، زندانی بودن و زندگی در تبعید، متضمن یا به معنای خواست نابودی سرمایهداری نیست. در حکومت حزبی، کارگران نیروی کار خود را به دولت حزبسالار و سرمایهداران دولتی میفروشند و مزد میگیرند و هرگونه تصمیم در باره شرایط کار و تولید و اقتصاد و زندگیشان، همگی از اختیار آنان خارج است. بر مبنای این بردگی مزدی، فلاکت و سرکوب و تمام مصائب اجتماعی بر سر کارگر آوار میشود. گنداب وحشتزای شوروی و اروپای شرقی سابق، چین و کره شمالی پیشِ روی ماست.
همه این نکات را کنار هم بچینیم و به پرسشی که بالاتر طرح شد باز گردیم. اما همینجا توضیحی ضروری است.
ما «کارگران ضد سرمایهداری» گروه، سازمان، حزب، کانون، کمیته و دار و دسته نیستیم. حرفهای خود را از بالای سر تودههای طبقه خود مطرحنمیسازیم. تعدادی کارگریم، استثمارمیشویم، تمامی جنایات و نکبت سرمایهداری بر سرمان آوار است و از درون کارزار جاری طبقه خود دست همیاری، همرزمی و همدلی به سوی تمامی همزنجیران درازمیکنیم.
ما چه میتوانیم بکنیم و چه کارهایی باید انجام دهیم؟ پاسخ ما به این سؤال همانست که در طول سالها به طور مدام گفتهایم. اوضاع روز فقط مبرمیت و حیاتی بودن آنها را تأکید میکند. ما در همه این سال ها فریاد زدیم که: باید دخیل بستن به این و آن بخش طبقه بورژوازی را کنار گذاشت. از آویختن به قانون سرمایه و از راهاندازی جار و جنجال زیر لوای «قانونی»!شدن حق اعتصاب و تشکیلات دست برداشت، باید بساط سندیکاآفرینی و حزببازی را برای همیشه برچید. دست در دست هم گذاریم، ضدسرمایهداری و شورائی متشکل شویم.
شورا یعنی ظرف حضور آحاد طبقه کارگر، ظرفی که در آن همه افراد به اعتبار کارگر بودن و مستقل از میزان آگاهی و دانش سیاسی، تخصص، نوع شغل یا هر تمایز دیگر دست به دست هم میدهند. معلم، کارگر صنعتی، راننده کامیون، بهیار و پرستار، روزنامهنگار، نویسنده، زنان خانهدار، دانشجویان، دانشآموزان، سربازان، بیکاران و بازنشستگان خانوادههای کارگری و همه بخشهای دیگر طبقه کارگر دست در دست هم گذاریم. شورا عرصه دخالتگری نافذ، برابر و آزادانه همه افراد کارگر خواهد بود، هیچ بالا و پائین و بالانشینی و رهبرسازی به درونش راه پیدا نخواهد کرد. در هر کجا هستیم، در کارخانه، مدرسه، بیمارستان، راه، مزرعه، کشت و صنعت، بندر، جاده، معدن، چاپخانه و شبکههای اجتماعی دست به کار برپائی شوراها گردیم. به خاطر داشته باشیم که همه ما آحاد طبقهای واحد هستیم، طبقهای که ریشه استثمار و بیحقوقی و ستمکشی و آوارگی و کل سیهروزیهایمان در وجود سرمایهداری است و برای رهائی خود از این وضعیت و برای هر میزان خلاصی از این سیهروزیها سوای جنگ علیه سرمایه و جنگیدن برای نابودی سرمایهداری هیچ راه دیگری نداریم. باید هر مطالبه معیشتی، رفاهی، هر اعتراض به کشتار آزادیها، هر گونه جدال علیه مردسالاری و تبعیضات جنایتکارانه جنسی، هر اقدام علیه آلودگیهای مرگبار زیستمحیطی و مبارزه با رژیم حاکم را از کانال جنگ با سرمایهداری پی گرفت. تنها تضمین حصول مطالباتی مانند آزادی عقیده، مرام و باور، رفع تبعیض بین زن و مرد، لغو کار کودکان، رایگان شدن گذران زندگی معلولان و سالمندان، درمان و دارو، آموزش و پرورش، ایاب و ذهاب و … برپائی شوراهای سرمایه ستیز است. شوراها را پدید آوریم. به هم پیوند زنیم، یک جنبش نیرومند شورائی سراسری ضد بردگی مزدی راهاندازیم. مراکز کار و تولید را از دست سرمایهداران و دولت آنها خارج سازیم، هر چه خانه خالی در تصرف صاحبان سرمایه و مالکان مستغلات است در اختیار خویش گیریم و همه را محل سکونت بیخانمانها گردانیم. تعطیل مراکز کلیدی کار و تولید مثل برق، آب، شبکههای حمل و نقل، مدارس، روزنامه ها و رادیو و تلویزیون را به عنوان ساز و کارهای مختلسازی شیرازه نظم سرمایه دستور کار کنیم. با تکیه بر قدرت این جنبش اعلام داریم که سرنوشت کار و تولید و زندگی ما باید توسط آحاد تودههای طبقه ما، تودههای متشکل در شوراها تعیین گردد.
عاملان سرمایه، حزب و دین و سلطنت شورای سرمایه ستیز، نجات انسانیت
کارگران ضد سرمایهداری
خرداد 1397