تاریخ سرمایهداری در سراسر جهان، تاریخ انسان ستیزترین سرکوبها و قهرورزیها است. سرمایهداری نظام جداسازی انسان از تعیین سرنوشت کار و تولید و زندگی خویش است. حفظ و بقای این جداسازی نیازمند سرکوب سیاسی، پلیسی، نظامی، مدنی، قانونی، فرهنگی و ایدئولوژیک، شستشوی مغزی و وارونه پردازی کل واقعیتهای زندگی بشر است. ابعاد این سرکوبها در تمامی عرصهها زمانی به اوج می رود که تک سرمایهها یا سرمایه اجتماعی یک کشور قادر به کسب این یا آن بخش از اضافه ارزشهای تولید شده توسط کارگران مورد استثمار خود نگردد یا سهم خود از کل اضافه ارزشها را کمتر از میزان انتظار ببیند. این روند هنگامی انفجارآمیز می شود که سرمایه زیر فشار بحران، تحریمهای فرساینده رقبا و عوامل دیگر، چرخه ارزش افزائی خود را مختل و اسیر فروپاشی بیابد. بورژوازی و دولت جمهوری اسلامی سرمایه اسیر این گرداب است و از هیچ سوئی، هیچ کورسوئی، برای خروج از آن نمی بیند. بحران اقتصادی هر لحظه نیرومندتر می شود و تحریمها کوبنده تر می گردند. رژیم، دستاوردهای حاصل زیاده خواهیهای 40 ساله در عراق، لبنان، سوریه، یمن و کل منطقه را یکی پس از دیگری تسلیم می کند و با حداکثر زبونی دست به عقب نشینی می زند. نه فقط هیچ بخش سرمایه جهانی حاضر به برداشتن هیچ گامی برای کاهش فشار بحرانهای اقتصادی آوار بر سرش نیست که همه این قطبها و قدرتها، فروش دار و ندار روزهای ورشکستگی اش را، بازار تسویه حساب میان خود و سهم خواهی از همدیگر نمودهاند.
سرمایهداری ایران و دولت اسلامی بورژوازی در شرایطی به عمق چنین درهای سقوط کرده است که توده وسیع کارگرانی که یک قرن است علیه فشار سهمگین بیکاری، گرسنگی، آوارگی، گورخوابی، فقر و فلاکت، بی داروئی، فحشاء، اعتیاد و همه مصیبتهای اجتماعی مولود نظام بردگی مزدی پیکار می کنند، اینک در تداوم همین کارزار، آماده دور جدیدی از ستیز و نبرد می شوند. همه شواهد بانگ می زند که خیزش سراسری دهها میلیون کارگر گرسنه آواره در راه است. رژیم با موقعیت روزش، برای مقابله با این موج اعتراض و مبارزه، از همه سالهای دیگر حاکمیت فاجعه بار 40 ساله اش، فرومانده تر و مستأصل تر است. بوی تعفن سفره اطعام مساکین «یارانه ای» مدتها است، دل تمامی توده کارگر را به تهوع واداشته است. بازار توهم پراکنی فاجعه آفرینان اصلاح طلب شده نیز از رونق افتاده است، سناریوی فریب کارانه برجام شکست خورده است. از همه اینها اساسی تر و تعیین کننده تر، چرخه تولید سرمایهداری ایران لحظه به لحظه مرگبارتر درعمق باتلاق فروپاشی پیش می رود و حاکمان بورژوازی متعلق به هر جناح و باند، آماده تحمل هیچ میزان هزینه اقتصادی، برای چالش موج نیرومند اعتراض و عصیان توده کارگر نمی باشند.
در چنین وضعی یک پرسش رایج کارگران این خواهد بود که رژیم چه خواهد کرد و دست به چه کاری خواهد زد؟ پرسشی که عمیقا منفعلانه و گواه فروماندگی جنبش کارگری است. از نظر ما سؤال اساسی به هیچ وجه این نیست. بالعکس این است که طبقه کارگر و جنبش روز این طبقه چه می تواند بکند و چه باید انجام دهد؟ چگونگی آرایش قوای طبقاتی ضد سرمایهداری جنبش کارگری است که میزان موفقیت و شکست هر جهتگیری ارتجاع بورژوازی و دولتش را مشخص می سازد. به همین دلیل کل بحثها باید حول این محور متمرکز گردد. اما برای پاسخ به این سؤال که در دل این وضعیت معین، رژیم حاکم سرمایه چه سیاستهایی را پیش خواهد گرفت می توان به دو نکته اشاره نمود.
1- خطر تدارک وسیع ترین سرکوبها از سوی جمهوری اسلامی بسیار محتمل و جدی است. مراد ما از سرکوب بر خلاف تصور رایج رفرمیستی، فقطاعمال قهر پلیسی، کشتار و حکومت نظامی نیست. جای تردیدی نیست که بگیر و ببندها، انباشتن زندانها از کارگران معترض، به رگبار بستن تظاهرات خیابانی تودههای کارگر، به خون کشیدن اعتصابات و ایجاد فضای مالامال از وحشت و خفقان شکل اصلی سرکوبها خواهد بود، اما رژیم به این بسنده نمی کند و سایر راهکارهای سرکوب را هم به کار می گیرد. تعیین داربستهای قانونی برای تظاهرات، اعتصابات و تشکیل اجتماعات اعتراضی یکی از این شیوهها خواهد بود. سیاستی که می تواند با گشایش چشم انداز سندیکاسازی و ایجاد تشکلهای قانونی تکمیل گردد. همه اینها ابزار سرکوب و سلاح کفن و دفن جنبش کارگری در گورستان ملزومات چرخه سودآفرینی سرمایه و بقای رژیم هستند. توضیح واضحات است که طبقه سرمایهدار ایران و دولتش در هیچ زمان هیچ رغبتی به پرداخت هزینه سرکوب قانونی و سندیکالیستی جنبش کارگری نداشته اند زیراسرکوب پلیسی آن بسیار کم هزینه تر بوده است، اما برای بقای بردگی مزدی و ماندگاری حاکمیت روز خویش سخن از انجام این کار را گریزناپذیر می بینند. رژیم در این شرایط ویژه بر روی یک مؤلفه واقعی حساب باز می کند. رژیم بسیار خوب می داند که برخی درس خواندههای دانشگاهی طبقه کارگر هنوز هم سینه چاک آویختن به دار «عدالت کسری» و نوشتن طومار برای خاتمی هستند!! همچنین لایهای از طبقه کارگر حتی در همین جهنم سرمایهداری ایران اهل مماشات، بده و بستان، آویزان شدن به دار قانون، دخیل بستن به سندیکا، نمازگزاری سازمان جهانی کار و کنفدراسیون اتحادیههای آزاد کارگری می باشند. رژیم بر روی وزن، موقعیت و جایگاه این لایه و نمایندگانش در میان تودههای کارگر حساب باز می کند و همه سعی خود را به کار می گیرد تا از نقش این نمایندگان در وارد ساختن ضربات کاری بر کارزار رو به گسترش ضد سرمایهداری طبقه کارگر بهره گیرد.
با اینکه بخش بزرگی از جنبش کارگری گامهای عظیم به جلو برداشته است از جمله اینکه به هیچ بخش ارتجاع بورژوازی یا هیچ حزب و سازمان و نیروی بالای سر خود آویزان نیست، اما متاسفانه در راستای سازمانیابی شورائی مبارزه ضد سرمایهداری خود هیچ گام مهمی بر نداشته است. این وضع به دولت اسلامی سرمایهداری امکان می دهد که بازی با برگ سرکوب سندیکاسازی و مبارزه قانونی را آزمایش کند. رژیم در دل این وضعیت راه چاره را این می بیند که دست به کار کشتار، همراه و همزمان با تلاش برای دفن جنبش کارگری در گورستان قانونیت و اتحادیه گرائی بزند. گسترش ابعاد دستگیریها و آنچه در مورد کارگران فولاد خوزستان رخ داد، جنجال تعیین مکان معین برای تظاهرات خیابانی و دفن اعتراضات در باتلاق قانون، صدور اجازه برای خروج برخی سندیکالیستهای انجمن صنفی معلمان کردستان-مریوان و شرکت واحد و حضور آنها در مجامع سندیکائی اروپای غربی حلقههای این زنجیره است.
2- چاره اندیشی دیگر قدرت سیاسی حاکم، تلاش برای گشایش باب مذاکره مستقیم با بورژوازی امریکا است. جمهوری اسلامی در هیچ برهه زمانی 40 سال حاکمیت خود تا این حد مجبور به انجام این مذاکرات نبوده است و در هیچ دورهای کل مؤلفهها اعم از رابطه اش با اروپا، کشورهای منطقه، چین و روسیه و سایر ممالک برقراری این ارتباط را گریزناپذیر نمی ساخته است. برآیند همه فاکتورها این شده است که هیچ قطب و اردوگاه و بلوک دیگر سرمایه جهانی نمی تواند جایگزین رابطه مستقیم با امپریالیستهای امریکائی برای تعدیل و چالش معضلات سرمایه اجتماعی ایران گردد. این امر در حال حاضر جبر بقای سرمایهداری ایران و ماندگاری جمهوری اسلامی است. نامه پیشنهادی صد نفر دائر بر ضرورت شروع بدون هیچ قید و شرط این مذاکرات حرف دل عظیم ترین بخش طبقه سرمایهدار ایران است. شواهد این را می گوید که حامیان این جهتگیری قادر به اثرگذاری زیادی بر لایههای مختلف بورژوازی خواهند شد. از یاد نبریم که محتوای چاره گری این جماعت نیز ولو که غالب آنها در بیرون یا حاشیه ساختار حاکمیت سرمایه قرار دارند، باز هم نوعی ساز و کار مؤثر سرکوب جنبش کارگری است. این نامه نیز می تواند با استقبال لایههای سازشکار، معامله گر و تا مغز استخوان رفرمیست جنبش کارگری رو به رو شود و به ابزار سرکوب این جنبش تبدیل شود. در جنبش کارگری شکاف اندازد و قشری و محافلی را آلت دست سرمایه برای زمین گیری هر چه بیشتر این جنبش سازد.
تا اینجا از سیاستها و جهتگیریهای احتمالی دولت بورژوازی گفتیم اما یک بار دیگر تکرار و تأکید کنیم که بحث ما کارگران چه باید کردها و چه می توان کردهای جنبش جاری طبقه خویش است. ما مستقل از اینکه رژیم چه کند و چه سیاستی پیش گیرد، به کدام شکل سرکوب توسل جوید، با کدام قطب و دولت سرمایهداری چه رابطهای برقرار نماید، آری مستقل از تمامی اینها به تنها و تنها موضوعی که باید فکر کنیم، یک چیز است. باید یک جنبش نیرومند سازمان یافته سراسری شورائی ضد سرمایهداری شویم. معلم، کارگر صنعتی، راننده کامیون، بهیار و پرستار، روزنامهنگار، نویسنده، زنان خانهدار، دانشجویان، دانشآموزان، سربازان، بیکاران و بازنشستگان خانوادههای کارگری و همه بخشهای دیگر طبقه کارگر دست در دست هم گذاریم .در کارخانه، مدرسه، بیمارستان، راه، مزرعه، کشت و صنعت، بندر، جاده، معدن، چاپخانه و شبکههای اجتماعی دست به کار برپائی شوراها گردیم. ما فقط بر سکوی این قدرت و با ظرفیت پیکار این جنبش می توانیم بر سیر رخدادهای روز به نفع تودههای طبقه خود تأثیر گذاریم. بورژوازی و دولتش را در کلیه عرصهها مجبور به عقب نشینی کنیم، قدرتمند و قدرتمندتر گردیم. ما بدون این قدرت سراسری شورائی ضد سرمایهداری هیچ چیز نیستیم و هیچ روز بهتری در پیش روی نخواهیم داشت. برخیزیم و دست در دست، امیدوار و آگاه و مصمم، شوراهای سرمایه ستیز خود را برپا کنیم.
کارگران ضد سرمایهداری
تیر ماه 1397