سرمایهداری در بطن بحرانهایی که لاشه گندیدهاش را عریانتر و تناقضات سرکش آن را فاشتر میسازد برای نجات خود به هر مستمسکی میآویزد. در این میان هر چه آویزگاه با چفت و بست توهم تودهها سفتتر باشد، اطمینان نظام به اینکه دیرتر به ورطه سقوط افتد بیشتر خواهد بود. فوتبال یک سناریوی مطلوب و کمتر پوسیدهای است که سرمایهداری نهایت بهره را برای ماندگاری خود از آن میبرد. در این بین جمهوری اسلامی به عنوان یکی از درنده ترین رژیمهای سرمایهداری همه تلاش را به کار میگیرد تا هیچ گامی از قافله همتایان، شرکا و رقبا عقب نماند. مهارت دولت اسلامی در این کار البته میتواند یک الگوی بی بدیل برای رژیمهای دیگر نیز گردد. ببینیم ماجرا از چه قرار است و نقش فوتبال در چرخه تولید و بازتولید سرمایه چگونه است. قبل از هر چیز باید تأکید کرد که ما نه فقط مخالف ورزش نیستیم، بلکه آن را نیاز حتمی تندرستی و تعالی جسمی و فکری آدمها میبینیم. ورزش به همان اندازه لازمه سلامتی، رشد و بلوغ جسم و شعور انسانها است که خورد و خوراک و پوشاک و دارو و سایر مایحتاج اساسی نیاز واقعی این تندرستی و رشد است. بحث بر سر نفس ورزش نیست. سخن از فاجعهای است که سرمایهداری بر سر این احتیاج واقعی بشر میآرد. درست و بعینه همان بلائی که بر سر هر مصرف و نیاز و مشغله و هر نفس کشیدن هر آدمیزاد میآورد. فوتبال یا هر ورزش دیگری در شکل ابتدایی آن محصول نوعی تعامل، کنش و واکنش غریزی انسان با محیط اطراف خود و سایر انسانها بوده است. اغلب ورزشها در آغاز پیدایش خود نه حاصل کشف و برنامه ریزی یک نفر یا جمعی از افراد بوده اند و نه رویدادی برای گردهم آیی انسانها از یک سرزمین یا سرزمینهای مختلف، بلکه هر کدام شیوههایی از جدال آدمیان با طبیعت و محیط زندگی خود بوده است. از تیراندازی و شمشیرزنی تا پرتاب و بلند کردن سنگهایی بیش از وزن آدمی تا پریدن از روی پرتگاهها تا درافتادن با امواج سهمگین دریاها تا درنوردیدن کوهها و صخرهها تا فرار از خطرات طبیعی، همه و همه اقتضای جبر زندگی انسان و شرط بقای او به شمار میرفته است. طبیعتاً با رشد و تکامل انسان و جامعه، ابزارها و شروط بقای او نیز تکامل یافته و تغییر شکل دادند. بسیاری منسوخ شده و بسیاری دیگر نیز وسیله سرگرمی و تفریح او گردیدند. حکومتها در طول دورههای مختلف از این ابزارها، تواناییها و مشغلههای انسانی تا توانسته اند علیه تودهها سود جسته اند. دوئل اجباری و قهری بردگان و کشتار آنها به دست همدیگر را وسیله عیش و عشرت و سرگرمی خود کردند. جمعیت بی شماری را اسیر تیغ همرنجان خود ساختند. اما این جنایتها ویژگی دوره سرمایهداری را نداشته اند و طبیعتا نمیتوانستند داشته باشند. در عصر سرمایهداری و با رشد و توسعه تاریخی آن، هر آنچه از گذشته باقی مانده – از جمله ورزش – ساز و کار تولید اضافه ارزش و چگونگی توزیع اضافه ارزشها میان سرمایهداران، انباشت و بازتولید سرمایه شده است. در این میان فوتبال مرز همه ورزشهای دیگر را از حیث سودآوری و تصاحب اضافه ارزشهای حاصل استثمار کارگران دنیا توسط سرمایهداران طی کرده است. آنسان که در زمان حاضر شاید قابل قیاس با هیچ ورزش دیگری نباشد. شاید گفته شود و فراوان هم شنیده میشود که بسیاری از فوتبالیستها از خانوادهای کارگری هستند و یا اینکه آنها در ازای زحماتی که میکشند دستمزد مناسب کار خود را میگیرند!!! ما منکر این نیستیم که این جا یا آنجا، چه بسا ورشکارانی چنین هم باشند. بعلاوه وقتی از ورزش صحبت به میان داریم فقط از ورزشکاران باشگاههای بزرگ حرف نمیزنیم. ورزش در جهان سرمایه پهندشت بسیار عظیمی است که حوزه پیش ریز اشکال بسیار گوناگون سرمایهها است. از کارخانهها و تراستهای پرعظمت تولید لباس و کفش ورزشی گرفته تا ساختن ورزشگاهها و استادیومها، تا بنگاههای تبلیغاتی بین المللی، تا تولید کنندگان سایر وسائل این رشته، بخش وسیعی از طبقه کارگر جهانی را آماج استثمار وحشیانه خود دارند. با نیروی کار دختر شش ساله فیلیپینی و بنگالی و افریقائی رودهای پرتلاطم سود را به دریای بی کران سرمایه و سودهای خود جاری میسازند. با همه اینها، این حرف که شمار کثیری از ورزشکاران باشگاههای بزرگ دنیا، همه از خانوادههای کارگری هستند و فقط مزد میگیرند، حرف بسیار نادرستی است. اولاً صرف ریشه کارگری داشتن هیچ چیزی را نشان نمیدهد. اغلب فوتبالیستها حتی اگر از فرودست ترین لایههای طبقه کارگر هم باشند، حقوقهای کلانی را دریافت میکنند که حجم قابل ملاحظهای از اضافه ارزشهای تولید شده توسط طبقه کارگر جهانی در عرصههای مختلف کار و تولید است. علاوه بر این، آنها بخشی از این اضافه ارزشها را در حوزههای سودآور پیش ریز مینمایند. بسیاری از آنها در بخشهای مختلف اقتصادی صاحب سهام هستند. در بزرگترین بنگاههای مالی و تجاری شریک میباشند و حتی خود مالک بسیاری از مراکز کار و تولید هستند. ثانیاً اگر آنچه این جماعت میگیرند مزد است!! چرا میلیونها انسان کارگر در قبال زحمتی که میکشند، روزانه 16 ساعت کاری که میکنند، در بدترین محیطها از نظر بهداشتی بسر میبرند، حتی در مواردی از سطح بالای تحصیلات هم برخوردارند، باز هم نیروی کار خود را شبه رایگان و در این روزها واقعا رایگان میفروشند. به گزارش روزنامهها نگاه کنید. همین دیروز خواندیم که 60 درصد کارگران پارهای از بخشهای بازرگانی به رغم داشتن تحصیلات دانشگاهی بدون هیچ مزد کار میکنند. سرمایهداران شش ماه زیر نام دوره آموزشی آنان را وحشیانه استثمار میکنند، بعد هم همه را اخراج و نیروی کار کاملا رایگان جدیدی را جایگزین آنها میسازند. حرفهایی از این دست که فوتبالیستهای عضو باشگاههای بزرگ ورزشی مثل کارگران مزد میگیرند تنها توهم پردازی و پرده انداختن بر واقعیت است. از آنجا که فوتبال ظاهری جذاب و سرگرم کننده دارد، بسادگی میتوان واقعیت زشت و گمراه کننده آن را از نظرها دور داشت. فوتبال به عنوان یک رشته ورزشی یک عرصه سودآور سرمایه و ساز و کار مساعدی برای توزیع اضافه ارزشهای حاصل استثمار کارگران میان سرمایهداران است. معروفیت و مشهوربودن خیلی از ورزشکاران تنها جایگاه آنها در سازمان کار سرمایه را ارتقا داده و بر سرمایه آنها میافزاید. بنابراین هیچ تفاوتی میان فوتبال در اروپا، آمریکای جنوبی، آفریقا و آسیا وجود ندارد. امروز فوتبال با حوزههای وسیعی که پیشتر اشاره شد، جزیی از فرایند ارزش افزائی و سامان پذیری سرمایه است و فوتبالیستها نیز مهرهای از مفصلبندی این فرایند به شمار میروند. ما در اینجا قصد پرداختن به فوتبال را نداریم اما برای تشریح موضوع اصلی ناچار به ذکر برخی نکات مهم هستیم. در سالهای آغازین دهه 1970میلادی، ورزشی تحت عنوان فوتبال از نقطه نظر دورگردی سرمایه، قرار گرفتن به عنوان یک حوزه مهم پیش ریز و حدود و درجه سودآوری و سهام تحت مالکیت سرمایهداران دولتی و خصوصی، به هیچ وجه با دوره کنونی قابل قیاس نبود. در ابتدای دهه مذکور، بازگشت موج بحران همراه با سقوط نرخ سود و عدم سودآوری در بسیاری از حوزههای اقتصادی، موجب گردید تا سرمایهداران به ویژه در غرب، بخشی از سرمایه خود را در فوتبال پیش ریز نمایند. وجود دیکتاتوریهای نظامی در اروپای شرقی، آمریکای جنوبی، آفریقا و بخشی از آسیا نیز ثبات سیاسی و اجتماعی مورد نظر برای این کار را فراهم میساخت. استثمار وحشیانه، سرکوب فکری و فیزیکی تودههای کارگر، قلع و قمع هر گرایش یا فعالیت کمونیستی و چپ نمایانه و خفه کردن هر صدای مخالف سیاسی در این مناطق از جهان زمینه سودآور شدن آن را فراهم میساخت و با تزریق ایدئولوژی ناسیونالیستی حول تیمهای ملی فوتبال!!! توهم تودههای این کشورها را پشتوانه ضمانت آن میساخت. جام جهانی 1978 درآرژانتین تحت حکومت رافائل ویدلا برگزار شد. قهرمانی آرژانتین و استقبال تودهها از مسابقات، موجب شد تا دولت نظامی سرمایهداری آرژانتین ضمن بازسازی موقت چرخه ارزش افزایی سرمایه، هر جنب و جوش کارگران و اپوزیسیون را در نطفه خفه کرده و با انحراف همه چیز به سمت فوتبال و اتحاد ملی، فروماندگی خود از مهار بحران را کتمان سازد. از دهه 1970، فیفا(فدراسیون بین المللی فوتبال) از شکل یک نهاد متولی فوتبال در سطح بین المللی به یکی از غول پیکرترین تراستهای جهانی سرمایه تبدیل شد. حجم سرمایههای حوزههای مختلف انباشت و فعالیت، درجه سودآوری سالانه و سهم فیفا از میزان اضافه ارزشهای حاصل استثمار طبقه جهانی کارگر به طور دقیق قابل اندازه گیری نمیباشد اما میزان تقریبی آن به گونهای هست که به سادگی بتوان آن را با دارایی مجموعهای از عظیم ترین تراستهای چند ملیتی نفتی و مالی مقایسه کرد. همکاری فیفا با بزرگترین شرکتهای تولیدی، تجاری، صنعتی و مالی نظیر آدیداس، کوکاکولا، گازپروم، هیوندای، نایکی، ویزا و… و ادغام سرمایه این شرکتها با سرمایههای فیفا، آن را به بزرگترین تراست مالی و تجاری و صنعتی جهان تبدیل کرده است. سوای اینها، فیفا کنترل بخشی از شریان اقتصاد، سیاست و فرهنگ اکثر قریب به اتفاق کشورهای عضو را به دلیل استقرار نهادهای تابعه آن در قالب فدراسیونهای داخلی و کنفدراسیونهای قارهای در دست دارد. این نهاد عظیم سرمایه میتواند با تعلیق یا حتی یک اخطار، مناسبات داخلی و بین المللی کشورهای عضو را با برخی جا به جایی مواجه سازد. کاری که سازمان یافته ترین احزاب یا اپوزیسیونهای درون و حاشیه ساختار قدرت سیاسی بورژوازی نیز ممکن است موفق به انجام آن نشوند. فوتبال با همه قلمروهای مرتبطش به عنوان یک حوزه مهم ارزش افزائی و سامان پذیری روز سرمایه همراه با ساختارهای داخلی و جهانی آن میتواند کارگران کشورها را علیه یکدیگر بشوراند و بهای نازل نیروی کار کارگران را به دست خود آنها به جیب این یا آن سرمایهدار مالک باشگاه واریز نماید.
گفتیم که جمهوری اسلامی در تبدیل فوتبال به یک ابزار کارآمد شست و شوی مغزی و مهندسی افکار تودهها توفیق زیادی داشته است. رژیم طی 40 سال حاکمیت خود با برگزاری مسابقات جام جهانی نهایت بهره را برده است. در دهه 70 خورشیدی و در ابتدای روی کار آمدن خاتمی و اصلاح طلبان که سرمایهداری ایران بسیار سخت اسیر بحران بود، چشم این بخش بورژوازی به ساق پای ملی پوشان فوتبال افتاد. سوء تعبیر نشود. منظور این نیست که ورزش یا فوتبال یک اهرم چالش بحران است. بحث نه این، که چیز دیگری است. سخن این است که سرمایه برای بقای خود، برای تولید اضافه ارزش، برای بازتقسیم کار اضافی و لازم به نفع سود هر چه سهمگینتر خود، برای بازگرداندن سهم هر چه بیشتری از کار پرداخت شده کارگران به صندوق سود سرمایه، برای گسیل فکر و شعور و حواس کارگران به هر برهوت و گمراهه و خارج سازی آنها از ریل مبارزه طبقاتی، آری برای برای همه اینها به هر نسخه پیچی جنایت آمیز و بشرستیزانهای دست مییازد. با راهیابی ایران به جام جهانی 1998 فرانسه، صدها ساعت برنامه رادیویی و تلویزیونی، جشن و پایکوبی، گردهمایی و تحلیل تهیه شد. در و دیوارها از تصاویر بازیکنان پوشیده گردید. هر دولتمرد و صاحب منصب شیادی خود را حامی تیم ملی فوتبال!!! معرفی نمود و فوتبالیستها هم فرصت را برای بهره بردن از غنایم شکست استرالیا غنیمت دیدند. در واقع فوتبالیستها بیش از گذشته به مهرهای از ساختار اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، ایدئولوژیک رژیم تبدیل شدند. اگر تا قبل از آن سرمایهدار نبودند، حالا سرمایهدار شدند و وظایف محوله رژیم اسلامی را نه در زمین بازی که در خارج از آن به پیش میبردند. رژیم آنان را به قهرمانان ملی!!! بدل کرد و توده ناآگاه نیز قهر خود را به مهر آنان افکند. با مهار بحران از سال 1377 و بازگشت دوران طلایی رونق انباشت بعد از یک دوره 20 ساله، رژیم اسلامی و دولت خاتمی در سال 80 ساز حرفهای کردن فوتبال!! را کوک کرد. حوزههای مختلف فوتبال شروع به رشد کردن نمودند و اضافه ارزشهای حاصل استثمار کارگران در بخشهای گوناگون همراه با اضافه ارزشهای نفتی به سوی فوتبال و اعتلای آن سرازیر گردید. دولتمرد سابق و سرمایهدار نوپا همگی فوتبالدوست شده و هرکس توانست پیشینه فوتبالیست بودن برای خود دست و پا کرد. این سئوال از سوی هرکارگر کنجکاوی ممکن است مطرح شود که چرا سرمایهداران دولتی و خصوصی در این زمان، اضافه ارزشهای حاصل استثمار آنان را بجای فوتبال در بخشهای دیگر پیش ریز نکردند؟ پاسخ کوتاه این است که سرمایه در گزینش خود فقط به سود بیشتر میاندیشد، ورزش نیز جای رقابت و جدال سرمایهداران برای سهم بری هر چه بیشتر در کل اضافه ارزش هائی است که توسط طبقه کارگر جامعه و دنیا تولید گردیده است. سرمایهداران مختلف سرمایههای خود را وارد این بخش میکنند تا حصه خویش از کل اضافه ارزشها را افزایش دهند. از ابتدای دهه 80 که موج بحران مجددا رخنمایی کرد، سرمایهداران و دولت سرمایهداری ایران به این کار نیاز مبرم داشتند و برای ربودن هر ریال حاصل استثمار کارگران از همدیگر هر چه در توان داشتند انجام میدادند. در این شرایط فوتبال یک عرصه مناسب پیش ریز سرمایه شد. عرصهای که هزینه استهلاک ماشین آلات، مشکل بارآوری کار و رقابت با محصولات خارجی را هم در درون خود نداشت. با شروع دوره احمدی نژاد، روند پیش ریز سرمایه در فوتبال بیش از پیش تشدید گردید. باشگاهها مختلف تحت نامهای متفاوت به دولتمردان سرمایهدار یا سرمایهداران خصوصی واگذار و تحت مالکیت آنها قرار گرفت. عناصر ریز و درشت سپاهی خاکریزهای دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی!!! را رها کرده و پیراهن و شورت ورزشی پوشیدند. اینجا هم آمار دقیقی از میزان سود حاصل از اضافه ارزشهایی که تحت عنوان بودجه!!! به باشگاهها و درواقع مالکان آنها داده میشد در دست نیست اما یک نکته مشخص است. در اواخر دهه 80 خورشیدی، با تشدید بحران و مختل شدن چرخه ارزش افزایی، نرخ سود راه سقوط پیمود. انحلال باشگاهها نشانهای از شدت بحران شد. طی دوره خاتمی و احمدی نژاد، به ویژه در دوره رونق انباشت از 1377 تا 1390 تیم فوتبال ایران از حضور در دو دوره جام جهانی بازماند اما نه قبل و نه بعد از آن رژیم حساسیت چندانی نسبت به حضور یا ناکامی تیم نشان نمیداد. یک دلیل مشخص و اساسی آن هم بر میگشت به اینکه چرخه ارزش افزایی سرمایهداری ایران به شکلی که امروز مختل شده است از کار نیفتاده بود. تعداد اعتصاب لایههای مختلف طبقه کارگر نه در اندازه امروز بود و نه شورشها فراگیری این سالها را داشت. بنابراین رفتن یا نرفتن ایران به جام جهانی مشغله چندان رژیم نبود. این وضع در دوره اخیر تغییر کرد. سرمایهداران و دولت آنها زیر فشار توفش بحران، بیش از هر زمان دیگری محتاج وصل کردن توهم تودههای عاصی به ساق پای ملی پوشان افتخار آفرین!!! شدند. رژیم بار دیگر به امامزاده تیم ملی فوتبال!!! دخیل بست تا شاید موج قهر و خشم توده عاصی کارگر را راهی باتلاق «ایران، ایران» ورزش دوستان کارگر سازد. تلاشی که مسلما عبث و بی فرجام است. از یک سال پیش به این سو، هزاران ساعت، صدها برنامه، فیلم و گزارش و سفر و شو تبلیغاتی و … هزینه موفقیت تیم ملی!!! شده است. حرفهای ترین متخصصین شست و شوی مغزی شده در داخل و خارج به کار حمایت و تحلیل عملکرد تیم مشغولند تا شاید تودهها را از شکم گرسنه فرزندان غافل و دلباخته توفیق تیم ملی سازند!!!. در اینجا هر پیروزی به معنای نزدیک شدن به قله آرزوهاست!!! شکست احتمالی اثبات دیگر ارزش هاست!!! اپوزیسیون بورژوازی خارج نشین و بنگاههای خبری فارسی زبان سرمایه هم گوی سبقت را از رژیم ربوده اند. بخشی از برنامههای بی بی سی فارسی، رادیو فردا، صدای آمریکا، میهن تی وی و … به این اختصاص دارد که بازیکنان ایران صبح تا شب به چه کاری مشغولند؟ مربی آنها در چه فکری است؟ هتل محل اقامت شان چه کیفیتی دارد؟ به محل مسابقه نزدیک یا کمی فاصله دارد ؟ اوضاع تغذیه و خورد و خوراک شان خوب است؟ مردم در داخل راجع به سعید و سردار و وحید و امید چه احساسی دارند!! و چگونه شوق برد آنها غم بی داروئی، بی نانی، کل بدبختیها را از یاد برده است. آرزوی داشتن میلیونها ناجی از سنخ «کارلوس کیروش»، جای اندیشیدن به قدرت سازمان یافته آگاه طبقاتی در پهنه پیکار علیه سرمایهداری را پر کرده است. تیم ایران تجلی گر خواستها و آرزوهای «ملت» شده است!!! چه جای شک که رژیم در تزریق سرم عفونت زای توهم به شعور توده عاصی در این زمینه معین موفق بوده است. همه از جمله توده کارگر از شکوه و اقتدار ملی!!! حرف میزنند. باختن در یک مسابقه فوتبال با کمترین گل خورده را جشن میگیرند!!! خیابانهایی که در روز محل قدرت نمایی دژخیمان اطلاعاتی و سپاهی و انتظامی رژیم است، شب قرض داده میشود تا میدان شادی و پایکوبی باشد!!! روزها زیر فشار استثمار و توحش و بربریت رژیم توان نفس کشیدن ندارند اما شبها برای تیم فوتبال جمهوری اسلامی نعرههای مستانه سر میدهند!!! از جمعی که حاصل استثمار و بردگی مزدی تودههای کارگر ایران و جهان را وثیقه آسایش و رفاه و سلامت و منازل گرانقیمت و سفرهای تفریحی میکند، با شیفتگی تمام اسم میبرند اما همزنجیران خود را به چشم حقارت نظر میاندازند!!! حرفها، فریبکاریها و وارونه بافیهای مهندسین افکار رژیم و مجریان وقیح تلویزیونی را آویزه گوش میکنند و احساس ننگین و دروغین غرور ملی را در خود رشد میدهند!!! چشم بر این واقعیت مسلم میبندد که انبوه اضافه ارزشهای حاصل استثمار و بردگی توده کارگر نصیب این مردارخواران سرمایه میشود تا بخشی از آن را هم در قالب غرور ملی!!! اقتدار!!! و افتخار!!! بسته بندی کرده و به تولیدکنندگان آنها بفروشند. سخن ما با توده بردگان مزدی در جهنم سرمایهداری ایران این است که فوتبال و هر ورزش دیگر در سرمایهداری نه یک کنش و واکنش ساده طبیعی، غریزی، انسانی و مبتنی بر مراوده و رقابت سالم و پالوده بشری بلکه حوزهای از سامان پذیری سرمایه است. هر شکل همراهی با آن و هر تصوری غیر از آن تنها آب به آسیاب سرمایه ریختن و کمک به ماندگاری بیشتر آن است. برای رهایی از زنجیر اسارت و بردگی مزدی، ناچاریم که چرخه ارزش افزایی سرمایه را از کار بنیدازیم. کل نهادها و قرار و قانون و دولت و هر آنچه فرارسته سرمایه و خرید و فروش نیروی کار است را با قدرت پیکار آگاه ضد کار مزدی خود به ورطه تعطیلی کشانیم. هر شکل از روابط و مناسبات به ظاهر انسانی اما مبتنی بر سرمایه را که “فوتبال حرفه ای”!!! هم جزئی از آن است به زیر خواستهها و اراده ضد سرمایه خود درآوریم. تنها در این صورت است که فوتبال هم انسانی خواهد شد.
مصطفی حدائق
6 تیرماه 1397