در طول روزهای اخیر سؤالاتی در مورد جنبش شورایی ضد سرمایهداری طبقه کارگر به دست ما رسیده است. گفت و شنود پیرامون این پرسشها همیشه مهم، اساسی و حیاتی هستند، اما در شرایط خاص روز، در متن سرکشی کمسابقه بحران اقتصادی و تحریمها و تلاطمات درونی سرمایهداری، گسترش روزافزون مبارزات کارگران و چشمانداز طلوع خیزشهای نیرومند کارگری، سردرگمیها و بنبستهای فرساینده سر راه این جنبش، حالت انفجارآمیز موضوعیت و مبرمیت سازمانیابی شورائی ضد سرمایهداری طبقه کارگر، ابعاد اهمیت این گفتگوها ده چندان میگردد. تلاش ما این است که این پرسش و پاسخها را از ذهن و زبان آحاد کارگران به جریان واقعی پیکار روز تودههای همزنجیر، به محتوای مادی رخدادهای روز جنبش کارگری و به کارزار راهحلجوئی و چارهپردازی جمعی شورائی کارگران در بطن مبارزات همیشه جاری و همهجا گسترده آنان منتقل سازیم. انتظار و آرزوی ما هم این است که همه کارگران تنها از این منظر به این گفت و شنود نظر اندازند، فعالانه در آن شرکت کنند، از همرزمان و همراهان خود خواستار دخالت خلاق و فعال شوند و در یک کلام کاری کنیم که این پرسیدنها و پاسخ دادنها عملا به ساز و کار ارتقاء اثرگذاریها، تأثیرپذیزیها، دخالتگریها و تبادل افکار شورائی همه ما در جنبش جاری تودههای طبقه ما گردد. با این مقدمه کوتاه چند سطری به سراغ پرسشها برویم.
سؤال اول: وقتی ما از کارگران میخواهیم ضد سرمایهداری و با معیارها و موازین سرمایه ستیزی متشکل گردند، بخواهیم یا نخواهیم شورا را به نوعی نهاد ایدئولوژیک تبدیل نمودهایم. در این صورت جنبش شورائی هم تجمعی مسلکی، مرامی و عقیدتی خواهد بود. اگر چنین است چه فرقی میان شورا و حزب یا سایر نهادهای ایدئولوژیک وجود دارد.
پاسخ: نقطه عزیمت جنبش شورائی در تضاد محض با این ادعا یا پندار است. در این رابطه چند نکته را ولو کوتاه باید توضیح داد.
1) فراخوان این جنبش و جنس سازمانیابی آن دقیقا از هستی اجتماعی و طبقاتی تودههای وسیع طبقه کارگر، از قعر شرایط کار و استثمار و مبارزه کارگران، از سرمایهستیزی ذاتی و درونپوی آنان، از شرط و شروط زمینی و واقعی ارتقاء ظرفیت کارزار روزمره آنها علیه صاحبان سرمایه و نظام سرمایهداری، از الزامات گریزناپذیر اعمال قدرت متحد بردگان مزدی برای تضعیف مستمر و هر چه افزونتر بورژوازی در پهنه کارزار طبقاتی، از نیازهای حتمی طبقه کارگر برای عروج به موقعیت یک نیروی عظیم اجتماعی تاریخآفرین قادر به رهائی خود و کل بشریت، از مفصلبندی انداموار و همگن کل این زمینهها، نیازها، امیدها، واقعیت ها، اجبارها و مبرمیتها نشأت میگیرد. انتظار ما از طرح کنندگان پرسش و کل همرزمان آنست که یکایک نکات بالا را دقت و تعمق کنند. اینها جملات مترادف و تکراری نیستند، هر کدام به سویه خاصی از یک کل واحد اشارت دارند. شوراسازی بر خلاف القائات ارتجاعی، سازشکارانه و اسارتآفرین رفرمیستهای راست و چپ، نه فقط نیازمند فضیلتمداری و منجیگری فرهیختگان عالیجاه طبقات دارا در حق توده کارگر نیست، که طبیعیترین، همگنترین و روزمرهترین طریق سازمانیابی کارگران در مبارزه علیه سرمایهداران، دولت سرمایهداری و نظام بردگی مزدی است. توده کارگر مستقل از هر نظریهپردازی، آیهآفرینی و فلسفهبافی، به محض شروع مبارزه راه پیشبرد، ارتقاء و پیروزی آن را در تشکلیابی شورائی جستجو کرده است. اساسا شورائی شروع به مبارزه نموده است. دست در دست هم نهاده و اعتصاب کرده اند، با فشردن دست همدیگر قدرت شدهاند و این قدرت را علیه سرمایه اعمال نمودهاند. با قدرت ناشی از همراهی و همرزمی چرخ تولید سرمایهداری را از کار انداخته اند، با همصدائی و همگامی و فریاد متحد، سرمایهداران را مجبور به قبول خواست روز خود ساختهاند. کارگران در پروسه انجام این کارها خود را محتاج قانون و قرار و مصوبه و ماده و تبصره یا هیچ صغری و کبرای دیگری ندیدهاند. تاریخا بورژوازی بوده است که علیه اعتراض کارگران شوریده و خواستار قانونی شدن، قانونسالار بودن و تبعیت اعتراضات جمعی شوراگونه آنها از نظم اقتصادی، سیاسی، مدنی، حقوقی و اجتماعی سرمایهداری شده است. بورژوازی این بیرق سیاه بشرستیزانه را بلند کرده است و متعاقب آن لشکر انبوه رفرمیستها در درون و بیرون طبقه ما با شعور، شناخت و مغز همان ارتجاع بورژوازی خواست سرمایهداران را لبیک و کاتولیکتر از پاپ متقاضی قانونمند بودن، ماشینواره شدن و بوروکراتیک گردیدن جنبش کارگری شده است. به این ترتیب شوراسازی محتاج هیچ اساسنامه و مرامنامه خاص مکتبی نیست و یک رویکرد ایدئولوژیک نمیباشد.
2) شاید گفته شود که فراخوان جنبش شورائی بالاخره بر متشکل شدن کارگران علیه سرمایهداری، بر تکیه تودههای کارگر به قدرت سازمانیافته طبقاتی خود و بر اعمال این قدرت علیه سرمایه اصرار میورزد و همین مؤلفهها همگی ایدئولوژیک هستند!!! این حرف از بنیاد نادرست و غیرواقعی است. ضدیت با سرمایهداری به هیچ وجه یک اقدام مسلکی و عقیدتی نیست. اقتضای هستی اجتماعی، شرایط کار و زندگی، نیاز و اجبار زنده ماندن تودههای کارگر است. اگر نفس کشیدن، غذا خوردن و صیانت از خود در مقابل مخاطرات مرگآور، امری ایدئولوژیک باشد!! آنگاه مبارزه طبقاتی علیه سرمایه هم میتواند مهر ایدئولوژیک بخورد!! اما چنین پنداری عمیقا واهی است. سرمایه کارگر را استثمار میکند و از طریق این استثمار موجودیت مییابد، محصول کار کارگر است که از دست او خارج و به یک قدرت مستقل مستولی و حاکم بر سرنوشت وی تبدیل شده است. سرمایه با این منشأ پلید انسانستیزانه و این موجودیت مخوف ضدبشری، هر ریال افزایش خود را در گرو استثمار هر چه وحشیانهتر کارگر و جداسازی هر چه ژرفتر و سهمگینتر کارگر، از کار و محصول کار خود میبیند. سرمایه هر مقدار قدرتِ افزونتر، مستولیتر و حاکمترِ خود را منوط به سرکوب فیزیکی و فکری هر چه بیشتر کارگر، منوط به ساقط نمودن هر چه فاجعهبارتر او از هرگونه دخالت در سرنوشت کار و زندگی خود مییابد. هر میزان بزرگتر و فربهتر شدن سرمایه در گرو هر چه حقیرتر و مفلوکتر شدن کارگر است. هر چه سرمایه نیرومندتر میشود کارگر ضعیفتر و زبونتر میگردد، هر چه سرمایه مسلط تر میشود کارگر مقهورتر و فرودستتر میشود. رابطه کار و سرمایه این است و سرمایهدار بعنوان سرمایه حلول کرده در کالبد «آدمیزاد» و دولت سرمایهداری به مثابه سرمایهی مجسم شده در ساختار قدرت دولتی برای گسترش، حفظ و بقای این رابطه، برای پاسداری از ماندگاری رابطه خرید و فروش نیروی کار به هر سبعیت و بربریتی علیه کارگر و طبقه او دست مییازند. مبارزه کارگر علیه این رابطه مخوف، متعفن و انسانستیزانه طبیعیترین و حیاتیترین و انسانیترین کاری است که مجبور به انجام آنست. کجای این کار ایدئولوژیک و مرامی و مکتبی است؟!!! کارگر نه فقط مجبور به پیکار مستمر علیه سرمایه است که از این مهمتر و اساسیتر، بدون متحد ساختن، متشکل نمودن و به صف کردن قدرت این کارزار برای نابودی نهائی سرمایهداری و بدون اینکه هر گام مبارزه روز خود را لحظهای از این جنگ حیاتی سرنوشتساز کند، هیچ چشماندازی برای داشتن هیچ میزان زندگی انسانی در پیش روی ندارد. موضوعیت جنبش شورائی دقیقا از همینجا ناشی میشود. اساس بحث را باید در اینجا دید و دنبال کرد. مبانی و شاخصهای هویتی جنبش شورائی ضد سرمایهداری توده کارگر به اختصارعبارتند از:
(اول) دخالتگری هر چه آگاهتر، اثرگذارتر و آزادتر آحاد هر چه عظیمتر توده کارگر در تعیین کل مسائل مربوط به مبارزه طبقاتی؛ امری که حیاتیترین پیششرط تدارک جنبش کارگری برای محو سرمایهداری و جامعهگردانی مبتنی بر الغاء کارِ مزدی است.
(دوم) هموارسازی راه رشد، بالندگی و استخوانبندی قدرت طبقاتی سرمایهستیز تودههای وسیع کارگر؛ جنبش شورائی سراسری ضد سرمایهداری طبقه کارگر تنها نیروی مولده نوینی است که در درون جامعه سرمایهداری میبالد، کمونیسم نطفهای خودپو و درونجوش توده کارگر را میپرورد و به یک جنبش نیرومند آگاه گورکن نظام بردگی مزدی و قادر به جامعهگردانی سوسیالیستی ارتقاء میدهد. طبقه کارگر با هیچ سازمانیابی دیگر توان ایفای این نقش را پیدا نمیکند. برنامهریزی کار و تولید مبتنی بر محو کار مزدی بدون وجود پرولتاریایی که عظیمترین آحادش در پروسه پیکار طبقاتی، آگاهی، شعور، شناخت، دخالتگری و قدرتِ به دوش کشیدن این وظیفه را کسب کرده باشند قابل تحقق نیست. سازمانیابی حزبی و سندیکایی سد عظیم سر این راهند.
(سوم) اعمال مستمر این قدرت سازمانیافته شورایی علیه نظام بردگی مزدی در کلیه عرصههای زندگی اجتماعی با هدف تحمیل بیشترین خواستهها و انتظارات روز کارگران بر طبقه سرمایهدار، تضعیف و فرسایش هر چه عظیمتر قدرت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و کلا طبقاتی بورژوازی، تغییر مستمر آرایش قوای طبقاتی درون جامعه به نفع پرولتاریا و به زیان نظام سرمایهداری؛
(چهارم) ضدیت با هر نوع آویختن به قانون و میثاق و نهاد قدرت سرمایهداری در مبارزات و اعتراضات جاری، اتکاء تام و تمام به قدرت متشکل شورائی به عنوان تنها راه مجبورسازی بورژوازی به قبول مطالبات روز. کارزار مستمر برای به صفنمودن و میدانداری این قدرت متشکل در مقابل قدرت اقتصادی، سیاسی، نظامی، حقوقی، مدنی، فرهنگی و دولتی طبقه سرمایهدار یا به بیان دیگر آرایش هر چه نیرومندتر قدرت طبقه بالنده رادیکال در مقابل طبقه ارتجاعی پاسدار مناسبات انسانستیزانه بردگی مزدی.
جنبش شورائی توسل به دولت، قانون و نظم سرمایه را انحلال قدرت طبقاتی کارگران در نظم بردگی مزدی بیند و با آن میستیزد.
(پنجم ) در جنبش شورائی هر اعتصاب، خیزش یا کلا مبارزه روز کارگران برای تحمیل خواستههای خود بر بورژوازی حلقهای پیوسته از زنجیره سراسری پیکار طبقاتی برای نابودی این نظام است. مطالبات عاجل عزیمتگاهی رادیکال و ضد سرمایهداری دارند. در مبارزه برای دستمزد بیشتر، بهبود شرایط کار و زندگی، رفاه افزونتر، «حق و حقوق» سیاسی و اجتماعی بالاتر، یا جدال علیه بیکاری، تبعیضات جنایتکارانه جنسی، کارِ کودکان، آلودگیهای زیستمحیطی، جنگافروزی، آوارگی و بیخانمانی یکراست دست بر ریشه نهاده میشود. تحقق هر میزان اینها به حمله مستقیم علیه بنمایه هستی سرمایه یعنی رابطه تولید ارزش اضافی، کاهش هر چه سهمگینتر کارِ اضافی و افزایش هر چه عظیمتر کارِ لازم، سلب قدرت از سرمایهداران و دولت سرمایه در پهنه تعیین سرنوشتِ کار و محصول کار و زندگی توده کارگر موکول میگردد. ساز و کار لازم برای تحقق آنها نیز قدرت سازمانیافته شورائی تودههای وسیع طبقه کارگر به حساب میآید.
(ششم) مفصلبندی عمیقا همگن و انداموار پیکار در کلیه عرصههای حیات اجتماعی، علیه موجودیت سرمایه و علیه استثمار، تجاوز، تهاجم و حضور سرمایه در این عرصهها نیز از جمله ویژگیهای هویتنمای جنبش شورائی ضد بردگی مزدی است. در اینجا ریشه همه اشکال استثمار، ستمکشی، فرودستی، نابرابریهای جنسی و قومی و نژادی، بیحقوقی، فقر، فلاکت، آوارگی، آلودگیهای زیستمحیطی، جنگ افروزیها، مردسالاریها و زن ستیزیها، کودک آزاریها یا هر بلیه دیگر اجتماعی در وجود سرمایه و در بربریتهای سرمایهداری برای بقای خود کاویده میشود. در همین راستا راه مبارزه علیه تمامی اینها نیز در جنگ علیه نظم اقتصادی، سیاسی، اجتماعیِ سرمایهداری و تدارک نابودی فرجامین این نظام دنبال میگردد. جنگ در کل این عرصهها جنگیدن در سنگرهای به هم پیوسته، متحد و متصل علیه سرمایه است و نیروی برنامهریز، پیشبرنده و شعلهافروز این پیکار همه جا تودههای کارگر و فقط تودههای کارگر هستند. در هیچکدام این عرصهها و کارزارها هیچ منظر واحد، هیچ نفع مشترک و هیچ جهتگیری همگن میان پرولتاریا با هیچ بخش بورژوازی وجود ندارد.
اینها شاخصهای هویتی جنبش شورائی ضد سرمایهداری طبقه کارگر هستند و همین شاخصها با رساترین و نیرومندترین صداها فریاد میزنند که پایههای هستی این جنبش نه بر ایدئولوژی و باورهای مرامی که دقیقا بر سرمایهستیزی، بر ریشهای بودن این سرمایهستیزی و لاجرم بر نیاز عینی انسان به رهائی واقعی از شر هر اراده، اعتقاد و نیروی بالای سر خود استوار است. یک چیز را فراموش نکنیم، بحث ایدئولوژیک بودن و نبودن یک رویکرد یا جنبش یا اقدام، صرفا با سرمایهستیز بودن و نبودن آن و ریشهای بودن و نبودن این ضدیت قابل سنجش، داوری و ارزشگذاری است. هر طبقهای افکار، انتظارات، آرمانها، اخلاق، افق، باورها، فرهنگ و ارزشهای اجتماعی خود را دارد. سخن بر سر آن نیست که طبقهای اینها را دارد یا ندارد، تمامی حرف بر سر آنست که اندیشه، اعتقاد، اخلاق، فرهنگ و کلا ایدئولوژی بورژوازی بیانِ اندیشوارِ منافعِ این طبقه و در همین راستا بیان عمیقا باژگونهی تمامی واقعیتهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، اجتماعی زندگی انسان است. ریشهی این باژگونهپردازیها در وجود سرمایه است. سرمایه با وارونهسازیِ واقعیت خلق میشود. نیروی کار کارگر را میخرد و این داد و ستد را خرید کلِ کارِ کارگر القاء میکند!!! این عظیمترین و فاجعهزاترین دروغ تاریخ است. سرمایه شرط رشد، بالندگی، کهکشانیشدن خود را که متضمن سقوط کارگر از هستی است مانیفست زندگی مرفه، آزاد، تعالیزای کارگر میخواند و این وقیحترین و بیشرمانهترین دروغ ممکن است. بورژوازی یا صاحبِ سرمایه در مقام سرمایهی تشخص یافته، منافع خود را منافع همهی انسانها، قانونِ بقای ضدِ بشری خود را قانونِ آزادیِ بشر، دولتِ خود را دولتِ همهی طبقات و نظم ارزشافزائیِ سرمایههایش را نظم زندگی انسان اعلام میدارد و همهی اینها طوفان سیاه موحشترین دروغپردازیها است. افکار و باورها و اخلاق و مرام و آئین بورژوازی اینگونه است. ماجرا در مورد پرولتاریا از بیخ و بن متضاد است. طبقه کارگر در پیکار علیه سرمایه هرگاه که این پیکار واقعا طبقاتی و رادیکال باشد سوای در هم شکستن، خردکردن و جاروب نمودن این باژگونهپردازیهایِ پاسدارِ بقای بردگیِ مزدی هیچ چارهی دیگری ندارد. آگاهی، شعور و شناخت طبقاتی کارگران، آگاهی و شناخت و کالبدشکافی و واکاویِ رادیکالِ همین وارونهبافیها است. این آگاهی و آناتومی و شعور سرمایهستیز، سلاحِ دست پرولتاریا در مبارزه طبقاتی است. بحث ایدئولوژیک بودن و نبودن رویکردها و جنبشها را باید در اینجا در سرمایهستیز بودن و نبودن آنها و ریشهای بودن و نبودن این سرمایهستیزی کاوید. جنبشِ شورائیِ ضد سرمایهداری یگانه جنبشی است که برای هر گام ابراز وجود خود و برای هر میزان نمایش موجودیت و قدرت خود باید دست به کار تعمیق این آگاهی و جاروب نمودن باورها، ایدئولوژیها، پندارها، افکار و اخلاقِ وارونه و وارونهپرداز فراجوشیده از وجود سرمایه، رابطهی تولید اضافه ارزش یا همان باروی وحشت و دهشت فکری و ایدئولوژیک طبقه سرمایهدار باشد. عکس ماجرا در مورد سندیکاسازان، حزبآفرینان و جنبشهای آویزان به رفرمیسم راستِ اتحادیهای یا رفرمیسمِ چپنمای حزبساز صادق است. جنبش سندیکالیستی بر خلاف پندار خیلیها تا مغز استخوان ایدئولوژیمحور، مسلکی و آئینسالار است. این جنبش بخشی از ساختار نظم سرمایه، پاسدار رابطهی خرید و فروش نیروی کار، ساز و کار سرکوب فکری تودههای کارگر و لاجرم یک جنبش آویزان به ایدئولوژی ارتجاع بورژوازی است. همین موضوع در مورد احزاب و حزبآفرینان صادق است. حزبسازی در بنیاد خود ساز و کار یک بخش یا بخشهایی از طبقه سرمایهدار برای جایگزینی شکلی از سرمایهداری با شکل دیگر است. نظریهی آویختن جنبش کارگری به حزب عملا بستن سدی آهنین بر سر راه رشد، بالندگی، شکوفائی و استخوانبندی سرمایهستیزی خودجوش توده کارگر و عروج این سرمایهستیزی یا کمونیسمِ نطفهای به یک جنبشِ آگاه، نیرومند، شورائی، سراسری و قادر به محو بردگیِ مزدی است. به این نکات در جاهای دیگر پرداختهِایم و از تکرار آنها چشم میپوشیم.
(ادامه دارد)
کارگران ضد سرمایهداری
1397/5/2