وسعت و کثرت مبارزات طبقه کارگر ایران و جهان در این روزها، توجه بسیاری از کارگران را به خود جلب کرده است. مبارزات شیلی، بولیوی، هنگ کنگ، لبنان، عراق و در ایران، هفت تپه، هپکو، آذراب و بازنشستگان، بسیار چشمگیر بوده اند. اما متاسفانه باید گفت که این همه اعتصاب و اعتراض و مبارزه، دستاوردهای نازل و ناچیزی داشته است. چرا اینچنین است، اشکال در کجاست؟
جواب های تکراری و متداول که بر ذهن و زبان کارگران، حتا فعال ترین کارگران، جاری است این ها است: فشار سرکوب زیاد است. حق اعتصاب و تشکل وجود ندارد. حکومت های فاسد و دیکتاتور اجازه اعتراض نمی دهند. در ادامه با افسوس می گویند که کارگران در کشورهای پیشرفته “حق” آزادی بیان، اعتراض، اعتصاب و ایجاد حزب و اتحادیه دارند، وضع آنجا خیلی با ما فرق دارد. به این ادعاها خواهیم پرداخت اما ابتدا لازم است تا نگاهی کوتاه به نظام اقتصادی حی و حاضر جهان بیندازیم.
در این نظام، سرمایه نیروی کار کارگر را میخرد، از طریق مصرف این نیرو در روند کار، به ارزشهای نوینی دست می یابد. ارزشهای تازهای که چندین برابر مزد کارگران است. سرمایه، حاصل این استثمار و کار پرداخت نشده ماست. سرمایه برای اینکه رشد و گسترش یابد، باید فشار استثمار ما را تا بی نهایت افزایش دهد. دولت، قانون، حقوق، مدنیت و نظم و عرف هم، همگی در خدمت موجودیت سرمایه و استثمار، شستشوی مغزی، مهندسی افکار و سرکوب اعتراض ما علیه وجود و تشدید این استثمار است. بنیاد هستی سرمایه حتا در دورههای رونق و در شرایطی که هنوز بحران حاکم نیست بر این جنایتگری استوار است. ابعاد این جنایات در فاز بحران هولناکتر می شود. واقعیت این است که در روند کار، کل ارزشهای جدید توسط کارگران ( کار زنده) تولید میشود، وسایل تولید ( کار مرده ) هیچ ارزش تازهای پدید نمیآورد فقط به میزان مصرفش در جریان کار، ارزش آن به محصول منتقل میشود. سرمایه از علم و تکنیک برای بارآوری هر چه بیشتر کار، برای تولید حداکثر اضافه ارزش توسط حداقل نیروی کار بهره میگیرد. در پروسه انباشت سرمایه، بخش کار زنده یا یگانه سرچشمه تولید اضافه ارزش به نسبت وسایل تولید ناچیزتر و ناچیزتر میشود. این فرایند میتازد و پیش میرود تا سرانجام روند انباشت از روند تولید اضافه ارزش سبقت میگیرد و جامعه سرمایهداری وارد فاز بحران میشود. سرمایه در ذات خود بحران زا و بحران خیز است. هم اکنون در سرتاسر دنیا، سرمایه به بحران فرو رفته است و یگانه راه خروجش از این ورطه، افزایش بدون هیچ حد و مرز فشار استثمار و بی حقوقی و قربانی ساختن هست و نیست کارگران است. همزمان، سرمایه داران و دولتهای سرمایه داری برای کسب سهم بیشتر و باز تقسیم ارزش اضافه ها به جان یکدیگر افتاده اند و دنیا را اسیر توحش ساخته اند. به بررسی این ادعا که کارگران اروپایی و امریکائی به علت برخورداری از برخی “حق”ها در رفاه و آسایش هستند، بپردازیم. اواخر قرن 19 سرمایه داری در تعدادی کشورها برای مقابله با جنبش ضد سرمایه داری کارگران مجبور به عقب نشینی شد و با پذیرفتن این “حق”ها در واقع حق ماندگاری و پذیرش سرمایه را به کارگران قبولاند. در گوشه ای دیگر از جهان، سرمایه داری با تغییر پوسته و لعاب، خود را به شکل سرمایه داری دولتی آرایش داد و توانست با هیاهوی مبارزه با سرمایه داری، مبارزه واقعی با سرمایه را از تیررس جنبش کارگران حذف نماید. هجوم سیل آسای سرمایه این کشورها به کشورهای عقب مانده تر دنیا و بهره بردن از شرایط سودآوری و نیروی کار شبه رایگان این جوامع، به سرمایه داری جوامع پیشرفته تر امکان می داد تا در مقابل خواست کارگران کشورهای خود کوتاه بیایند و تا سالها تحمل و طاقت بیاورند. چندین دهه است که در امریکای شمالی، اروپای غربی و کشورهای اسکاندیناوی، کارگران از “حق” تشکیل اتحادیه، برپائی حزب، اعتصاب، تظاهرات و آزادی بیان برخوردارند. چندین نسل است که انواع احزاب چپ و راست و پرآوازه ترین اتحادیه های کارگری دنیا را دارا می باشند که حتا بارها حکومت را هم به دست گرفته اند. حضور در پارلمان بدون مانع شورای نگهبان و مجلس خبرگان به روی همه شهروندان باز است. جدائی دین از دولت بر قرار است و در یک کلام از هر چه که سرمایه داران و متفکرینش “حق” می نامند بهره مندند.
با شروع فاز بحران اقتصادی در اواخر قرن بیستم، سرمایه داری اردوگاهی فرو پاشید. سرمایه داری نوع غربی، فارغ از وجود اردوگاه رقیب، تهاجم به زندگی کارگران را وسعت و شدت بیشتری داد. هم اکنون در اسپانیا، ایتالیا و یونان، کارگران به ورطه گدائی و کارتن خوابی افتاده اند، در سوئد، مهد آزادی و رفاه این جوامع، در طول سه دهه اخیر، کارگر سوئدی نرخ استثمارش به اوج رفته است. بهای واقعی نیروی کارش تنزل یافته است. 11 درصد جمعیت در سن کارش بیکارند، بیمه بیکاری آنها از 100 درصد به 65 درصد سقوط کرده است، بیکارانش زیر نام «بیکاری» به گونه خفت باری در چهارچوب قانون سرمایه هر روز یک شیفت برای سرمایه داران کار می کنند! و دولت سرمایه نه فقط غرامت ایام بیکاری این «بیکاران» را بر دوش همزنجیران شاغل آنها می اندازد که معادل همین غرامت را باز هم از کارگران شاغل می گیرد و به استثمار کنندگان این «بیکاران» می پردازد! غرامت ایام بیماری کارگران هم دچار همین مصیبت شده است. مراکز نگهداری سالمندان به نصف رسیده است. تختهای بیمارستان ها40 درصد کاهش پیدا کرده است. تعداد پرستاران به صورت نسبی 60 درصد چند دهه پیش است، 60 درصدی که باید دو برابر گذشته کار کنند و فشار کار و استثمار مضاعف را متحمل گردند. 30 درصد مدارس کودکان تعطیل شده اند. شمار دانش آموزان کلاس درس بچه ها از 20 نفر به 40 افزایش یافته است. معلمان این کلاس ها از دو نفر به یک نفر کاهش پیدا نموده اند. کارگران اروپائی و امریکائی با داشتن تمام این “حق”ها، اما اسیر پذیرش وجود و ماندگاری سرمایه داری، هر روز بیش از پیش در گرداب فقر و فلاکت غوطه ور می شوند. بیکاری، اعتیاد، جنایت، خودکشی، بیماریهای روانی، بی مسکنی و آوارگی شدت یافته است. در میان بسیاری از این کارگران درمانده و سر گردان، بازار مذهب، نژاد پرستی، زن ستیزی، آزار و تحقیر خارجیان، رونق گرفته است و به دنبال ارتجاع ناسیونالیستی و مذهبی، روانند.
ریشه مشکل ما کارگران چه در ایران و چه در کشورهای برخوردار از “حق”ها، این است که ضدیت با سرمایه و مبارزه برای نابودی سرمایه داری را عملا از پیکار روز خود حذف کرده ایم. ما کارگران زندگی کردن، استثمارشدن، جدا از کار و محصول کار بودن، ساقط از دخالت در تعیین سرنوشت کار و زندگی بودن را پذیرفته ایم. ما از مبارزه ضد سرمایه داری دست کشیده ایم، در هیچ کجا، در هیچ کدام از مبارزات مان، اساس موجودیت سرمایه داری را عملا زیر سؤال نمی بریم. مطالبه “دستمزد واقعی”! و برابری دستمزد با “هزینه متوسط زدگی و متناسب با نرخ تورم”! داریم. خواستار بیمه بیکاری می گردیم، سطح مستمری بازنشستگی را غیرعادلانه می خوانیم، برای بهبود شرایط زندگی مان “دولتی کردن کارخانه با نظارت کارگران”!! را فریاد می زنیم. در جنبش وال استریت، محور مبارزات، اعتراض به نقش مخرب سرمایه مالی و بانک ها بود! سؤال این است که کجای این جنگ و ستیزها، هیچ بوئی از ضدیت ریشه ای با سرمایه یا اعتراض علیه بودن سرمایه داری دارد؟ واقعیت این است که ندارد. برعکس، ما در این جنگ و جدال ها بر حقانیت وجود سرمایه داری مهر تأیید می کوبیم. با زبان بی زبانی، می گوئیم که نظام سرمایه داری، تو محقی که وجود داشته باشی و ما را استثمار کنی! تنها حرفمان این است که ما هم باید در سایه وجود سرمایه، در سیطره قدرت دولت و قانون و نظم و مدنیت و حقوق و پلیس و ارتش و زندان سرمایه داری اجازه زنده بودن و زندگی و امنیت و رفاه داشته باشیم. در اینجا شاید اکثریت کارگران اعتراض کنند که چنین نیست و هیچ گاه این دولتها را قبول نداشته ایم. حتما گفته خواهد شد که زور است، چاره ای نداریم. اما در واقع، ما کارگران اساس کار را بر تمکین به وجود سرمایه و زور و قدرتش و پذیرفتن ناممکنی محو سرمایه قرار داده ایم. این را هم بگوئیم که مخالفت با این یا آن دولت سرمایه داری با مخالف وجود دولت سرمایه داری بودن فرق دارد. در همه شورشها و خیزشهای عظیم کارگری دنیا، در انقلاب 57، در بهار عربی، کارگران فقط دولت بورژوائی را ساقط نموده اند و دولت بورژوائی دیگری را بر جایش گذاشته اند. اعتراضات میلیونی به گرم شدن کره زمین و تخریب طبیعت با دست به دامن دولتها شدن و دخیل بستن و توسل به نهادهای سرمایه داری برای رفع آلودگی محیط زیست همراه است! اعتراض به “دولت آخوندی” و مطالبه “جدائی دین از دولت”! فقط این معنا را می دهد که، سرمایه داری آری، حکومت دینی نه!
هم اکنون ما عملا به مشتی کارگر پراکنده و فاقد قدرت تبدیل شده ایم. اسیر صنفی گرایی و شغل محوری و مبارزه محصور در محل کار، می باشیم. مبارزه همزنجیران خود در بخشهای دیگر کار و تولید را مبارزه سایر بخشهای طبقه خود تلقی نمی کنیم. میلیون ها معلم و پرستار که به حکم فروشنده نیروی کار بودن، توسط سرمایه استثمار می شوند، از هر میزان دخالت در تعیین سرنوشت کار و زندگی خود ساقط هستند، کارگران دانشگاه رفته طبقه ما، نه فقط هیچ کلامی علیه نظام بردگی مزدی بر زبان ندارند بلکه اگر از آنها سؤال کنید که چرا از بخشهای دیگر طبقه کارگر استمداد نمی کنید با حالتی که گویا به ایشان توهین شده است جواب می دهند که ما کارگر نیستیم! ما نه فقط به قدرت طبقه خود رجوع نمی کنیم، متاسفانه به این یا آن بخش طبقه بورژوازی متوسل می گردیم، حمایت بازاریان را می طلبیم!
طبقه ما و جنبش طبقه ما در چنین موقعیت فاجعه باری است. جنبش ما در شرایطی قرار دارد که هیچ دولت سرمایه داری و هیچ سرمایه داری خود را مجبور به قبول هیچ میزان خواسته های آن نمی بیند. چرا سرمایه باید در مقابل ما توده های کارگر که موجودیتش را، دولتش را، قانون و قرار و نظم و حاکمیت و مدنیتش را و ابدی بودنش را قبول نموده ایم تسلیم شود؟! ما سرمایه داری را با تمامی جنایت هایش قبول کرده ایم و فقط با حاکمانش دعوا داریم که چرا گرسنه ایم، چرا رفاه و حقوق و امکانات یک زندگی آزاد انسانی نداریم؟! در چنین وضعی پاسخ سرمایه بسیار صریح، قاطع و آتشین است. سرمایه سود می خواهد و برای سود هر چه بیشتر تر باید که شرائط کار و زندگی توده های کارگر چنین باشد.
چه باید کرد و چگونه می توان از این وضعیت خلاص شد؟
1- باید ریل مبارزه جاری را عوض کنیم. باید در عمل و به طور واقعی ضد سرمایه داری وارد میدان کارزار شویم. مبارزه علیه سرمایه مبارزه طبقه ای علیه طبقه دیگر است. برای این کار باید به سراغ همزنجیران خود در مراکز کار و درس و محله و هر کجای دیگر برویم. باید سازمانیابی جنبش خود را جزء جدانشدنی فعالیت روزمره خود سازیم و از دیگران بخواهیم که همین کار را کنند. باید آگاهترین کارگران دست در دست ناآگاهترین همزنجیران خود، یک کل واحد طبقاتی نیرومند آگاه و سرمایه ستیز، بدون بالا و پائین و رهبر و قیم را بسازند. یادگیری، انتقال تجربه، چاره جوئی مشترک امور مبارزه، ارتقاء شناخت همگان، نقد اقتصاد و سیاست و فرهنگ سرمایه داری، اعتصاب و اعتراض، همه و همه، جریان خون جنبش ما شود. این سازمانیابی با این اوصاف فقط تشکل شورائی سراسری ضد سرمایه داری توده های کارگر است. سندیکاها و احزاب و سایر تشکل های موجود در جهان، ظرف قدرت متشکل و متحد ما علیه بردگی مزدی نیستند، ابزار کفن و دفن قدرت جنگ ما علیه سرمایه اند.
2- اگر قرار است ضد سرمایه داری مبارزه کنیم باید صریح و قاطع و شفاف اعلام داریم که ضد وجود رابطه خرید و فروش نیروی کار هستیم. میخواهیم خودمان، چه باید تولید کنیم، چه تولید نکنیم، چه میزان تولید نمائیم را تعیین کنیم. با دخالت آزاد، خلاق و نافذ همه آحادمان تعیین کنیم که چه میزان این کار و تولید صرف خورد و خوراک و پوشاک شود، چه مقدار صرف مسکن و لوازم زندگی گردد، چه مقدار به دارو، درمان، بهداشت و محیط زیست اختصاص یابد، چه مقدار صرف آموزش و پژوهش و تعالی فکری و علمی ما شود. می خواهیم حتا یک ریال کار و تولیدمان سرمایه نگردد. می خواهیم با برنامهریزی و اداره شورایی امور جامعه، بساط وجود هر گونه دولت را برچینیم. می خواهیم شرط اشتغال به کار برای برخورداری از یک زندگی مرفه انسانی، کار کودکان و خانه داری لغو شود. کار، فعالیتی داوطلبانه گردد. کل محصول اجتماعی کار و تولید سالانه به همه انسانها از نوزاد تا سالمند، زن و مرد، شاغل و بیکار و بازنشسته اختصاص یابد.
3- سلاح ما برای تحمیل خواست های خود بر طبقه سرمایه دار و دولت سرمایه داری فقط قدرت سازمان یافته شورائی ضد سرمایه داری ما است. تحصن در مقابل مجلس و وزارتخانه ها، دخیل بستن به قوانین و جناح های حکومتی و اپوزیسیونهای داخل و خارج کشور و توسل به هرگونه سندیکا سازی و دفتر و دستک سازمان ها و احزاب، کار طبقه ما نیست. با تصرف و خارج سازی مراکز کار از تملک سرمایهدار خصوصی و دولتی، برنامهریزی و اداره شورایی مؤسسات توسط کارگران، امتناع از تدریس متون آموزشی فریبکارانه و مسخ کننده سرمایهداری، تمرد از پرداخت هر نوع هزینه درمان، مهد کودک، شهریه تحصیلی، مخارج نگهداری سالمندان و معلولان، بهای آب، برق، گاز، اینترنت، ایاب و ذهاب شهری و بینشهری، تصرف شورایی و سازمان یافته خانه های خالی و فروشگاههای زنجیرهای برای اسکان انسانهای بی مسکن و توزیع رایگان مایحتاج معیشتی، جنبش شورایی ضد سرمایه داری خود را بسط دهیم.
اگر در این طریق گام برداریم، اگر همزمان از کلیه کارگران دنیا بخواهیم که همین راه را پیش گیرند و برای پیشبرد این جنگ دست در دست هم گذاریم و یک جنبش شورائی ضد سرمایه داری سراسری و انترناسیونالیستی راه اندازیم، آنگاه سرمایه چاره ای جز قبول خواستهای ما نخواهد داشت. اگر گام نخست این کار را برداریم راه را تا نابودی کل سرمایه داری و برقراری “جامعه شورائی”، جامعه بدون کارمزدی، طبقات و دولت ادامه خواهیم داد.
کارگران ضد سرمایه داری – آبان 1398