خبر ناگهانی گران شدن بنزین در متن فقر و گرسنگی، آزادی کشی، تبعیضات وحشیانه جنسی، قومی و عقیدتی، آلوده سازی محیط زیست و سایر فاجعه های آوار بر زندگی، خشم توده های طبقه ما را شعله ور ساخت. به اعتراف فرمانده سپاه پاسداران، کارگران در 29 استان از کل 31 استان جهنم سرمایه داری ایران وارد میدان جنگ شدند. کارگران محروم، خشم و نفرت طبقاتی خود را بر سر همه نهادها و مؤسساتی سرشکن ساختند که نماد هستی و قدرت سرمایه بودند. در بسیاری از شهرها به فروشگاههای زنجیره ای یورش بردند و این مراکز توزیع کالاها را از چنگال سرمایه داران خارج ساختند و مایحتاج اولیه معیشتی و رفاهی را میان خود تقسیم کردند. در «قلعه حسنخان» (شهرک قدس)، تقریبا کل فروشگاههای بزرگ را به تصرف در آوردند. علاوه بر حمله به این مراکز، در «ملارد» کرج، کارگران دست به کار تصرف نیروگاه و مراکز تولید برق شدند. در ماهشهر خوزستان، در استان بوشهر و چند نقطه دیگر، جاده ها، شبکه حمل و نقل و بزرگراههای تجاری سرمایه داری را به طور کامل مسدود کردند.
جلوه دیگر سرمایه ستیزی خودجوش کارگران حمله به نهادهای دولتی، ستادها و سازمان های تصمیم گیری و اجرائی نظم سرمایه بود. در سال 57 توده وسیعی که اگر چه آن ها هم کارگر بودند، پادگان ها را می گرفتند، اما به این خاطر که رژیم سلطنتی سرمایه را ساقط کنند و رژیم اسلامی سرمایه را به جایش بنشانند. قیام 57 فاقد هرگونه محتوای ضد سرمایه داری بود، اما در شورش آبان 98 ماجرا کاملا متفاوت بود. وقتی بانکها را آتش می زدند یا کلانتری ها را منهدم می کردند، زمانی که مراکز قدرت دولتی یا حوزه های علمیه و دفاتر ائمه جماعت را در شعله های خشم خود می سوزاندند، در همه این موارد به ریشه واقعی فلاکت ها، گرسنگی ها، گورخوابیها و محرومیت های خود یورش می بردند، در واقع به سرمایه حمله می کردند. خیزش آبان ماه از این لحاظ از قیام دیماه سال 96 هم، پیشرفته تر و شفاف تر بود. این خیزش، درست نقطه مقابل «جنبش سبز» قرار داشت. سال 88، فاجعه دخیل بندی بخشی از درس خوانده های شعور باخته طبقه کارگر به یک بخش ارتجاع هار بورژوازی برای اصلاح! نظام ضدبشری سرمایه داری بود!. در 98، برعکس، نفرت خودجوش ضد سرمایه داری کارگران بود که می جوشید و نمادهای حاکمیت و موجودیت سرمایه را به آتش می کشید. فقر، گرسنگی، کارتن خوابی و بی خانمانی و بی داروئی و بی درمانی بود که بنزین خشم می شد و آتش انفجار آن دامن شیوه تولید و مناسباتی را می گرفت که بانی و سرچشمه واقعی کل این سیه روزی ها بود. میزان و عمق سرمایه ستیزی این خیزش از تمامی طغیان ها و عصیان های کارگری قبل بیشتر بود.
رژیم اسلامی سرمایه تا امروز هیچ گاه وسعت و قدرت شورش کارگران را به اندازه این چند روز احساس نکرده و به وحشت نیافتاده بود. رژیم با سفاکی بی نظیری حتا آوردن تانک به خیابان و تیراندازی مستقیم تیربار جنگی کارگران معترض را سرکوب کرد. اما میلیونها خانواده کارگری آنچنان از نفرت نسبت به آنچه سرمایه و دولت هار سرمایه بر سرشان آورده است عاصی هستند که جنایت آفرینی های جمهوری اسلامی قادر به مهار خشم و عصیان آنها نیست. هم اکنون و بعد از سرکوب جنبش، در میان کارگران داغدار هزاران کشته و زخمی و دستگیر شده، وحشتزدگی مشاهده نمی شود، از سرخوردگی و یاس اثری نیست، کارگران برای حمله مجدد دورخیز کرده اند.
شورش های دی 96 و آبان 98 فاقد رهبر و پیرو، حزب و توده، بالا و پایین، برنامه ریز و مجری بود. گسست کارگران معترض، از آویختن به منجی، رهبر، حزب و امامزاده های بالای سر، این بار از همیشه بارزتر و درخشان تر بود. یاوه های نفرت بار و مضحک نبش قبرشدگان سلطنت طلب پیرامون دخالت!! در این قیام، نقش تیر افترا و تهمتی را دارد که جراحتش از زخم قتل عام سپاه پاسداران و پلیس کمتر نیست. کارگران، یگانه نیروی فاعل و فعال سیر حوادث بودند. فشار بیکاری، گرسنگی، فقر و درد و رنج مشترک بود که انسان ها را به هم پیوند می زد. جنبش 98 به همان شیوه ای روئید که یک اعتصاب کارگری در یک کارخانه یا محل کار می روید. هیچ نیروی بالای سر کارگران دکمه اعتصاب را فشار نمی دهد، در اینجا نیز توده های کارگر به همان شیوه عصیان کردند که در کارگاه و کشت و صنعت و حمل و نقل و مدرسه و بیمارستان اعتصاب می کردند. این نکته نیازمند تأکید است که اگر چه گسست از دخیل بندی به حزب، رهبر و سندیکا و اتحادیه ها یک پدیده در حال رشد درون جنبش کارگری سراسر دنیا است، اما طبقه کارگر ایران از این لحاظ گام های بسیار مهمی به جلو برداشته و پیشتاز است.
نکته قابل توجه دیگر در این شورش، همراهی آشکار و ضمنی دولتها و بلوک های بورژوازی با جمهوری اسلامی در قتل عام کارگران بود. کل آنها بقای جمهوری اسلامی را شرط نجات سرمایه داری از خطر شورش جنبش کارگری دیدند. درست در بحبوحه کشتار سراسری کارگران ایران، دولتهای بسیار دموکرات! و ترقی خواه! سوئد، دانمارک، نروژ، فنلاند، هلند و بلژیک خواهان بسط و گسترش روابط اقتصادی با جمهوری اسلامی شدند! دولت هایی هم که تا پیش از شروع شورش، به رژیم جمهوری اسلامی چنگ و دندان نشان می دادند، مجبور شدند که تسویه حساب های خود با جمهوری اسلامی و هوچی گری و جنجال بر سر “حقوق بشر” را به بعد از سرکوب کارگران موکول سازند.
نقاط درخشان خیزش آبان 98 بیشتر از این موارد است، اما این دستاوردها هنوز نشانه گسست ریشه ای جنبش کارگری از راه حل های گمراه ساز سرمایه مدار نیست. به سراغ کاستیهای اساسی سر راه جنبش طبقه خود رویم.
جدال میان دو طبقه اساسی جامعه سرمایه داری، طبقه استثمارگر حاکم سرمایه دار در یک سو و طبقه استثمار شونده فرودست کارگر در سوی دیگر، بر سر کل کارکردها و آثار اقتصادی، سیاسی، مدنی، حقوقی، فرهنگی، اجتماعی شیوه تولید سرمایه داری است. این جدال در دو مسیر و با دو رویکرد متضاد می تواند پیش رود. رویکرد نخست همان است که در سراسر قرن بیستم بر سر جنبش کارگری جهانی آوار بوده است. رویکردی با پرچمداری بورژوازی لیبرال، سوسیال دموکرات و لنینیست، رویکردی که همیشه و در سراسر جهان کوشیده است تا جنبش کارگری را نیروی مفلوک و بدون اراده برای جا به جائی شکلی از نظم سرمایه داری با شکل دیگر یا تعویض دولت سرمایه توسط این و آن جناح بورژوازی سازد.
شالوده این رویکرد، جدال برای جلب رضایت سرمایه داران و دولتش برای مقداری مزد بیش تر، تقاضای حق اعتصاب و تظاهرات و آزادی های سیاسی از دولتمردان سرمایه، مطالبه رفع آلودگی های زیست محیطی از حاکمان بورژوازی، استدعای کاهش تبعیضات جنسیتی از بارگاه حکمرانی طبقه سرمایه دار و مانند این ها می باشد. پناه بردن به افزایش دستمزد، طرح طبقه بندی مشاغل، افزایش بیمه درمان، غرامت بیکاری، مستمری بازنشستگی، ایام مرخصی سالانه، کاهش روزانه کار یا لیست طولانی این خواست ها تا زمانی که به قبول حقانیت و ماندگاری سرمایه داری قفل شود، زدن گره بر باد است. رژیم ستیزی بدون محتوای ضد کارمزدی این رویکرد هم در واقع تبدیل جنبش کارگری به ابزار تسویه حساب مافیاهای درون طبقه سرمایه دار و ایفای نقش پیاده نظام ارتجاع بورژوازی است.
عصاره رویکرد دوم این است که چرا باید مبارزه کارگر برای بهبود شرایط کار، رفاه اجتماعی، آزادیهای سیاسی، رفع تبعیضات جنسیتی، محو کودک آزاری، رفع آلودگیهای زیست محیطی و سرنگونی طلبی از جدال برای محو موجودیت سرمایه داری جدا باشد؟!. چرا کارگران نمی توانند به جای خواست افزایش دستمزد و قفل کردن این افزایش به «نرخ تورم»! خواستار خارج سازی کل کار اضافی خود از چنگال سرمایه و تسلط بر سرنوشت کار و تولید و زندگی خویش شوند؟
به جای خواست دستمزد، لغو کار کودکان یا محو بیکاری، به آمار کل محصول کار و تولید سالانه خود استناد کنیم و اعلام داریم که بر سر تعیین تکلیف کل این تولید و کار می جنگیم. به جای مشاجره بر سر میزان هزینه بیمه، دارو و درمان و شهریه مدارس بر رایگان سازی بهداشت و درمان و آموزش فریاد زنیم، به جای تقلا برای افزایش غرامت ایام بازنشستگی، برخورداری همگان از رفاه و امکانات اجتماعی متعالی را پیش کشیم، به جای درخواست حقوق مدنی و آزادیهای سیاسی یا محو پوشش اجباری، بر ممنوعیت مطلق هر نوع دخالت دولت و قدرت بالای سر در هر حوزه زندگی انسانی پای فشاریم و بجنگیم، به جای تقاضای کاهش آلودگیهای زیست محیطی راه پیکار برای تعریف کار توسط همه آحاد جامعه و محو هر چه کار و تولید خارج از نیازهای واقعی جمعی را پیش گیریم. به جای ستیز علیه تبعیضات وحشیانه جنسیتی لغو کار خانگی و کل قیود ضد انسانی خانواده سرمایه مدار را نقطه عزیمت پیکار نمائیم.
جنبش کارگری ایران در گسست از آویختگی به ساختار نظم، دولت، حقوق، مدنیت و «قانون» مداری سرمایه، در پهنه اتکا به قدرت خود، در زمینه پالایش توهم به اپوزیسیون های راست و چپ بورژوازی پیشرفت های چشمگیری داشته است و در ادامه پیکارش می باید، در اعتراضات روزمره اش، دارای راهبرد ضد سرمایه داری باشد، تاکتیک و راهکار ضد سرمایه اتخاذ کند، تحلیلش از شرایط روز، سرمایه ستیز باشد، سازمانیابی پیکارش روند تدریجی قدرت یابی شورائی ضد بردگی مزدی برای برچیدن سرمایه داری باشد. باید از اعتصاب در چهاردیواری مراکز کار، از مجرد تظاهرات خیابانی، از سرنگونی طلبی توخالی فاقد بار ضد کار مزدی، از همه این ها فراتر رود. باید یک قدرت مستقل طبقاتی ضد سرمایه داری، یک جنبش نیرومند شورائی و سراسری سرمایه ستیز شود. باید تسلط بر سرنوشت کار و تولید را افق پیش روی و دستور کار جنبش خود سازد.
کارگران ضد سرمایه داری – دی 1398