در روز بیست و یکم نوامبر سال 1906 ( آخر ماه مهر 1285 خورشیدی ) حدود 150 کارگر ماهیگیر در شهر انزلی دست از کار کشیدند. آنان در یک خیزش رادیکال اعلام داشتند که کل حاصل صیدشان متعلق به خودشان خواهد بود و حتی یک ماهی هم به «لیازانوف» سرمایه دار صاحب شرکت شیلات نخواهند داد. خیزش ماهیگیران به احتمال زیاد، اولین مبارزه متحد و جمعی طبقه کارگر ایران بوده است. بسیار مهم و قابل تعمق است که کارگران ماهیگیر انزلی از افزایش دستمزد آغاز نکردند. آنان در آن زمان در قبال صید هر یک ماهی فقط یک شاهی مزد می گرفتند، از قلت این دستمزد عاصی بودند اما به گاه شروع پیکار، خواستار بیشتر شدن دستمزد نشدند. کارگران در تلگرافخانه شهر اجتماع نمودند و در آنجا اعلام داشتند که «هر چه صید می کنند متعلق به خودشان است و حتی یک ماهی هم به صاحب سرمایه نخواهند داد» توده کارگر ماهیگیر در حالی که اولین بارقه وجود طبقه خود و نخستین جرقه اعتراضش را در تاریکی زار جامعه فئودالی بر مردمک چشمها می تاباند، سرمایه ستیزی خودجوش طبقاتی خود را بسیار صریح در معرض انظار قرار می داد. ماهیگیران درست همان را می گفتند که چند قرن پیش کارگران مانوفاکتورهای نساجی ساحل شمالی مدیترانه در قیام موسوم به «چومبی» و در سالهای بعد کارگران «مولهاوزن» آلمان در جنبش «تورینگن»، توده کارگر انگلیس در کنگره سال 1840 جنبش چارتیستی، کارگران فرانسه در ژوئن 1848، کموناردها در قیام پرشکوه 1871 (کمون پاریس) و بالاخره توده کارگر روسیه در کارزار شورائی خود بر زبان آورده و پرچم پیکار ساخته بودند.
صیادان انزلی از درک مادی تاریخ، نقد مارکسی اقتصاد سیاسی بورژوازی، کمونیسم لغو کار مزدی، چند و چون راهبردها و راهکارهای جنبش رادیکال ضد سرمایه داری، از نقد مارکسی سوسیال دموکراسی و رفرمیسم راست اتحادیه ای، از کالبدشکافی کمونیسم بورژوائی و رفرمیسم چپ میلیتانت و از سایر ساز و برگ ها و آگاهی های لازم برای پیشبرد مبارزه طبقاتی بی بهره بودند، اما یک چیز را خوب می دانستند. اینکه ماهی ها بخشی از طبیعت هستند و بنا نیست در مالکیت هیچ کس باشند. صید ماهی نیز توسط خود آنان صورت می گیرد. آنانند که در سرمای زمستان و گرمای تابستان، در تاریکی شب و زیر برف و باران، در میان غرش موجها و طوفانها با روزانه کار 12 ساعتی خطر می کنند، انبوه ماهی ها را شکار می نمایند، به ساحل می رسانند و آماده توزیع می سازند. آن ها این را خوب می دانستند که همه کارها را خودشان انجام می دهند، «لیازانوف» و صاحبان شیلات دست به هیچ خشک و تری نمی زنند و منشأ و موجد هیچ چیزی نمی باشند. ماهیگیران این واقعیتهای ساده و ابتدائی را می دانستند زیرا که فهم موضوع، دانش ژرف، پیشرفته و پیچیده ای نیاز نداشت. کارگران با وقوف بر همین بدیهیات از خود سؤال می کردند که آنچه تولید می کنند و کاری که خودشان انجام می دهند، چرا و به چه دلیل باید به تملک دیگری در آید، سرمایه فردی دیگر شود، ساز و کار رفاه و آسایش شخصی به نام سرمایه دار باشد و بالاخره و از همه مهمتر برج و باروی قدرت، شوکت، حکومت، دولت و خدائی این سرمایه دار یا سایر صاحبان سرمایه شود؟!
ماهیگیران
انزلی با همین محاسبات ساده و رجوع به همین واقعیتهای ملموس ابتدائی، وقتی همگی در
تلگرافخانه انزلی اجتماع کردند. بسیار صریح اعلام نمودند که از حاصل صید خود حتی
یک ماهی به « لیازانوف» صاحب امتیاز شیلات خزر نمی دهند. هر چه کار می کنند متعلق
به خودشان است و محصول کارشان را صرف خورد و خوراک و پوشاک و تهیه مایحتاج معیشتی
خویش خواهند کرد. « آگاهی نیست که زندگی را تعیین می کند. زندگی است که آگاهی را
می سازد » اندیشه کمونیستی نیست که جنبش رادیکال سرمایه ستیز دارای افق رهانی
انسان را خلق می کند، بالعکس خود این اندیشه از هستی اجتماعی طبقه کارگر جوانه می
زند. جوانه ای که البته از زمین و آسمان در معرض سموم مرگزای جاری از مسامات
سرمایه است. فشار طوفانها، سرماها و گرماهای نشأت گرفته از رابطه اجتماعی سرمایه
آن را در خود می پیچد و تهدید می کند ، ماشین قهر سرمایه دست به کار خشکاندن آن
است. رفرمیسم راست و چپ راه بالیدنش را سد می بندند. کارگران ماهیگیر انزلی بر
طبیعت طبقاتی خود تنیدند و راز هستی اجتماعی خویش را محتوای خواست روز خود کردند،
آنها عملاً، خودجوش، به زبان بی زبانی می گفتند که ضد استثمار شدن و لاجرم ضد
سرمایه هستند.