از صد سال پیش تا حال همه سعی سوسیال دموکراسی و اپوزیسیون های راست و چپ بورژوازی این بوده که به ما کارگران القا کنند که بنیاد تضاد و بشرستیزی سرمایه نه در شیوه تولید سرمایه داری، نه در رابطه کار مزدی، نه در جداسازی انسانها از کار خود، یا بیگانه سازی آنها با خود، طبعیت واجتماع خویش، بلکه در شکلهای نابرابر توزیع، بازار یا مالکیت خصوصی می باشد. آنها با فریبکاری غیرقابل توصیفی به شستشوی مغزی ما پرداخته و تأکید کرده اند که گویا با توزیع عادلانه ثروت و یا برنامه ریزی دولتی و مالکیت ملی می توان بر این تضادها پیروز شد و مدینه فاضله مورد نظر سوسیال دموکراسی را ایجاد نمود. من نمی خواهم وارد این بحث تکراری شوم که واقعیتهای تاریخی به ما چیز دیگری را می گویند. آنها به جای اینکه خواهان لغو کار مزدی باشند که عامل اساسی تمامی بدبختی انسانها و جامعه انسانی است، از تغییر در شکل کار مزدی می گویند تا از این طریق به ماندگاری آن خدمت نمایند. میخواهند مزدها به صورت عادلانه پرداخت شود اما نیروی کار کالا باقی ماند و کار مزدی جاودان گردد. حال باید پرسید، مزد عادلانه!! درکجای این دنیای خاکی به اجرا درآمده و اجرا می شود؟ مزد در بهترین حالت و در قله عدالت!! و رفاه سرمایه داری!! مبلغی است که ما کارگران به آن نیاز داریم تا بتوانیم وسایل معیشت خود و خانواده خود را مطابق با نرمها و سطح استانداردهای جامعهای که در آن زندگی می کنیم تهیه نمائیم تا دوباره توان کارکردن داشته باشیم و نسل آتی بردگان مزدی سرمایه داری را هم متولد سازیم و پرورش دهیم. این معامله بسیار اخلاقی و عادلانه!! از منظر صاحبان سرمایه و اقتصاددان، متفکران و دولت های بورژوازی را میتوان به شکل زیر هم تعریف و تلخیص کرد.
من کارگر، نیروی کارم را در یک روز و یا در ساعات مشخصی در اختیار صاحب سرمایه می گذارم در عوض از سرمایه دار وسایل معاشم را درست به اندازهای که برای بازتولید همین اندازه نیروی کار کفاف دهد و نه بیشتر، دریافت می کنم، در حالی که من در طول این مدت چندین برابر آنچه صاحب سرمایه به عنوان مزد پرداخت کرده است تولید نموده ام. در این معامله نقش، موضوعیت و فلسفه وجودی من کارگر فقط این است که چندین برابر دستمزدم برای سرمایه دار اضافه ارزش تولید کنم. اگر از من سؤال شود که به عنوان یک آدم چه خاصیتی دارم و مکان و اعتبار وجودی من در این جهان چه می باشد، یک پاسخ بیشتر برایش موجود نیست. پیچ و مهره ماشین تولید سود برای سرمایه و سرمایه داران هستم. این صریح ترین و دقیق ترین معنای انسان در نظام بردگی مزدی و بارزترین مصداق عدالت در جامعه مبتنی بر کار مزدوری است!!! کل مدنیت، سیاست، حقوق، ارزشهای اجتماعی و دولت روز دقیقا در خدمت پاسداری از همین «مقام والای انسان بودن» و همین «مفهوم مشعشع عدالت» است. عادلانه بودن یک رابطه لازمه اش آنست که هر دو طرف داد و ستد یعنی کارگر و سرمایه دار شرایط یکسان ونقطه شروع یکسان داشته باشند. اما واقعیت جامعه سرمایه داری نه فقط دقیقا ضد این است بلکه طاعون تمام عیار آن است. در این نظام حتی بهای نیروی کار، هزینه بازتولید این نیرو، هزینه زنده ماندن من به عنوان مهره ماشین تولید سود سرمایه دار را خودم تعیین نمی کنم. سرمایه است که تصمیم می گیرد و سرمایه رقمی را قبول می کند که کمترین خدشه ای بر کهکشان سودهایش وارد ننماید. فاجعه اما به اینجا ختم نمی شود. فرض کنیم که سرمایه داران به ما اجازه دهند تا سندیکا سازیم، اتحادیه به وجود آریم و در مورد میزان دستمزد چانه زنیم. نتیجه چه می شود؟ پاسخ روشن است. طبقه سرمایه دار و دولتش به من القاء می کنند که گویا حق دخالت در تعیین بهای نیروی کار خویش یافته ام. ظاهر ماجرا چنین است اما این ظاهر پوششی بر روی هولناک ترین دروغ تاریخ است. سرمایه مرا از حق تسلط بر سرنوشت کار، تولید و زندگی خود ساقط کرده است، مرا به برده مزدی بودن جاودانه خود راضی ساخته است، قدرت جنگ ضد سرمایه داری مرا محو کرده است و در عوض به طور تصنعی به من اجازه داده تا از طریق سندیکا که نهاد قدرت سرمایه داری برای نابودی مبارزه طبقه من است در مورد ریالی بالا و پائین بودن مزدها چانه زنی شود!!! ماجرا اینجا هم تمام نمی شود. سرمایه دار حق مسلم و محرز خود می داند که هر گاه خواست، مرا اخراج کند، به محض آنکه نیروی کار ارزان تری یافت مرا بیکار سازد و مرا و خانواده و بچه هایم را به باتلاق گرسنگی اندازد. بنا براین حتی حق من برای فروش نیروی کارم نیز واقعا دروغ است. من تا وقتی حق دارم که سرمایه نیازمند نیروی کارم باشد. این بدان معنی است که حق داشتن و نداشتن من برای فروش نیروی کار را سرمایه تعیین می کند!! آخر این چه حقی است؟!! جز این است که عین ناحقی مطلق می باشد. من باید همیشه و همه جا حتی برای زنده بودن و نبودنم، برای اینکه نیروی کارم خریده شود یا نشود، برای اینکه سرمایه دار جهت سود نجومی خود به نیروی کارم نیاز داشته باشد یا نداشته باشد، اسیر هراس و وحشت باشم. سوسیال دموکراسی واپوزیسیونهای مختلف چپ و راست نام این وضع را عدالت و آزادی و انتخاب آزاد می گذارند!!! شرم هم خوب چیزی است، حیف که هیچ سرمایه دار و نماینده سرمایه داری از آن بوئی نبرده است. به ما القا می کنند که سرمایه داری در ذات خود اشکالی ندارد! در ایران هم اشکال از حکومتها و یا از مذهب و ددمنشی یک عده آخوند در راس حکومت است. شکی نیست که حاکمان اسلامی سرمایه داری ایران، در تشدید استثمار کارگران و زن ستیزی، کودک آزاری، دزدی، فساد یا جنایت و وحشیگری علیه کارگران از همه شریکان و رقیبان خود گوی سبقت ربوده اند اما یک چیز را هم بسیار خوب می دانیم. سر چشمه کل استثمار بربریت، جنگ، فقر، فاجعه های انسانی در دنیای موجود، تنها وتنها سرمایه داری، تنها و تنها رابطه کارمزدی است. منصور