تلخیص شده از تاریخ جنبش کارگری ایران:
حدود 11000 کارگر نفت جنوب با کار روزانه خود چرخ تولید بزرگترین صنایع روز دنیا را به چرخش در می آوردند، اما خودشان، خانواده ها و همزنجیرانشان در باتلاق فقر غوطه می خوردند. این کارگران همه جا آماده انفجار بودند، اما چاشنی انفجار در مصادره دستانی بود که هیچ پیوندی با کمونیسم درون زاد و پویه پیکار خودجوش سرمایه ستیز توده کارگر نداشتند. «یوسف افتخاری» فعال سندیکالیست و تیم همراهش، با نفوذ وسیعی که در میان کارگران داشتند، وقوع آتشفشان را تا لحظه مطلوب خویش به تأخیر انداختند. این لحظه بالاخره فرا رسید، قرارداد «دارسی» بر اساس آنچه در پروتکل قید شده بود در سال 1960 منقضی می شد. اما در 1929 «سرجان کدمن» از انگلیس به ایران آمد تا برای تمدید زمان قرارداد گفتگو کند!!. او خواستار آن شد که مدت اعتبار قرارداد 39 سال بیشتر باشد و تا سال 1999 تمدید گردد. پیشنهاد «کدمن» مطابق معمول استقبال رضاخان را در پی داشت. موضوعی که برای دولت روز شوروی خط قرمز تلقی می شد، افتخاری و یارانش فرصت را مغتنم دیدند، از منظر آنها کوه فقر و فلاکت و گرسنگی و برهنگی و بی مسکنی آوار بر سر 11 هزار کارگر، برای توفیدن موج انفجار کفایت نمی داد، حتماً باید زیادت خواهی بخشی از بورژوازی هار جهانی از رقبای کم توان تر خود، این توده عظیم را آماده خیزش سازد!! اتحادیه کارگری حاصل تلاش افتخاری آماده صدور حکم اعتصاب شد. اقدام و خیزشی که توده های کارگر همواره آماده انجام آن بودند. مخالفت با تمدید قرارداد دارسی برای افتخاری و حزبیون در صدر مسائل قرار داشت اما کارگران خواست های خود را داشتند و با رجوع به دنیای گرسنگی و ادبار و بدبختی های خویش این خواست ها را لیست کردند. چند روز پیش از شروع اعتصاب اخبار تدارک آن لو رفت و به گوش قوای سرکوب رژیم رضاخان و سرمایه داران انگلیسی مالک شرکت نفت رسید. عده ای از کارگران دستگیر شدند، اما این دستگیری ها آتش خشم همزنجیران عاصی آنها را شعله ورتر ساخت. اعتصاب در صبح روز چهارم ماه مه سال 1929 میلادی (13 اردیبهشت سال 1308 خورشیدی) با شرکت اکثریت قریب به اتفاق کارگران در آبادان آغاز شد. در یک چشم به هم زدن حاکم آبادان و رئیس شهربانی این شهر و سایر دژخیمان پاسدار قدرت سرمایه خود را به پالایشگاه رساندند. آنها در آنجا توفان قهر انسانی استثمارستیز کارگران را بر سر خود آوار دیدند. حاکم آبادان آماده ایراد نطق تهدید آمیز شد و کارگری بدون فوت وقت، با نواختن یک سیلی بر صورتش او را بر سر جای خود نشاند. رئیس شهربانی بر بالای چهارپایه ای رفت تا نقش همقطار جلاد خود را ایفاء نماید. کارگر دیگری چهارپایه را از زیر پای او کشید و بر زمینش انداخت. اعتصاب آغاز شد. نیروی پلیس و سرباز و ژاندارم در وسیع ترین سطح وارد میدان گردیدند، اما کارگران مصمم تر از آن بودند که به سادگی عقب بنشینند. بر شمار جمعیت مدام افزوده شد، همه زنان و کودکان و خویشاوندان کارگران در صف اعتصاب و اعتراض و آماده انفجار بودند. درگیری ها رو به اوج رفت و خشم کارگران بیش از پیش طغیان کرد. پلیس مجبور به عقب نشینی گردید. کارگران ساختمان شهربانی شهر را در محاصره گرفتند. توده های کارگر در همین ساعات و پیش از شروع درگیری ها از خواسته های خویش گفتند و انتظارات فوری خود را به شرح زیر اعلام نمودند:
1. آزادی کلیه زندانیانی که به جرم اعتراض علیه ورود «سرجان کدمن» و مخالفت با تمدید قرارداد دارسی توقیف شده بودند
2. به کارگران دستمزدی پرداخت شود که تکاپوی حداقل معیشت آنها را بنماید.
3. کارگران سالی یک ماه مرخصی با دستمزد داشته باشند.
4. کلیه جرائم نقدی ملغا گردد.
5. برای همه کارگران متأهل و مجرد، خانه تهیه شود.
6. تهیه وسیله برای ایاب و ذهاب کارگران از منزل به کارخانه و بالعکس
7. آب آشامیدنی تصفیه شود و در دسترس عموم قرار گیرد.
8. ممنوعیت اخراج بدون علت کارگران
9. لیست سیاه باطل گردد و همه کارگران اخراجی به کار باز گردند.
10. اصلاح وضع بیمارستان شرکت و معالجه کلیه کارگران بیمار به حساب شرکت
11. ممنوعیت کتک زدن، تعدی و بی احترامی به کارگران
12. آزادی فعالیت و به رسمیت شناختن تشکل های کارگری
13. پرداخت خسارت به همه معلولینی که از کار برکنار شده اند
14. کارگران در مقابل سوانح کار و پیری بیمه شوند.
15. در تابستان ساعات کار از 8 ساعت به 7 ساعت تقلیل یابد.
16. عائله کارگران در مریضخانه شرکت بستری و به طور مجانی مداوا گردند.
17. برای جلوگیری از اجحافات و گرانفروشی تجار و به منظور بهبود زندگی کارگران شرکتی به نام «تعاونی مصرف کارگران» با سرمایه کمپانی تأسیس شود و کارگران بر آن نظارت داشته باشند.
ساعاتی پس از آغاز اعتصاب، کشتی جنگی دولت انگلیس بنا به درخواست رؤسای شرکت نفت محل استقرار خود در آبهای خلیج را به سوی آبادان ترک کرد و در ساحل شط العرب و پیش چشم توده های عاصی کارگر پهلو گرفت. همزمان نیروهای پلیس و ارتش رضاخان تمامی اشرار و عمله سرکوب خود از شهرها و استانهای نزدیک را عازم آبادان کردند تا همراه نظامیان دژخیم دولت انگلیس، کارگران را سرکوب کنند و شعله های قهر آنها را خاموش سازند. تیمورتاش وزیر دربار، «موقر» استاندار خوزستان، فرماندار آبادان، «رکن الدین» رئیس پلیس شهر و کل مهره های ضامن امنیت سرمایه از تهران تا بوشهر و مناطق مختلف استانهای ساحلی به دستور مستقیم رضاخان جلاد، وارد میدان شدند تا در معیت ارتش جنگ افروز انگلیس به حمام خون توده های کارگر معترض پردازند.
در این سوی ماجرا، کارگران نفتگر دست به مقاومت زدند و یکی از پرشکوه ترین صحنه های پایداری را در مقابل تهاجمات سبعانه ارتش های انگلیس و رضاخان به نمایش نهادند. چندین هزار کارگر با زن و بچه های خود وارد صحنه کارزار شدند. زنان حماسه آفریدند، در رتق و فتق اعتصاب و برقراری ارتباط میان کارگران واحدهای مختلف دوشادوش همسران خویش جنگیدند. در مقابل یورش های سبعانه دژخیمان رضاخانی و قداره بندان وحشی ارتش بریتانیا سینه سپر کردند و راه شبیخون آن ها به صفوف کارگران را سد ساختند. شیرزنی کارگر به نام زهرا که آتشفشان قهر خودانگیخته ضد سرمایه داری بود با قدرت و صلابت تمام وارد شهربانی شد، عوامل رژیم را کنار زد و خواستار ملاقات با کارگران اسیر شد. او فریاد زد که قصد گفتگو با یوسف افتخاری را دارد. رئیس شهربانی پرسید که نسبت آشنائی وی با افتخاری چیست و او پاسخ داد که خواهر و برادر هستند. فرمانده مزدور پلیس به نیشخند گفت که افتخاری ترک است و تو اهل لرستانی، شما چگونه خواهر و برادر هستید و پاسخ زهرا با صدای رسا این بود که ما از سنخ خواهران و برادرانی هستیم که اهل تفکیک ترک و لر و فارس و کرد وعرب نمی باشند. شمار زهراها در این اعتصاب بسیار زیاد بود و هر کدام تلاش داشتند تا نقش خود را در جنگی که علیه سرمایه داران و دولتهای آنها آغاز کرده اند، به نحو هر چه بهتر به جا آرند. در همان روز چهارم ماه مه، کارگران مسجدسلیمان نیز چرخ تولید را از کار انداختند و همصدا با سایر همزنجیران بر خواست های مشترک اعلام شده پای فشردند. پایداری کارگران بر این مطالبات صاحبان «شرکت نفت ایران و انگلیس» را به وحشت انداخت. به این اندیشیدند که اگر عقب بنشینند باید آماده سرریز موج خیزش های بعدی و طرح خواست های دیگر کارگران باشند. بساط محاسبه پهن کردند و مطابق رسم بورژوازی، سرکوب و توحش و قهر را یگانه راه دیدند. مزدوران دو ارتش بریتانیا و بورژوازی ایران و پلیس رضاخان با کارد و قمه و شمشیر به جان توده کارگر افتادند.
خبر حمله دژخیمان در سطح شهر پیچید، زنان با سرعت تمام از همه توده های زحمتکش مقیم شهر و شهرهای اطراف کمک خواستند. شورشی عظیم راه افتاد. تمامی اهالی آبادان دست از کار کشیدند. شمار شرکت کنندگان در خیزش از مرز 20 هزار نفر گذشت. کارگران و توده اهالی و بیش از همه زنان شهر، آرایش قوای بورژوازی را با سرودهای سرخ رادیکال و حمله دژخیمان را با سنگ و چوب و مشت و نفرت پاسخ دادند. زنان عاصی به سوی شهر محمره راه افتادند تا در آنجا مجسمه پلید رضاخان دژخیم را به زیر کشند. اعتصاب کل پروسه تولید و بارگیری نفت را فلج نمود. سرمایه داران ایرانی و انگلیسی و قوای سرکوب دولتهایشان حلقه محاصره توده های کارگر را تنگ تر کردند. آنها با سبعیت تمام به صفوف کارگران حمله ور شدند. بیش از 300 کارگر را دستگیر نمودند. جمعیت زیادی زخمی شدند، اعتصاب 3 روز به درازا کشید اما سرانجام توسط چکمه پوشان مسلح مزدور سرمایه در هم کوبیده شد و کارگران در جنگی نابرابر چاره ای ندیدند جز آنکه بار سهمگین شکست پرغرور را پذیرا گردند.