عوارض سرکوب فکری، تحمیق و مهندسی شعور کارگران نه فقط از آثار فاجعه بار سرکوب فیزیکی و به خون کشیدن مبارزاتشان توسط بورژوازی کمتر نیست که بسیار بیشتر هم هست. درست همان گونه که فشار قهر اقتصادی سرمایه از همه اشکال دیگر قهر آن افزونتر است. در طول دهه های اخیر مدام این حرف را از برخی کارگران شنیده ایم که «مزد می خواهیم نه لغو کار مزدی»!! «کارفرمائی پیدا کنید تا ما را استثمار کند، محو سرمایه داری پیشکش»!!، «درد ما نه رفرمیستی بودن سندیکا که نداشتن حق سندیکاسازی است»!! «قادر به گرفتن حق اعتصاب نیستیم برایمان نسخه طرد مبارزه قانونی می پیچند»!! و فراوان جمله بافیهای دیگر که حکایت تاخت و تاز تولیدات فکری زهرآگین سرمایه در ژرفنای اندیشه و ادراک همزنجیران است. هیچ کس نگفته است که باید جنگ علیه بیکاری، بی تشکلی، دستمزد نازل، بی داروئی، بی مسکنی، تبعیضات جنسیتی، سلب آزادی ها و حقوق اولیه انسانی یا آلودگیهای زیست محیطی را تعطیل نمود و به جای آن جار و جنجال لغو کار مزدی راه انداخت!!. این تعبیرها نه واکنش انسانهای جدی دردآشنای کارگر که بازتاب هیستریک افکار آلوده به خرافه بافیهای سندیکاسازان، حزب نشینان و مرزبانان بقای سرمایه داری است. سخن واقعی نه این تفسیرها که ضد اینهاست. سخن از راه و گمراهه، مبارزه موفقیت زای آگاهانه یا دور خود پیچیدن های فرساینده، جنبش امیدزای افق دار سرمایه ستیز یا خاکسپاری خفت بار قدرت در مزار نظم سرمایه است، حرف از کاهش اهمیت جنگ ضد بیکاری نیست، بالعکس حول آنست که این جنگ به جای فرسایش، تباهی، شکست و سرخوردگی، دستاوردهای زمینی کارساز و زاد راه مبارزات توفانی بار آرد، گفتگو از قانونی بودن و نبودن کارزارها نیست، نتیجه بخشی و قدرت آفرینی هر کارزار، رؤیت شفاف دستاوردها در زندگی و پویه پیکار گریزناپذیر تاریخی منظور است، بحث بر سر زمینی یا مریخی حرف زدن، تغییر ریشه ای و ممکن واقعیت ها یا آویختن شعور خود به توهمات و فریبکاری ها است.
حلقه پیوند این کلام با شرایط روز زندگی و مبارزه توده کارگر، جدال جاری کارگران برای افزایش مزد است. رفرمیسم از راست تا چپ، مسالمت جو یا سرنگونی طلب، خداباور یا لائیک، با بیرق اصلاح طلبی یا «کمونیسم»!!! مثل صفحه سوزن گیر کرده از بالا رفتن دستمزدها می گوید، مزدها، نازل است، قیمتها بالاست، تورم طوفانی است، سفره ها خالی و حزن انگیز و رقت بار است، هیچ عیدی در کار نیست، همه جا عزای گرسنگی برپا است، وضع چنین است و دستمزدها باید افزایش یابد. انگار که سرمایه داران و دولت آنها هیچ کدام، این مسائل را نمی دانند و مشکل آنها ندانستن است!!. شاید هم سنگدلان فطری و قسی القلبهای مادرزادند که باید با استغاثه، دخیل بندی و دعا، قلب زنگارزده آنها را صیقل زد و به رحم آورد!!. هیاهوها و جنجالهای رفرمیست ها از هر جنس و با هر رنگ در مورد مزد یا هر امر دیگر زندگی و پیکار طبقه کارگر، نوعی خدمتگزاری رذیلانه به آستان بورژوازی و کوبیدن دشنه مسموم بر قلب کارزار طبقاتی توده های کارگر است. حرف سرمایه داران به کارگران لزوما انکار فلاکت، گرسنگی، سفره خالی، بی داروئی و بی خانمانی آنان نیست، حتی جرثومه تمامی درندگی و بشرستیزی سرمایه، علی خامنه ای هم هر روز از تریبونهایش عربده سر می دهد که «مردم» گرسنه و فقیرند!! حرف او یا هر صاحب سرمایه و دولتمرد سرمایه داری نه کمبود اطلاع از وضع معاش نفرین شدگان کارگر که مسأله بنیادی دیگر است. سخن دل یا منشور شعور فراجوشیده از هستی اجتماعی کل سرمایه داران و دولت، ارتش، سپاه، بسیج آنها این است که «روزی رسان»، «ممد حیات»، منشأ معاش، ضامن جان، کلید زندگی بشر سرمایه است. اگر هم به جای سرمایه الفاظ دیگری و مثلا خدا، جامعه، تولید اجتماعی یا هر واژه دیگر را به کار می برند، صرفا اسم رمزی برای سرمایه است. باور و حکم قاطع این طبقه آنست که مجوز هر لقمه نان، هر اندازه معیشت، هر جرعه آب، هر قرص دارو و هر مایحتاج اولیه زیستی انسانها را باید سرمایه صادر نماید و سرمایه به شرطی دست به صدور این مجوزها می زند و به اندازه ای می زند که شرط حتمی توسعه، خودافزائی و بقایش باشد، این راز هستی سرمایه و ناموس خلقت سرمایه داری است. سرمایه بنا نداشته و ندارد که پاسخگوی نیاز کارگر باشد، شالوده هستی اش بر قربانی کردن انسان در پیشگاه سود استوار است. حکمی که از منظر سرمایه لایتغیر است. افزایش دستمزد، بهبود معیشت، تأمین دارو و درمان، تضمین آموزش و مسکن، سلامت محیط زیست، غرامت بیکاری، بیمه بیماری، رفع تبعیضات جنسیتی و نوع اینها در منظر سرمایه کاستن از اضافه ارزش ها، سودهاست. کاهش سودها مایه افت انباشت، افول رقابت ها، از دست دادن بازارهای فروش، آب رفتن سهم از اضافه ارزشهای کل، تنزل نرخ سودها، عروج بحرانها و این رخدادها است. سرمایه در پاسخ به مطالبات معیشتی، رفاهی، سیاسی و اجتماعی کارگران این ها را می گوید و این پاسخ را با قدرت اختاپوسی پلیس، ارتش، دولت، دین، حزب، اتحادیه، زرادخانه های نظامی یا شستشوی مغزی اش، بر سلول، سلول توده های کارگر تحمیل می کند. کلام سرمایه بر خلاف آنچه رفرمیستها می گویند، عملا و به طور واقعی این است که: معنای کارگر بودن، تولید اضافه ارزش است، نان داشتن و نداشتن کارگر به او مربوط نیست، زنده بودن و نبودن کارگر تابعی از نیاز چرخه تولید سود است. سرمایه دار با بند، بند آنچه می کند و بر سر کارگران می آورد، می گوید که فلسفه هستی کارگر خودافزائی روزافزون سرمایه است، خورد و خوراک و رفاه یا نیازهای زندگی او هیچ محلی از اعراب ندارد، اگر سرمایه داران اینجا یا آنجا در مقابل این یا آن خواست دست به عقب نشینی می زنند صرفا حالت اضطراری دارد، نه پاسخ به مطالبات توده کارگر که متضاد و معکوس آن، گامی برای حفظ و ماندگاری سرمایه داری است. بنمایه پیام و کارکرد قهری سرمایه بسیار صریح است. اینکه شما کارگر هستید، فروشنده نیروی کارید، حق هیچ دخالتی در سرنوشت کار و تولید خود را ندارید، فقط سرمایه است که تصمیم می گیرد و اساس تصمیم سرمایه هرچه هست معیشت، رفاه و سلامتی کارگر نیست. نتیجه آنکه اگر زندگی می خواهیم، اگر به دارو، درمان، سلامتی می اندیشیم، اگر دغدغه رهائی از ستم جنسیتی داریم، اگر محیط زندگی غیرآلوده انتظار داریم، باید به فکر خلاصی از کارگر بودن باشیم. باید شالوده پیکار را بر نمی خواهیم کارگر باشیم، نمی خواهیم تولید کننده اضافه ارزش باشیم، می خواهیم بر سرنوشت کار، تولید و زندگی خود مسلط گردیم، بر این مبانی استوار سازیم. تا وقتی که دورنمای اعتصاب، اعتراض و شورش ما مزد بیشتر است، تا وقتی که از سرمایه زندگی بهتر می خواهیم پاسخ دقیق سرمایه به ما فقر و فلاکت و بی خانمانی و گورخوابی فاجعه بارتر خواهد بود. حتی برای مزد افزون تر هم هیچ چاره ای نیست، جز آنکه یک قدرت سازمان یافته ضد کار مزدی شویم، در این مسیر، در پیچ و خم معماری و بنای این قدرت است که می توانیم سرمایه داران را به عقب نشینی مجبور کنیم و وادار به افزایش دستمزدها سازیم. به جای خواست مزد، کارنامه کار و تولید سالانه خود را باز کنیم. کار و تولیدی که بر اساس گزارش بانک جهانی بالغ بر یک تریلیون و 700 میلیارد دلار و به نرخ روز بازار رژیم اسلامی دهها هزار تریلیون تومان است. اعلام کنیم که خواستار اختصاص کل این محصول به معیشت و رفاه و بهداشت و آموزش و در یک کلام زندگی خویش هستیم. اعلام کنیم که میدان جنگ اینجاست. بر سر سرنوشت این محصول می جنگیم و برای این جنگیدن کل قدرت پیکار طبقه خود را سازمان یافته و شورائی وارد میدان می سازیم. این قدرت را که اکنون فروپاشیده، زمینگیر، مقهور و محکوم به شکست است، تبدیل به یک جنبش شورائی سراسری ضد کار مزدی می کنیم. راه ما این است. مابقی همگی گمراهه است.