هفتاد و چهار سال پیش هر دو بلوک قدرت سرمایه جهانی، امریکا و «شوروی» با صدور قطعنامه 181 «شورای امنیت» سنگ بنای تشکیل دولتی را گذاشتند که به بیان فاشیستی «هرتزل» قرار بود «باروی سیادت اروپا بر آسیا باشد»!! و در زبان زمینی مبارزه طبقاتی، ستادی از زنجیره طویل ستادهای قهر و سبعیت سرمایه داری علیه توده های کارگر گردد. سرمایه داری جهانی برای این کار همه امکانات لازم را به تروریستهای بشرکش «هاگانا» و «اشترن»، به «بگین ها» و «شامیرها»، به معماران کوره های آدم سوزی «دیریاسین» و «کفرقاسم»، اهدا کرد تا به تأسیس این دولت اختاپوسی دست یازند. دولتی که از آن روز تا امروز سوای نسل کشی، جنایت آفرینی، تولید درندگی و هولوکاست پشت سر هولوکاست هیچ چیز دیگر در پرونده خود ندارد. در همین دو هفته اخیر نیز، لحظه، به لحظه، زمین و زمان زندگی مفلوک ترین انسانها را آماج وحشیانه ترین بمبارانها کرده است. بحث اما نه این، نه مرور ژورنالیستی کارنامه وحوش بورژوازی که نقد رادیکال کارزار تا کنونی کارگران فلسطینی است. مبارزه ای که از آغاز تا همین حالا در گمراهه ها به دور خود چرخیده است، طغیان قهر خودجوش و جبری استثمارشوندگان عاصی فرودست علیه توحش سرمایه داری بود، اما پشت سر «القسام ها» صف بست. به دولت های بورژوازی آویخت. راهبردش را ناسیونالیسم کارگرکش عرب و چند دهه این طرف تر ارتجاع هار فاشیستی و پان اسلامیستی تعیین کرد. تحت تأثیر رویکردهای سترون شکست آمیز، در هر گام بدتر از گام قبل زمینگیر شد و امروز از تمامی دوره های پیش مستأصل تر، مقهورتر و فرومانده تر گردیده است. آنچه رخ داد سرنوشت مقدر توده های کارگر آواره و معترض فلسطینی نبود، سیر حوادث می توانست ریل دیگری گیرد و اگر نگرفت ریشه در بی راهه رفتن ها داشت.
تأسیس دولت اسرائیل در دوره معینی از تاریخ گسترش سرمایه داری اتفاق افتاد. دوره ای که هیچ جدال و کارزاری در هیچ نقطه کره ارض، نمی توانست مهر مبارزه گریزناپذیر طبقاتی میان سرمایه و طبقه فروشنده نیروی کار را بر تار و پود خود حک نبیند و رادیکال و سرمایه ستیز یا حتی منحط و رفرمیستی، از آثار، تبعات، فراز و فرودها و شعاع نافذ تأثیراتش دور ماند. هر لشکرکشی، تعرض، تجاوز، سبعیت و جنایتی که در هر کجا به وقوع می پیوست، از دو منشأ ناشی می شد، یا بارقه ای از تهاجم، تطاول و شبیخون سرمایه برای رونق بیشتر انباشت، توسعه حوزه های نوین پیش ریز سرمایه و دستیابی به اضافه ارزش های کهکشانی تر بود و یا گوشه ای از رقابت ها و جنگ افروزیهای بلوک بندی ها، قطبها و دولت های درنده سرمایه داری برای حصول سهم بیشتر از اضافه ارزش های حاصل استثمار طبقه کارگر بین المللی و احراز حصه نیرومندتر در سهام مالکیت، قدرت و حاکمیت سرمایه را حکایت می کرد. در سوی دیگر ماجرا هم، توده های کارگر دنیا قرار داشتند که در هر سطح از آرایش قوا و صف آرائی، بار کل اشکال استثمار، درندگی، سلاخی و نسل کشی محصول استیلای سرمایه داری در یک سو و مناقشات قهرآمیز یا آشتی جویانه دولت ها و قطب های سرمایه در سوی دیگر را بر گرده معیشت، هستی و هر نفس کشیدن خود سنگین می دیدند.
در چنین شرائطی تصور تفکیک آنچه در فلسطین، در حساس ترین کانون مناقشات قطبهای عظیم قدرت سرمایه داری رخ می داد، از کل پروسه کم یا بیش توفانی مبارزه جاری مابین دو طبقه اساسی دنیای روز، یک خیالبافی وامانده و شکست زای ناشی از القائات بورژوازی بود. سرنوشت تمامی جنگ ها در اینجا، در میدان باز و سراسری کارزار طبقاتی عصر تعیین می شد و کارگر فلسطینی نمی توانست و نمی بایست خود را مستثنی سازد، اما شوربختانه ساخت و به گونه بسیار فاجعه آمیزی باخت. سناریوی مبارزه توخالی علیه اشغال، بازگشت به میهن آباء و اجدادی!!، دفاع از مام وطن!! و نظائر اینها، نطفه هر نوع نگاه رادیکال طبقاتی به ماجرا را سوزاند. هیچ جائی برای هیچ شکل جهتگیری آگاه کارگری باقی نگذاشت، ناسیونالیسم و آرمان رهائی میهن، همه چیز را در خود غرق کرد!. کل اینها، نسخه هائی بود که بورژوازی برای توده کارگر آواره فلسطین پیچید. نسخه هائی که هر بخش بورژوازی جهانی به گونه ای منافع خاص خود را در آن می جست و می یافت. به بورژوازی عرب از جنس فلسطینی، تا اردنی، سوری، مصری، سعودی، عراقی، کویتی، اماراتی و قطری فرصت می داد تا «جنبش ضد اشغال» را دستاویزی برای جستجوی سهم افزون تر در سودها، مالکیت ها، قدرت ها و حاکمیت ها سازد. دو قطب اصلی نیرومند و رقیب سرمایه بین المللی نیز به اندازه کافی و بیشتر از همه، از آن سود می بردند. امپریالیست های جنگ افروز امریکائی به یمن آن و با دستاویز حمایت از «حق تشکیل دولت اسرائیل»، بلوک خود را همگن تر، همسوتر و متحدتر می ساخت. اردوگاه سرمایه داری دولتی با روکش دروغین «کمونیسم» نیز زیر بیرق فریب «دفاع از حق فلسطینیان در داشتن دولت مستقل خود» طیف دیگری از رژیمها و جنبشهای «ضد امپریالیستی»! خلقی روز را پشت سر خود به صف می کرد. این «راه حلها»!! اما به همان اندازه که برای اینان سودآور بود، برای کارگر فلسطینی و کل طبقه کارگر خاورمیانه و عرب فاجعه می زاد، گرسنگی، فقر، فلاکت، آوارگی، قتل عام، هولوکاست و بی خانمانی به بار می آورد.
با ظهور شوم دولت درنده اسرائیل در 1948 و اشغال روزافزون خانه، کاشانه، مزرعه، کارگاه یا هر محل کار، تولید و زندگی ساکنان سابق فلسطین، خیل کثیر کارگران، زحمتکشان و فرودستان منطقه همگی از هست و نیست خود ساقط گردیدند، به ورطه آوارگی افتادند. تسلط مصر برغزه و اردن بر کناره باختری پروسه آوارگی، سقوط از هستی و بی خانمانی این جمعیت وسیع را کامل کرد، با وقوع پی درپی این رخدادهای غم انگیز ضد انسانی، تمامی سکنه فلسطین، یکراست نیروی کار مزدی شبه رایگان بورژوازی درنده اسرائیل، عرب و شرکای بین المللی آنها شد. این کارگران در اسرائیل، اردن، سوریه، لبنان، کویت، مصر، جاهای دیگر دوش به دوش همزنجیران محلی خود سهمگین تر فشار استثمار سرمایه را تحمل می کردند، به گونه رعب آنگیزی تحقیر می شدند و زندگی از همه لحاظ رقت انگیزی را تجربه می نمودند.
این شرایط اما فقط یک رویه نداشت، در دل این فاجعه ها، تاریکیها و تاریکی زارها، زمینه های مادی مقتضی برای رویش سطحی از همجوشی، همپیوندی، حتی همسنگری و همرزمی میان کارگران فلسطینی و همزنجیران آنها در کشورهای دیگر عرب هم پیدا شد. همبستگی و پیوندی که می توانست ببالد، شاخ و برگ کشد، نیرومند شود، یک قدرت تعیین کننده طبقاتی گردد. در مقابل کل نظام بردگی مزدی و قبل از هر چیز در برابر بورژوازی عرب و اسرائیل یک صف واحد پیکار تشکیل دهد. شمار کارگران فلسطینی در هر کدام این کشورها کم نبود، حتما گفته خواهد شد که آنها در پهندشت بیکاری ها، فلاکت ها و محرومیت های دامنگیر توده های کارگر منطقه، سیلی دردناک رقابت های فرساینده همزنجیران را بر صورت خود سنگین می دیدند، حتی از سوی همین همزنجیران سیه روز نیز مورد بی مهری و چه بسا خصومت قرار می گرفتند، همه این ها به یقین درست هستند، اما هستی اجتماعی و طبقاتی انسان ها هم کار خود را می کرد، کارگران لبنانی، کویتی، اردنی اگر لقمه نانی داشتند، ولو نه همه، اما بعضا با این توده آواره دوزخ نشین آماج وحشیانه ترین سلاخی های سرمایه جهانی تقسیم هم می نمودند. این کار را لزوما از سر صدقه، برای تضمین آخرت یا حتی به خاطر قومیت و عرب بودن، انجام نمی دادند. پیوندهای خفته اما زنده و تپنده طبقاتی نیز ایفای نقش می کرد، درد و رنج و فریاد و عصیان همگن اجتماعی نیز، افراد را به سوی هم می راند. جنبش ها از برج فلسفه، مکتب و مرام به زمین هبوط نمی کنند، کاملا بالعکس از زمین زندگی سرشار از درد، رنج، استثمار شوندگی، ستمکشی، فرودستی مشترک می رویند و شعله می کشند. حتی هیچ مدعی فریبکار نبوت و رسالت هم با آیه، وعظ و «معجزه» قادر به فریب دیگران نمی شود. آنها نیز صرفا سوار موج قهر، خشم و طغیان توده ناراضی و البته متوهم و سردرگم راه عروج به صفه قدرت را می پیمایند.
در هر حال هستی واحد طبقاتی و اجتماعی آماده انفجار است که جنبش می زاید. جنبشی که تحت تأثیر مؤلفه های متفاوت و متضاد می تواند راه درست رهائی و دگرگونسازی رادیکال پیش گیرد، یا بالعکس در ورطه گمراهه پیمودن، فرسوده شود، به ورطه اضمحلال افتد و دچار شکست های سنگین گردد. آنچه در اینجا مورد تأکید است سه نکته اساسی است. اول: زمینه های مادی و اجتماعی استخوان بندی یک جنبش کارگری رادیکال در منطقه وجود داشت و کارگران آواره فلسطینی می توانستند جزء بسیار اثرگذار، تعیین کننده و نقش آفرین این جنبش باشند.
دوم: آنکه توده های کارگر، زحمتکش، فرودست و آواره فلسطینی زیر بیرق پیکار علیه اشغال، ناسیونالیسم فلسطینی، «آرمان خلق فلسطین»، آویختن به دولت های درنده عرب منطقه یا توسل به قطب های قدرت سرمایه جهانی هیچ شانسی برای هیچ اندازه موفقیت در پیش رو نداشتند.
سوم: کارگران رانده از کاشانه و آواره فلسطینی، به میزان همرزمی و همسنگری متحد با توده های کارگر منطقه، جلب پشتیبانی انترناسیونالیستی کارگران دنیا، به ویژه همزنجیران اسرائیلی خود و متناسب با میدان داری ها و نقش بازی های جنبش کارگری خاورمیانه، توان آن را پیدا می کردند که دست به کار استقرار قدرت شورائی خود گردند. برپائی یک جامعه آزاد، انسانی، بدون هیچ دولت بالای سر، بدون طبقات و استثمار طبقاتی را چشم انداز مبارزات روز خود سازند. آماده برنامه ریزی کار، تولید و زندگی خویش شوند، راه کموناردها را پی گیرند و به شعله ور شدن کمون های کثیر در منطقه چشم دوزند. آیا پیروز می شدند؟ توضح واضحات است که باید با تمامی قوا برای پیروزی می جنگیدند. اما اگر شکست می خورند هم، برخلاف امروز می دانستند که برای چه می جنگند، برای تحقق آرمان رهائی خویش، رهائی واقعی انسان می شوریدند، می توفیدند و نبرد می کردند. برخلاف وضع حاضر برای تحکیم هر چه بیشتر زنجیر بردگی مزدی بر دست و پای خود و نسلهای آتی خود، برای برده مزدی ارتجاع بورژوازی بودن و ماندن، برای زندگی حقیر و ذلت بار زیر سقف استیلای «دولت مستقل»!! سرمایه جنگ نمی کردند و دقیقه به دقیقه بمباران نمی گردیدند.
دولت اسرائیل سال 1948 به بعد دیگر، ائتلاف فاشیستی مشتی تروریست تحت حمایت امپریالیست های فرانسوی نبود، بالعکس کل بورژوازی جنایتکار بین المللی بود که در این جا به شکلهای مختلف، با همه قوا، زیر پرچم نیرنگ و دروغ «حق تشکیل دولت اسرائیل»!! میدان داری می کرد، جنایت می آفرید، نسل کشی پشت سر نسل کشی راه می انداخت. جنگ علیه چنین اختاپوس دهشت و وحشت را فقط طبقه کارگر متحد، سازمان یافته، سرمایه ستیز کشورهای منطقه با حمایت مؤثر جنبش کارگری دنیا می توانست مشتعل سازد، قوام بخشد و به سوی پیروزی پیش راند. طبقه ای که چرخ تولید کل سرمایه های خاورمیانه را در دست داشت، دینار به دینار سرمایه ها، ثروت ها، مایحتاج معیشتی و مصرفی، خورد و خوراک و پوشاک، آب و برق، کارخانه، مزرعه، بانک، مؤسسات مالی، راه، جاده، بندر، همه خطوط مواصلاتی زمینی، دریائی، هوائی و همه چیز منطقه را آفریده بود و تولید و بازتولید می کرد. طبقه ای که با کار روزانه خود عظیم ترین بخش انرژی مورد نیاز سرمایه جهانی را کشف، استخراج، تولید، پالایش، بارگیری، صادر و حمل و نقل می نمود. نیروئی که اگر حتی چرخ تولید همین انرژی طغیان آلود نفتی را متوقف می نمود نیمی از تمامی مراکز تولید جهان را به ورطه تعطیل و خاموشی می انداخت.
جنبش کارگری خاورمیانه می توانست نقش یک نیروی بسیار اثرگذار را بر سرنوشت توده کارگر فلسطین بازی بنماید. از این امکان برخوردار بود که بیشترین مراکز کار منطقه را به ورطه تعطیل اندازد، طبقه کارگر ایران در آن سالها عظیم ترین امپراطوری روز سرمایه داری، امپراطوری جنگ افروزی که آفتاب در قلمرو مستعمراتش غروب نمی نمود و شط خون جاری در آن خشک نمی شد، دولت انگلیس و رژیم هار شاه را به وحشت می انداخت. جنبش های کارگری مصر و ترکیه نیز کارنامه ای از کارزارهای بزرگ داشتند، حتی در لبنان، عراق، سوریه، کردستان، توده کارگر وسیعا در میدان بودند. جنبش کارگری منطقه می توانست به مثابه نیروئی تعیین کننده و سرنوشت آفرین به حمایت از همزنجیران فلسطینی خود برخیزد اما نه طبقه کارگر خاورمیانه و نه جنبش کارگری جهانی دستیازی به این نقش بازی را حتی در مخیله خود خطور نداد. چرا؟ دلیلش عریان است. در خاورمیانه، به احزاب اردوگاهی آویزان بود، پشت سر ناسیونالیسم عربی متحد این و آن قطب بورژوازی جهانی صف می بست. در اروپای غربی خود را در گورستان رفرمیسم راست اتحادیه ای مدفون نموده و پشت سر سوسیال دموکراسی نماز می گزارد. در آسیا، افریقا و امریکای لاتین پیاده نظام زبون ضد امپریالیسم خلقی بود و نقش ارتش ذخیره اردوگاه در مقابل رقبای غربی را بازی می کرد.
معضل فلسطین حلقه ای از زنجیره سراسری همه جا گستر معضلات جنبش کارگری بین المللی بود. این معضل با عملیات چریکی سترون گروههای جنگجوی فلسطینی حل نمی گردید. مبارزه علیه اشغال از این طریق صرفا به یک رؤیا طلبی رمانتیسیستی محکوم به شکست و فاقد هر نوع دورنمای رهائی می ماند. کلید مشکل در دست طبقه کارگر منطقه و جهان بود و سوای عروج، خیزش و پیکار متحد توده های کارگرعلیه اشغالگری بورژوازی جهانی در فلسطین و علیه اساس موجودیت سرمایه داری در دنیا هیچ چاره دیگری نداشت. هر انسانی از هر کجای دنیا اگر می خواست در کنار کارگر آواره، معترض و مبارز فلسطینی قرار گیرد، اگر می خواست همدوش، همرزم و همسنگر وی، برای خلاصی از وضعیت فاجعه بار مستولی باشد، باید راه این همپیوندی را از این منظر جستجو می کرد و دنبال می نمود.
چنین نشد، کارگر فلسطینی، عرب، خاورمیانه و دنیا چنین ننمودند، فریاد حمایت ها به آسمان رفت، انسانهای زیادی از گوشه های مختلف جهان برای همراهی شتافتند و همدوش فلسطینی ها جنگیدند، اما این جنگ هیچ نشانی از کارزار میان دو طبقه اساسی جامعه موجود و تاریخ عصر نداشت و بر همین پایه، هیچ علامتی از احتمال پیروزی بر رخسار خود حمل نمی نمود. آنچه زیر نام جنبش فلسطین روئید و شاخ و برگ کشید، حتی اگر پیروز هم می شد برای توده کارگر فقط شکست و تداوم فزاینده استثمارشوندگی، ستمکشی و فرودستی بود. این به اصطلاح پیروزی کاملا اتوپیک توخالی هیچ گاه رخ نداد و بدیل آن شکست پشت سر شکست جنبش ضد اشغال شد. جنبشی که برای بخش های مختلف بورژوازی عرب، خاورمیانه و دنیا میدان تسویه حسابها، رقابت ها، سهم خواهی ها، قدرت جوئی ها شد و کل بار مصیبت ها، گرسنگی ها، نسل کشی ها، آوارگی ها و فاجعه های آن را توده کارگر سیه روز و دوزخ نشین فلسطینی پرداخت. بالاتر گفتیم که راهبردها، سیاست ها و جهتگیریهایش توسط بورژوازی تعیین گردید و طرح تشکیل دو دولت اسرائیل و فلسطین نیز یکی از همین راهبردها بود.
در عصری زندگی می کنیم که هر گفتگوی ملیت، ملت سازی، دولت آفرینی، دموکراسی، جامعه مدنی، حقوق بشر، تعیین سرنوشت ملی، سوای سناریوی فریب سرمایه علیه جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر هیچ چیز دیگر نیست، یکایک این معرکه بازی ها و علم و کتل ها ساز و برگ قدرت جهنمی سرمایه برای خفه ساختن هر اعتراض طبقاتی کارگران علیه شدت استثمار و بربریت سرمایه داری است. در چنین شرایطی «مبارزه علیه اشغالگری»، یا برای «تعیین سرنوشت ملی»!! و «تشکیل دولت مستقل»!! نه جنگ رهائی که فقط کفن و دفن کامل قدرت پیکار در گورستان عوامفریبی های بورژوازی است. نیروی قاهر جنگ افروز، تا بن دندان مسلح و بانی و باعث کل آوارگی ها، فلاکت ها و سیه روزی توده کارگر فلسطین بورژوازی بین المللی است، دولت اسرائیل ستاد قهر، جنایت و سبعیت این نظام در منطقه است. با آویختن به یک بخش هار و درنده همین بورژوازی، دخیل بستن به دولتهای عربی یا رژیم هار فاشیستی اسلامی ایران، سازمان ملل، سایر نهادهای قدرت سرمایه جهانی قرار نیست هیچ گشایشی در سرنوشت ساکنان غزه یا کرانه باختری حاصل آید. آنچه رخ داده است شکست، فرسایش، تباه شدن و تضعیف مستمر و فزاینده جبهه پیکار کارگران و فرودستان فلسطینی بوده است. این نوع صف آرائی و جهتگیری عاقبتی جز این نمی توانست بار آرد.
راه رهائی از این وضعیت را جنگی دیگر، با دورنمای دیگر، جنبشی دیگر، راهبردی دیگر و آرایش قوای دیگر لازم است. این طبیعت مبارزه طبقاتی است که هر کژراهه رفتن در آن، اگر نقد رادیکال طبقاتی و پراکسیس نشود، اگر این نقد نیروی محرک جایگزینی گمراهه با ریل کارزار ریشه ای نگردد، فقط فرصت ها را نمی سوزاند، بی راهه رفتنهای فرساینده تر، درناک تر و فاجعه بارتر می زاید. هرشکست اگر آماج کالبدشکافی سنجیده بنیادی قرار نگیرد، شکست های موحش تر و کوبنده تر به بار می آورد. تاریخ جنبش کارگری جهانی در لحظه، لحظه خود، در قرن بیستم، حدیث همین درس است. داستان غم انگیز گمراهه رفتن ها، شکست خوردن ها، استمرار اشتباهات و تحمل شکست های فاحش تر است. آنچه در فلسطین رخ داد نیز برگی از تاریخ همین جنبش در سده بیستم است. برهوت پیمودن ها و در کژراهه چرخیدن های سالیان متمادی وضع رقت انگیز موجود را بر سر کارگر فلسطینی آوار ساخته است. اما برای خروج از زیر این آوار باز هم سوای بازگشت به راه واقعی کارزار رادیکال طبقاتی هیچ راه دیگر نیست. بن بست مبارزات روز کارگران غزه و کرانه باختری گوشه ای از بن بست کل جنبش کارگری خاورمیانه و دنیاست. در همین راستا کارزاری نیرومند، آگاه، رادیکال و سرمایه ستیز درهمه بخش های این جنبش و در بحث حاضر ما به صورت اخص، در مبارزات جاری توده های کارگر خاورمیانه، از فلسطین تا سوریه، لبنان، ترکیه، اردن، اسرائیل، کردستان، مصر، ایران، عراق، کویت، بحرین، قطر، امارات و عمان لازم است. کارزاری که گشودن گره کور رهائی نفرین شدگان کارگر فلسطینی را با رهائی بخش عظیمی از طبقه کارگر جهانی به هم آمیزد.
عبارت بالا به زعم خیلی ها، سندیکالیست ها، حزبیون، نظریه پردازان، فعالان سیاسی و نه کمتر از آنها آحاد کارگران دنیا فقط هذیان تلقی خواهد شد. همگی هم آهنگ خواهند گفت که در این کشورها و در سراسر دنیا از کارگر جماعت انتظاری نیست، هیچ کارگری چشم دیدن کارگران دیگر را ندارد و برای بیکارسازی او به نفع اشتغال خود پشت سر هر دولتمرد دژخیم نماز می گزارد، کارگر یهودی بر دست بورژوازی قتل عام آفرین اسرائیل بوسه می زند و تشنه خون همزنجیر عرب خویش است، وضع این گونه است و در چنین وضعی سخن از جنبش کارگری خاورمیانه و پیکار متحد آنها علیه سرمایه داری جهانی، سوای هذیان گویی چه چیز دیگری می تواند باشد؟؟!! اوضاع روز بدون شک چنین است. باید منصف بود و حق افراد در چنین ارزیابی ها و داوری ها را پاس داشت. در همان حال که با بنمایه، جهتگیری و کل محتوای این نوع شناخت و ارزیابی عمیقا مخالف بود. چرا مخالف و چرا سخت هم مخالف؟؟ جواب نیازمند بازگوئی یک نکته است. نکته ای که شاید حاشیه روی به حساب آید اما چنین نیست. بالعکس کاویدن ریشه است.
باژگونه پردازی و مسخ واقعیت ها، تار و پود هستی سرمایه داری است. شالوده وجود این نظام بر جعل و دروغ استوار است. رابطه خرید و فروش نیروی کار مرکز انعقاد نطفه سرمایه است و در همین نطفه بندی، سرمایه دار یا سرمایه شخصیت یافته به کارگر می گوید که «کار» او را خریده و بهای آن را پرداخته است!! او بزرگترین دروغ تاریخ زندگی بشر را بر زبان می آرد، سرمایه نمی گوید که در بهترین حالت بهای بازتولید نیروی کار کارگر را پرداخته و فقط به این دلیل پرداخته که با کار پرداخت نشده او و همزنجیرانش سراسر آفاق را از سرمایه آکنده و آکنده تر سازد، می گوید مزد کارگر را داده است اما نمی گوید که هر چه سرمایه، مالکیت سرمایه، قدرت سرمایه، نظام سرمایه داری، دولت و حاکمیت سرمایه در دنیا است محصول کار بدون هیچ مزد و بهای توده های کارگر است. نطفه سرمایه با این جعل و دروغ و باژگونه سازی منعقد گردیده است و بند، بند هستی این نظام، از سیاست، تا اخلاق، از مدنیت تا فرهنگ، از اندیشه ها تا باورها، از ارزش های اجتماعی تا ملاک های حقوقی، همه چیزش با همین جعل و وارونه پردازی واقعیت ها عجین است. حق سرمایه تجسم ناحقی مطلق بشر، آزادی اش مظهر اسارت و سلب آزادی فاجعه زای انسان، انتخابش بمب ویرانگر هر انتخاب آزاد کارگر، مدنیتش زنجیر بربریت بر دست و پای انسان، فرهنگش سرچشمه جهل، مسخ و شستشوی مغزی آدمها است. سرمایه بمب باژگونه پردازی ها است و درمیان این وارونه آفرینی ها، تصویر «ممکن و ناممکن»، «واقعی یا اتوپیک»، «مقدور یا خیالبافانه»، «عقلانی یا غیرعقلانی»، به اندازه کل احکام و آیات دیگر سرمایه داری دروغین و باژگونه است. هر چه ممکن، شدنی، عقلانی، زمینی و مقدور اما انسانی و رادیکال است مهر ناممکن، خیابافی و اتوپیک خورده است. بالعکس هر چه در راستای ماندگارسازی سرمایه است کهکشان ها مهر ممکن، عقلانی، طبیعی و شدنی بر چهره خود حک دارد. ملاک مسلط دنیای روز در تشخیص عقلانی و غیرعقلانی، ممکن یا ناممکنی، ملاک آفریده سرمایه است. مبانی و معیارهائی که بر کل جامعه مستولی است و اساس داوری همگان از جمله کارگران نیز می باشد. بر اساس این ملاک ها نه فقط همپیوندی انترناسیونالیستی کارگران فلسطین، ایران، مصر، ترکیه، کردستان، عراق، سوریه و اردن با هم غیرمقدور است که حتی همصدائی کارگران هفت تپه با هپکو، راه آهن، فولاد، آذرآب و نفت نیز از حیطه ممکنات عقلانی بیرون است!! باید دیوار این معیارها را از هم پاشاند تا مقدورها و ممکن ها قابل رؤیت گردند. چرا کارگران خاورمیانه پشت سر درنده ترین وحوش سرمایه یا احزاب فریبکار اپوزیسیون بورژوازی، زیر بیرق خمینی، حزب الله، حزب توده، الدعوه، مقتدا صدر، بارزانی، اردوغان آماده تمامی جا به جائی های ارتجاعی، علیه خود و علیه همزنجیران جهانی خویش می گردند؟ چرا نمی توانند با صف مستقل طبقاتی و ضد سرمایه داری خود، با قدرت شورائی سازمان یافته سرمایه ستیز خود شیپور جنگ رهائی خویش را به صدا در آرند؟
جنبش کارگری جهانی در شرائط موجود، بیش از هر زمان دیگری فرومانده، زمینگیر، مدفون در رفرمیسم، نمازگزار دولت ها یا احزاب اپوزیسیون بورژوازی است. در خاورمیانه و شمال افریقا وضعی به مراتب مفلوک تر و رقت بارتر دارد، بخش عظیمی از نیروهایش در سنگر داعش، بوکوحرام، القاعده، جبهه النصره، احرارالشام، طالبان، سپاه پاسداران، فجر لیبی و … علیه نفرین شده ترین بخش طبقه خود می جنگد. وضعیت حی و حاضر اینچنین است اما این اوضاع از همه لحاظ شکننده و در حال تغییر است. طبقه کارگر اروپا با شتاب بسیار فزاینده ای آخرین ذخیره های حاصل فروش جبهه جنگ رادیکال ضد سرمایه داری خود را از دست می دهد. بیکاری در قاره با سرعت چشمگیری رو به گسترش است. در طول همین یک سال گذشته، دولت ها با هدف چالش بحران کوبنده دامنگیر سرمایه ها و سرمایه داری، دهها تریلیون یورو، پیشاپیش از حساب حداقل معاش، دارو، درمان، آموزش، مسکن و رفاه سالهای آتی طبقه کارگر کشورها کسر و به حساب سود تراست ها، مؤسسات غول پیکر مالی و صنعتی و در یک کلام سرمایه واریز کرده اند. کارگران قاره به حکم قاطع دموکراسی، سوسیال دموکراسی، لیبرالیسم یا فاشیسم سرمایه عهده دار پرداخت کل این دیون از محل حداقل معیشتی خویش خواهند شد، فشار سهمگینی که شیرازه زندگی همگان را متزلزل می سازد. حجم سرمایه جهانی فقط در طول 20 سال اخیر به رغم بحرانهای 2008 و جاری حدود 340% افزایش یافته است. این رقم بیش از حد تکان دهنده، سرسام آور، حیرت انگیز و برای خیلی ها باور نکردنی است، اما حقیقت دارد. شمار شاغلان کارگر در این 20 سال نه فقط بیشتر نشده است که کاهش یافته است. چند میلیارد جمعیت کارگر باید چند مرتبه فقیرتر از حال زندگی کنند، بسیار عمیق تر، کوبنده تر و مرگبارتر استثمار شوند، آخرین امکانات درمانی، آموزشی و نان روزمره خویش را از دست دهند، تا نرخ سودهای روز سرمایه داری به ورطه سقوط نیافتد. همه شواهد بانگ می زند که امواج تهاجم سهمگین تر سرمایه علیه هست و نیست کارگران در راه است. در چنین وضعی همه بخشهای جنبش کارگری جهانی چاره ای نخواهند داشت جز آنکه دست به مبارزه، شورش و طغیان بزنند. شورش ها تا حال نیز کم نبوده و کم نیستند. طبقه کارگر جهانی مجبور است زیر آوار این تهاجم ها، تعرض ها، در باره ریل تا کنونی کارزار خود هم به واکاوی رادیکال نقدآمیز روی آرد. این جهتگیری را هر چند، ضعیف، بی رمق، سردرگم و علیل مدت ها است اینجا و آنجا می بینیم. کمتر کارگر ایرانی امروز چشم به راه نقش بازی حزب نشینان و سندیکا سازان است. نسل جوان طبقه کارگر عراق در هر تظاهرات خیابانی موج نفرت خود را نثار کل دولت ها و اپوزیسیون های بورژوازی منطقه می کند. عین همین کار را جوانان کارگر لبنان انجام داده و می دهند. بارقه همین خیزش در مصر، ترکیه و جاهای دیگر هم مشهود است. چند سال پیش بود که تعدادی از کارگران و کارگر زادگان فلسطینی با صدور کیفرخواستی، از تنفر خود نسبت به دولت های منطقه و تمامی نیروهای فلسطینی مدعی مبارزه علیه اشغال!! گفتند. باید شناگر آگاه، هشیار، رادیکال و سرمایه ستیز این موجها و طغیانها شد، توده کارگر فلسطین نیز باید سفینه پیکار خود را وارد این بحر پرخروش سازد. کارگران منطقه از جمله فلسطین باید نخست در هر کشور و سپس در سراسر خاورمیانه دست به دست هم دهند، از چهاردیواری مراکز کار پا بیرون بگذارند، یک جنبش سراسری شوند، یک قدرت سازمان یافته شورائی گردند. فقط این جنبش است که می تواند به سیه روزی کارگر فلسطینی پایان بخشد.
به نقل از سایت سیما سوسیالیسم
ماه مه 2021