«آسیب شناسی تشکلهای مستقل صنفی، مدنی» نام کلاب هاوسی است که چند «فعال صنفی، مدنی»!! تشکیل داده اند تا به ادعای خود آسیب های موجد ناکامی خویش را آناتومی کنند!! تاریخ سرمایه داری از نقطه شروع تا هر روز که پایان یابد تاریخ موحش ترین وارونه پردازی ها، جعل بافی ها و گمراهه آفرینی ها بوده و خواهد بود، اما به جرأت می توان گفت که آنچه این جماعت می بافند و می کوشند خورند توده کارگر سازند، اگر فاجعه بارترین شکل شستشوی مغزی سرمایه داری نیست، قطعا مضحک ترین آنها هست. هدف این نوشته چند سطری بررسی یا حتی مرور تیتروار مسائل مطرح شده در جمع «آسیب شناسان»!! نیست، بلکه صرفا تذکری به کارگران درباره جنس و تلون دامهائی است که هر روز بیش از روز پیش، توسط ایادی آگاه و ناآگاه سرمایه بر سر راه مبارزه طبقاتی آنان پهن می گردد.
اولین وارونه پردازی آسیب جویان عنوانی است که برای جمع خود انتخاب کرده اند. از مستقل بودن کانون های صنفی می گویند!! و از این نهادها به نام «تشکل مستقل» یاد می کنند!! کدام استقلال؟؟ کدامین مستقل بودن؟؟ معنای استقلال در فرهنگ مبارزه طبقاتی توده کارگر استقلال ریشه ای و هویتی از نظام سرمایه داری است. کارگر تنها زمانی صف مستقل خود را دارد و هویت مستقل پیکارش را به نمایش می گذارد، که بر صنف بازی ارتجاعی سرمایه سالار، آویختن به قانون نظم، مدنیت، حقوق و ارزش های نسخه پیچی سرمایه داری، بر توسل عجزآمیز به نهادهای دولتی سرمایه دست بردارد، بیرق مبارزه علیه بردگی مزدی افرازد، اشکال مختلف کارزار روزش را سنگرهای به هم پیوسته جنگ ضد سرمایه داری و لحظات همجوش مبارزه طبقاتی سرمایه ستیز کند. در خاکریز مبارزه برای افزایش مزد، بیلان کل کار و تولید سالانه اش را بر سر سرمایه داران و دولت آنها فرو کوبد، علیه سرمایه شدن محصول کار خود کیفرخواست طبقاتی صادر نماید، منشور تسلط کامل شورائی انسانها بر سرنوشت کار، تولید، زندگی را موضوع جدال روز سازد. درپهنه پیکار علیه تبعیضات جنسیتی همین راه را پیش گیرد. بر طبل محو کارخانگی، محو وابستگی اقتصادی همسران به همدیگر، محو خانواده مردسالار، ارجاع کل هزینه پرورش، آموزش، نگهداری، سلامتی، رشد جسمی و فکری کودکان به جامعه، خارج شدن بهداشت، درمان، آموزش و نگهداری پیران، معلولان، یا خدمات مشابه از حیطه داد و سند کالائی کوبد. ریشه هر شکل تبعیض را در ژرفنای رابطه خرید و فروش نیروی کار کاود و کندن این ریشه را در نابودی سرمایه داری بیند. درمبارزه علیه دیکتاتوری، خفقان، زندان، شکنجه، اعدام یا برای آزادیهای سیاسی، حقوق انسانی، سرنگونی رژیم حاکم، محور پیکار علیه وجود هر نوع دولت بالای سر را پیش گیرد، برای محو آلودگی های زیست محیطی بنیاد برنامه ریزی و وجود چرخه تولید سرمایه داری را آماج تعرض رادیکال قرار دهد، برای هر کدام این کارها، دست در دست کل کارگران نهد، سلول زنده و فعال جنبش جاری طبقه خود برای برپائی و سازماندهی جنبش سراسری ضد کار مزدی شود. هر چه در توان دارد به کار اندازد تا این جنبش در درون همین جامعه کهنه موجود و بر بستر پیکارهای روز، یک قدرت بالنده نوین اجتماعی برای محو عینیت حاضر و استقرار جامعه آتی انسانی عاری از استثمار، طبقات و دولت گردد. معنای واژه استقلال در فرهنگ طبقه کارگر این است و تشکل مستقل کارگری فقط تشکلی است که ظرف برپائی این جنبش باشد.
کانونهای صنفی، «مدنی» که در این کلاب هاوس دور هم جمع شده اند، کسانی که به نمایندگی از این جمعیت ها بساط وعظ، و واکاوی پهن کرده اند، ضد هر گام شکل گیری چنان جنبشی هستند، در تمامی عمر، دانسته یا نادانسته، در رکاب بورژوازی علیه هر میزان سازمانیابی این جنبش جنگ کرده اند. همین تجمعی که تشکیل داده اند، نامی که برایش انتخاب نموده اند، مصداق بارز این تقلا است. همه آنها خود را فعالان مبارزات صنفی می نامند!!. بحران دامنگیر خود را بحران ناکامی فعالیتهای صنفی می بینند. در زیج تفحص آنها چیزی به نام طبقه و مبارزه میان طبقات وجود ندارد!!، جامعه مرکب از اصناف است!!. صنف معلمان!!، کارگران!!، بقالان، خبازان، روزنامه نگاران، پرستاران، پزشکان، مترجمان، صنف سرمایه داران، سیاستگذاران، روحانیون، نظامیان، بازنشسته ها، هر صنفی منفعت خاص خود را دارد. اصناف باید بر سر یک میز بنشینند و مماشات کنند!! رسالت انجام مماشات هم با رؤسا و سرکرده های اصناف است!!
صدر و ذیل گفتگوی کلاب هاوس صنف سالاران قلم کشیدن بر وجود طبقات، نفی مبارزه طبقاتی، «جهاد اکبر» برای انحلال تام و تمام هر جنب و جوش ضد سرمایه داری طبقه کارگر در سنگستان نظم سرمایه است. این ها نه فقط هیچ استقلالی از سرمایه و نظام سرمایه داری ندارند که تاریخا برای کفن و دفن هر چه ژرفتر جنبش کارگری در ساختار قدرت سرمایه جنگ نموده اند!! خواستار انجماد و فسیل شدن هر چه کامل تر موجودیت، مطالبات، اعتراض و مبارزه کارگران در «قانونیت»، «مدنیت»، «حقوق» و استخوانبندی نظم سرمایه اند. بنیاد اختلاف آنها با دولت سرمایه داری بر سر چند و چون همین انحلال، انجماد و فسیل گردیدن است.!! روایت استقلال و مستقل بودن انجمنهای صنفی آنها نیز در همین جدل، جعل می گردد. وحوش حاکم بورژوازی به زبان وعظ، زندان، شکنجه، اعدام به آنها می گویند که سندیکالیسم اتحادیه سازی، حزب بازی، در ایران و جوامع مشابه، الگوی موفقی برای سرکوب جنبش کارگری نیست و حاضر به قبول هزینه اش نمی باشند.، به جای اینها، ارتش، سپاه، بسیج، پلیس، لباس شخصی، گشت زینب و کلثوم، زنجیره طویل حوزه های علمیه، صدها سازمان اختاپوسی اطلاعاتی دارند. اختلاف این جماعت با حاکمان درهمین جا، بر سر همین موضوع است، صنف سالاران بر آنند که دولتیان اشتباه می کنند!! دکه های صنفی عقلانی تر، پخته تر، مطمئن تر این نقش را ایفاء می کنند، برای اثبات درستی حرفشان تاریخ قرن بیستم را شاهد می گیرند. کارنامه رفرمیسم راست اتحادیه ای و سوسیال دموکراسی پارلمانتاریست را ورق می زنند و آنچه را که بر سر جنبش کارگری اروپا، امریکا آورده است به عنوان مدرک تسلیم محکمه می کنند. اما بورژوازی حاضر به قبول این استدلال نیست. روایت استقلال تشکلهای صنفی !! از همین محکمه سر بر می آرد. صنف سالاران از سندیکالیسم ناباوری بورژوازی ایران، برای خود مدال استقلال جعل می کنند!!، ادعای مستقل بودن از دولت را جار می زنند!!، با این کار خود را به گونه بهت انگیزی رسوا می سازند. زیرا آنچه حائز هیچ ارزشی نیست ظاهر «مستقل» بودن از دولت سرمایه و آنچه واجد همه اهمیتها است، باطن منحل و مدفون آنها و دکه هایشان در ساختار قدرت سرمایه است. کشمکش آنها با دولتها و رژیمها از این مقال است. رژیم ستیزی آنها از هر بارقه سرمایه ستیزی خالی است.
به سخنرانی «بهشتی» دقت کنید، تمام شکوه هایش از حاکمان بورژوازی آنست که چرا کانون صنفی او را به رسمیت نمی شناسند؟. چرا نمی پذیرند که این کانون، بهتر از سپاه پاسداران، قدرت پیکار ضد سرمایه داری یک بخش مهم طبقه کارگر را در قبرستان نظم سرمایه دفن می کند؟ ریشه اتکاء بیش از یک میلیون کارگر آموزش، به قدرت مستقل طبقاتی خود را از جای می کند و می خشکاند. معلمان را از پیکر طبقه کارگر جراحی و جدا می نماید، آنها را به رسته زبون و منفصلی در بازار کار سرمایه تنزل می دهد، در همین راستا به سهم خود تیشه بر ریشه وحدت، همبستگی، همسنگری، همرزمی طبقاتی و ضد سرمایه داری کل جنبش کارگری می زند. این جنبش را شقه، شقه می کند و شرش را از سر سرمایه کم می سازد. عصاره حرف های بهشتی این است. او به جمهوری اسلامی خرده می گیرد که قادر به تشخیص مصالح حال و آتی سرمایه داری نیست، سندیکاها و اتحادیه ها باید وجود داشته باشند، جزئی از ساختار نظم سرمایه شوند، نقش میانجی بین طبقه سرمایه دار و فروشندگان نیروی کار را ایفاء کنند. توده کارگر آماج انفجارآمیزترین شکل استثمار سرمایه را به مقدر بودن بردگی مزدی خود و حقانیت سرمایه داری متقاعد گردانند. او از رژیم می خواهد تا سندیکاسازی را به رسمیت بشناسد، آشتی طبقاتی را بر جنگ طبقاتی مرجح داند و هزینه این آشتی را بپردازد.
اکثریت قریب به اتفاق فعالان صنفی، مدنی سخنران کلاب هاوس، با بهشتی لنگرودی همداستانند، همسان هم می اندیشند و جهتگیری واحدی دارند. رضا شهابی ها تمامی عمر خویش را وقف ایفای همین نقش، وقف تعطیل هر چه کامل تر مبارزه طبقاتی و راضی نمودن دولت ها به قبول هزینه ناچیز آشتی طبقاتی نموده اند. اگر نتیجه ای نگرفته اند، دلیلش نه قلت سعی که سرسختی بیش از حد رژیمها بوده است. صنف سالاران در این شاخص ها، کم یا بیش مثل هم می باشند، اما آنچه «جعفر عظیم زاده» در کلاب هاوس «آسیب شناسی» بر زبان رانده است، داستان دیگری دارد!! او فقط نقش یک سندیکالیست ضد مبارزه طبقاتی را بازی ننموده است، در عین توخالی ترین و بیمایه ترین بودن، دست به بیشترین فریبکاری ها، جعل تاریخ و وارونه سازی کل حقایق مربوط به پیکار طبقاتی توده کارگر زده است. به فشرده سخنهایش گوش دهید.
«… تا دهه 40 خورشیدی از جنبش کارگری خبری نبود. نیروی کار با زمین داری و فئودالیسم سر و کار داشت. در این دهه یک انقلاب صنعتی خرد رخ داد، تولید برق از 500 میلیون کیلووات به چندین میلیارد رسید. با وجود این، رهائی نیروی کار از قید مناسبات ارباب – رعیتی، نه اروپائی که یونکری انجام شد. کارگر بدون طی دوره کارگاهی و صنعت خرد وارد صنایع بزرگ ماشینی گردید. گاوآهن را رها و ناگهان اپراتور صنعت مدرن شد. الفبای مدرنیسم را نمی دانست، سکولاریسم را نمی فهمید، با مدنیت آشنا نبود، آپارتمان نشینی را نمی شناخت. معجزه سندیکالیسم را باور نداشت. کشف و کرامات حزب را درک نمی کرد، سالیان متمادی زیر آوار این کمبودها بود تا به سالهای اخیر رسید. یواش، یواش با این مفاهیم اشنا شد. جنبش سندیکالیستی جان گرفت و شروع به بالیدن کرد. باید اینها را فهمید، بدون فهم این اسرار قادر به شناخت آسیب ها نمی شویم»!! (نقل با مضمون و به اختصار)
اینکه عظیم زاده معنای آنچه را به زبان آورده، است می فهمد یا نمی فهمد جای درنگ دارد. نه از این لحاظ که مغایر گفته های خود می اندیشد!!، بلکه از این لحاظ که بیان منحط ترین و ضد انسانی ترین باورها، این گونه، با این درجه از زمختی و هتاکی اعجاب آور است. معنای زمینی این عبارتها آنست که اگر طبقه کارگر ایران از شروع سده بیستم تا حال قادر به هیچ میزان سازماندهی جنبش خود نگردیده است، اگر از میدانداری رادیکال و متحد ضد بردگی مزدی عاجز مانده است، اگر به تحمل تمامی بی حقوقی ها، ستمکشی ها، نازل ترین سطح معیشت، کشتارها قتل عام ها تن داده است، حتی اگر خود را سندیکالیستی، سرمایه آویز، مدفون در ساختار نظم سرمایه متشکل ننموده است، همه و همه ناشی از عقب ماندگی، تحجر، بی فرهنگی، نامتمدنی خود کارگران بوده است!!، لیدر «اتحادیه آزاد کارگران» می گوید که توده کارگر گاو آهن، زمین، روستا را رها کرد، یکراست به عرش صنعت مدرن و طبقه بالای آپارتمانهای پایتخت صعود نمود. سرمایه داری او را یکشبه از حضیض به اوج رساند. در این فاصله کوتاه، وقت لازم برای مدنیت آموزی، سکولاریزه شدن، آموزش فرهنگ شهر نشینی، یادگیری راه و رسم سندیکا سازی، آموختن آئین و مرام حزب بازی پیدا ننمود!! در همین راستا مترصد ساختن سندیکا، حزب، مبارزه متحد نگردید. برای متشکل شدن نجنگید، اهمیت پیکار برای دموکراسی، حق تشکل، آزادی بیان، جامعه مدنی، حقوق بشر را نفهمید. ریشه آسیب ها را در اینجا، در گذشته تاریک نامتمدنی، بی فرهنگی، روستائی بودن توده کارگر باید دید!!
عظیم زاده ادامه می دهد: «طبقه کارگر ایران فاقد مولفه های فکری و سنت مبارزاتی طبقه مدرن یعنی کارگران اروپا و غرب بود، به همین دلیل در دهه پنجاه به رغم رشد چند برابری کمی، با کشمکش و جنبش متناظر با این رشد مواجه نیستیم. این نیروی کار یک پایش در شیوه زیست و اخلاقیات فردی، جمعی و فرهنگ ارباب رعیتی است و از سوی دیگر جابجایی او از روستا به شهر و صنایع نه نتیجه فرایند تاریخی رشد نیروهای تولیدی بلکه حاصل برنامه از بالا طراحی شده است، وقتی این نیروی کار وارد صنایع شد 8 ساعت کار، بیمه های اجتماعی، همه چیز پیشاپیش برایش مهیا بود. دستاوردهائی که در اروپا با دویست سال مبارزه به دست آمده بود، یکراست به دست آورد»!! بسیار بجاست اگر بپرسیم که آیا این آقا در عمر خویش، با هیچ کارگر ایرانی، هیچ گفتگوئی داشته است؟. اصلا از زندگی، کار و پیکار توده کارگر ایران، در طول صد سال و دو دهه اخیر هیچ کلامی شنیده یا خوانده است؟ اساسا هیچگاه، هیچ نیازی به چنین شناختی احساس کرده است؟!! تمامی شواهد بانگ می زنند که پاسخ همه پرسشها منفی است. او نه فقط از گذشته و حال توده های کارگر، از تاریخ جنبش کارگری ایران هیچ چیز نمی داند که اساسا با تاریخ مبارزه طبقاتی، حتی با تاریخ زندگی بشر فاقد هر میزان آشنائی است. جامعه ایران برخلاف آنچه وی می پندارد، سالها پیش از شروع قرن بیستم بر بستر انکشاف سرمایه داری افتاد، از همان زمان سیل سرمایه های خارجی به حوزه انباشت داخلی درقلمروهای مختلف به ویژه در پهنه تأسیسات پایه ای، راهسازی، تأسیس بنادر، احداث شبکه های برق، آب، مخابرات، راه آهن، کشتیرانی، در شیلات، معادن، صنایع جنگلی، نفت، انرژی سرازیر شد. این سرمایه ها با سرمایه های داخلی آمیختند و گسترش شیوه تولید سرمایه داری را شتاب بخشیدند. جنبش کارگری ایران قهرا و لاجرم از این زهدان سر بیرون آورد، در 1896 نخستین اعتصاب دویست نفری خود را در بندر انزلی سازمان داد و خواستار الغاء مالکیت سرمایه داران بر شیلات شد. خواستی که امروز، صد و بیست و پنج سال بعد هم به مغز مؤسس«اتحادیه آزاد کارگران» خطور نمی کند. طولی نکشید که کارگران چاپخانه ها در مراکز مختلف شروع به طغیان کردند، آنسان که دولت وقت را مجبور به عقب نشینی و قبول غالب خواست ها نمودند. آتش پیکار چاپچی ها به نساجی ها و سایر محیط های کار شعله کشید، آتشی که از آن روز تا امروز برای هیچ هفته ای خاموش نگردیده است، از اشتعال نیافتاده است، بالعکس هر روز از روز پیش،عظیم تر، سرکش تر و فراگیرتر شده است. در اردیبهشت 1308 خورشیدی، چهل و دو سال پیش از شروع دهه 50 مورد اشاره عظیم زاده منجمد و استادش آبراهامیان متحجر، در یک خیزش حماسی 11000 نفری، یکی از شکوهمندترین اعتصابات تاریخ جنبش کارگری دنیا را علیه عظیم ترین غول نفتی جهان روز و دیکتاتوری هار رضاخانی پاسدار پویه انکشاف سرمایه داری سازمان دادند. سراسر خوزستان را از اندیمشک تا بهبهان، از ایذه تا آبادان، آتشفشان جنگ علیه سرمایه و حاکمان درنده سرمایه داری کردند. مطالباتی را مطرح ساختند که عظیم زاده ها و آبراهامیان ها تا امروز هم طرح آنها را در ظرفیت توده های کارگر ایران نمی بینند!! با فراخوان آتشین خویش بیش از 20000 سکنه استثمارشونده و فرودست استان را به صف نیرومند اعتصاب ملحق ساختند، یکی از پرشکوه ترین صحنه های نقش آفرینی زنان کارگر را به نمایش نهادند. در مقابل کل ارتش، پلیس، قوای سرکوب رضاخان منفور دژخیم و در برابر عظیم الجثه ترین نیروی دریائی دنیای سرمایه داری، در مقابل ناوگان جنگی امپریالیست های درنده انگلیسی و زیر آتش توپخانه های ناوها، با عزم استور ایستادند و مقاومت کردند.
کارگران ایران چهل و دو سال پیش از «انقلاب صنعتی کوچک» آبراهامیان چنین نمودند. در فاصله میان 20 تا 32، سراسر جامعه را مسحور میدانداری های خود کردند. حماسی ترین همبستگی ها و همرزمی ها را متجلی ساختند. نان خالی فرزندان خود را در توفان مبارزات متحد با هم تقسیم کردند. از کرانه های خلیج تا سرخس سرود همپیوندی و همسنگری سر دادند، هر کجا دست به اعتصاب زدند، تمامی سکنه کارگر شهر را وارد میدان کارزار نمودند. بارها و به کرات شهرها را از دست قوای قهر و قتل عام آفرین سرمایه خارج ساختند. در شاهی و سمنان و تبریز و فراوان جاهای دیگر چنین کردند. در اصفهان با یکپارچگی و اتحادی شورانگیز، تمامی کارخانه ها را تعطیل و همزمان وسائل کار در دست از زاینده رود گذشتند و مجسمه پلید «پهلوی دوم» را به عنوان مظهر قدرت و حاکمیت و توحش سرمایه نقش بر زمین نمودند. کارگران اصفهان این کار را در شرائطی انجام دادند که احزاب ارتجاعی کارگرستیز مورد تکریم عظیم زاده، مجمله حزب بورژوازی اردوگاهی موسوم به «توده» در دفاع از سلطنت مشروطه و نظام بردگی مزدی به کثیف ترین فریبکاریها و نیرنگها علیه جنبش کارگری دست می یازیدند. پیشینه جنبش کارگری ایران درهمان دوره ای که عظیم زاده ها و آموزگاران اردوگاهی آنها، جامعه را برهوت تیره و تار فئودالی می دانند و توده کارگر را مشتی رعیت، بی تمدن، بدفرهنگ، عقب مانده می خوانند این است. کارگرستیزی غیرقابل توصیفی لازم است تا بتوان آن پیشینه را به شیوه این جماعت رسوا گزارش کرد. اما این جعل بافی به همین حد محدود نیست. خیل کثیر عظیم زاده ها نمی گویند، شاید نمی فهمند، چه بسا هیچ گاه هم نفهمند که آنچه مایه فروماندگی طبقه کارگر ایران از سازمانیابی جنبش ضد سرمایه داری خود شد، نه دهاتی بودن، عقب ماندگی، نامتمدنی و بیشعوری کارگران که سرکوب فیزیکی، فکری سیستماتیک سرمایه و نقش بازی خود این جماعت سندیکاساز و حزب باز، اسلاف اردوگاهی آنها، رفرمیسم راست سندیکالیستی و رفرمیسم چپ نمای سرمایه سالار به عنوان جزئی از دست اندرکاران این سرکوب بوده است. بورژوازی چپ نمای لنینی و اعقاب حزب توده ای آنها بودند که راه هر جنب و جوش ضد کار مزدی طبقه کارگر ایران را سد کردند، جنبش کارگری را از سنگر پیکار ضد سرمایه داری خارج نمودند، این جنبش را به دار قانون، حقوق، مدنیت و نظم سرمایه آویزان کردند، از رادیکالیسم طبقاتی خود تهی نمودند و تسلیم وحوش بورژوازی ساختند. همین کاری که امروز بهشتی ها، شهابی ها، عظیم زاده برای انجامش می کوشند. موهبت عظیمی برای طبقه کارگر است که این جماعت زیر فشار استیصال، انزوا و ورشکستگی قادر به ایفای چنان نقشی نیستند. اینان چنین کارنامه سیاهی دارند و حال با پرروئی زایدالوصفی عربده سر می دهند که طبقه کارگر ایران مادرزاد روستائی، کودن، بی تمدن و تشکل گریز بوده است!!!
عظیم زاده می گوید: «تشکلهای صنفی، سیاسی، حزبی، مدنی مقولاتی مربوط به سرمایه داری و بر آمده از این مناسبات هستند. سازمانیابی حزبی و سیاسی عالیترین شکل سازمانیابی در چهارچوب سرمایه داریست. نبود احزاب یک آسیب جدی در شکل گیری تشکلهای مستقل صنفی، مدنی است؟ نهادینه شدن حزبیت در یک جامعه یعنی وجود توازن قوای اجتماعی معین سیاسی بین حکومت و مردم، بر این بستر است که تشکلهای مستقل صنفی، مدنی سر بر می آرند. وجود احزاب و تحزب گرایی در بالاترین شکل زندگی اجتماعی، تسمه نقاله اقبال و رو آوری به سمت تشکیلات بین کارگران و معلمان و دیگر لایه های اجتماعی است» (نقل به اختصار)
فقط بدترین ایادی سرمایه هستند که به خود اجازه می دهند تا این گونه صریح و عریان به شستشوی مغزی توده کارگر پردازند و نسخه پیچی برای کفن و دفن جنبش کارگری در ساختار حاکمیت سرمایه را نوشداروی حیات کارگران جار زنند. دراینکه سازمانیابی حزبی، سندیکالیستی پدیده های مولود بسط و تسلط نظام بردگی مزدی هستند جای حرفی نیست، نکته اساسی جعل پردازی و وارونه بافی ناشیانه ای است که «رئیس اتحادیه آزاد کارگران» از این بدیهی ترین بدیهیات به عمل آورده و خورد کارگران می دهد. بورژوازی پرچمدار حزب آفرینی و سندیکاسازی بود، به این خاطر که برای فریب توده کارگر، مسخ شعور کارگران، تبدیل جنبش کارگری به پیاده نظم بدون هزینه خود، برای انجماد و دفن پویه پیکار ضد سرمایه داری طبقه کارگر در ساختار حاکمیت سرمایه به ساختن این نهادها نیاز داشت. لایه های مختلف بورژوازی تا پیش از صعود به قدرت سیاسی، در جدال با سلطنت، اشرافیت مالی، ملاکان زمین دار، اربابان کلیسا به کمک این تشکلها، خود را متحد و کارگران را پشت سر خویش صف می کردند. پس از تسخیر قدرت و تسلط بر ماشین دولتی نیز این نهادها را در وهله نخست یا اساسا برای خاکسپاری جنبش کارگری در گورستان نظم سرمایه می خواستند، اما در تسویه حساب های درونی خود، هم از آنها بیشترین استفاده را می بردند. کار یا کارهائی که حجم سهمگینی از کارنامه طبقاتی بورژوازی در دوره های مختلف تاریخی را تشکیل داده است. عظیم زاده به شکل بسیار زمختی ستایشگر این کارکرد سرمایه و مناسبات سرمایه داری، این شکل سرکوب فکری طبقه کارگر توسط بورژوازی است. آن را موهبتی سترگ برای کارگران می بیند!! و ناکامی طبقه سرمایه دار ایران در پیشبرد این جهتگیری را فاجعه دامنگیر جنبش کارگری می خواند!! بورژوازی اعم از حاکم یا اپوزیسون برای حصول هدف های بالا به حزب آفرینی، سندیکاسازی، رفرمیسم منحط اتحادیه ای، افراشتن بیرق دروغین «کمونیسم» بر بالای منار احزاب نیاز داشت و از آن برای زمینگیرسازی جنبش کارگری، رفع خطر کمونیسم لغو کار مزدی، برای تعطیل حتی الامقدور مبارزه طبقاتی توده کارگر عظیم ترین بهره ها را برد. راهبرد مبارزه طبقاتی کارگران دنیا این نبود که به حرف های اسلاف عظیم زاده ها گوش دهند، به این احزاب آویزان و در درون این اتحادیه ها، سندیکاها مدفون گردند، کاملا بالعکس آنها می توانستند و به اندازه کافی از این ظرفیت برخوردار بودند که راه تاریخی خود را روند، بر هستی اجتماعی و طبقاتی خویش تنند، شورائی و ضد سرمایه داری متشکل گردند، یک قدرت سازمان یافته شورائی ضد کار مزدی شوند. راه پیکار طبقاتی کارگران این بود اما زیر فشار قهر فیزیکی و فکری سرمایه از پیمودن این راه باز ماندند. اسلاف عظیم زاده، بهشتی، شهابی و دیگران در این گذر با تمامی توان در رکاب بورژوازی و علیه کارگران ایفای نقش کردند. همان نقشی که امروز خودشان برای ایفایش سر و دست می شکنند. آنچه در باره این جماعت، گذشته و حال آنان می توان و باید گفت این است که «آسیب شناسان» خود آسیب هستند. همیشه و همه جاغایت آمالشان آویزان ساختن توده های کارگر به دار قانون، حقوق و دولت سرمایه، شقه، شقه کردن جنبش کارگری، خارج ساختن طبقه کارگر از ریل جنگ ضد کار مزدی و صد البته تکدی هزینه این کار از بورژوازی برای متقاعد ساختن کارگران بوده است. جار و جنجال آنها پیرامون حق تشکل نیز ساختن نهادهائی برای ایفای این نقش سیاه ضد کارگری است. شهابی ها، بهشتی ها، عظیم زاده ها اگر کمترین تعلق خاطری به توده کارگر دارند مهمترین کاری که می توانند انجام دهند آنست که از سر راه سازمانیابی شورائی سراسری ضد سرمایه داری جنبش کارگری کنار روند. شاید این بهترین کاری باشد که از دست امثال آنها ساخته است. صریح تر بگوئیم، این کمترین انتظاری است که کارگران آگاه ایران، حتی توده وسیع کارگر از این عده دارند، این را خودشان نیز بسیار خوب می دانند، بهشتی در همین کنفرانس تصریح می کند که کارگران بخش آموزش هیچ رغبتی به شنود حرفها، نظرات و «رهنمودهای» او ندارند. این واقعیت کاملا زمختی است که تمامی شرکت کنندگان و سخنرانان به آن اذعان دارند، اساسا کلاب هاوس «آسیب شناسی» این جماعت بر ساحل همین معضل لنگر انداخته است. بسان «سوته دلان» به دور هم گرد آمده اند تا بیزاری و انزجار توده کارگر از خویش و از دکه های سندیکالیستی خود را به سوک بنشینند. تا در این سوک نشینی راهی برای متوهم ساختن کارگران به خود جستجو نمایند!!. اما تقلای آن ها سخت سترون و عبث می باشد. انزوای آنان، آنچه را آسیب می خوانند، دلیل واقعی فرار توده کارگر از آنها و سندیکاهایشان بسیار روشن است. سندیکالیسم راه پیکار توده کارگر نیست. سد سهمگینی است که سرمایه بر سر راه مبارزه طبقاتی آنان کشیده و معماری کرده است. بهشتی ها، شهابی ها، عظیم زاده ها و اسلاف سندیکالیست یا حزب نشین آنها بیش از یک قرن است که در خدمت ارتجاع بورژوازی نقش این سد را بازی نموده اند. با این نقش بازی در آنچه سرمایه داری در طول سده بیستم بر سر طبقه کارگر و جنبش کارگری جهانی آورده است، به اندازه کافی سهیم شده اند. حق مسلم توده کارگر است که از آنها دوری جویند و پیشنهاد صریح ما این است که با جمع کردن بساط سندیکاسازی و حزب بازی، فعال سازمانیابی سراسری جنبش شورائی ضد سرمایه داری طبقه خویش شوند. کارگران ضد سرمایه داری