یک سال را پشت سر نهادیم، به عنوان یک طبقه به کارنامه سال خود نگاه کنیم. آمارها، رسمی، نارسمی، دقیق یا تخمینی بانگ می زنند که بالغ بر 60 هزار تریلیون تومان سرمایه و کالا در شکل های مختلف تولید کرده ایم. کل آحاد طبقه ما کمی بیش از 50 میلیون است. از این تعداد بیش از 30 میلیون به دهکهای در آمدی اول تا سوم و حدود 20 میلیون به دهکهای چهارم تا ششم تعلق دارند. امتوسط افراد خانوار را 3 در نظر گیریم، شمار خانوارهای سه دهک اول 10 میلیون و سه دهک دوم در بالاترین تخمین 7 میلیون است. با چشم پوشی خوشبینانه از تراکم جمعیتی کارگران در دهک های کم درآمدتر نسبت به درآمدهای نسبی افزونتر، متوسط درآمد ماهانه هر خانوار در بخش نخست دو میلیون و دویست و پنجاه هزار تومان و میانگین عایدات هر خانوار در بخش دوم 3 میلیون و 600 هزار تومان است. اگر این درآمدها را که مزد دریافتی کارگران شاغل هر خانوار است سالانه حساب کنیم 30 میلیون اول بالغ بر 22 تریلیون و 500 میلیارد تومان و 7 میلیون دوم حدود 25 تریلیون و 200 میلیارد، جمعا کمتر از 48 تریلیون تومان مزد دریافت کرده اند. رقم 48 تریلیون را با 60 هزار تریلیون تومان ارزش حاصل کار و تولید طبقه خود قیاس کنیم. دومی 1250 برابر اولی است. غیرقابل انکار است که در جهان سرمایه داری کلا و در جهنم سرمایه داری ایران به طور بسیار اخص، ارقام واجد صحت چندانی نیستند. بیائیم ارزش کل محصول کار سالانه کارگران را نصف کنیم، بگوئیم که فشار بحران و طوفان تحریم ها این ارزش را به نصف رسانده است!!. مزدهای دریافتی کارگران را هم حاتم وار، نشسته بر بال خیال به جای 48 تریلیون 100 تریلیون پنداریم!!، حتی در این صورت نیز سهم ما از کل حاصل کار و تولیدمان یک از 300 بوده است. آیا قیاس این دو رقم کافی نیست تا سلول، سلول وجودمان دچار زلزله گردد؟. 30 هزار تریلیون تومان کار تحویل طبقه سرمایه دار و دولت درنده اسلامی سرمایه داده ایم، فقط 100 تریلیون تومان مزد گرفته ایم!!! اگر باز هم باور داده ها دشوار است!! لطفا به سر و وضع خود، به سفره خالی کودکان خود، به لباس، خوراک، دارو، درمان آنها نظر اندازیم. این همه فقر، فلاکت، گرسنگی، برهنگی، رنجهای کشنده جسم، سوهان های سمی خراشکار روح که زمین و زمان را برای ما دوزخ مشتعل با شعله های غیرقابل مهار قهر کرده است از کجا می آیند؟!! از همین جا می جوشند. نوروز است، خردسالان و جوانان ما لباس می خواهند قادر به خرید نیستیم، احساس زبونی می کنیم، درد می کشیم، آرزوی مرگ می کنیم، همه دنیا را در حال تحقیر و ملامت خود می بینیم، پاسخی برای کودکان معصوم نداریم، رنجها، مصیبت های سرکش تر و بسیار آزاردهنده تری بر سرمان می شورند. بیماری همسر، سرطان دختر، نداشتن هیچ تأمین اجتماعی، هیچ بیمه قابل اعتماد درمانی، دردهائی که از برهنگی و گرسنگی جانکاه تر، روانفرساتر هستند. فقط خاص این و آن خانوار ما نیست. هر روز روزنامه ها، همین روزنامه های هزاران بار سانسور شده، از صدها تیغ ممیزی گذشته تشریح می کنند که پایتخت اسلامی سرمایه داری چندین میلیون کودک زباله گرد مبتلا به انواع بیماریها دارد، کودکانی که هر روز دو شیفت کاری، دهها تن زباله را جا به جا می کنند تا شاید از این طریق قوت لایموتی به دست آرند. شبها در آلونکهای تیره و تار بیتوته می کنند، اما در همان جا نیز از شر تهاجم اشرار در امان نیستند، مورد یورش قرار می گیرند، آماج تجاوز و تعرض واقع می گردند. وضع کودکان طبقه ما این است. کدام خانواده کارگری را سراغ دارید که در درون خود یک یا چند مریض ندارد. بیمارانی که در بیشتر اوقات دردهای لاعلاج دارند، برای مدوا نیازمند هزینه اند، احتیاج به دارو دارند. هیچ کدام این امکانات در اختیار نیست. در شرح این بدبختی ها اندکی مکث کنیم به سراغ 60 هزار تریلیون و 48 تریلیون، نه سراغ همان 30 هزار تریلیون و 100 تریلیون برویم. کل این مصیبت ها، فاجعه ها، در فقر سوختن ها، با بیماری پرپر شدن ها، تحمل کوه آساترین حقارت ها، خرد شدن زیر فشار زبونیها، کشیدن بار طاعونی ترین توهین ها، همگی ریشه در همین جا، در استثمار جنایتکارانه سرمایه داری ریشه دارند. فرزندان ما مریض جسمی و روحی این استثمار سبعانه وحشت انگیزند.
مطابق محافظه کارترین و خوشبینانه ترین آمارهای مندرج در روزنامه های رژیم و گزارش رسمی سازمان بهزیستی کشور، حدود 19 میلیون از 50 میلیون نفوس توده های کارگر ایران حاشیه نشین، زاغه نشین هستند، در حلبی آبادها و کومه های اطراف شهرها در سه هزار ناحیه مجزا زندگی می کنند، به لحاظ آب، برق، درمانگاه، آموزش و سایر امکانات زیستی، معیشتی در بدترین وضعیت به سر می برند، همین چند سال پیش عباس آخوندی وزیر مسکن جمهوری اسلامی تصریح نمود که 15 میلیون انسان «بدمسکن» بعلاوه 8 میلیون نفر خرابه نشین در حاشیه های بیرونی و درونی شهر ها داریم. جماعتی که یک به یک، افراد طبقه ما را تشکیل می دهند. سوای اینها، 8 میلیون از 50 میلیون نفوس نفرین شدگان همزنجیرمان هم به صورت اجاره نشین زندگی می کنند!! آنها اسیر این وضعیت وخیم، درناک، سوزناک هستند و در همان حال فقط در شهر تهران، بیش از 2 میلیون مستغلات خالی تحت مالکیت سرمایه داران وجود دارد، مستغلاتی که کار پرداخت نشده همین کارگران است، به سرمایه طبقه سرمایه دار تبدیل شده و در انتظار فروش و تحصیل سودهای طلائی هوش ربا، فاقد هر سکنه هستند. اجاره نشینی بر پایه تمامی گزارش های منتشر شده از همه نهادهای ذیربط رژیم سرمایه هر سال از سال پیش افزون تر گردیده است. در طول دهه نود رشد سرسام آور داشته است از 12% در سال 1365 به 23% در سال 86، حدود 27% در سال 90، بالای 38% در 99 رشد کرده است. سهم اجاره بها در کل بهای نیروی کار طبقه کارگر هم در قیاس با متوسط جهانی این سهم بالغ بر سه برابر شده است!!.
وضع روزمان به اختصار، تیترگونه چنین است. به مبارزات و کارنامه کارزارهایمان نگاه کنیم، درد این بخش از درد گرسنگیها، آوراگی ها، بی داروئی ها، خفت ها، بسیار جانکاه تر و کوبنده تر است. در شش ماهه نخست سال به طور متوسط هر یک ماه کمتر از 350 اعتصاب بزرگ و کوچک را سازمان داده ایم. از این اعتصاب ها هیچ چیز به دست نیاوردیم، زیرا اعتصاب ها تجلی قدرت واقعی طبقه ما علیه سرمایه و دولتش نبود، در چهاردیواری تنگ این و آن کارخانه، به شکل یک جمعیت حقیر 100 تا 500 نفری گسسته و جراحی شده از پیکر طبقه 50 میلیونی خود، خواستار افزایش مرد بیشتر شدیم. سرمایه داران و دولتشان ما را به هیچ گرفتند، هیچ وقعی نگذاشتند، زیرا در این سطح اعتراض و با این گسستگی زنجیره قدرت مطلقا توان تحمیل خواست های خود نداشتیم. آنها قدرت دارند، زبان زور می فهمند و آنچه می تواند آنان را به عقب نشینی و تسلیم مجبور کند فقط قدرت متحد، سازمان یافته، شورائی و ضد سرمایه داری ما است، قدرتی که صد سال است هیچ گامی برای متشکل نمودنش بر نداشته ایم، قصد برداشتن نیز نداریم!!! به جای آن فعالان، پیشکوتان و رهبرانمان ویترین نشین کسب و کار احزاب شده اند، نفع خود را در همزانوئی با اعاظم و نخبگان منجی دیده اند و ما توده عظیم کارگر نیز هیچ گامی برای حل این معضل، برای غلبه بر این مشکل برنداشته ایم. از اعتصابات نتیجه نگرفتیم، سرکوب شدیم، به زندان افتادیم، راهی شکنجه گاهها گردیدیم، از پا در آمدیم، شکست خوردیم، شکستها را به زنجیره طویل شکست های چندین ساله و چندین دهه اضافه نمودیم، خود را در بن بست دیدیم، حاضر به جستجوی روزنه برای خروج از بن بست نشدیم، فرسودیم و همان اعتصابات را هم دستخوش تعطیلی و افت فاحش ساختیم.
اعتصابات تنها شکل کارزار نبود. در نیمه دوم این سال جوانان طبقه ما زیر شلاق همان محرومیت ها، حقارت ها، ذلتها که گفته شد به خیابان ریختند، آنها مسموم ترین، مهلک ترین، مخوف ترین جراحات استثمار سرمایه داری و ستمکشی، فلاکت مولود سرمایه داری را بر جسم، روان خود داشتند اما وقتی وارد خیابان شدند به گونه ای اسرارآمیز، مثل جادو، جنبل شده ها شعار «زن، زندگی، آزادی» سر دادند!! پرسیدیم این شعار چه ربطی به کوه سیه روزی های ما دارد، گفتند شما پیران، سالخوردگان، غیرمدرن ها، ناسکولارها معنی این شعار را نمی فهمید!! خزانه اسرار است، گنجینه افسون است. همه چیز در آن هست، معجزه می کند، «غیب و شهود» را به شورش عظمی وا می دارد، جهان را دستخوش تلاطم می کند و به سمت رهائی آخرین می راند!! نسل جوان، حیرت و اعجاب دامنگیر ما را این چنین پاسخ گفت و ما مات فرو ماندیم که چه باید بکنیم، کمی این طرف تر دیدیم که رادیو زمانه، تلویزیون «من و تو» رضا پهلوی، فرح دیبا، پمپئو، مکرون، پرویز ثابتی، وایمرز، بی بی سی، توده ای ها، راه کارگریها، حزب کمونیست کارگریها، حزب کمونیستی ها، شاخه های اکثریت، جمهوری خواهان، سلطنت طلبان، اصلاح طلبان لائیک، کثرت گرایان، دموکراسی خواهان، همه و همه عین حرفهای جوانان را می زنند. سراسر عالم به خاطر حمایت از خیزش آنها خیز گرفته، شجاعت ها، جسارت ها، کشفیات، ابتکارات، خلاقیت های پرشکوهشان را دستمایه سرودن چکامه ها می کنند!! رخداد حیرت آوری که برای ما رمزآمیز ماند، فریادهای سرنگون باد جمهوری اسلامی آنان را تحسین کردیم، مرگ بر خامنه ای این عزیزان را ستودیم، وقتی که بر مراکز قدرت پلیسی و سرکوب رژیم آتش انداختند، به وجد افتادیم، از اینکه حوزه های علمیه را طعمه آتش قهر خود کردند خوشحال شدیم. آتش کشیدن روسری ها را جشن گرفتیم و آن را کار انجام نداده خود خواندیم. اما مطلقا باور کردنی نبود که نسل جوان طبقه ما این چنین شجاع، جسور، دلیر، بی باک، پرشور، آهنین عزم به خیابان ریزند، اما در باره کوهساران فقر، بی آبی، برهنگی، فلاکت، بیماری، بی آموزشی، بی سرپناهی، گرسنگی، تحقیر، زبونی و سیه روزی های سنگین بر سر خود کلامی بر زبان نیاورد. اندک، اندک فهمیدیم که اینجا هم، این بار هم مصادره شده ایم، به گروگان در آمده ایم، نسل عاصی طبقه ما با آتشفشان سرکش بدبختی ها، مشکلات و محرومیت های طبقه خود تفتان و مشتعل شده است، ذوب گردیده، سیلاب شده، وارد خیابان شده اما باز هم بورژوازی اپوزیسیون است که عنان قدرت این سیل را در اختیار دارد. خودش اینجا نیست اما افکار، اراده، راهبردها و راه حلهایش حکم می راند. دریافتیم که در چنبره تکرار تاریخ قرار گرفته ایم، سرنوشت سال 57 را پیدا نموده ایم، در آنجا توسط فاشیسم درنده اسلامی بورژوازی مصادره شدیم و اینک 45 سال بعد توسط رقبای معزول و مغضوب همان فاشیست ها به گروگان در می آئیم تا ساز و برگ عروج اپوزیسیون به عرش قدرت گردیم. سعی کردیم سپر بلای جان فرزندانمان باشیم، جلو گلوله ها رویم تا جان آنان را نجات دهیم اما جنبش آنها را به هیج وجه جنبش خود ندیدیم، وحشتناکتر از وحشتناک بود، اعتصابات 6000 درسال بی نتیجه مانده بود، قادر به شکستن بن بست نشدیم، خیزش نسل جوان خود را در گروگان می بینیم، همه اینها با هم هجوم می آورند، هم اکنون زیر فشار کل این ناکامی ها، هجوم ها، سرگردانی ها هستیم. پرسش چه باید کرد و چه می توان نمود سرکش تر و توفنده تر از همیشه ما را در خود می پیچد و پاسخ ما به این سؤال چندان ناروشن نیست. یک چیز را خوب می دانیم، باید خود، طبقه خود، قدرت طبقه خود، جنبش آگاه طبقاتی خویش شویم، یک جنبش سازمان یافته، شورائی، آگاه و ضد سرمایه داری شویم. مادام که چنین نشویم هیچ نیستیم، فقط به میزانی که در این راه گام برداریم، به همان اندازه از هیچی فاصله می گیریم، قدرت می شویم، طبقه خود می گردیم، در سنگر پیکار واقعی خود مستقر می گردیم. هیچ چاره ای نداریم جز آنکه در این مسیر قرار گیریم. باید مطالبات طبقه خود را با سر ضد سرمایه داری فرموله و اعلام کنیم، حول این خواست ها و برای تحقق آنها سنگر افرازیم، مطالبات و انتظاراتی که تجلی جنگ ما علیه سرمایه داری در همین سطح نازل آرایش قوا و صف آرائی باشد. پیشنهاد این است که خواست ها را چنین پیش کشیم و خاکریز پیکار کنیم.
1 – خوراک، پوشاک، مسکن، دارو، درمان، آموزش، نگهداری کودکان، سالمندان و معلولان، آب، برق، گاز، وسائل خانه، مایحتاج زندگی را ازسیطره داد و ستد کالائی، پولی سرمایه داری خارج سازیم. تحقق این خواست ولو کامل، ضربه ای بر پیکر سرمایه داری نیست، حکایت خروش کمتر شط سود هم نیست. اما تعرضی آگاه برای تغییر ریل کارزار از اصلاح طلبی مسالمت آمیز یا میلیتانت به مبارزه طبقاتی ضد سرمایه داری است. تحمیل کل مطالبه فوق بر بورژوازی در پروسه پیکار محقق می گردد. اساس آنست که ضمن بیرون کشیدن حجم هر چه سنگین تر حاصل کار از چنگال سرمایه داران و بستن سد بر سر راه سرمایه شدن آن، شالوده مزدبگیری نیز آماج تعرض و فروریزی قرار گیرد،
2 – هیچ نهاد قدرت بالای سر توده کارگر یا کلا جامعه، حق هیچ دخالت مزاحمت آمیز در زندگی هیچ انسانی را ندارد. هر شکل سلب آزادی، هر تجاوز به انتخاب و اعمال اراده آزاد هر فرد، هر امر و نهی پیرامون نوع پوشاک، باور، مرام، مذهب، فعالیت هر فرد نقض بنیاد آزادی و حقوق اولیه کل انسانها است.
3- کار خانگی در شکل نگهداری و پرورش کودکان، مراقبت از سالمندان، معلولان، آشپزی، نظافت، مانند اینها محو شود، تا پیش از امحاء، هر ساعت کار خانگی عین اشتغال، دارای مکان، مصداق، اعتبار هر کار اجتماعی دیگر شود. وابستگی اقتصادی زن، به همسر یا اولاد به والدین از میان برود. از این طریق ریشه مردسالاری، تبعیضات بشرستیزانه جنسیتی خشکیده شود.
4 – اعدام عین قتل به حساب آید و سلب حق حیات هر فرد جنایت علیه بشریت قلمداد شود
5 – کل زندانیان اعم از معترضان ضد رژیم یا هر محکوم و متهم مجبور به «خلاف» هر چه فوری تر و بدون هیچ قید و شرط آزاد شود،
6 – ریشه کل آلودگیهای زیست محیطی، مسموم سازی و بیماری زائی غذاها در عمق هستی سرمایه قرار دارد، برای مبارزه با آن باید راه تغییر بنیادی، در شیرازه تولید و نظم سرمایه داری پیش گرفت. باید همه صنایع مضر و غیر لازم را تعطیل کرد.
7 – خواستار برپائی جامعه ای هستیم که در آن بنیاد هر گونه تفاوت معیشتی، رفاهی، بهداشتی، درمانی، آموزشی، حقوقی، اجتماعی میان افراد متلاشی شده است، جامعه ای که درآن هیچ کس خود را اسیر هیچ تبعیضی نبیند، هیچ فردی احساس فارس، لر، کرد، ترک، بلوچ، گیلک، عرب، اروپائی، آسیائی بودن نکند، همه خود را انسان بینند و دارای حقوق کاملا برابر یابند.
با این خواستها و افراختن بیرق تحقق آنها به جنگ سرمایه رویم، سرمایه داری با دولتش، زرادخانه های نظامی و ارتش های جنگ افروزش، حوزه های علمیه و کل نهادهای سرکوب فیزیکی و فکری اش به جنگ ما خواهد آمد. این جنگ بدون آنکه خود را سراسری، شورائی، ضد سرمایه داری سازمان دهیم و یک قدرت سراسری پیکار شویم ممکن نیست. دست به کار برپائی این قدرت شویم. همه اینها آسان نیست اما صد در صد ممکن و مقدور است، بسیار مقدورتر و سهل الحصول تر از تحمل بدبختی ها، استثمار، ستم و سیه روزی که بر سرمان آوار است.
امید خرم
آستانه حلول سال 1402