زمانی که فقر و گرسنگی زندگی توده های وسیع کارگر را در خود می بلعد. هنگامی که کارگر زیر فشار نداری و بیکاری، قادر به تهیه نان خالی برای زنده ماندن فرزندش نیست. کودک بیمارش در حال سپردن جان است و هیچ پولی برای بردن او نزد دکتر یا انتقال به بیمارستان ندارد، هیچ ریالی برای خرید داروی زن و فرزند مریض خویش پیدا نمی کند، هنگامی که هر روز دو شیفت کار می کند اما مزدش کفاف اجاره بهای کومه مسکونی را نمی دهد، وقتی
که هزینه ثبت نام سال مدرسه اولاد را دارا نیست، از عهده خرید لباس فرزندان بر نمی آید، هنگامی که کل این بلاها و مصیبت ها بر سر کارگر آوار است، اما دردی بسیار عظیم تر، سهمگین تر، خرد کننده تر، مهلک تر و کوبنده تر از همه این دردها او را در خود پیچیده است. زمانی که هیچ کورسوی امیدی از هیچ طرف ساطع نیست. کارگر خود را در میدان مشتعل کارزار علیه این بدبختی ها، فاجعه ها، مصیبت ها نمی بیند، مبارزاتش را در بن بست دیده است، از سالیان متمادی پیکار هیچ طرفی بر نبسته است، شکست ها او را به فرسایش و یأس انداخته است. آری در چنین وضعی است که «آفتابه دزدی»، برداشتن یک ساندویچ از این یا آن دکه، فروش مواد مخدر، تن فروشی، فروختن اعضای بدن، کودک فروشی، «دستبرد» به مقداری کابل و سیم برق با هدف فروش پرمخاطره، آری این ها، راه ادامه حیات طبقه ای می گردد که آفریدگار کوهساران عظیم سرمایه و رودهای پرخروش سود است. این وضع دهشتناک و دهشت زا است. بر کارگرانی که به این روز می افتند باید خون گریست و بخش مهمی از طبقه کارگر ایران دیری است که به این وضعیت سقوط کرده است. جنبش کارگری ایران به یمن سرکوب های فاحش صد ساله، گمراه آفرینی های صد ساله احزاب منجی پرچمدار دموکراسی، به یمن صد سال چرخیدن کارگران در این تاریکی زارها و برهوت ها، امروز مفلوک تر از همیشه، گرسنه تر از همه وقت و شکست خورده تر از همه دوره ها روی نهادن به این کارها را جایگزین کارزار طبقاتی ضد سرمایه داری خود کرده است!!!
وضع این گونه است و پرسش ما از یکایک آحاد کارگران اما به طور خاص از نسل جوان طبقه کارگر، از میلیونها دختر و پسر جوان کارگرزاده بیکار، شاغل، دانشجو، دانش آموز این است که آیا زمان بازکاوی و بازبینی کارنامه طولانی پیکار فرا نرسیده است؟؟ آیا باز هم باید کل آنچه را که سرمایه تاریخا بر سر طبقه ما و به طور مشخص و ملموس در طول این صد سال در جهنم گند و دهشت سرمایه داری ایران بر سر نسلهای متوالی طبقه کارگر ایران آورده است به دست فراموشی بسپاریم، به چشم اغماض بنگریم، زیر بیرق انقلاب به خیابان ریزیم و شعار مریخی «زن، زندگی، آزادی» سر دهیم؟؟!! آیا وقت آن نرسیده است که فشار مرگزای استثمار سرمایه، گرسنگی، فقر، فلاکت، بی خانمانی آفریده سرمایه، آلودگی های زیست محیطی پاندمی مرگ آفرین سرمایه، آپارتاید جنسیتی مولود مستقیم نظام بشرکش سرمایه داری، بی داروئی، بی بهداشتی، بی آموزشی، بی دکتری مخلوق سرمایه داری و کوهساز عظیم بلایای دیگر این نظام درنده اختاپوسی را آماج اعتراض کنیم. آیا وقت آن نشده که خارج سازی کل معاش، درمان، دارو، آموزش، نگهداری سالمندان، مسکن، آب، برق، گاز، رفاه اجتماعی کامل کل انسانها از سیطره داد و ستد پولی، کالائی سرمایه داری را بیرق سرخ و افتخارآمیز شورش خود سازیم؟!! آیا وقت آن نرسیده است که رژیم ستیزی توخالی فراطبقاتی دموکراسی پردازانه از بیخ و بن شکست آمیز را با پیکار برای نابودی هر دولت بالای سر جایگزین کنیم، آیا زمان آن نیست که پیکار علیه هر شکل تبعیضات جنایتکارانه جنسیتی، مردسالاری، پوشش اجباری سنگر پیوسته ای از جنگ واقعی ضد سرمایه داری سازیم. آیا وقت آن نرسیده است که به جای مشتی جوان با کل لشکر عظیم طبقاتی خود وارد میدان کارزار شویم. آیا زمان قبول این واقعیت فرا نیامده است که آنچه در این چند جمله آمد تنها راه است و کل راههای دیگر تاریخا به شکست انجامیده و برای همیشه مهر ابطال خورده است. برای قبول این واقعیت حتی یک ثانیه هم بسیار دیر است ما یقین قاطع داریم.
کارگران ضد سرمایه داری
یکم امرداد ۱۴۰۱