زنان از زمان تولد مورد ستم و رفتارهای تبعیض آمیز قرار میگیرند. مادران، به دنبال باید و نبایدهایی که دیدهاند و خود با آن رشد کردهاند نسبت به دخترانشان رفتار می کنند و پدران به آن مهر تایید میزنند. رفتارهایی در تمام لحظات زندگی یک انسان، لحظاتی که زیر نگاههای مداخله گر و آمرانه سپری می شوند، نگاههایی که فرصت هر گونه آزادی و اختیار در مورد بدن، رفتار، عواطف و افکار را از زنان می گیرد و آنان را به یک انسال مطیع و ضعیف مبدل می سازد. چه چیزی موجب میشود که زنان تا به این حد از مردان ناچیزتر به حساب آیند؟ چرا این نابرابری، طبیعیترین حقیقت موجود دانسته می شود و تقدیس می گردد؟ این رفتارهای تبعیض آمیز چرا و با چه منطقی شکل گرفته و ماندگار شدهاند؟
این افکار و باور و سنت ها را، چه آنهایی که درون خانواده و چه آنهایی که از طریق جامعه اشاعه می یابند، نمیتوان بدون بررسی ارتباط ارگانیک و تنگاتنگ آنها با شیوه زندگی یا مناسبات اقتصادی – اجتماعی درک نمود. دنیای امروزی در نقطه نقطه اش جهان سرمایه داری است. در این شیوه زندگی یعنی در شیوه تولید سرمایهداری همه چیز بر پایه سود و انباشت سرمایه برنامه ریزی میشود، رشد و تربیت کودکان نیز بر همین اساس شکل میگیرد. وسایل بازی و رشد ذهنی کودکان دختر از پیش برنامه ریزی میشود. دختران مشغول بازی با عروسک و اسباب بازی های مختص خانه داری میشوند و از سنین کودکی یاد میگیرند که چطور باید کارهای خانه را انجام دهند، به آن علاقه مند باشند و آن را وظیفه خود بدانند. خانه داری جایگاهی بسیار مهم و تاثیرگذار در چرخه ارزش افزایی سرمایه دارد. سرمایه همواره تمایل به کاستن از کار لازم (کاری که بابت آن و برای تجدید قوای نیروی کار، به کارگر مزد پرداخت میشود) و افزودن به کار اضافی (کاری که در قبال انجامش مزدی پرداخت نمیشود و ارزش اضافی را برای صاحب سرمایه به ارمغان میآورد) دارد. سرمایه از طریق کارخانگی رایگان، هزینه تولید خود را به میزان بسیار هنگفتی پایین میآورد و کل هزینههای پرورش نیروی کار، کل هزینه ایجاد مهد کودک و هزینههای نگهداری سالمندان و پیران را به نفع طبقه سرمایهدار، به نفع کل سرمایه اجتماعی و در جهت فوران نرخ اضافه ارزشها بر دوش طبقه ما آوار میکند. زنان با انجام کار خانگی به واقع به عنوان نیروی کار کاملا رایگان که همزمان کار چند نفر را انجام میدهند مورد استثمار قرار میگیرند. آنان مدیریت عاطفی خانواده، تربیت و رسیدگی به تحصیل فرزندان، پخت و پز و تهیه مواد غذایی، شست و شو و نظافت منزل و نگهداری از سالمندان را به صورت تمام وقت انجام میدهند و در مقابل آن هیچ حقوقی دریافت نمیکنند، مرخصی و ایام تعطیلی ندارند، از داشتن بیمه برای معافیت از کار و تامین معاش در دوران سالمندی نیز محروم هستند. زنان باید جنس دوم باشند تا بتوان کار سخت و طاقت فرسا و تمام نشدنی خانگی را به آنان تحمیل کرد. سرمایه داری همچنین به کار بیرون از خانه زنان نیز نیاز دارد. با تلقی خانه داری به عنوان وظیفه اصلی زنان، می توان کار خارج از خانه آنان را کاری غیر ضروری و موقتی تلقی کرد، آنها را با مزد کمتری به کار گرفت و مطیعتر و زبونتر در محیط کار استثمار کرد.
سرمایهداری در طول دهههای اخیر، پروسه تولید سود خود را به درون خانه های کارگران کشانده است و زنان را مجبور ساخته تا در کنار خانه داری، برای نجات از فقر و فلاکت، با نازلترین دستمزدها به خیاطی و بسته بندی و سبزی پاک کنی و تایپ و ترجمه و کارهای شاق دیگر برای صاحبان سرمایه بپردازند. سرمایهداری به ویژه در دوران بحران که ذاتی سرمایهداری است به یمن کار خانگی زنان، مردان کارگر را مجبور به اضافه کاری میسازد و نیروی کار شاغل خود را تا نصف کاهش میدهد. کار خانگی زنان کارگر، اهرمی بسیار کارساز در دست سرمایه برای مقابله با گرایش کاهش نرخ سودها است.
سرمایهداری با رشد صنعتی و تشکیل جوامع سرمایهداری بسیاری از مناسبات و نهادهای جوامع پیشین را در جهت منافع خود تغییر داد و آنچه را که برایش سودمند بود حفظ کرد و بر درست بودن آن پای فشرد. تبعیضهای جنسیتی، قومی و نژادی از مواردی بود که در هر جامعهای متناسب با فرهنگ آن جامعه بومی سازی و به امری طبیعی تبدیل شد. از جمله نهادهایی که تماما در جهت منافع بورژوازی و مناسبات سرمایهداری بود خانواده است. سرمایهداری از طریق در اختیار گرفتن و شکل دادن ایدئولوژی مرد خانواده، ایدئولوژی طبقه حاکم را از طریق خانواده به زن و فرزندان که نیروی کار آتی را تشکیل میدهند تحمیل کرد. با واگذاری اختیار زن به مرد و به تملک او در آوردن زن و فرزندان، نقش زن را به عنوان یک انسان ضعیف تثبیت کرد و تمام این رفتارها را با مذهب و تقدیس نهاد خانواده نهادینه ساخت. از این طریق زن را از تمام اختیارات انسانی خود ساقط و او را به انسانی کاملا مطیع و فرمان بردار و نیازمند دیگری مبدل کرد. در این نظام، جایگاه زن در تمام ابعاد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به عنوان جنس دوم تعریف می شود. تبعیضات جنسیتی، سنت جوامع ماقبل سرمایهداری است، اما هم اینک، ساز و کارهای متناسب چرخه ارزش افزایی سرمایهاند و ثانیه به ثانیه توسط این شیوه تولید و به عنوان شروط بقای این نظام بازتولید و ماندگار میگردند.
خانه داری موجب فرسودن و تباهی فکر و ذهن و روحیات زنان میشود. محروم بودن زن خانه دار از کار در محیط جمعی، امکان رشد و پویایی و نشاط و نیز امکان تعامل با همزنجیران و انتقال تجربیات و مبارزه علیه ستمی که بر او وارد میشود را از وی میگیرد. مبارزه علیه این استثمار، تبعیضات و ستم بر زنان بدون اینکه به صورت مستقیم نابودی نظام بردگی مزدی و سرمایه داری را هدف قرار دهد راه به جایی نخواهد برد. آنچه در جهان تحت عنوان «جنبش زنان»، فمینیسم و فمینیسم اسلامی! حضور دارد، ریشه های واقعی ستم بر زنان و نقش ضد انسانی نظام سرمایه داری را پرده پوشی می کند. آنچه این جنبشها تحت عنوان « مبارزه برای حق برابر زنان با مردان جهت دستیابی به نهادهای مدیریتی و ریاست جمهوری»، تبلیغ می کنند صرفا راه گشای زنان بورژوا است تا در نهادهای برنامه ریزی و اجرائی و قدرت سرمایه سهیم و شریک شوند. معضل بنیادی میلیونها زن خانه دار، کشاورز، کارمند، معلم و پرستار این است که برده نظام مزدبگیری هستند، استثمار می شوند و ساقط از هر نوع حق دخالت آزاد انسانی در سرنوشت کار و محصول کار و زندگی خویش اند. جنجال « رهایی زنان» در ایران، راهکار اپوزیسیونهای بورژوایی برای گسترش پایه های نفوذ و قدرت خویش در مقابل جمهوری اسلامی است. آنها با همه توان به شستشوی مغزی ما میپردازند و القا میکنند که آنچه جمهوری اسلامی علیه زنان انجام داده و میدهد، ناشی از دینی بودن دولت است و ربطی به سرمایهداری ندارد!! واقعیت این است که در ایران، سرمایه با سلاح دین، آزادیها را از زنان سلب و حقوق انسانی آنان را پایمال میکند و در بسیاری از کشورها با سلاح های دیگر به این جنایت گری می پردازد.
اما لازم است به یک نکته بسیار مهم دیگر هم بپردازیم و آن این است که چرا در کشورهای پیشرفته سرمایه داری امریکا، کانادا، اروپای غربی و شمالی موقعیت زنان در مقایسه با وضعیت زنان ایران و اکثر کشورهای جهان مناسب تر است؟ در این کشورها هم، زنان جنس دوم تلقی می شوند، وظیفه اصلی آنان خانه داری است، در محیط کار دستمزد کمتری می گیرند، مورد تعرض جنسی هستند، به عنوان کالای جنسی برای تبلیغات استفاده می شوند، سوژه متداول شوخیها و جوکهای مرسوم و اصطلاحات عامیانه جنسیتی و تحقیرآمیز هستند، اما در انجا از خشونتهای بدنی علیه زنان در خانواده، سختگیری های افراطی پدر و برادر و بزرگترها، قتلهای ناموسی، اسید پاشی و سنگسار، احکام ارث، مهریه و قوانین مرد سالارانه خانواده و بسیاری از تبعیضات جنسی آوار شده بر زندگی زنان ایرانی تقریبا اثری نیست. چرا وضعیت زنان در ایران بسیار وخیم تر است؟ چرا در جوامع پیشرفته سرمایه داری بسیاری از این توحشها وجود ندارد و بسیاری از رسوم و سنن فسیل شده اعصار گذشته دور ریخته شده است؟ جوابهای مرسوم از این قرار است که در آنجا دین از دولت جداست، غربی ها با فرهنگ اند و ایرانیان فرهنگ عقب افتاده دارند!! نگاهی سریع به تاریخ سرمایه داری غرب به وضوح آشکار می سازد تا اوایل قرن بیستم از دستاوردهای جنبش زنان در امر برابری خبری نبود. برای شمردن حجم جنایات سرمایه داری متمدن!! غرب علیه زنان به صدها جلد کتاب نیاز است. 16 ساعت کار روزانه، شدت کار کشنده، شرایط کار مرگبار، کشیدن ارابه توسط زنان حامله و محرومیت زنان از حق رای، تنها بخش کوچکی از این توحش است. باید دید که در این گوشه از دنیای سرمایه داری وقوع چه حوادث و اتفاقاتی منجر به کاهش تبعیض بر زنان شد.
جنبش برابری خواهی زنان به دستاوردهای مبارزات و میدان داریهای طبقه کارگر تکیه دارد. به یمن شورش های حماسی کارگران در اواسط قرن نوزدهم، برپائی جنبش پرشکوه انترناسیونالیستی، قیام جاودانه کمون پاریس، پیکار عظیم کارگران روسیه در دهه های اول و دوم قرن بیستم و نوع این جنبشها، کارگران این کشورها با اینکه زیر فشار استثمار سرمایه قرار دارند اما در همان حال، از یک خورد و خوراک و پوشاک حداقلی برخوردارند، ساعات کمتری را به کار می پردازند، برای خود سرپناهی دارند، بیمه بیکاری می گیرند، از حق رای برخوردارند، برای آموزش فرزندان خود با سد مشکلات مالی عظیم مواجه نیستند، برای دکتر و دارو و درمان مجبور به تحمل هزینه های سنگین نمی باشند. مجموعه این شرایط، بستری فراهم آورده است تا زنان خود را مجبور به خرید و فروش خویش نبینند و در هنگام ازدواج مهریه ای مطالبه نکنند. زنان برای معاشرت با مردان و نوع پوشش خود و ازدواج و طلاق نه فقط از هیچ کس اجازه نمی گیرند، نیازمند کسب هیچ اجازه ای هم نیستند زیرا که جنبش کارگری، بورژوازی را از قدرت تحمیل این اجبار ساقط کرده است، اجباری که بورژوازی توسط پدر و مادر و خویشاوندان و دولت در زندگی خصوصی انسان ها اعمال می کند. مبارزات گذشته های دور کارگران نه فقط شر نهادها و قانون رسمی دولتی را از سر زندگی انسانها کوتاه نموده است، باور به نابرابری بین زن و مرد را هم تا حدود زیادی از ساختار مغز و شعور آدمهای این گوشه از جهان سرمایه داری پاک کرده است.
در ایران و در عظیم ترین بخش دنیای سرمایه داری هیچ اثری از هیچ کدام این امکانات، پشتوانه ها و دستاوردها نیست. همه مصیبتها هم در همین جا، در زمین گیری و زبونی و بی قدرتی جنبش کارگری است. فاجعه اساسی آنست که در جوامع مشابه ایران، طبقه کارگر نه در پهنه پیکار روز علیه سرمایه، سنگر نیرومندی ساخته است و نه هیچ میراثی از چنین سنگر سازی ها، در گذشته های دور یا نزدیک خود دارد. زن کارگر در ایران سرپناه ندارد، کار ندارد، هزینه خورد و خوراک و پوشاک خود و کودکانش را ندارد، از هیچ امکان دارو و درمان برخوردار نیست. او فقط توسط شریعت و دین سرمایه محکوم به سنگسار نگردیده است، بند، بند هستی جامعه وحشت آور سرمایه داری او را هدف سنگسار و زیر رگبار خشم و سرکوب و جنایت گرفته است. معضل بنیادی، غیبت جنبش سرمایه ستیز کارگری است. غیبت فاجعه بار جنبشی که باید به صورت بی وقفه، علیه شالوده موجودیت سرمایه داری و علیه تمامی اشکال تجاوز و تهاجم و بربریت سرمایه به انسانها، در جنگ باشد. جنبشی که باید به یمن این جنگ و دستاوردهای این جنگ تا زمانی که سرمایه داری باقی است به استثمار شوندگان و فرودستان و همه آدمها، معیشت، موقعیت، حقوق، عزت، شرف و پشتوانه ببخشد.
جنبش کارگران در ایران فتوحاتی نداشته است، دستاورد مهمی کسب نکرده است، پشتوانه ای برای آحادش فراهم ننموده است، جمعیت عظیمی از کارگران حتی قادر به دریافت دستمزدهای چندین ماه به تعویق افتاده خود نیز نمی باشند. چرا چنین است، پرسشی است که پاسخ آن نیازمند تشریح یک تاریخ است. بطور فشرده باید گفت که این جنبش صد سال جنگیده است اما نه برای خود و نه در سنگر ضد سرمایه داری که کاملا برعکس، پشت سر این یا آن رویکرد ارتجاعی بورژوازی، برای افزایش و کاهش قدرت این یا آن جناح طبقه سرمایه دار!! معضل جنبش کارگران ایران آنست که علیه سرمایه نمی جنگد، در تدارک این جنگیدن نیست. دست به کار سازمان دهی قدرت پیکار ضد سرمایه داری توده های طبقه خود نمی شود. زیر نام مبارزه، در بی راهه ها می چرخد. بست نشینی و طومار نویسی، توسل به قانون و آویختن به جناحها و شخصیتها و حزب و سندیکا سازی را جایگزین جنبش شورایی ضد سرمایه داری می سازد.
مبارزه علیه ستم و تبعیضات جنسی بدون اینکه نابودی نظام بردگی مزدی و سرمایه را هدف قرار دهد راه به جایی نخواهد برد. مسئله ستم جنسی زنان مسئلهای زنانه نیست و ما باید به عنوان یک طبقه، زن و مرد کارگر، دست در دست هم خواستار لغو کار مزدبگیری و برچیدن سرمایه داری برای محو کار خانگی شویم. در جنبش طبقه خود فریاد سر دهیم که باید سهمی از محصول کار اجتماعی به کار خانگی تعلق یابد، زنان مستقل از شاغل یا بیکار باید از بالاترین سطح معیشت و رفاه و تأمین اجتماعی، از بهداشت و درمان و آموزش رایگان برخوردار باشند. برابری کامل بین زن و مرد در همه قلمروهای زندگی اجتماعی از جمله در امر ازدواج و طلاق و ممنوعیت چند همسری رسمیت یابد. هر گونه دخالت دولت یا هر گروه و مؤسسه ای در زندگی شخصی زنان، از جمله در نوع پوشش، باید جرم تلقی شود و مرتکبین این دخالتها مورد مجازات واقع شوند.
فقط و فقط جنبش شورایی سرمایه ستیز توده های کارگر است که می تواند حتی در همین جهنم گند و خون و دهشت سرمایه داری کل این انتظارات را با قدرت بر طبقه سرمایه دار و دولتش تحمیل کند. چندین دهه است که عناصری از طبقه ما برای مبارزه علیه ستم جنسی به دنبال کجراهه های فمینیستی به گروه و دفتر و دستک سازی مشغول اند. در نزد اینان مبارزه با مرد سالاری و ستم جنسی مختص افراد مسلط به یک مکتب و ایدئولوژی خاص است و توده های کارگر فاقد این ویژگی باید توسط آنان رهبری شوند! توده کارگران هیچگاه استقبالی از آنان نکرده اند و مبارزات خود در این زمینه، به طور مثال مقابله با حجاب اجباری را بدون حضور آنان پیش برده اند. اصولا سوخت و ساز مبارزه کارگری سنخیتی با مکتب پردازی، گروه سازی و رهبر تراشی ندارد. جنبش طبقاتی کارگران، متشکل از زنان و مردانی با سطوح مختلف آگاهی است که دست در دست و به همراه هم، بدون هیچ رهبر و فرمانده، از طریق شوراهای کارگری، در اعتراضات و راهپیمائی و اعتصابات، قدم به قدم با گسترش و تعمیق افق و خواستهای شفاف ضد سرمایه داری، سموم فکری ناشی از سرمایه داری از جمله مرد سالاری را از ذهن و شعور خود پاک می کند و جامعه ای رها شده از کارمزدی و همه ستمگری ها و تبعیضات غیرانسانی بنا می سازد.
کارگران ضد سرمایه داری