این روزها کیفرخواست های شما علیه ما پرشور، آتشین و بازار محکوم سازی ما در دادگاههای یکسویه، همه جا داغ است. خطوط کلی کیفرخواست ها و احکام صادره، نقل محفلها، ورد جاری زبانهاست. «جهان ندیده و محدودنگر بودید، در سنت غوطه خوردید، از مدرنیسم چیزی ندانستید، صدای قطار تاریخ را نشنیدید. مدنیت را نفهمیدید، قدرت اعجاز دموکراسی را نشناختید، غرق خرافه ها، بی اطلاع از معجزه جنبش های مدنی، روی به انقلاب نهادید، یک حکومت مدرن اهل تعامل با دنیا را ساقط کردید، مشتی عمامه به سر، رمال، فسیل، موجودات مومیائی شده گورستانها را بر اریکه فدرت نشاندید، راههای توسعه را بستید، مبارزه برای نان را همه چیز و پیکار برای در هم شکستن قید و بندها، رسوم، سنت ها، احکام و قوانین قرون وسطائی را هیچ انگاشتید. خرمن رؤیاهای ما را آتش زدید، روزگار خودتان را سیاه و آینده ما را تباه ساختید. بر سر راه رهائی، رشد و بلوغ تاریخی ما سد کشیدید، امروز نیز خرفت و منجمد، همان کارها را ادامه می دهید، جنگ ما جوانان دختر و پسر زیر بیرق برچیدن بساط مردسالاری را تحقیر می کنید، نان و مسکن و درمان، اشتغال و مزد و بازنشستگی را صدر خواست ها و شالوده زندگی می پندارید. دیروز علیه مردسالاری، علیه تبعیضات خرد کننده جنسیتی نشوریدید، امروز نیز کارزار پرشور و مشتعل ضد حجاب اجباری را ارج نمی گذارید. جدائی دین از دولت را درفش پیکار نکردید، الان نیز اهمیت کافی برایش قائل نیستید. هیچ برگ پردرخشش و مطلوبی در کارنامه شما و نسلهای پیش از شما یافت نمی شود، کوهسار عظیم آثار و عواقب اشتباهات شما بر سر ما و چند نسل آتی ما سنگین است. شما محکومید، دم فرو بندید، به دفاع از خود نپردازید، هر چه ما می گوئیم حق است. این صدای رسای تاریخ است. دوران شما تمام شده است، مائیم که سرفراز «فلک را سقف می شکافیم و طرحی نو در می اندازیم»
ظاهر سخنها بسیار زیبا، فریبا، برحق است، خیلی هم به حق، دردمندانه و دندان شکن است اما زمانی آدم تیزبینی گفت: «اگر نمود و بود پدید ها یکسان بود، دیگرعلم بی معنا می شد». این حرف در مورد محتوای کیفرخواست شما هم صادق است. ما منکر اشتباهات سترگ خود نیستیم. بار خطاهای کوه آسا را بر دوش می کشیم. اما «یک طرفه قاضی رفتن» نه فقط مشکلی را حل نمی کند که تلاش برای حل معضل، نقد ریشه ای خطاها، خروج از بن بست ها، یافتن راه درست مبارزه را ناممکن می سازد. اولین انتظار ما از شما آنست که در گفتگو نبندید. خود را حق مطلق نپندارید، مجرد انگشت نهادن بر کاستی ها، پاشنه آشیل ها، خطاهای نسل قبل را کشف غرورآمیز اسرار، شکستن قفل ناکامی ها، خرد نمودن سدها، یافتن کلید پیروزیها تلقی نکنید. هر نقد گذشته، به هر سیاق و هر مضمون متضمن افروختن مشعلی سر راه آینده نیست. «ای بسا خرقه که آلوده ردائی باشد». ما یقینا برهوت ها پیمودیم، به بدترین راهبردها آویختیم، از تشخیص درست چشم اندازها عاجز ماندیم، قادر به شناخت سرچشمه واقعی سیه روزی ها، محرومیت ها، فلاکت ها، حقارت ها نگردیدیم. هر سرابی را آب پنداشتیم، به هر امامزاده فریب و جهل دخیل بستیم، پیاده نظام زبون و مفلوک سوداگران سود و حاکمیت شدیم، قدرت پیکار خویش را نشناختیم و زنجیره عظیمی از کاستی ها، فروماندگیها که شکست بعد از شکست را زائید و بر سر ما آوار نمود، توانمان را فرسود، گام به گام فرسوده تر شدیم تا به ورطه موجود افتادیم.
ما به این واقعیتها اذعان داریم، اما مسأله اساسی ان است که نه نفس اعتراف ما علاج درد است، نه لیست کردن اشتباهات نسل پیش توسط شما خراشی بر کوه مشکلات می اندازد. نه کوبیدن بر طبل خطاهای مسلم اسلاف متضمن هیچ میزان، درستی راه چاره ها، رویکردهای شما خواهد بود. به هیچ کدام این ها نمی توان و نباید آویخت. در این میان یک چیز حیاتی و بنیادی است. باید به گفتگو بنشینیم. این اولین شرط و اساسی ترین نیاز برداشتن هر گام موفقیت آمیز برای غلبه بر موانع سر راه، تشخیص درست تنگناها، کندن کوهها، کشف قابل اطمینان راهبردها، شناخت راهکارها، تشخیص تاکتیک ها، رصد هر چه ژرف تر چشم اندازها است. بیائید فروتن، آزاده، اندیشمندانه و انسانی شور و مشورت کنیم. ما بدون هم، هیچ هستیم.عزیمت از اینکه گویا قادر به فهم حرفهای هم نمی باشیم!! عزیمتگاهی پوشالی، سست، نشان مسخ ما در القائات و باورهای آفریده سرمایه داری است. کارنامه تاریک کارزارهای طولانی ما بنا نیست پرده پولادینی بر روی بی راهه رفتن های بدفرجام حی و حاضر شما گردد. بیائید پیر و جوان، زن و مرد، پسر و دختر در کنار هم سفره دل باز کنیم، مرزهای جنسیت، سن، مدرک، شغل، پدر یا پسر بودن را پشت سر بگذاریم. بسان انسانها، به عنوان افراد یک خانواده عظیم چند ده میلیونی، در موقعیت زنان، مردان، پیران، جوانان، دختران، پسران یک طبقه اجتماعی، طبقه کارگر، با هم به شور ایستیم. حرف های همدیگر را بدون هیچ پیشداوری، هیچ جبهه گیری پیشین، هیچ تحکم سنی، جنسی، مرید و مرادی، گوش کنیم، واکاویم، موضوع تفحص و تجسس گردانیم،
اگر چنین کنیم، کاری که آرزوی ماست و برای انجامش می کوشیم، آنگاه کلام اول ما آن خواهد بود که ما تاریخ را به فاجعه آلودیم، مرتکب سهمگین ترین اشتباهات شدیم، هیچ برگ درخشان بی تناقض و بدون کاستی در پرونده کارزار خود نداریم. در این شکی نیست، اما شما نیز تا اینجا سوای وارونه بینی ها، سطحی نگریها، افق پردازیهای خام اندیشانه، دور خود چرخیدن های شکست آمیز، کار دیگری نکرده اید. کارنامه نسل شما هم به لحاظ تراکم خطاها یأس آور است. هیچ کدام برحق نیستیم، به اندازه هم غرق ندانم کاریها، بی راهه رفتنها، خفگی در گرداب ها، فرسودن پشت بن بستها می باشیم. در این گذر، دنیائی درد، رنج، تجربه، درس برای نالیدن، بازگفتن، آموختن داریم. تصور ما این است که عمق فاجعه صدها بار بیشتر از آن است که شما می پندارید. اگر بناست این وضع، راه دگرگونی راستین انسانی پیش گیرد، نیازمند آناتومی ها، ریشه یابی ها، بازشناسی های عظیم تر و استخواندارتر هستیم. چیزی که باز هم حدیث نیاز مبرم به ارتباط آهنین تر، گفتگوی تنگاتنگ تر، همجوشی مسؤلانه تر، تعمق دردمندانه تر نقدهای همدیگر، احتراز از «تنها قاضی رفتن ها»، عبور آگاهانه از مرزهای بی پایه سنی، جنسی، تحکم های پدر، فرزندی در جستجوی راه حلها و چاره گری ها است. قصد قیاس اشتباهات، ملامت یا ستایش همدیگر به خاطر سنگینی، سبکی وزن کفه ها نداریم، این ابتذال آمیزترین و منزجر کننده ترین کار است. هر چه می گوئیم صرفا در تشریح ضرورت و اهمیت به گفتگو نشستن، سخن همدیگر را شنیدن، انتقادت همدیگر را تعمق نمودن است. ما نیز مثل شما در شروع کار به خود می بالیدیم، بدون آنکه به شماتت پیشنینیان پردازیم و دست به کار صدور کیفرخواست علیه نسلهای قبل گردیم. به گزینه روز خود مباهی بودیم. مبارزه برای تغییر وضع روز را امر عاجل و اساسی خود می دیدیم. برخلاف شما دنیا را در تمنیات خاص نسلی خود خلاصه نمی کردیم. درد جاری و ساری در وجود پدران و مادران، همه استثمارشوندگان، فرودستان، زحمتکشان، گرسنگان، انسانهای محروم از مسکن و پوشاک و دارو و درمان، محکوم به فرسودن، استهلاک، مرگ در چرخه تولید سود کهکشانی سرمایه داران، همه اینها را در تار و پود وجود خویش درد می کشیدیم، عاصی بودیم، هر لحظه آسایش، آرامش، هر نفس کشیدن راحت، زندگی آرام، زنده ماندن کنار سیه روزیها، رنجها، فلاکتهای توده وسیع انسانهای نفرین شده را جرمی سنگین می شمردیم. سکوت را ننگ آور و نقض کامل ارزشهای انسانی دیدیم پیکار علیه وضع روز را امر قهری زندگی یافتیم. شما می گوئید که ما «از سر سیری پشت سر مشتی آخوند راه افتادیم و انقلاب کردیم!!» این در زمره بدترین دروغهای تاریخ است. به هیچ وجه چنین نبود. طبقه کارگر ایران فشار وحشیانه ترین، سهمناک ترین میزان استثمار را بر گرده شکسته خود بار می دید، هیچ چیز نداشت. هر هفته با احتساب ساعات ایاب و ذهاب، حداقل 72 ساعت، به طور متوسط 90 ساعت و جمعیت کثیری 120 ساعت توسط سرمایه داران استثمار می شدند. کوهستان سر به فلک کشیده سرمایه و سود را تولید می کردند و شب هنگام، پس از یک، یک و نیم یا دو شیفت کار برای چند ساعت بیتوته، با عبور از کنار آسمانخراشهای هوش ربا، راهی حلبی آبادهای جاده ری، خاک سفیدها، یافت آبادها، خزانه ها، بیغوله های دیگر می گردیدند. در بیغوله خود آب نداشتند، برق نداشتند، فرش زیر پا نداشتند، از سقف بالای سرشان آب می چکید. فاقد حداقل امکانات دارو و درمان بودند. کودکانشان باید به جای درس خواندن در شاق ترین شرائط کار می کردند، آب شرب روز را از راه دور با بشکه های بزرگ پلاستیکی، کشان، کشان به بیغوله می آوردند. عظیم ترین بخش کارگران در پایتخت کشور شاهنشاهی با سلسله جبال در هم تنیده سرمایه ها، صدور هر روز 6 میلیون بشکه نفت خام، سرشارترین ذخائر زیرزمینی، زنجیره بی پایان معادن گرانبها، چنین وضعی داشتند. در سایر شهرها به گونه دهشتناکی از این بدتر، دردناک تر بود. نفت استخراجی حاصل کار دهها هزار کارگر در خطه خوزستان چرخ ارزش افزائی و سودهای نجومی سهم مهمی از سرمایه جهانی را به چرخش در می آورد، در همان حال، در همان دشتهای تفتان خوزستان، جوار چاههای پرخروش نفت، خانوار کارگر «مسجد سلیمانی» با شروع فصل سرما، نفت مورد احتیاج فانوس دست ساخت فتیله ای خود، برای روشنائی کومه مسکونی را باید از برکه های راکد زهجوش نفتی اطراف شهر بیرون می کشید و به خانه حمل می نمود. کمی آن طرف تر، بر ساحل خلیج، در چندکیلومتری عظیم ترین اسکله های نفتی دنیا، هزار، هزار کارگر شاغل و بیکار با هسته های خرما نان می پختند تا شکم برهنه کودکان خود را سیر کنند. یگانه مرکز درمانی بیش از صد روستا اطاقکی زیر نام بهداری بود که هیچ پزشک نداشت و کل کادر درمان، امکانات داروئی آن در یک بهیار 6 کلاسه و چند قرص آسپرین خلاصه می گردید. هیچ کس حق نفس کشیدن نداشت. ساواک، اختاپوس دهشت و کشتار و انسان سوزی، همه جا، بدون نیاز به هیچ پرس و جو، بر گرده هر مظنونی تازیانه قهر فرود می آورد، مدرن ترین دستاوردهای صنعت و تکنیک را برای رعب انگیزترین، مرگبارترین شکنجه های قرون وسطائی به کار می گرفت. به جرم خواندن «ماهی سیاه کوچولو» صدها جوان اهل آموختن را از درس و تحصیل باز می داشت. برای سالهای طولانی به زندان می افکند، شکنجه می کرد، از هستی ساقط می ساخت. شمار زندانیان محکوم به ابد و مجبور به فرسودن مادام العمر، از حد افزون بود، گروه، گروه از پاک ترین، فداکارترین، شریف ترین انسانهای آزاده، آزادیخواه، شیفته رهائی بشر را روانه میدان های تیر می کرد.
ما علیه این وضعیت شوریدیم. تهمت بسیار پوشالی و بی بنیانی است که گویا «آزادی پوشش» را قدر نشناختیم!! پاسدار سنت بودیم، با مدرنیسم سر ناسازگاری داشتیم، تبعیضات جنسیتی را سرنوشت مقدر زنان می دیدیم، شادی و تفریح و نیازهای روانی جوانان را تحقیر می کردیم. کاستی ها، کژپنداری ها، عقب ماندگی های ما در این قلمروها قابل دفاع نیست. حتما به آنها خواهیم پرداخت. بسیار بی رحمانه، سخت کوش، موشکاف و تیزبین آن ها را واکاوی خواهیم کرد. یک دلیل محکم و جوشان شروع بحث حاضر همین می باشد. پرده ها را بالا خواهیم زد، اسرار عیان خواهیم ساخت. در این گذر هر نوع دریغ، تحریف، تقلیل، قضاوت یک سویه، دفاع نامشروع را بر سینه دیوار خواهیم کوبید. عجالتا سخن این است که ماجرا آن گونه که در شعور شما القاء شده یا ساختار شناخت شما گردیده است هم نمی باشد، ما درفش دینداری، سنت مداری، مدنیت گریزی نیافراشتیم. پشت سر مشتی رمال، مجتهد، زراق کانا، فریبکار سفاک راه نیافتادیم.ما الان، با گذشت سالیان و دوره ها، همسان شما ضد هر گونه و هر شکل اعدام هستیم اما حتی پدران ما در برهه ای از تاریخ که اعدام هنوز در هیچ کجای دنیا مطرود و ضد انسانی دیده نمی شد، بزرگترین مرجع دینی کشور، اعلم علمای عظام شریعت را در میدان موسوم به توپخانه، با کیفرخواست آزادیخواهی، استبدادستیزی، سکولاریسم، مدنیت و حقوق به دار آویختند!!. ما دلباختگان دین و آئین نبودیم، از کیان، کورش، داریوش، جم و ساسانی نفرت داشتیم، همزمان از روحانی و واعظ شیاد و مرجع دینی سوداگر سود و قدرت هم به همان اندازه فرار می کردیم و بیزاری می جستیم، معضل ما به هیچ وجه لیست اتهامات و مندرجات کیفرخواست شما نبود. این نوع نقدها، سخن از این گونه پاشنه آشیلها، پیش کشیدن این کاستی ها، کجروی ها، نه راهگشای پالایش خطاها که انسداد مجاری بازشناسی و نقد رادیکال اشتباهات بنیادی است. دست به نقد و از همه چیز حیاتی تر در لحظه فعلی برای ما قبول گفتگوهای جدی، خلاق، سازنده فیمابین با هدف جستجوی آگاه سرچشمه واقعی شکست ها، کندن بن بستها، کشف راههای عبور از سدها برای تغییر اساسی وضعیت مستولی است. مهمترین مانع سر راه نیز فرار شما از این گفت و شنود است. فراری که در پندار غلط شما ریشه دارد. این پندار که گویا ذهنیت روز شما بی عیب است، به اسرار دست یافته اید، همه چیز را می دانید. نسل قبلی هم هیچ سخن درستی ندارد، شایسته مشورت نیست. این قفل را باید شکست. با قاطعیت و یقین سنجیده می گوئیم که اشتباه می کنید. شما با کوه ادعاها تا همین جا و در محدوده همین چند سال عمر، خطاهای مهمتری را مرتکب شده اید. ما جنبش «یا حسین، میرحسین» راه نیانداختیم، دلباخته تلویزیون «من و تو» نشدیم، خیره دموکراسی دروغین و پوشالی سرمایه داری نگردیدیم. به هر امامزاده فریبی دخیل نبستیم، مطلق بینانه و یکسویه همه سیه روزی ها را در حجاب اجباری خلاصه نکردیم، با همه اینها به بنیاد آنچه انجام دادیم، شالوده شناخت و تشخیص خود، به اساس تحلیل ها، راهبردها، راهکارها و افق پردازی های خود نقد رادیکال طبقاتی، اجتماعی داریم. از این فراتر ما برای تمامی آنچه نقد کرده ایم به جستجوی جایگزین پرداخته ایم، کل اینها مصالح مهمی برای گفتگوی درس آموز است. هنوز هیچ چیز از نقدهای خود، از نفی و اثبات های خویش، از حاصل انتقادات و واکاویهای خود از راه حلهای تازه و جایگزین های خویش بر زبان نیاورده ایم. اگر به گفتگو بنشینیم کوهی از مسائل برای گفتن، شنیدن، درس آموزی از همدیگر داریم. ما حتی اگر پاسخی نگیریم حتما شروع می کنیم، ادامه می دهیم و پیگیر برای برداشتن گام های بعد می کوشیم. در جنگ علیه اساس هستی سرمایه داری راسخ هستیم. نسل شکست خورده، «افتاده از اسب اما نه از اصل» می باشیم.
سخن داران سخن شنو
ادامه دارد
اردیبهشت 1403