این روزها همه از حکم «دادگاه لاهه» به عنوان دستاورد اعتراض جاری ضد نسل کشی اسرائیل، امریکا، اروپا در غزه می گویند، توهمی که ولو محدود دامن خیلی از کارگران را هم گرفته است. بعضا ولو محتاط، خوشبینی خود را پنهان نمی کنند، نقش بازی نوع «دیوان» ها را هم کورسوی امید می پندارند!! سخن از داوری ایدئولوژیک و مهرکوبی مسلکی بر نهادها نیست، بحث شناخت زمینی، کالبدشکافانه، پراکسیس و نقاد این مؤسسات، کنوانسیون ها، مراجع از منظر کارزار رادیکال توده های کارگر است. مقدم بر هر چیز باید دیوانها، مراجع حقوقی موجود جهان، سازمان ملل، ماهیت نهادهای مدنی، اجتماعی هر کشور از جمله دموکراتیک ترین جوامع را چراغ انداخت، برای عشاق سینه چاک آرایش و پیرایش سرمایه داری کل اینها دستاورد مبارزات طوفانی توده ها است!! جماعتی که هیچ گاه، هیچ ارزش، نقشی برای هیچ کارگری قائل نیست به محض مواجهه با نام این امامزاده ها، کوهی تذکره برای وصلشان به مبارزات فرودستان جعل می کند!! اینهمانی معکوس این جهتگیری نیز وجود دارد، برخی هم به این اکتفاء می کنند که کل این دستگاهها تشریفات است، منشأ خیری نیستند، اما واقعیت کدام است؟ آنچه کارگران باید بدانند چیست؟ پاسخ در چند نکته قابل تلخیص است. هر چه نهاد، مرجع، دیوان، کنوانسیون، اتحادیه، کانون در دنیا، در ساختار سیاسی هر کشور، در پهنه مراودات رسمی بین المللی هست بالاخره با توافق دولتها به وجود آمده و حائز اعتبار شده است. در این شکی نیست، پرسش آنست که دولتها، طبقه سرمایه دار دنیا یا هر کشور چرا، برای حل کدام معضل، مقابله با کدام مشکل اندرونی طبقه خود، در واکنش به کدامین اعتراض توده های عاصی استثمارشونده، رتق و فتق کدام نیاز مناسبات اختاپوسی سرمایه داری خود را ملزم به معماری یا قبول این امامزاده ها دیده اند؟. این نکته مهمی است که باید آن را کاوید
سرمایه داری آتشفشان استثمار، جدا ساختن اکثریت غالب سکنه زمین از کار، حاصل کار، ساقط کردن آنان از دخالت در تعیین سرنوشت کار، زندگی، بانی همه اشکال ستمگری، بی حقوقی، سبعیت، نسل کشی، جنگ، آپارتاید، هولوکاست است. این نظام با این ماهیت آکنده از تناقضات انفجارآمیز است. از یکسو آماج قهر، پیکار، قیام، انقلاب توده های کارگر است. در سوی دیگر باتلاق جنگ و ستیزها، رقابت ها، مناقشات بخش های مختلف حاکم و اپوزیسیون بورژوازی بر سر تقسیم سهام سود، مالکیت، قدرت می باشد. نظام بردگی مزدی در هر کدام این دو عرصه، چه برای سرکوب فکری، فیزیکی طبقه کارگر، چه برای حل آرام یا قهرآگین مشاجرات جاری طبقه مسلط نیازمند نهادسازی، امامزاده آفرینی، کنوانسیون پردازی است. در هر حلقه از زنجیره رویدادهای هر قلمرو، از پیش، نقشه مند یا ضربتی و خلق الساعه ساز و برگ و سلاح می سازد. وقتی با طوفان اعتصابات توده کارگر و تعطیل چرخه تولید سود مواجه می گردد، اگر تحمل هزینه اتحادیه را ممکن یابد، به برپائی این نهاد رضایت می دهد تا آن را گورستان مبارزه طبقاتی کارگران کند. اگر تقبل هزینه این امامزاده را به نفع خود نبیند، راه قهرآمیزترین سرکوب ها، قتل عام ها را پیش می گیرد. تاریخا دیدیم که در مقابل طغیان طبقه کارگر اروپا، انقلاب ژوئیه 1848، عروج انترناسیونال اول، خیزش تاریخی کموناردها، بساط دموکراسی پهن کرد، در هر کجا که سهم کهکشانی اش از اضافه ارزشهای بین المللی اجازه داد سطحی از رفاه اجتماعی، دارو، درمان، آموزش را هم تن داد. بعد از جنگ امپریالیستی دوم برای رفع خطر سرکش جنبش کارگری جهانی، حل مناقشات درونی بورژوازی دنیا، تحکیم پایه های استیلای قطب مسلط ترش، سازمان ملل با فراوان شبکه و مؤسسه تابعه را مهندسی نمود. سازمان جهانی کار، کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های آزاد کارگری، فائو، کمیساریای عالی پناهندگی، کمیساریای حقوق بشر، یونیسف، کنفرانس تجارت و توسعه، نهاد دفاع از حقوق زن، دادگاه کیفری لاهه را پدید آورد و میداندار کرد. همه این ها را در تصادم با تضادهای ذاتی خود، برای تعدیل مناقشات درونی دولت ها، بلوک بندیهای خود، سرکوب و زمین گیرسازی جنبش کارگری بین المللی تأسیس نمود. اگر آتشفشان مبارزه توده های کارگر نبود، نه هیچ نیازی به سازمان کار جهانی احساس می شد، نه از تشکیل «کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های آزاد کارگری» استقبال می گردید. اگر قطب ها و دولت های سرمایه داری نیازمند تسویه حساب با هم نبودند، اگر اوجگیری جنبشهای ضد نسل کشی تهدیدی برای استحکام نظم و ثبات سرمایه داری نمی شد، دیوان داوری لاهه نیز موضوعیت ایجاد خود را از دست می داد. لیست اگرها طولانی است. پرسش مبرم بعدی آنست که با آنچه سرمایه داری در این گذر می کند، با نهاد سازی ها، امامزاده آفرینی ها، کنوانسیون پردازیهایش چه باید کرد؟ حکم دیوان داوری لاهه را چگونه باید دید؟ چه برخوردی باید با آن داشت. پاسخ ساده است. هر میزان باور به اعتبار این نهادها یا اعتماد به نقش بازی انسانی آنها!! سقوط آزاد به باتلاق ویل توهم است. تصور اینکه دیوان داوری لاهه دستاورد کارزار توده فرودست و کارش مجازات وحوش نسل کشی مانند نتانیاهو، گالانت، عمرالبشیر است!!، یا تن دادن دولتهای چند کشور به سندیکاسازی کارگران «فتح مبین» جنبش کارگری است!!، «کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های کارگری» مشکل گشای کارگران است!!، سازمان خواربار جهانی به وجود آمده تا گرسنگی را کمتر سازد!!، کار یونیسف کاهش شمار کودکان کار است!!، القائات مسمومی هستند که حکم پاشیدن اسید به چشم شعور توده کارگر را دارد. باز هم تصریح کنیم، شکی نیست که بسیاری از اینها را سرمایه داری زیر فشار کارزار کارگران تن داده، تأسیس کرده است، آنچه آگاهانه یا ناآگاهانه پنهان می شود آنست که طبقه سرمایه دار، دولت سرمایه اینها را نساخته تا گرهی از معضل توده های کارگر باز کنند، فشار استثمار کارگر را کاهش دهند!!، از فرسایش و شتاب نابودی کارگران بکاهند!!، نسل کشی ها را مهار نمایند!!، جنگها را از زبانه کشیدن باز دارند!!. با طغیان گرسنگی مقابله کنند!! به مقابله با افزایش سرطانی کودکان کار پردازند. قرار نیست این امامزاده ها دست به چنین معجزاتی زنند، عکس ماجرا صادق است. سرمایه داری به معماری، برپائی این مؤسسات، انعقاد این کنوانسیونها، رضایت داده است تا خطر شورش ها، طغیان ها، مبارزات توده های عاصی ناراضی را از سر خود برطرف کند، این مبارزات مشتعل را خاموش سازد. تا کارگران به این نهادها دل بندند، آنها را معجزه گر پندارند، از سازمانیابی ضد قدرت شورائی تاریخساز خود چشم پوشند. اینها زیر فشار موج مبارزات ما پدید آمده اند اما نقش سنگر بورژوازی در مقابله با کارزارهای ما و سلاح سرمایه برای سرکوب مبارزه طبقاتی ضد سرمایه داری ما را بازی می کنند.
کارگران ضد سرمایه داری