ادعای اعتراض علیه هر فاجعه بزرگ، کوچک روز دنیا و آوار بر سر بشر از فقر، گرسنگی، محرومیت های نامتناهی گرفته تا آپارتاید جنسیتی، قومی، آلودگیهای زیست محیطی، نسل کشی، اشغالگری، کشتار آزادی ها، سلاحی حقوق اولیه انسانی، بدون انداختن چراغ روی ریشه آنها یا وجود «کار مزدی» فریب انسانها به نفع اختاپوس مسلط سرمایه داری است. سخن از عصر حاضر است. عصری که به رغم تمامی تحولات طوفانی صنعتی، تکنیکی، اطلاعاتی، علمی و میدانداری حیرت انگیز هوش مصنوعی همچنان بر محور کارمزدی یا رابطه خرید و فروش نیروی کار می چرخد. تا چنین است سرچشمه تولید، بازتولید، گسترش سونامی وار کل فاجعه ها و بشریت سوزی ها نیز در بود و بقای کار مزدی است. رابطه ای که سرمایه دار بر ستیغ آگاهی طبقه اش از برحقی!! آن می گوید. مدعی است کالائی را خریده

و بهایش را پرداخته است!!! کارگر اگر آگاه باشد و اگر آگاهی او تولید کارگاه اندیشه، ایدئولوژی و شعور سرمایه یا سرمایه دار نباشد، فریاد می کشد که ناحقی مطلق است، آنچه دریافته نه فقط بهای کارش نیست، نه فقط درصد محقری از کوهسار حاصل کارش است که بهای بازتولید نیروی کار او هم نیست.«بیگ بنگ» هر چه بی حقوقی، سلب آزادی، فقر، محرومیت، حقارت، تباهی، درندگی، جنگ، هولوکاست است اینجا است. سرمایه داری در کل ساختار نظم سیاست، مدنیت، فرهنگ، اخلاق، ایدئولوژی، قراردادهای اجتماعی، قانگونگذاری، نهادآفرینی، دولت، دستگاههای سرکوبش ازاینجا روئید، بالید، غول مستولی تاریخ شد. مبارزه طبقاتی دوران نیز از همین جا، از بطن همین رابطه زبانه کشید و مشتعل شد. هر جا که این رابطه روئید کارگران هم جوشیدند و بیرق کارزار افراشتند. مقاله کوتاه حاضر جای درس تاریخ نیست. آنچه رخ داد این شد که توده کارگر دنیا سوای یک دوره پرشکوه مستعجل، تسلیم راهبردها، راهکارها، نسخه پیچی بخش های مختلف بورژوازی گردید. جنگ بر سر سرنوشت کار را تعطیل کرد و به مناقشه مسالمت آمیز یا قهرآگین حول مزد بیشتر، تغییر الگوی حکومتی و نهایتا تغییر شکل مالکیت سرمایه بسنده نمود!!. همان چیزی که بورژوازی آرزو می کرد، او نیز به جا آورد!!. انقلابات قرن نوزدهمی شکست خوردند. شکستی که مقدر نبود. اما انقلاب شکست و پیروزی دارد. طرفی که به لحاظ آرایش قوا از موقعیت برتر برخوردار است پیروز می شود و طرف دیگر را شکست می دهد. آرایش قوا برای کارگران معنای زمینی مشخصی دارد. پشت سر مشتی متحزب دکاندار راه افتادن، شعار تسخیر قدرت سیاسی دادن، پیاده نظام بی اراده پرچمداران تغییر الگوی حکومتی و تغییر شکل مالکیت سرمایه اجتماعی گردیدن، زیر بیرق اینان اوراد سوسیالیسم، کمونیسم خواندن، نه فقط آرایش قوای ضد بردگی مزدی نیست که بالعکس عملگی انتقال حکومت از یک بخش درنده بورژوازی به بخش دیگر یا جایگزینی الگوئی از نظام سرمایه داری با الگوی دیگر آن است. آرایش قوای طبقاتی یعنی آنکه توده کارگر پروسه کارزار روزمره خود در حوزه معاش، رفاه، حقوق انسانی، آزادیهای سیاسی، آپارتاید جنسیتی، کار کودک، آلودگیهای زیست محیطی، جنگ افروزی، نسل کشی، اشغالگری را از ریل همساز چرخه تولید سرمایه، ریل همگن مزدبگیری، ریل نظم سیاسی، مدنی، فرهنگی، اجتماعی پاسدار بردگی مزدی بگسلند و به ریل مبارزه زلال دو طبقه اجتماعی بر سر تعیین سرنوشت کار، تولید و زندگی منتقل سازند. فرایند زمینی این انتقال را در جنبشی زمینی، زنده، شورائی، ضد بردگی مزدی به نمایش گذارند. جنبشی که مظهر و تمام نمای تکوین، بالندگی، استخوانبندی، بلوغ، انسجام جامعه انساتی آتی، جامعه فارغ از کار مزدی، طبقات، استثمار، دولت در زهدان همین اختاپوس مستولی سرمایه داری باشد. جنبشی که رشد جامعه آینده، جامعه گردانی انسان آینده را به مثابه آلترناتیو نظام حاضر و در حال شکوفائی و بلوغ در بطن همین نظام مستولی نمایندگی کند، در معرض دید بگذارد. آرایش قوای کارگران فقط در چنین صف بندی جنبشی واقعیت پراکسیس خودش را پیدا می کند.

جنبش کارگری در انقلابات قرن نوزدهمی نتوانست این آرایش قوا را احراز کند و به همین دلیل شکست خورد. آنچه بعدها رخ داد دیگر سوای عملگی طبقه کارگر دنیا در رکاب اپوزیسیون های بورژوازی برای تسویه حساب با هم، تغییر الگوی حکومتی یا شکل مالکیت سرمایه اجتماعی چیز دیگری نبود. تمامی حرف، تلاش، تحلیل، نقد، مبارزه، جنگ و ستیز بر سر پایان دادن به این وضعیت است. وضعیتی که همه سعی در تداوم آن دارند. چه باید بکنیم؟ پاسخ برخلاف پندارها و تنیده های فکری گمراهساز بورژوازی، بسیار زلال و تابناک است. باید:

مبارزه برای مزد را با جنگ علیه مزدبگیری جایگزین نمود. این همان کلام کفرآمیز، تابو، زندقه آگینی است که زبان آوردنش عرش سرمایه داری را به زلزله می اندازد، تمامی ملایک، فرشته های وحی، امشاسپندان، فروهرهای سرمایه را لباس عزا تن می کند، احزاب، نیروها، ستادهای تولید فکر، نظر، دکترین چپ، منجیان کبیر متفرق پرولتاریا را در سراسر آفاق برای صدور فتوای انترناسیونالیستی تکفیر، روح واحد کالبدهای مجزا می سازد. همه علیه آن می شورند. اما چرا؟ کجای این حرف ایراد دارد؟ چرا کفر است؟ سرچشمه این تکفیر کجاست؟ این همان پرسش بسیار بنیادی است که «چون بشکافی عالمی در آن نهان بینی». اگر بورژوازی حاکم با شنیدن عبارت «کارزار ضد مزدبگیری» به وحشت می افتد، چپ منجی پرولتاریا نیز مشابه همین واکنش را دارد. چپی که عملا و بیرون از حوزه شعاربافی های مسلکی نه کمونیسم اش ضد کار مزدی است، نه برای توده کارگر سوای عملگی انتقال حزب به اریکه قدرت نقش دیگری قائل است. واکنشها حتی از جانب کارگران هم این گونه است و فاجعه هولناک دقیقا همین جا است. فعال سخت کوش، دردمند و پرشور مبارزات توده کارگر هم با مشاهده حال و روز جنبش کارگری، نگاه به صفوف کارگران بازنشسته، معلم، پرستار، شاغل درون مراکز گوناگون کار، افروخته و عاصی فریاد سر می دهد که میان آنچه توده های کارگر، حی و حاضر می جویند، می خواهند، در توان دارند، ممکن می پندارند، با این حرفها سنخیتی وجود ندارد. او نیز زبان ملامت باز می کند که اینها رؤیابافی است، سخن از کارزار ضد مزدبگیری در این وانفسا اتوپی محض است!! باید منصف بود و میان نقد این کارگر و جماعت نخست فرق قائل شد. او مشاهدات روزش را نقل می کند، آنچه می بیند را شالوده داوری قرار می دهد، بر تناقض میان زمینگیری ها، ذلتها، فروماندگی ها با امکان عروج ضد کار مزدی همزنجیرانش انگشت می گذارد. اعتراضش حدیث شوریدگی تعهدآمیز کارگری، طبقاتی او است. به کارنامه سالیان دراز مبارزات دهها میلیون کارگر ایران در طول دو دهه نظر می اندازد، چه می بیند؟ لشکر انسانهای عاصی از فشار فقر، محرومیت، بی حقوقی، ستمکشی، آپارتاید جنسیتی، قتل عام که صدر و ذیل کارزارش علیه این سیه روزی ها در اعتصابات گسیخته بی ثمر درون کارخانه ها، دخیل بندی به قانون، مجلس، دولت، نهادهای اختاپوسی سرکوب سرمایه داری، مطالبه مزدهای معوقه، طرح طبقه بندی مشاغل، افزایش مزدها، یکسان سازی دستمزدهای «نخور و بمیر»، شعارهای خیلی سیاسی!! «دولت بی کفایت استعفا»، «آقازاده امریکاست تورمش مال ماست»، «اختلاس نجومی فلاکت عمومی» و مشابه اینها خلاصه می گردد. فعال کارگری شاهد وضعیت روز زندگی، مبارزه این دهها میلیون کارگر حق دارد از فاصله عظیم مشهوداتش با زمینی خواندن جنبش ضد مزدبگیری سخن راند. او محق است اما دامنه حقانیتش تا کجاست؟ فقط تا آنجا که مشاهداتش را می گوید. از این نقطه به بعد، کاملا ناحق، امپریست، سطحی نگر، گمراهساز است. فراموش نکنیم که «اگر ظاهر پدیده ها بازگوی تمام نمای درونمایه آنها بود آنگاه علم بی معنا می شد». مشاهدات این کارگر دردمند عاصی واقعیت دارند اما تنها نکته ای که نمی گویند اتوپی بودن مبرمیت حی و حاضر کارزار ضد کار مزدی است!! فریاد رسای این مشاهدات قبل از هر چیز و مقدم بر همه چیز یک پرسش است. این پرسش کلیدی سرنوشت ساز تاریخی که چرا توده کارگر ایران و دنیا چنین می کنند؟ چرا جنبش کارگری جهانی به چنین باتلاقی سقوط کرده است؟ پاسخ زلال و آگاه این سؤال دقیقا همان چیزی است که ما گفته و می گوئیم. پاسخی که گواه ناحقی کامل نقد مخالفان رویکرد ضد کار مزدی است. کارگران و جنبش کارگری به این سطح از زمینگیری، فروماندگی و زبونی سقوط کردند فقط به این خاطر که میدان واقعی مبارزه طبقاتی و کارزار ضد بردگی مزدی را ترک گفتند.

جنبش ضد مزدبگیری، یک جنبش واقعی، زمینی، اجتماعی، طبیعی ترین، زلال ترین، محق ترین، انسانی ترین، شرافتمندانه ترین جنبش تاریخ زندگی بشر است. انسانهائی که کار می کنند، تولید می نمایند می خواهند کار و تولیدشان را متناسب با نیازهای واقعی زندگی، در راستای تعالی هر چه نامحدودتر فیزیکی و فکری خود، برای بهداشت، سلامت، درمان، آموزش، رفاه، تفریح، شادی، رشد، شکوفائی، بلوغ، دانش اندوزی، خلاقیت، تسلط انسانی افزونتر بر طبیعت، آسایش و پیشرفت همگانی بیشتر به طور کاملا آزاد، برابر، جمعی مورد بهره برداری قرار دهند. می خواهند این کار و تولید را آگاه، شورائی، برابر، با دخالتگری نافذ آحاد، همپیوند، متحد برنامه ریزی کنند و این برنامه ریزی را لباس اجرا پوشانند.این کارگران کل اسناد، گزارشات، داده های کار، تولید یک ساله خود را از مراکز گوناگون آمارگیری رژیم حاکم بیرون می کشند. وسط میدان مبارزه طبقاتی پهن می کند و فریاد سر می دهند که جنگ بر سر این ها، بر سر کارهای انجام یافته، تولیدات کهکشانی و امکانات عظیم آفریده آنها است.اگر این جنبش زمینی، عقلانی، برحق و طبیعی نیست پس کدامین جنبش دیگر مصداق واقعی این مفاهیم و شایسته راستین این عناوین است. مگر مبارزه برای مزد چیزی سوای مطالبه یک جزء بسیار محقر 4 – 5 – 10 درصدی حاصل کار و تولید سالانه است؟ چرا نباید کل این محصول کار سالانه موضوع اصلی کارزار جاری قرار گیرد؟ چرا میدان جنگ نمی تواند به اینجا منتقل شود؟ چرا چانه زدن حتی چانه قهرآمیز بر سر 5 درصدش مقدس، مشروع، افتخارآمیز، پرشکوه است!! اما سخن از مبارزه حول کل این آفریده های کار، سراسر دنیا، از راست تا چپ را به وحشت می اندازد؟ حتی برای خود کارگران نقش آژیر خطر و فرار به سوی پناهگاه را بازی می کند؟!!. دامنه پرسشها به این حد محدود نیست. کل جامعه سرمایه داری ساختار نظم، قدرت، حاکمیت، قراردادهای اجتماعی، دستگاههای سرکوب فیزیکی، فکری کار مزدی است. چرا هرعربده «آرایش و پیرایش انسانی»!! این ساختار مدال افتخار می گیرد. اما حتی نگاه اعتراض آمیز به سرچشمه واقعی زایش و بقای آن زندقه محض قلمداد می شود؟!! جواب ساده است. تولید مادی مسلط هر عصر، تولید اندیشه، باور، ایدئولوژی، فرهنگ، شعور و شناخت مستولی آن عصر نیز هست. چرخه تولید سرمایه چرخه آفرینش افکار، باورها، ایدئولوژی، سنگواره سازی، قدرت فتیشیستی سرمایه داری هم می باشد. سرمایه از تمامی عروق، مسامات، اندام، مدنیت، حقوق، فرهنگ، دموکراسی، «سوسیالیسم»، «کمونیسم»، چپ، راستش، یکسره گند، خون، مسخ، افسون، وارونه نمائی، مهندسی افکار می جوشد. با همه این ها به جان کارگر می افتد، شعورش را می فرساید، اندیشه اش را مسموم می سازد، قدرت راه حل پردازی، راهبرد آفرینی، همه چیزش را تباه می گرداند. اگر کارگران نیز از شنود صدای کارزار ضد مزدبگیری فرار می کنند دلیلش اینجا است. اما آنها چاره ای ندارند، جز آنکه لیستی طویلی از پرسش های کلیدی، حیاتی را پیش روی خود قرار دهند. باید از خود سؤال کنند که چرا مثلا:

– سرنگونی رژیم اسلامی معقول است اما «برچیدن بساط هر نوع دولت بالای سر» مذموم واتوپی پردازی است!!

– آرزوی دموکراسی عقلانی!! اما جامعه گردانی شورائی لغو کار مزدی آگاه، آزاد، برابر انسان ها خیالبافی است!!

– شعار کشف حجاب مقدس اما مبارزه برای محو کار خانگی زنان، حتی کار خواندن آن رؤیاپردازی متافیزیکی است!!

– تقاضای بهبود وضعیت بیمه اجتماعی خیلی مشروع اما درمان رایگان پشت سر نهادن مرزهای واقعی بینی است!!

– طبقه بندی مشاغل حق مسلم کارگر اما پیوند معاش او به محصول کار سالانه طبقه اش چپ روی کمونیستی است!!

– دخیل بستن به مجلس سرمایه تمدن!! اما تلاش برای اتکاء به قدرت متحد توده های طبقه خویش فقط آنارشیسم است!!

– جنجال زن، زندگی، رستاخیز رهائی نیمی از بشر!! اما هشدار شرط لازم هر مقدار این رهائی بازی با الفاظ است!!

– شعار کاهش کربن، نجات محیط زیست!! اما کاویدن ریشه آلودگی ها در چرخه تولید سرمایه داری خرابکاری است!!

– عربده کثرت گرائی سرود رهائی بشر اما برپائی جامعه انسانهای رها از بردگی مزدی طبقات، دولت هذیان است!!

– افزایش مزد مطابق تورم معجزه بی نیازی اما تسلط بر سرنوشت کار، تولید زندگی شورش ناشی از سر سیری است!!

– حزب متشکل از مشتی شیفته صدرنشینی و عملگی میلیون ها کارگر برای انتقال آن به اریکه قدرت سفینه نجات است اما سازمانیابی سراسری شورائی ضد کار مزدی توده کارگر به عنوان ضد قدرت بالنده، آگاه و پرچمدار برپائی جامعه آتی انسانی بدون دولت و کار مزدی و طبقات جایگزینی آب با سراب است!!

لیست پرسش ها بسیار بلندبالا به درازای کل مسائل مربوط به مبارزه طبقاتی میلیاردها کارگر در تاریخ هستی نظام بردگی مزدی است. سؤالاتی که به رغم کثرت نامتناهی در یک پرسش محوری قابل تلخیص هستند. اینکه چرا هر چه به آرایش و پیرایش سرمایه داری، تضمین ماندگاری این مناسبات، اجبار مقدر توده های کارگر به قبول جاودانگی این اختاپوس مربوط است همگی شدنی، مقدس، عقلانی، انسانی، خردمندانه، متمدنانه، آزادیخواهانه، حقوق بشری هستند!! اما هر چه حریم تقدس و جاودانگی سرمایه را نقض، تعرض کارگران به این حریم دهشت، طوفان خون و توحش را مجاز شمارد، درهمان نطفه مهر ناممکنی، اتوپیائی، آشوبگری، افلاطونی، نیهیلیستی می خورد!!، آماج هیستریک ترین تهاجمات قرار می گیرد؟؟ این پرسش سرنوشت سازی است که هر کارگر هر گوشه دنیا باید به آن بیاندیشد. باید سرچشمه این ممکن پنداری و ناممکن انگاری را بازکاود؟؟؟ سرچشمه ای که ما به عنوان آحادی از طبقه اجتماعی خویش دهه ها است، در حجم عظیم نوشته ها به آن پرداخته ایم، در همین سطور بالا نیز بر گوشه ای از آن انگشت نهادیم. از قدرت ساحره وارونه نمائی، شستشوی مغزی، فتیشیسم سرمایه، دستگاههای مهندسی افکار و نظرآفرینی سرمایه داری، نقش مخوف و روانگردان اپوزیسیون های سوداگر سود و قدرت بورژوازی گفتیم. اینها هستند که برای عالم «ممکنات و ناممکنات»، «مقدسات و تابوها»، «مجازها و محرمات»، «واقعی یا اتوپیک ها» تعیین مرز می کنند. در کنار این عامل اختاپوسی مخوف باید به عامل بسیار تعیین کننده دیگری نیز اشاره کرد. مؤلفه ای که اگر چه خود مولود سرکوب ویرانگر فکری، فیزیکی سرمایه است اما در شرائط تاریخی روز همطراز عامل نخست حتی بیشتر ایفای نقش می کند، این عامل دوم همان احساس فروماندگی، زبونی، استیصال، عجز از کارزار سازمان یافته و نیرومند شورائی ضد بردگی مزدی است که در وجود توده های کارگر دنیا از جمله ایران بیداد می کند، مثل خوره هر جوش و خروش رادیکال را می خورد، نابود می نماید، هر روزنه امید به موفق شدن تلاش ها را ساروج می کند. احساس استیصال، زبونی، مفلوکی، ناتوانی که حاصل مستقیم گمراهه رفتن ها، برهوت پیمودن ها، فرسودن ها و تباه شدن ها در کویرهای خشک مبارزه قانونی، سندیکائی، حزبی، دموکراتیک، مدنی، «ضد امپریالیستی»، ضد نئولیبرالی، خلقی، «تعیین سرنوشت ملی»، ضد گلوبالیزاسیون و شکست های فاجعه بار، اجتناب ناپذیر و کوبنده محصول این بی راهه چرخیدن ها، باتلاق غلطیدنها است. «هر که گریزد ز خراجات شهر – بارکش غول بایان شود» تسلیم راه حلهای تباهساز مدنی، دموکراتیک، خلقی، سوسیال دموکراتیک، اردوگاهی، چینی، ناسیونالیستی، پان اسلامیستی شدن و ریل مبارزه واقعی ضد سرمایه داری را رها کردن یگانه حاصلش همین است. می گویند «خود کرده را تدبیر نیست»!! اما حتما هست و تدبیرش نقد ریشه ای و پراکسیس این کژراهه رفتن ها، بازگشت به میدان جنگ واقعی طبقاتی ضد بردگی مزدی است. این را هم فراموش نکنیم که حتی به محض سخن از غلبه بر استیصال، ناگهان متولیان، بانیان، پرچمداران همان گمراهه بردنها از شش گوشه عالم فریاد سر خواهند داد که حرف ما نیز همین است!!!. ضعیف هستیم و راه خروج از این «استضعاف» تداوم پیگیر همان جنبش های مدنی، دموکراسی طلبانه و برهوت پیمودن ها است!!!، «رو که نیست سنگ پای قزوین است». کار این جماعت چنین است اما وقت کوبیدن دست رد بر سینه کل این فریبکاران است. باید بساط عجز، فروماندگی، زبونی جمع کنیم، ما به طور بالقوه، در هستی اجتماعی خود، یک ضد قدرت عظیم تاریخساز با ظرفیت رهائی کل بشر هستیم. زبونی، فروماندگی و فلاکت ما در پراکندگی، گمراهه رفتن، بی افقی، خروج از میدان راستین کارزار طبقاتی، سرمایه آویزی و عدول از پیکار نقشه مند، هدفدار و آگاه ضد بردگی مزدی است. باید به سوی هم بشتابیم، چهاردیواری مراکز کار را از سر راه برداریم، در قامت رسا و مغرور یک طبقه اجتماعی 80 درصدی، زیر بیرق تسلط بر سرنوشت کار، تولید، زندگی، در یک جنبش سازمانیافته شورائی لغو کار مزدی با رویکرد انترناسیونالیستی دست به دست هم دهیم. این کار مسلما ممکن است، راه دیگری وجود ندارد، باید با سر بیدار، قلب جوشان، امیدوار، استوار باور کنیم که:

جنبش ضد بردگی مزدی تنها تجلی راستین و پراکسیس مبارزه طبقاتی توده های کارگر است. بنمایه کلام و پیام این جنبش آنست که هیچ دلیلی نمی بیند از سرمایه داران، نظام سرمایه داری یا ماشین قهر دولتی این نظام تقاضای صدقه، زکات، نفقه بنماید. نمی خواهد دست تکدی به آستان سرمایه دراز نماید، زبان به التماس گشاید که ترحم کنید، سخاوتمند باشید. باب کرم بگشائید، چند درصدی از کل کار، تولید، نعمت های آفریده ما را زیر نام مزد به ما دهید!! چند تومانی هم پول دارو و درمان به ما نفقه دهید، شهریه مدرسه کودکان را هم بدهکاریم، پول برق و آب نداریم، اینها را می خواهیم فقط برای اینکه زنده بمانیم، سرمایه طبقه سرمایه دار را نجومی تر، شط های سود را خروشانتر، دریاهای انباشت را طوفانی تر، ارتشهایش را نسل کش تر، خود را مفلوک تر، گرسنه تر، مقهورتر، حقیرتر سازیم. به جای این تضمین ها، تمناها، تعهدها، حاجت ها، یک حرف ساده، محکم، سرراست و زمینی دارد. اینکه خود می داند و این ظرفیت، شعور، عقل را دارد که برای حاصل کار، تولید، زندگی خویش تصمیم بگیرد. انسان محور، آگاه به جوهر انسانی، حق، آزادی، برابری و همه ارزش های زلال بشری، با دخالت آزاد، بیدار، خلاق، نافذ همه آحاد انسانها تصمیم بگیرد. هیچ نیازی نمی بیند که به تنظیم لیست خواست ها پردازد، راسخ و آهنین عزم می خواهد چگونگی اختصاص تولید و کارش به حوزه های مختلف معاش، رفاه، توسعه، عمران، پیشرفتهای علمی، کشفیات تکنیکی، حفظ طبیعت و محیط زیست، حال و آینده را با سر بیدار شورائی خیره به رهائی فرجامین بشر از قید هر نیاز اندیشه کند و این اندیشه را زندگی روز انسان سازد.

جنبش ضد مزدبگیری علیه قانون آویزی، دخیل بندی و تحصن نشینی در بارگاه قدرت سرمایه است. برداشتن هر گام، هر میزان بالیدن، هر مقدار بسط و انکشاف خود را، در کارزار مستمر و بی امان، برای ابراز وجود، به صورت یک ضد قدرت، ضد سرمایه، ضد دولت هر چه شورائی تر، سراسری تر، نیرومندتر می بیندبه این دلیل روشن که بدون سازمانیابی شورائی این ضد قدرت سراسری سرمایه ستیز قادر به تحقق انتظارات خود نمی باشد. در پویه میدان آوردن متشکل این ضد قدرت، ضد سرمایه است که می تواند سهم هر چه افزون تری از کل حاصل تولید و کار سالانه خود را از چنگال وحوش حاکم سرمایه دار خارج سازد، صرف معیشت، رفاه، دارو، درمان، بهداشت، آموزش و اعتلای زندگی فیزیکی، فکری خود گرداند. این یک شاخص کاملا هویتی جنبش ضد بردگی مزدی است که شالوده کارش بر اعمال قدرت جمعی، شورائی، سراسری توده کارگر استوار است. مجبور است در این مسیر گام بردارد، سدهای سر راه را بشکند و استوارتر پیش تازد.

جنبش ضد مزدبگیری بر خلاف تمامی جنبش های سرمایه محور و سرمایه مدار، نه گسیخته و پاره وار در حوزه معاش و رفاه که ماهیتا، قهرا، اجتناب ناپذیر جنبشی در کلیه قلمروهای زندگی انسانی است. جنگ بر سر کار و تولید و زندگی همه چیزش زلال و عریان است. با تمامی قدرت موجودش علیه هر شکل سلب آزادی می جنگد، آزادی را به روایت واقعی انسانی آن، به روایت رهائی از هر قید ماوراء خود مورد مطالبه قرار می دهد و جامه عمل می پوشاند، بنیاد کارش آن است که آپارتاید جنسیتی را از ریشه بخشکاند، تمامی توان روزش را به کار می گیرد تا محو کار خانگی زنان را تا هر کجا که این توان یاری می دهد محقق گرداند. با توان روزش سرچشمه هر میزان آلودگیهای زیست محیطی را در هم می کوبد. با این شاخصها به صورت یک موجود زنده واقعی می بالد، می جنگد و پیش می تازد. معنای مبارزه طبقاتی همین است و آنچه تا حال وجود داشته و فی الحال وجود دارد است نقش گورستان این مبارزه را داشته است.

جنبش ضد مزدبگیری کیفرخواست زلال رهائی انسان به صورت یک موجود زنده در حال رشد، شکوفائی، استخوان بندی است. کارگران هستند که محصول کار و تولیدشان را می خواهند و نقشه مند، آگاه، خلاق، کیفرخواست به دست، جهانی مالامال از سند، مدرک، داده، آمار، اطلاعات روی زمین پیش پا می گویند. این کار و تولید نباید سرمایه الحاقی سرمایه داران گردد. حتی یک ریالش نباید هزینه نگه داری اختاپوسی به نام دولت شود، اختصاص هر ریالش به ارتش، پلیس، پارلمان، حوزه علمیه، سپاه، بسیج، گشت ارشاد، ممنوع است. باید این محصول تا دینار آخرش مطابق جدول شفاف مصوب ضد قدرت شورائی کارگران صرف زندگی، رفاه، رشد، بلوغ نامتناهی انسانها شود.

جنبش زنده زمینی ضد مزدبگیری می داند که چهاردیواری این و آن کارخانه نه فقط جای ابراز وجود، میدانداری، کارزارش نیست که دیوارهای مراکز کار صرفا سدهای سر راه نطفه بندی، رشد، بالندگی اش می باشند. مراحل جنینی خود را در درون همین فضاهای بسته آغاز می کند اما برای هر گام بالیدن، استخوانبندی نیازمند عبور از دیوارها، در هم شکستن آنها و ابراز وجود به صورت یک ضد قدرت، ضد سرمایه، ضد دولت سراسری، شورائی است. فقط در این راستا است که به صورت یک جنبش زنده واقعی، نطفه بالنده جامعه آزاد آتی، آلترناتیو نظام مسلط حاضر، در بطن همین اختاپوس وحشت و دهشت می بالد. این تنها و تنها جنبش زمینی تجلی کارزار راستین ضد بردگی مزدی، یگانه جنبش قادر به پرچمداری واقعی رهائی بشریت است. بقیه همگی برهوت، کویرلوت و باتلاق های مرگ به نفع ماندگاری سرمایه داری هستند. ما نیازمند برپائی این جنبش می باشیم و هیچ راه دیگری نداریم. سرمایه داری قرنهاست که تنها و تنها خاصیت بقایش انحطاط و تباهی انسان است. هر روز دهشتناک تر میلیاردها کارگر را می فرساید، می کاهد، تباه می گرداند و نابود می سازد. باید به دست جنبش ضد مزدبگیری نابود شود.

جنبش ضد مزدبگیری به هیچ وجه، مطلقا استمرار بالنده یا فازی از انکشاف، تکامل مبارزات سترون رفرمیستی از نوع دموکراسی خواهی، کمپین های مدنی، صلح، ضد گلوبالیزاسیون، محیط زیست، اتحادیه ای و… نیست. کاملا بالعکس آلترناتیو آنها، منتقد رادیکال ضد سرمایه داری آنها با راه حل و بیرق افراخته خود است. از درون دموکراسی خواهی، جنبش اتحادیه ای، حزب سازی، مبارزات مدنی و مشابه اینها هیچ گاه کارزار ضد بردگی مزدی بیرون نخواهد آمد. درست به همان سیاق که مردگان مدفون در گورستان ها مسلما لشکر، سپاه، ارتش قیامت کبرای انبیای بنی اسرائیل و روز رستاخیز خدای آنان نخواهند شد.

و کلام آخر به مثابه جمعبست همه نکاتی که گفته شد جنبش ضد مزدبگیری، عملا نطفه زنده، بالنده جامعه انسانهای آزاد فارغ از وجود طبقات، دولت، کار مزدی و رها از هر قید ماوراء خود است که در زهدان سرمایه داری می بالد، شاخ و برگ می کشد، متولد می گردد، به همان سیاق که هر جامعه نوین و نیروی بالنده جدید از دامن نظام کهنه پوسیده حاکم و در جنگ با این مناسبات راه تولد خود را کاویده، بازگشوده است. با این تفاوت که چنین تولدی، میلاد رهائی واقعی انسان خواهد بود.

ناصر پایدار

نوامبر 2024

برگرفته از سایت سیمای سوسیالیسم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *