در سیستمی که نیروی کار انسان کالائی مثل هر کالای دیگراست همواره برای خرید و فروش این کالا راه های گریزی وجود دارد. معامله ای که بنا به تعریف آزاد است، فروشنده در بازار کالای کار، کالای خود را به میل خود و بدون هیچ گونه فشار واجباری می‌فروشد! خریدار هم آزادانه و برابر! این کالا را می خرد تا به نحوی که خود می‌خواهد ازین کالا یعنی نیروی کار استفاده کند. اما آیا واقعا فروشنده نیروی کار در فروش آزاد است.

فروشنده‌ای که دراین رابطه برابر نامیده شده چیزی برای فروش جز نیروی کارش ندارد و قیمت آن را هم نه خود بلکه شرایط جاری و مناسبات حاکم در جامعه تعیین می کند. بازهم بنا بر تعریف این قیمت یا به بیان دیگر دستمزد کارگر باید به مقداری باشد که بازتولید نیروی کار حاضر و آتی را فراهم سازد یعنی باید حداقل مایحتاج زندگی کارگر و خانواده اش را تامین نماید، اما سرمایه دار برخلاف برده دار که حساب سرمایه خود را می کرد بدلیل وجود ارتش ذخیره کار( خیل بیکاران ) نگرانی از نابودی کارگرانش ندارد. قابل ذکراست که این قوانین و باید و نباید ها نه دراثرخیراندیشی پارلمان نشین و دولت های سرمایه داری بلکه حاصل مبارزات چند قرنه کارگران است، البته اینان هم تمام سعی خود را در تعدیل و تخفیف خواست های کارگران در جهت حفظ منافع سرمایه انجام داده اند. با وجود این واقعیات بسیار دور از این تعاریف است به نحوی که کارگرکه می بایست نیروی کار خود را برای تامین نیازهای خود و خانواده اش بفروشد مجبور به فروش نیروی کار زن و فرزندان خود نیز می شود. پس زن و فرزندان خود را می فروشد و ” برده فروش ” می گردد(مارکس، کاپیتال). چشم برهم می گذارد و اجازه می‌دهد زن و دخترانش برای کمک به مخارج خانواده به خودفروشی به پردازند یا در بیغوله ها و کثافات کارکنند. بدین طریق مساله کار کودکان مطرح می‌شود، امروزه بنا به تعریف سن کار از طرف سازمان بین المللی کار، کار کودک به کار افراد زیر 15 سال اطلاق می‌شود. اما آغازش از کجا و چگونه بود؟

بدون شک از زمان های دور کار کودکان مطرح بود. در دوران برده داری که برده و تمام زندگی و حیات و مماتش به برده دار تعلق داشت کودکان هم که با مهر برده بودن به دنیا می‌ آمدند- گرچه که در بسیاری از موارد فرزندان همان برده داران بودند – از کودکی کاررا در کنار دیگر برده ها شروع می کردند اما منافع برده داران درآن بود که برای حفظ سرمایه ای که صرف خرید برده شده و استفاده ازآن، حداقل زندگی آن ها تامین کند. یا در دوران فئودالیسم که دهقان وابسته به زمین بود و اختیار جان و مالش با مالک، کودکان نیز از زمانی که توان کار پیدا می کردند در کناروالدین و خانواده به کار می پرداختند، شدت و سختی کار بستگی به شرایط داشت. اما کار کردن درسرمایه داری معنی و ویژگی دیگری دارد. سرمایه داری به کار کودکان سروسامان داد که آغاز آن به ورود ماشین در کار تولید کالا برمی‌گردد. با ورود ماشین دیگر نیروی عضلانی کارکردش را ازدست می دهد، بنا براین بکار گیری کارگرانی که نیروی عضلانی چندانی ندارند و یا اصولا به خاطر سن کم بدن شان هنوز به رشد و تکامل لازم نرسیده اما دارای نرمش و انعطاف بیشتری است وازهمه مهم تر بسیار ارزان نیزمی باشد، دردستور کار سرمایه داری قرارمی‌گیرد.این دو گروه کارگران جدید، زنان و کودکان هستند.

بدین گونه کودکان مجبورمیشوند به دلیل فقر وحشتناک خانواده که خود ناشی از بهره کشی بیش از اندازه سرمایه داری است به جای بازی های کودکانه، به جای استفاده از اسباب بازی، به جای رفتن به مدرسه و سواد آموزی، روانه کارخانه‌ها و بازار کار شوند و در محیط نامناسب آن از نظر جسمانی و هم اخلاقی و فرهنگی، با ابزار کار سرو کار پیدا کنند. به عنوان نیروی کارمورد استثمار شدید قرار گیرند. اینان اما کودکان خانواده ها ی کارگری هستند.

پدربه عنوان کارگردرهمین کارخانه یا کارخانه ای دیگر یا معدنی مخوف مشغول کاراست. اکنون مادر نیز به کار گرفته شده است اما باز هم سفره از نان خالی است. کل خانواده به خدمت سرمایه درآمده است در حالی که بنا به تعریف ارزش نیروی کار ( مرد یا پدرخانواده ) می باید کارگر و خانواده اش را تامین و بازتولید کند. اما شدت استثمار چنان بالاست و مزد پرداختی چنان پائین که به جای مرد خانه کل خانواده باید کار و اضافه کاری نماید تا شاید همان مزد و یا اندکی بیشتر را بتواند کسب کند یعنی می توان گفت در حقیقت یک مزد بین افراد خانواده تقسیم می گردد. اما در طرف دیگر اوضاع به شیوه دیگری است، یعنی سرمایه دار با پرداخت یک مزد یا اندکی بیشتر از یک مزد به مجموع خانواده، سه یا بیشترکار غیرلازم را تصاحب می کند و حجم ارزش اضافی تصاحب کرده را بالا می برد.

فریده ثابتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *