مبارزه جبر زندگی ما است. واکنش گریزناپذیر و قهری ما در مقابل قهر اقتصادی، سیاسی، مدنی، حقوقی، اجتماعی، قهر ضد بشری سرمایه داری است. تا اینجا اتفاق خاصی رخ نداده، عملی شبیه تنفس، خوردن، هر تقلای جبری دیگر برای زنده ماندن است، گریزناپذیری و قهری بودن مبارزه برای کارگران مثل اسلاف حیوانی، پیشینیان رعیت، سرو، دهقانش هم نیست!!. حیوانات از تک سلولیها تا میمونها، با به کارگیری اندام، بدون ابزار، طبیعت را چالش و سد جوع می کردند. آحاد اجتماعات اشتراکی اولیه با کار همبائی در کوه، دشت، صحرا امرار معاش می نمودند. رعیت با کشت و زرع ارتزاق می کرد اما کارگر این حقوق، امکان، آزادی، اختیار را ندارد!! او یگانه موجودی است که هیچ کاره کار خویش است.در«تقسیم سهام هستی»!! یگانه حصه اش چیزی به نام «نیروی کار» است و نکته باریک تر ز مو آنکه همین «یکتا سهم»!! در گرو جدائی مطلق از کار، سقوط مطلق از دخالت در سرنوشت کار خویش است!!. نیروی کار کارگر برای آنکه در زندگی اش ظاهر شود باید فروش رود، به سرمایه و سرمایه دار فروخته شود، برای اینکه فروش رود باید کارش ملک حتمی سرمایه دار گردد. سناریوی ضد انسانی سحرآمیزی که بنیاد کارزار گریزناپذیر، قهری کارگر را هم می جود و به ضد خود تبدیل می کند!!. کارگر برای غذا، پوشاک، سرپناه، آب شرب، تنفس، زنده ماندن، آزادی، حق، رفع آپارتاید با طبیعت در جنگ نیست!! برای هر کدام اینها، برای تمامی پیش شرط های حتمی حیات با سرمایه داریدر جنگ است. اگر نجنگد پروانه حیاتش مختومه است. اما این جنگ تاریخاً با دست بالای سرمایه و موقعیت ضعیف کارگر آغاز شد. شناخت ریشه کاو این قوت و ضعف مهم است. طبقه کارگر به لحاظ توان مبارزه طبقاتی، بالقوه نه ضعیف تر از طبقه سرمایه دار که بسیار برتر، فائق، نیرومندتر است. کُمیت بورژوازی از این لحاظ سخت می لنگد و بار انبوه پاشنه آشیلها را بر دوش می کشد. آنچه مالک سرمایه را در این مصاف تاریخی بر عرش امتیاز نشاند، ظرفیت سحرانگیز سرمایه در بستن سد بر سر راههای بهره گیری طبقه کارگر از گنجایش کارزار ضد سرمایه داری بود. سرمایه بر منبر «استدلال»!! نشست که: «ما ضد هم نیستیم!! طرفین داد و ستدی منصفانه می باشیم!! یک طرف پول دارد، طرف دیگر [زور کار کردن] اولی نیازمند [قوه کار جسمی، فکری] است و برای خریدش پول می پردازد، دومی محتاج خورد و خوراک، پوشاک، سرپناه، معاش، رفاه است و برای تهیه آنها احتیاج به پول دارد. داد و ستد صورت می گیرد، همه چیز «برحق»!!، «آزاد»!!، «منصفانه»!!، «متمدنانه»!!، «انسانی» است!!. این حقانیت، آزادی به اوج می رسد زمانی که فروشنده «نیروی کار» از «حق» چون و چرا هم برخوردار باشد و همین جا بود که مبارزه هم معنی شد»!! مبارزه کارگر تجلی تابان «حق» او برای چانه زنی بر سر بهای نیروی کار و چند و چون حقوقی، سیاسی، مدنی، فرهنگی، اجتماعی این خرید و فروش شد. اساس داد و ستد نیروی کار و بنیاد مزدبگیری!! ناموس آفرینش و غیرقابل اعتراض گردید. وقتی از چانه زنی و تقلیل مبارزه طبقاتی به «چانه زدن» یا جایگزینی این جنگ با سازش طبقاتی حرف می زنیم باید دقیق و عمیق بدانیم که منظور از چانه زنی لزوما «گل گفتن و گل شنفتن»، «دل دادن، قلوه گرفتن» نیست، سخن از تقابل دو طبقه اجتماعی استثمارگر و استثمارشونده، مسلط و فرودست، حاکم و تحت استیلا است. جدال کارگر علیه سرمایه اگر بنمایه، راهبرد، چشم انداز، راهکار و جهتگیری زلال ضد کار مزدی نداشته باشد به هر حال چانه زنی با سرمایه داری است، چانه زنی و سازشی که می تواند شکل مسلحانه، قهرآمیز، سرنگونی طلبانه به خود گیرد، اما در تمامی این حالات بالاخره چانه زنی است. سازش با وجود و بقای رابطه خرید و فروش نیروی کار است. جنگ مسلحانه بر سر الگوی حاکمیت سرمایه است، مبارزه قهرآمیز برای تغییر شکل مالکیت سرمایه داری، سرنگونی طلبی دموکراتیک برای آرایش، پیرایش و اصلاح نظام بردگی مزدی است.

مبارزه زیر فشار استدلال یا روایت بالا که نسخه پیچی سرمایه بود این گونه معنا شد. کارگر به این استدلال وقعی نگذاشت، سرمایه ستیزی خودپوی خود را به صور مختلف از اعتصاب درون مراکز کار و شورشهای شهری تا قیام برای حکومت کارگری ادامه داد. اما این سرمایه ستیزی، قادر به پالایش روایت مجعول سرمایه از فرایند پراکسیس خود نشد. سرمایه داری، سده های شروع عصرش را می گذراند، تاریخ با روند انکشاف و استیلایش همراهی داشت. «در خود بودن» روز طبقه کارگر همین معنی را می داد. طول کشید تا نسلی از کارگران بیرق این پالایش، چالش را افراشتند. مارکس در این گذر پرچمدار بود. توده کارگر راه بازشناسی کارزار آگاه ضد کار مزدی و میدان واقعی این کارزار را پیش گرفت، اما پالایش جنگ جاری در عرصه های گوناگون اجتماعی، از روایت باژگون، مقلوب، مجعول، گمراهساز بورژوازی که مبارزه طبقاتی را چانه زنی قانونی یا میلیتانت و در هر دو حال سرمایه آویز معنا می کرد، به «لایروبی طویله آوژیاس» می ماند. کاری که کارستان بود و پیش نرفت. سرمایه دست بالا داشت، چالش این وضعیت، آرایش قوای متفاوت، متضادی را می خواست. بورژوازی همچنان فاتح، قادر، دانا راه جهتگیری طبقه کارگر برای استقرار در عرصه کارزار راستین ضد بردگی مزدی و میدانداری بالنده شورائی سرمایه ستیز را سد می بست. پرولتاریا توان پراکسیس و آگاه در هم کوبیدن این سد و سد بندی را کسب نکرد، سرمایه سیر تا پیاز پویه ارزش افزائی، خودگستری، جهانی شدن، استیلا، حاکمیت، بحران گریزی، انتقال طوفانی ترین بحرانهای ذاتی خود به زاغه توده های کارگر، شروط بقا، کل اینها را منشور زندگی بشر!! «کمال عقل تاریخ»، «جامعه مدنی»، نسخه مقدر و مقدور دوام هستی القاء کرد!! یکایک اینها را لباس سیاست، دولت، قانون، حقوق، مدنیت، فرهنگ، اخلاق، ایدئولوژی، ملت، دموکراسی، نظم، امنیت، انتخاب آزاد، پلیس حافظ آسایش، ارتش پاسدار ملیت پوشاند و با این کد، رمز، نشان، جلوه در سلول، سلول شعور انسانها جا انداخت!! بحث آن نیست که طبقه کارگر پذیرا شد، ایمان آورد، تسلیم گردید!!. مسلما این گونه نشد، چنین چیزی امکان نداشت. بند، بند زندگی و زنده ماندن توده کارگر به جنگ مستمر علیه سرمایه قفل بود، باید می جنگید، اما این جنگ نه با اندیشه، شناخت، پراکسیس آگاه ضد کار مزدی که مدفون، منحل در نسخه پیچی بورژوازی، با سلاح اعتصاب، شورش برای بهای افزون تر نیروی کار، قیام، انقلاب برای تغییر الگوی حکومتی، تعویض شکل مالکیت و استیلای سرمایه داری پیش رفت. قادر به چالش استخواندار و ریشه ای روایت ماهیتا مجعول سرمایه از مبارزه طبقاتی نگردید.

رویاروئی روزمره و جاری توده کارگر در هر حوزه از معاش و رفاه و مایحتاج اولیه زیستی گرفته تا حقوق اجتماعی و آزادیهای سیاسی، انسانی، حتی در نازل ترین سطوح باید تجسم کارزار بالنده و شکوفای طبقه ناراضی و عاصی از بردگی مزدی، با آرزوی ولو کاملا خودپوی رهائی از این وضعیت باشد. در غیر این صورت چگونه می خواهد حتی همان بهای بازتولید نیروی کارش را از خطر شبیخون مستمر، فزاینده، سرکش دشمن سرمایه دار حراست نماید، کمااینکه دهه های متمادی است قادر به تحقق همین حراست نیز نگردیده است. پرسش اساسی تر آنکه اگر جنبش جاری روزش تجلی مادی و پراکسیس رشد آگاهی، سازمانیابی، میدانداری، آرایش قوا، سرکشی، تعرض، پیروزی، درایت، کفایت طبقه اش در عرصه های مختلف حیات اجتماعی، در تقابل با بردگی مزدی نباشد، چگونه می خواهد اساس کار و تولید، جامعه مبتنی بر کار مزدی، تشخص سیاسی، مدنی، حقوقی، فرهنگی، اخلاقی، ایدئولوژیک، اجتماعی سرمایه را در هم بشکند؟؟!! با چانه زنی بر سر بهای نیروی کار همراه با عقب نشینی مستمر و ذلت آمیز تاریخی، انجماد فسیل وار زبونانه در نظم سیاسی، حقوقی، مدنی سرمایه داری، دفن شدن در گورستان مبارزه قانونی، سرنگونی طلبی آویزان به تغییر الگوی حکومتی بردگی مزدی، دموکراسی خواهی پاسدار جاودانه سازی مزدبگیری، با این کارنامه آکنده از انحطاط، تباهی، زوال شتابناک انسانی چگونه قرار است سرمایه داری از پای درآید؟!! و به زباله دان تاریخ رود؟!! نابودی سرمایه داری پیشکش!! چرا باید حتی بی شعورترین سرمایه داران عالم برای چیزی به نام طبقه کارگر پر کاهی ارزش قائل شوند و به هیچ خواست معیشتی او حتی آه و ناله مطالبه مزد معوقه اش وقعی بگذارد؟!! طبقه ای که صدر و ذیل کارزارش اجرای این ماده و آن تبصره مصوب وحوش مجلس نشین سرمایه!! اجرای طرح طبقه بندی مشاغل وزارت کار سرمایه!!، تعویض دولتمردان نالایق با لایقان اندیشمند سرمایه!!، تغییر الگوی حکومتی بردگی مزدی!! تعویض شکل مالکیت سرمایه و نوع اینها است چرا باید در محاسبات طبقه سرمایه دار و دولت هیچ پشیزی به حساب آید، کمااینکه نیامده است و هر روز هم حقیرتر، مفلوک تر، فرومانده تر و ذلیل تر می گردد. طبقه ای که مبارزه طبقاتی خود را این گونه معنی می کند، چوب حراج می زند، در معرض دید خاص و عام قرار می دهد، چرا باید مبارزه اش، مشکل هیچ مالک سرمایه یا دولتمرد سرمایه داری باشد؟!!

هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک

مبارزه جاری و روز توده های کارگر همه چیز این طبقه، همه چیز بشریت عصر است، طبقه ای که حتی هیچ کاره کار خود است، زنده ماندنش به فروش نیروی کار و این فروش به سلب مطلق مالکیتش بر همان کار، به سقوط مطلقش از حق تعیین سرنوشت کارش قفل است. چنین طبقه ای اگر همین مبارزه اش هم اساس وضعیت مستولی موجودش را آماج اعتراض ریشه ای نگیرد، چه چیز برایش باقی می ماند؟!!. اگر کارزارش به جای آنکه سلاح رهائی او و بشریت از چنگ اختاپوس سرمایه داری باشد، ملتجی آرایش و اصلاح بردگی مزدی شود سوای همان نمک گندیده چه نام دیگری بر آن قابل اطلاق است؟!! 6 میلیارد نفوس توده کارگر دنیا اسیر این وضع، اسیر عصر گندیدگی تام و تمام کارزار روز خود هستند. آنچه باید حربه ابراز هستی، صف آرائی، میدانداری، قدرت، تجلی تعریف آن ها از حق، آزادی، انتخاب، اختیار، شرف، عزت، برابری، آپارتاید ستیزی، انسانیت باشد به ضد خود، به چانه زنی منحط مماشات جویانه یا میلیتانت با سرمایه داری در راستای ماندگارسازی این اختاپوس بشرکش گردیده است. مرکز ثقل سیه روزیهای انسان عصر اینجا است و بدون ویرانسازی این کانون تباهی هیچ روزنه امیدی در هیچ کجای این دنیا بر روی هیچ کارگری باز نخواهد شد. کارگران باید به میدان واقعی مبارزه طبقاتی باز گردند. در همه حوزه های زندگی اجتماعی چنین کنند. در نخستین گام اعلام کنند: کل مایحتاج اساسی یک زندگی آزاد، بی نیاز، مرفه انسانی باید از سیطره داد و ستد سرمایه داری خارج گردد. هر نوع دخالت دولت در زندگی انسانها از جمله نوع پوشش، اعتقاد، آداب، رسوم، فعالیتهای اجتماعی و سیاسی پایان یابد. کار خانگی زنان محو، ریشه هر نوع وابستگی اقتصادی زن به همسر و اولاد به والدین از جای کنده شود. از تولید و ورود هر چه مضر سلامتی انسان است جلوگیری به عمل آید.

باید برای تحمیل این مطالبات بر نظام بردگی مزدی دست در دست هم نهاد، یک جنبش سازمان یافته شورائی، سراسری ضد سرمایه داری بر پا داشت. به جای آویختن به سرمایه، آه و ناله اصلاح مسالمت جویانه یا قهرآمیز الگوی حکومتی سرمایه داری، این جنبش، این ضد قدرت رهائی آفرین، این ضد قدرت ضامن رهائی انسان را وارد میدان کارزار کرد. دو راه بیشتر پیش روی بشر عصر نیست. یک راه همین و راه دیگر منتهی به آخرین فاز تباهی و نابودی انسان است.

کارگران ضد سرمایه داری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *