آیا طرح این خواست ها که: «خوراک، پوشاک، مسکن، دارو، درمان، آموزش، ایاب و ذهاب، آب، برق، گاز، تفریح، کل مایحتاج زندگی بی نیاز، مرفه انسانی ما از سیطره داد و ستد پولی، کالائی سرمایه داری خارج گردد. هر نوع دخالت دولت در زندگی انسان ها از جمله نوع پوشش، اعتقاد، آداب، رسوم، فعالیت های اجتماعی و سیاسی پایان یابد. کار خانگی زنان محو، ریشه هر نوع وابستگی اقتصادی زن به همسر و اولاد به والدین از جای کنده شود. از تولید و ورود هر چه مضر سلامتی انسان است جلوگیری به عمل آید به طور حی و حاضر، در همین شرائط روز، مطالباتی خیالبافانه، غیرقابل تحقق هستند؟!! آنان که چنین می پندارند سرمایه دار، نماینده فکری، سیاسی حاکم یا اپوزیسیون سرمایه، جماعت کارگران فسیل در فرارسته های عقیدتی، سیاسی، آموزشی سرمایه داری ، در غیر این صورت نخبگان و اوتادی هستند که رسالت خود را سکانداری سفینه نجات بشر!! و کارگران را سوژه ای برای رهائی آفرینی قهرمانانه خود می بینند!!. اینکه هر کدام این نیروها چه می انگارند موضوع گفتگوی ما نیست. پاسخ زلال و کنکرت به پرسش بالا آن است که کارگران هر کجای دنیا، نه امروز که از چند نسل پیش باید این مطالبات را بیرق کارزار خود می کردند و برای تحمیل آنها بر طبقه سرمایه دار و نظام بردگی مزدی می جنگیدند. نه تاریخ زندگی بشر به هیچ تقدیر و عقلانیت مقدر قفل است، نه نسخه از پیش مقرری برای فراز و فرود آرایش قوا و منحنی کارزار طبقات کارگر و سرمایه دار، در دوره های مختلف وجود نداشته است. همه چیز از درجه بالندگی، آگاهی، صف آرائی، برد شناخت، سطح چشمداشت، توان میدانداری یکی و قدرت پاسخ، ظرفیت اقناع، توان سرکوب دیگری تبعیت کرده است. هیچ عامل آسمانی، زمینی دیگر بر این فرایند توسن تقریر نرانده است. کارگران در هر دوره چشمداشت ها، خواست هائی داشته اند، ملاک و مبنای کارشان نیز نه رؤیابافی های فلسفی، که نیازهای معیشتی، رفاهی، سیاسی، اجتماعی، انسانی بوده است. نکته مهم محل تعمق آن است که این مایحتاج زیستی و معیارهای طرحشان باید مهر زلال تقابل طبقاتی می خورد. کاری که طبقه سرمایه دار و دولتش، به طور واقعی سرمایه، از همان آغاز بر آن کوبید. جوهر کلام سرمایه آن بود که کارگر هزینه بازتولید نیروی کارش را دریافت دارد و این هزینه تا آخرین مرز ممکن نازل باشد. فاجعه سهمگین انسانی این که طبقه کارگر نیز دقیقا طوق همین ملاک مقرر مالکان سرمایه را بر گردن آویخت و به آن مباهات کرد!! در بهترین حالت، در یورش به عرش اعلای کارزار!! خواستار جا به جائیهائی در لیست، مقدار، جنس نیازها شد!! این سوای تعطیل مطلق مبارزه طبقاتی، اعلام انحلال کامل جنبش کارگری در گورستان نظم سرمایه داری هیچ معنائی دیگری نداشت. رخدادی که اتفاق افتاد و فرایند تقابل کارگران دنیا با نظام بردگی را در خود دفن کرد. بورژوازی سرسخت و استوار بر اصالت، معیار خود پای فشرد، با تمامی قوا در مقابل طبقه کارگر ایستاد و تصریح کرد که حدود و ثغور انتظارش مین گذاری شده است. فراتر از بهای بازتولید نیروی کار، حق و حقوق دیگری ندارد. جنبش کارگری تسلیم شد. بورژوازی به قبول کارگران یقین حاصل کرد و با این یقین شروع به تعرضات عظیم در عرصه کاهش هر چه جنایت آمیزتر همان بهای بازتولید نیروی کار نمود! تاریخ واقعی جنبش کارگری جهانی سوای یک دوره کوتاه میان دهه 40 تا هفتاد قرن نوزدهم همین است. مابقی، زنجیره طوفانی اعتصاب ها، خیزش ها، انقلابات، «سوسالیسم» پردازیها!!، «کمونیسم» سرائیها!!، سوای عملگی نقل و انتقال قدرت میان اپوزیسیونها و رژیم های حاکم بورژوازی چیز دیگری به نمایش نگذاشته است. فاجعه از تن دادن طبقه کارگر به ملاک مین گذاری سرمایه آغاز شد. کارگران می توانستند عکس آن عمل کنند. این امکان را داشتند که ملاکهای هویتی و طبقاتی خود را اساس تقابل سازند. از ظرفیت طبقاتی، تاریخی خود برای چالش ملاک بورژوازی عزیمت نمایند. وقتی سرمایه با تمامی بربریت بر معیار «بهای نیروی کار» به مثابه کل سهم کارگران از کارشان و چانه زنی در باره این «بها» به عنوان آخرین مرز آزادی، حقوق، اختیار، انتخابشان کوبید، تنها راه درست پیش پای توده کارگر آن بود که اساس این ملاک پردازی را در هم کوبد. ریشه قفل زدن معاش، رفاه، آزادیهای سیاسی، حقوق انسانی توده کارگر به چند و چون «بهای نیروی کار» و نظم سیاسی پاسدار این قفل زنی را آماج قهر طبقاتی قرار دهد. در برابر معیارسازی ضد بشری سرمایه، ملاک حق تعیین سرنوشت کار و تولید را سنگر پیکار کند، به قدرت کارزار طبقاتی خود رجوع نماید، این قدرت را هر چه آگاه تر بشناسد. شورائی و ضد بردگی مزدی سازمان دهد. وارد میدان مبارزه سازد، علیه سرمایه، طبقه سرمایه دار و دولتش اعمال کند، مبارزه جاری روزمره اش را این گونه تعریف نماید، تمرد از این تعریف را با هر بیرق، نام، آوازه، مماشات جویانه یا میلیتانت، غلطیدن به گمراهه مخوف سازش با بردگی مزدی اعلام دارد. آیا کارگران قادر به اتخاذ این رویکرد، گزینش این میدان و ریل پیکار نبودند؟!! پاسخ مثبت از هر دهان، زبان و شناخت که باشد بدون شک پاسخ ارتجاع بورژوازی است. چرا توده کارگر می توانست بر سر بهای نیروی کار بجنگد، در چهاردیواری مراکز کار اعتصاب پشت سر اعتصاب راه اندازد، از کرانه اقیانوس آرام تا مرز غربی فنلاند چرخ تولید و ارزش افزائی را از چرخش باز دارد، عمله تسویه حساب بخشهای مختلف طبقه سرمایه دار شود، درنده ترین دولت های سرکوبگر تاریخ سرمایه داری را از اریکه قدرت به زیر کشد. نسل کش ترین وحوش بورژوازی را از گورهای کهنه تاریخ نبش و بر مسند حاکمیت بنشاند، چرا همه این کارها را می توانست بکند اما نمی توانست بر سر محصول کار، تولید، زندگی خود علیه بردگی مزدی دست به پیکار زند؟!! اقامه چنین استدلال و طرح چنین ادعائی تا آن جا زورگویانه، شنیع، مخوف است که فقط از عهده نمایندگان فکری، سیاسی، پلیسی، امنیتی سرمایه داری بر می آید. یک سؤال اساسی در اینجا وجود دارد. اینکه اگر کارگران آن چنان که مورد تأکید ماست واقعا می توانستند چنان کنند، می توانستند ریل مبارزه را دستخوش تغییر بنیادی سازند و به میدان تعیین سرنوشت کار، تولید، زندگی کشانند چرا نکردند؟؟ چرا هیچ گامی در این گذر برنداشتند؟؟ اگر این ظرفیت را دارا بودند چرا هر روز بیش از روز پیش چنان جهتگیری را ترک گفتند، حتی از آوردن نامش احساس وحشت کردند، همه جا به ضد آن آویختند، چرا همین امروز چنین می کنند؟؟ این پرسش ها برحق، وارد، حائز موضوعیت و اهمیت هستند، اما پاسخشان هم دشوار نیست. اگر کارگران نکردند معنایش آن نیست که توان انجامش را نداشتند. اینکه در باتلاق چانه زنی بر سر بهای نیروی کار غرق شدند متضمن این معنا نیست که تقدیر زندگی و مبارزه آنها این بود، همین حالا هم از طرح مطالبات، انتظارات مصرح در شروع این نوشته استقبال نمی کنند، اما فرارشان دال بر اتوپیک بودن خواست ها و درستی امتناع کارگران از پیگیری آنها نیست!!. در همه این موارد صحبت از از رخدادهائی است که می توانستند به شکلهای دیگر اتفاق افتند. عواملی در وقوع این چنینی آنها نقش داشته اند که قابل توضیح هستند و ما به صورت مشروح در انبوهی از مقاله و کتاب در باره آنها بحث کرده ایم. جمعبست بنیادی گفتگوها آنست که تمکین به چانه زنی قانونی، مسالمت آمیز یا میلیتانت و سرنگونی طلبانه «بهای بازتولید نیروی کار»، آویختن به دموکراسی طلبی و جنبش های مدنی آویزان به آرایش و پیرایش سرمایه داری برای همیشه به کوبنده ترین شکل ممکن شکست خورده است. تمامی آنچه که این روزها زیر این نامها، بیرقها انجام می گیرد، سوای دکانداری مشتی کاسبکار یا فسیل در آموزه های سرمایه داری هیچ چیز دیگر نیست. مادام که به اعتراضات توخالی محصور در چهاردیواری مراکز کار، نذر و نیاز و طلب حاجت از سرمایه، دخیل بندی به قانون و دولت سرمایه داری، تحصن در مقابل این یا آن نهاد دولتی آویزانیم قادر به حصول هیچ مطالبه ای نیستیم هر روز باید فشار فقر و فلاکت و بی درمانی و بی داروئی و بی سرپناهی و کشتار آزادی ها، سلاخی ابتدائی ترین حقوق انسانی را سهمگین تر و غیرقابل تحمل تر بر سلول، سلول هستی خود سنگین بینیم. بالعکس اگر به قدرت پرشکوه، تاریخ آفرین طبقه خود اتکاء کنیم، اگر این قدرت را بشناسیم، سراسری، شورائی، ضد سرمایه داری سازمان دهیم و وارد میدان سازیم، به هر میزان که این کار را انجام دهیم، خواست های مهم تر، اساسی تری را بر سرمایه داران و دولتشان تحمیل خواهیم کرد. آنچه اصلا مورد بحث نیست ممکن یا ناممکنی تحقق مطالبات است و آنچه حرف اول، آخر را می زند، قدرت کارزار طبقاتی ما و درجه سازمان یافتگی آگاه، شورائی و سرمایه ستیزی این قدرت است. به پا خیزیم، دست به دست هم دهیم، یک جنبش متشکل، متحد، ضد بردگی مزدی بر پای داریم. نسل ها برای این کار تأخیر داریم، سالیان متمادی را از دست داده ایم، هر روز که بگذرد، کوبنده تر تباه می شویم، دردناک تر شکست می خوریم، رعب انگیزتر از هستی ساقط می گردیم. داریم به جائی می رسیم که فرصت جبران را نیز از دست می دهیم. درنگ مطلقا جایز نیست. به سوی هم بشتابیم.

کارگران ضد سرمایه داری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *