معلم، انسان كارگرى است كه بسان همه كارگران ديگر از طريق فروش نيروى كارش ارتزاق مىكند. نيروى كار وى مانند سایر کارگران، مورد احتياج سرمايه و نياز مبرم روند ارزش افزایی سرمایه است. دولت يا مالك خصوصى مؤسسه آموزشى با مصرف نيروى كار معلمان به پروسه آموزش و آماده سازی و افزايش بارآورى نيروى كار پاسخ مى گويد. معلمان بخشی از طبقه كارگر و مبارزات آنان جزء جدانشدنی از جنبش طبقاتی كارگران است. عوارض و کارکرد مخرب این تصور که معلم خود را كارگر نمى پندارد و كارگر اين و آن كارخانه نيز با معلم احساس یگانگی ندارد، در ابعادى گسترده و عميق، دامنگير جنبش كارگرى است، هرچند این تصور غلط مدتهاست که شروع به ریزش کرده است.
مطالبات جارى معلمان مطلقاً مطالبات صنفى آنان نيست. معلمان هيچ صنف ويژهاى را تشكيل نمى دهند و اساساً طبقه كارگر، طبقهاى متشكل از صنوف با منافع پراكنده و خواسته هاى متفرق نيست. اعتراض عليه حضور شبكه هاى پليسى رژيم در مدارس، تقاضاى محو محتواى خرافات دینی از متون درسى نه فقط مطالبه معلمان که خواست همه کارگران است. زندگی مرفه، درمان و دارو رایگان نیز خواست عموم کارگران و از جمله معلمان می باشد.
معلمان در این سالها برای بهبود وضعیت معیشتی خود به قانون و طرح رتبه بندی و تجمع مقابل مجلس و نهادهای حکومتی متوسل شده اند و تا آنجا که توانسته اند خود را بعنوان تافته جدابافته از کارگران و تحت عنوان “صنف معلمان” از مبارزات سایر بخشهای طبقه کارگر دور نگه داشته اند. تشکل موسوم به «کانون صنفی معلمان» در اشاعه این رویکرد نقش پررنگی داشته است. این کانون، نهادی سندیکایی است. افق مبارزاتی اش افزایش مزد و منزلت و آزادی تشکل و امثالهم در چارچوب پذیرش سرمایه داری است. اینها مصایب و تیره روزی تحمیل شده بر زندگی ما را نه در ذات سرمایه داری که در تصمیمات غلط و بی کفایتی حکومتگران می پندارند!! در کشورهای قدرتمند سرمایه داری که سهم هنگفتی از ارزش اضافه تولید شده توسط کارگران کشورهای ضعیف تر سرمایه داری به سویشان سرازیر می شود، سندیکالیسم مجالی برای عرض اندام دارد، اما سرمایه داری در کشورهایی همچون ایران برای جبران آنچه که به سود رقبای قوی تر از دست می دهد وحشیانه ترین سلاخی معیشت و حقوق اجتماعی را بر کارگران آوار می کند. سرمایه داری در ایران از کاردان و بی کفایت، مذهبی و لاییک، بهیچوجه سندیکالیسم را تحمل نمی کند و بشدت سرکوب می نماید. سندیکالیسم چه با آن مدارا شود و چه سرکوب گردد، فقط این نقش را دارد که مبارزات ضد سرمایه داری کارگران را ذبح و کفن و دفن نماید. کارگران و ازجمله معلمان برای رهایی باید راه خود را از گمراهه سندیکالیسم جدا سازند.
بیش از صد سال است که جنبش کارگری از ریل مبارزه ضد سرمایه داری منحرف شده و به خواستهایی همچون افزایش دستمزد، بیمه بیکاری و بیمه درمان و امثالهم آویخته است. معلمان متأسفانه همانند سایر کارگران، حقانیت و جاودانگی سرمایه داری را پذیرفته اند؛ قبول کرده اند که سهم ما از محصول کار اجتماعی صرفاً دستمزدی است که برای افزایش آن با طبقه سرمایه دار و دولتش چک و چانه بزنند. راه نجات واقعی ما خلاصی از کارگر بودن، رهایی از نظام کارمزدی و سرمایه داری است و در اولین حلقه از زنجیره اعتراضات خود باید صریح و شفاف اعلام کنیم که ما ارتقا زندگی خود را به دریافت مزد قفل نمی زنیم. حاصل کار و تولید خود را می خواهیم. حاصل کار دهها هزار تریلیون تومانی طبقه ما نباید سرمایه شود، نگهداری و مراقبت از سالمندان و معلولان، آب، برق، گاز، مسکن، اینترنت، درمان و دارو، مهد کودک، مدرسه و دانشگاه باید از رابطه خرید و فروش خارج شود و رایگان گردد.
حتماً بسیاری از معلمان خواهند گفت این خواستها بلندپروازانه و خیالبافی است!! سرمایه داران و دولت، زیر بار آنها نمی روند!! جواب ما اینست که مگر آنها خواستهای نازلی چون رتبه بندی را با میل و رغبت می پذیرند؟ مگر به خاطر همین خواستها ما را سرکوب نمی کنند، به زندان نمی اندازند؟ آیا غیر از این است که افزایش چندرغازی مزدها بلافاصله با گرانی کالاها بی خاصیت می شوند؟ سوال بعدی اینست که آیا صنف گرایی و شقه شقه کردن خود کمکی به مبارزات ما کرده است؟ آیا جز این است که فقط خود را از قدرت سراسری طبقه مان محروم کرده ایم؟ و سرانجام اینکه پناه بردن به قانون کدام پیروزی را برایمان به دست آورده است؟
تصمیم گیری در مورد سرنوشت کار و تولید و زندگی حق طبقه ماست و راه تحقق آن نه دخیل بستن به قانون و نهادهای حکومت سرمایه که برپایی جنبش شوراهای ضد سرمایه داری است.
ابراهیم زنوز