این سکوت گورستانی کی خواهد شکست؟؟؟
چند روز از وقوع انفجار رعب آور بندر گذشته است. بندری با مساحت 2400 هکتار، دارای ظرفیت پذیرش سالانه 100 میلیون تن کالا و بالای 6 تا 8 میلیون کانتینر، پیشرفته ترین پایانه کانتینری کشور، گنجایش پهلوگیری 4000 کشتی، تخلیه 55 % صادرات، وارادات غیر نفتی و بیش از 70 درصد محموله های کانتینری، دروازه عظیم و اصلی داد و ستد بین المللی سرمایه داری ایران. بندری با چنین جایگاه، نقش، موضوعیت و اهمیت در چرخه سامان پذیری سرمایه اجتماعی ایران که اخبار، گزارشات، شایعات، گمانه زنی ها، اعتراضات، واکاوی ها، انتقادات حول انفجارش به اندازه کافی نقل محافل بین المللی و شبکه های خبری جهان سرمایه داری است. در این میان آنچه هیچ کجا، در هیچ رسانه، بنگاه ارتباط جمعی حتی میان توده کارگر ایران و دنیا محل چندانی برای واکاوی، اعتراض حتی گفتگو پیدا نکرده است سرنوشت خیل عظیم کارگرانی است که در این غول عظیم الجثه اقتصادی، آماج فرساینده ترین، کوبنده ترین و هلاکتبارترین شکل استثمار و سبعیت سرمایه داری بوده اند. آنچه جائی، موضوعیتی، ارزشی برای بررسی، ابراز خشم و قهر نیافته است شرائط کار، استثمار، «ایمنی جان»!! این توده انبوه کارگر نفرین شده، جان داده و سلامتی باخته است؟!! بر سر این کارگران چه رفته است؟!! چند صد کارگر تسلیم جوخه اعدام «انفجار» سرمایه شده اند؟، چند هزار نفر به جمعیت معلولان مادام العمر پیوسته اند. سرنوشت خیل کثیر کودکان و افرادی که یگانه نان آور خود را از دست داده اند چه می شود؟!!
شواهد حاکی است که بالای 80 درصد کارگران تخلیه و بارگیری کشتی ها، نفرین شدگان خط مقدم تلفات، آتش سوزی، انفجار، خاکستر شدن را کارگران افغان تشکیل می دهند. جماعتی از مفلوک ترین، فقیرترین لایه طبقه کارگر که همه جا، در سراسر دنیای سرمایه داری صف نخست قربانیان را می سازند. این خیل کثیر کارگر افغان درغول بندری هیولاواری که هر روز، میلیاردها دلار کار پرداخت نشده کارگران ایران و دنیا، کار به تمام و کمال مصادره شده، سرمایه شده و در ملکیت طبقه سرمایه دار، از آن وارد و خارج می گردد، حتی قرارداد ساعتی، روزی، هفتگی کار نیز نداشته اند!! یک جمعیت بدون هویت، فاقد مدرک شناسائی، محکوم به زندگی غیرمجاز، فروشنده نیروی کار ماوراء ارزان، دوزخ نشین، مطرود، نجس، بدون هیچ حق و حقوق اولیه انسانی که سالها در این بندر استثمار شده اند، میلیونها تن کالا جا به جا نموده اند، میلیاردها دلار بر سرمایه و ثروت طبقه سرمایه دار افزوده اند. این جمعیت وسیع کارگر افغان در میان شعله های آتش انفجار سرمایه سوخته اند، ذوب شده اند، خاکستر گردیده اند. سرمایه آنها را قتل عام کرده است و با حمام خون سبعانه آنان هزاران کودک، زن، پیر، جوان و سالخورده را که با بهای شبه رایگان نیروی کار آنها ارتزاق می نموده اند، در آستانه مرگ حتمی ناشی از گرسنگی قرار داده است. این گرسنگان، این هزاران نفرین شده قفل به دستمزد محقر خیل کثیر کارگران سوخته و ذوب شده افغان، این قربانیان فاقد خوراک، کومه، کار و حق سکونت حتی هیچ سندی برای پرس و جو، گرفتن سراغ و نشانی از سرنوشت نان آوران خویش در اختیار ندارند. هیچ نهاد و مرجع و مرکزی حاضر به شنود هیچ پرسش و جستجوی آنها نیست.
تاریخ سرمایه دارای تاریخ ذوب هزار، هزار بردگان مزدی در آتش انفجارها، دفن زیر آوارها، سقوط از آسمانخراشها، غرق در اعماق اقیانوس ها، دریاها، لهیدن در کام طوفان ها، جان باختن در چنگال سیلاب ها، مثله شدن لای چرخ ماشین ها، سوختن، جان دادن، نابودی میان شعله های سرکش جنگهای محلی، منطقه ای، بین المللی سرمایه داران، کور گردیدن، کر شدن، سقوط از هستی در بند، بند چرخه تولید اضافه ارزش، تولید، بازتولید و خودگستری این اختاپوس وحشت و دهشت است. آنچه در ساحل خلیج، در غول عظیم بندری سرمایه داری ایران، در بندر رجائی رخ داده است فقط نمودی و لحظه ای از زنجیره لایتناهی و بی انتهای این کشتارها، حمام خون ها، سبعیت ها، جنایت ها است. ذات سرمایه است چنین کند، سؤال اساسی آنست که واکنش توده های کارگر چیست؟ درد بسیار سهمگین تر از درد اول، هلاکت آمیزتر از آنچه سرمایه بر سر بشر آورده و می آورد، سکوت گورستانی توده های کارگر در مقابل این جنایات، بربریت ها، نسل کشی ها، حمام خون است. نقطه، نقطه 2400 هکتار اراضی بندر، زمین و هوا و دیوار و هر وجب محیط کار توده کثیر کارگران این غول عظیم بندری فریاد می زند که صاحبان سرمایه، طبقه سرمایه دار و دولت درنده سرمایه داری در بندرگاهی با ظرفیت سالانه 100 میلیون تن کالا و بالای 6 میلیون کانتینر، در پایانه هائی با گنجایش پهلوگیری 4000 کشتی، کمترین هزینه ای برای ایمنی جان کارگران تقبل ننموده اند. هر چه در این مرکز پرخروش و طوفانی جا به جائی سرمایه وجود داشته و دارد حکایت قربانی سازی بدون هیچ دریغ جان صد، صد کارگران در قبال یک تومان سود انبوه تر و نجومی تر است. سراسر دوزخ سرمایه داری ایران چنین است. در هر گوشه این دوزخ هر روز و هر ساعت شمار کثیر کارگران قربانی می گردند، اما صدای اعتراض، قهر و کارزار آگاه ضد سرمایه داری توده کارگر بلند نیست. مشکل اساسی اینجا است.
مزدک کوهکن