حدود 70 سال پیش در یکی از نواحی جنوبی جهنم مالامال از گرسنگی، قهر، وحشت و جنایت سرمایه داری ایران کارگری زانوی غم در بغل به کودکان ریز و درشت خود نگاه می کرد و سیل وار اشک می ریخت. وقتی از او پرسیدند که چرا گریه می کند و دلیل طغیان اندوهش چیست، در حالی که بر شدت گریه می افزود، پاسخ داد: «این دولت ظالم آخرین قطره آبروی ما کارگران را پیش بچه های معصوم خردسالمان ریخت» منظور وی از این عبارت ابتدا تا حدی مبهم بود و احتیاج به توضیح داشت. به همین خاطر سؤال بعدی از وی آن شد که بحث دولت، آبرو، ریخته شدنش، گریستن چیست. ماجرا را زلال تر باز گوید. کارگر پاسخ داد: «تا دیروز هیچ کس در بخش جغرافیائی محل سکونت ما برق نداشت. پولداران و صاحبان سرمایه در بهترین حالت گازسوزهای کوچک پمپی داشتند و ما که قادر به خرید آن نوع چراغها نبودیم از فانوس نفتی ارزان بها برای روشنائی زاغه مسکونی استفاده می کردیم، اما اکنون «بخش» مسکونی ما دارای برق شده است و من و کارگران زیادی به جای خوشحال بودن باید بساط ماتم پهن کنیم، زانوی غم در بغل گیریم، سیل اشک جاری سازیم، زیرا برق سرمایه داری نه فقط هیچ روشنی به کومه ما نیاورده است که فقر و فلاکت، ذلت و نفرین شدگی، دوزخ نشینی کارگری ما را بر ملاتر و عریان تر ساخته است. کودکان خردسال ما در کوچه، محله، مدرسه، پیش همسالان، همدرسان، هم بازی های پولدار و ثروتمند خود غرق خجالت می شوند، تحقیر می گردند، آماج اهانت واقع می شوند. برق سرمایه بر فقر و نداری ما در یک سو و دارائی و مکنت و ثروت آنها در سوی دیگر پرتو انداخته است. کودکان آنها به داشتن برق، به دارا بودن خود افتخار می کنند و اطفال معصوم ما از نداری، تاریکی نشینی، فقر و بی بضاعتی خود دچار شرم و خفت می گردند، گریه من برای این است» اکنون 7 دهه از آن روز گذشته است. طبقه کارگر ایران هفتاد سال به طور مستمر، روز به روز، مبارزه کرده است. هر سال شورش ها راه انداخته است. شمار اعتصاباتش مرز میلیون ها را پشت سر نهاده است. قیام بهمن 57 را راه انداخته است. رژیم درنده، سفاک، جنایتکار، بشرکش شاه، یکی از مخوف ترین دیکتاتوری های تاریخ سرمایه داری را سرنگون کرده است، دست به انقلاب زده است، بی امان و بدون هیچ وقفه، با میراث دار درنده تر، نسل کش تر، ماوراء ارتجاعی تر آن وارد کارزار فزاینده طوفان آسا گردیده است. شمار سالانه اعتصابات، اعتراضات، شورش ها، خیزشهایش را به عرش برده است. در مبارزه برای معاش، رفاه، سلامتی، بهداشت، درمان، علیه تبعیض، ضد تخریب طبیعت و آلودگیهای زیست محیطی، کارزار سرنگونی طلبی، دموکراسی خواهی، میلیونها قربانی داده است. همه این کارها را کرده است. کل این مبارزات را پشت سر گذاشته است. اوراق کارنامه کارزارش را تا قعر آسمان قطور نموده است اما باز هم در سیاهی زار حاصل قطع برق روشنائی، فقط داغدار تحمل تاریکی، گرما، مصیبت تعطیل جراحی، مرگ بیمار روی تخت بیمارستان نیست. باز هم اشک خون از دیده فرو می ریزد که شرمسار کودکان ریز و خردسال خویش است . آنان که دارند ژنراتورهای قوی، موتورهای خصوصی مولد برق می خرند و کارگران که ندارند، از تاریکی، گرما، خفت، توهین و زندگی تیره و تار کارگری خود آرزوی مرگ می نمایند. اما آرزوی مرگ علاج هیچ دردی نیست. ریشه مصیبت را باید کاوید. 70 سال مبارزه، اعتصاب، اعتراض، راهپیمائی، تعطیل چرخه کار و تولید، نمایش قدرت، قیام، سرنگونی رژیم ها، تغییر الگوی حکومتی سرمایه داری، تعویض دولت ها اما کل اینها با عزیمت از همیشه کارگر ماندن، همیشه برده مزدی زیستن، همیشه فروشنده نیروی کار بودن، با کوبیدن بر طبل سفاهت و حماقت مبارزات همیشه محصور در چهاردیواری مراکز کار، جنگ و جدل جاویدان با این و آن کارفرما، فرار وحشتناک از ابراز هستی طبقاتی ضد سرمایه داری، گریز رعب انگیز از مبارزه ضد بردگی مزدی، اجتناب از هر میزان همدلی، همراهی، همگامی با همزنجیران برای برپائی یک جنبش نیرومند، سازمان یافته، شورائی، ضد سرمایه داری، اوراق کارنامه بسیار سیاه کارزار ما است و تا این کارنامه را ادامه می دهیم و قطور می سازیم. وضع همین خواهد بود که هست.باید بساط عزیمت از همیشه کارگر ماندن، مزدبگیر بودن، برده مزدی زیستن را جمع کرد، راه افتیم، دیواره های قفس تنگ و تار چانه زنی با کارفرمایان منفرد را خرد کنیم، دموکراسی طلبی و مبارزات مدنی سرمایه آویز را به باتلاق ریزیم، در هیات یک طبقه، طبقه مزدبگیران ضد کار مزدی صف کشیم. جنبش خویش را سراسری، شورائی، ضد سرمایه داری سازمان دهیم. یک ضد قدرت ضد دولت سازمان یافته شورائی، ضد سرمایه شویم. تنها از این طریق است که می توانیم طومار وضعیت موجود را در هم پیچیم و طوق استثمار، خفت، ذلت، گرسنگی، فرودستی، حقارت از گردن برداریم.
کارگران ضد سرمایه داری