سرمایه‌داران و نمایندگان فکری سرمایه، مدام از کمی بازده و کم‌ارزشی کار کارگر ایرانی در یک سو و بازدهی خیلی انبوه، یا پرارزش بودن کار کارگر اروپایی از سوی دیگر میگویند. آنها یکی از دلایل مهم پایین بودن سطح مزدها در ایران و بیشتر بودن آن در اروپای غربی، یا به بیان دیگر یکی از علل مقاومت طبقه خود در مقابل خواست افزایش مزدهای کارگران در ایران را همین مسئله اعلام میکنند!! سرمایهداران و نمایندگان فکری آنها در این مورد مثل کل موارد دیگر دروغ میگویند و دست به شستشوی مغزی ما و تفرقه افکنی میان بخشهای طبقه ما می‌زنند. ببینیم واقعیت چیست؟

ما کارگران در همه جای جهان، از کارخانههای مجهز به مدرنترین رباتها و تکنیکها گرفته تا جالیزارهاو شالیزارها، یا مستقیماً سرمایه و کالا تولید میکنیم و یا کارمان در خدمت پاسخ به نیازهای اساسی پروسه تولید سرمایه است. ارزش آنچه که ما در هر کدام این عرصهها تولید میکنیم مساوی زمان کاری است کهانجام میدهیم. همین نکته را کمی بشکافیم. ارزش هر کالا فقط کار اجتماعاً لازم نهفته در آن است. این یعنی چه؟ یعنی اینکه اگر کارگر ایرانی مثلاً یک دستکش ایمنی را در60 دقیقه تولید می‌کند اما کارگر مکزیکی همین دستکش را در 50 دقیقه، چینی در 40 دقیقه، روسی در 30 دقیقه و بالاخرهکارگر آلمانی آن را در 20 دقیقه آماده میسازد و اگر فرضاً همین کارگران دستکش ساز این چند کشور نیاز کل دنیای روز را تأمین کنند، آنگاه ارزش این دستکش دقیقاً معادل 40 دقیقه زمان کار خواهد بود. این 40 دقیقه را که خارج قسمت مجموع این دقیقه‌ها (200)  بر عدد 5 (شمار دستکش ها) است زمان کار اجتماعاً لازم برای تولید یک دستکش ایمنی می‌نامیم. حال به سراغ چند نکته مهمدیگربرویم.

1)اگر تولید یک اتومبیل بنز در مجموع و با محاسبه وقت صرف شده برای تهیه همه اجزا، مصالح، قطعات، دانش فنی، تخصص و مونتاژ آن، در گرو اختصاص 50 ساعت کار  اجتماعاً لازم باشد، ارزش نهفته در این بنز فقط معادل همین 50 ساعت است. 

2) فرض کنیم که تولید 10 تن برنج در مراحل مختلف کاشت، داشت و برداشت هم نیازمند همان 50 ساعت کار اجتماعاً لازم گردد، در این صورت ارزش این حجم برنج دقیقاً برابر با ارزش بنز مورد مثال ما خواهد بود.

3) وقتی از زمان کار اجتماعاً لازم نهفته در کالا صحبت می‌کنیم باید کل زمان کار زنده صرف شده در همه مراحل تولید آن کالا را وارد محاسبات خود کنیم. یک موبایل را در نظر گیریم. زمان کار زنده لازم در تولیدش فقط ساعاتی نیست که صرف مونتاژ قطعات مختلف آن شده است. برای تولید هر کدام این قطعات زمان کار اجتماعاً لازم معینی مصرف گردیده است. از این که بگذریم پروسه اکتشاف، اختراع، فن آوری منتهی به تولید این موبایل، دانش و تخصص پیش شرط کشف و ابداع آن، مدرسه و دانشگاه و معلم و لابراتور و کل ساز و کارهای دخیل در این فرایند، هر کدام مقادیر متفاوتی از کار اجتماعاً لازم انسانی را به صورت‌های گوناگون در درون خود نهفته دارند. هنگامی که ارزش این کالا را محاسبه می‌کنیم، باید حاصل جمع زمان کار اجتماعاً لازم کل این ها را بتوانیم کنار هم ردیف کنیم. چیزی که نه فقط هیچ آسان نیست. بلکه گاه حتی غیرممکن میگردد.

4) کار انسانی دارای ماهیتی دوگانه است. از یک سوی جوهر عام موجود در تمامی کالاها است. کامپیوتر، اتومبیل، موشک، دارو، هر وسیله کار و تولید، برنج، لوبیا، پیراهن، کفش، کاغذ، فرش، قلم، کتاب، یا هر کالای دیگر دارای حجم معینی از کار است. کار به این معنی، ذات مشترک و خمیرمایه واحد موجود در تمامی کالاهای دنیا است. این وجه از سرشت کار را کار مجرد می‌نامیم. خصلت دیگر یا جنبه دوم وجود کار، ارزش استفاده آن است. تمامی کالاهایی که در این جا نام بردیم هر کدام به شکلی و در جایی مصرف می‌شوند و دارای نوعی ارزش استفاده هستند. نان و گوشت و دارو و لباس، وسایل زنده بودن و زنده ماندن آدمها می‌باشند. اتومبیل ابزار حمل و نقل است. کتاب وسیله آموزش و نیاز پرورش فکر است. موشک و انواع رنگارنگ سلاح‌ها هم توسط سرمایه‌داران برای قتل عام توده‌های مردم به کار برده می‌شوند. به یاد داشته باشیم که منظور از ارزش استفاده، اصلاً استفاده مثبت یا مفید نیست. دارو ممکن است برای خودکشی باشد یا کتاب در خدمت گمراهی خواننده قرار گیرد. تکلیف سلاح‌های کشتار جمعی بسیار روشن است. بحث بر سر مفید و مضر بودن نیست. سخن از ارزش استفاده است. ارزش استفادهای که می‌تواند مفید و حیاتی و نیاز حتمی زندگی انسان باشد، یا بالعکس، در عظیمترین فاجعه‌های انسانی به کار گرفته شود.

5) گفتیم که کار مجرد بنمایه مشترک کل کالاها است. همین وجه از ماهیت کار است که ارزش مبادله یا ارزش کالاها را تعیین می‌کند. کالا برای اینکه صاحب ارزش یا ارزش مبادله گردد باید حامل یک ارزش استفاده باشد. اما نکته اساسی آنست که این ارزش استفاده حائز هیچ اعتبار و نقشی در تعیین ارزش کالا نمی‌باشد. در بحث ارزش یا ارزش مبادله‌ای کالاها، حرف اول و آخر و بود و نبود و همه چیز را، کار مجرد انسانی و زمان کار اجتماعاً لازم مصرف شده در تولید کالا می‌زند. تأکید میکنیم که در اینجا، در حوزه تعیین ارزش، کار مجرد همه چیز است. کار مجرد نیز با زمان انجام آن خصلت نما می‌گردد.

6) ارزش یک کالا بیانگر کار انسانی صاف و ساده است. کار مجردی که هر انسان عادی به طور متوسط بدون هیچ مهارت و تخصص معین انجام می‌دهد. کار پیچیده یا ماهر در واقع کار ساده فشرده شده و چند برابر شده است. به بیان دیگر حجم بیشتری از کار ساده به صورت مقدار کمتری کار ماهر ظاهر می‌گردد. یک کالا در غالب موارد و به طور معمول نتیجه پاره ای مهارت ها یا کار پیچیده و ماهرانه است، اما آنچه منشأ و معیار ارزش آن است، همان کار ساده می‌باشد. صریح تر بگوییم، یک کالا نماینده مقدار معینی کار ساده است.

7) یک نکته بسیار مهم دیگر در این بحث، تفاوت میان ارزش کالا با قیمت فروش آن است. اولی حاصل جمع هزینه تولید کالا و اضافه ارزش نهفته در آن است، اما دومی از جمع کردن هزینه تولید با «سود متوسط» به دست می‌آید. فرض کنیم که ارزش سرمایه ثابت مصرف شده در تولید یک کالای معین 800000 تومان، دستمزد کارگرانی که آن را تولید کرده اند 200000 هزار تومان و اضافه ارزشی که این کارگران با کار خویش به محصول افزوده اند نیز به اندازه دستمزد آنها باشد. در این صورت کل ارزش کالا 1200000 تومان خواهد شد. اما روال متعارف تولید سرمایه‌داری آنست که کالاها مگر در موارد بسیار نادر، به ارزش خود فروخته نمی‌شوند. آنها در جریان رقابت با همدیگر، یک نرخ سود متوسط و یک قیمت بازار پدید می‌آورند. (1) آنسان که همه کالاهای همنوع با همین قیمت به فروش می‌رسند و هر سرمایه‌دار به نسبت سرمایه خود سهمی از کل اضافه ارزش ها را به صورت سود دریافت می‌دارد. قیمت بازار کالا از هزینه تولید آن بعلاوه این سود متوسط پدید می‌آید. قیمت یک کالا می‌تواند کاملاً بیشتر یا کمتر از ارزش واقعی آن باشد، اما حتی اگر کمتر هم باشد سرمایه‌دار می‌تواند به نسبت سرمایه خویش، به اندازه سایر سرمایه‌داران تولید کننده و دارنده آن کالا سود  برد. 

8) به این ترتیب و بر اساس آنچه تا حالا گفته شد، درجه مرغوبیت، مشتری‌پسندی، زرق و برق، قدرت رقابت، در یک کلام، هیچ کدام از خواص مصرفی کالا تعیین کننده چند و چون ارزش آن نیستند و درست در همین جا است که یک سؤال بسیار اساسی پیش روی ما قرار میگیرد. این سؤال که اگر خواص مصرفی مذکور هیچ نقشی در تفاوت میان ارزش دو کالای همجنس داخلی و خارجی ندارند، اگر واقعاً چنین است، پس چرا قیمت کالای تولید شده مثلاً در انگلیس، فرانسه و آلمان از همتای تهیه شده خود در ایران  بیشتر است؟ یک سؤال دیگر هم البته هست که باید پاسخ گیرد. اینکه همین کیفیت یا میزان مرغوبیت کاملاً متفاوت کالاهای هم‌جنس خارجی و داخلی که فاقد هر نوع تأثیر بر ارزش آنها است از کجا می‌آید؟ اینها و در بحث حاضر ما به صورت اخص پرسش نخست بسیار مهم است، باید حتماً به آن پرداخت زیرا که تشریح درست آن نیاز پرده برداشتن از جار و جنجال‌های گمراه کننده نمایندگان فکری بورژوازی درباره کار کارگر ایرانی و اروپایی و تمایز دستمزدهای آنان است. در این مورد به نکات اساسی زیر توجه کنیم.

اول. دستمزد کارگر آلمانی، اسکاندیناویایی، انگلیسی یا فرانسوی در ساعت به طور متوسط حدود 20 یورو است. نیروی کار زنده‌ای که در تولید هر کالا مصرف می‌شود، خود عبارت از مقدار معینی کار تجسم یافته یا زمان کار اجتماعاً لازم مجسم شده است. دستمزد کارگر اروپای غربی یا کانادایی حداقل 10 برابر دستمزدی است که کارگر ایرانی دریافت می‌دارد، این دستمزد حامل کار اجتماعاً لازمی است که میزان آن 10 برابر کار اجتماعاً لازم  نهفته در دستمزد کارگر ایرانی می‌باشد. کار زنده مورد مصرف در تولید کالای خارجی به دلیل ترکیب ارگانیک بالای سرمایه و بارآوری کار بسیار بالاتر در آنجا قطعاً کمتر از کار زنده‌ای است که در کالای مشابه ایرانی آن به مصرف می‌رسد. این روشن است اما 10 برابر بودن مزد کارگر اروپائی و کار اجتماعاً لازم معادل این دستمزد، تأثیر بسیار مهمی بر روی بالا رفتن میزان کار اجتماعاً لازم متبلور در این کالا بر جای می‌گذارد.

دوم: کارخانه تولید کننده کالای مثلاً آلمانی مجهز به بالاترین تکنولوژی‌ها و سیستم‌های صنعتی پیچیده است. درجه بارآوری نیروی کار در این شرکت ها بالاست. این فاکتور، زمان کار نهفته در استهلاک سرمایه استوار برای هر کالا را کم می‌گرداند، زیرا هر چه توده محصولی که ارزش مصرف شده ماشین در آن توزیع می‌شود بزرگتر باشد، مقدار ارزشی که از ماشین به هر واحد کالا وارد می‌گردد، کمتر خواهد بود. در این شکی نیست اما فراموش نکنیم که کل این حجم تکنولوژی و ماشین‌آلات، کار اجتماعاً لازم انبوهی را در خود دارد و لاجرم جزئی از این ارزش که به هر محصول یا به هر کدام از ادوات و ابزار تشکیل دهنده آن منتقل می‌شود نیز کم یا بیش بالا است.

سوم:  واحد صنعتی تولید کننده کالای آلمانی یا انگلیسی در قیاس با کارخانه‌های ایران از نیروی کار ماهر و متخصص بیشتری استفاده می‌کند. بالاتر گفتیم که کار آمیخته با تخصص، مهارت و دانش در عالم واقع کار ساده در هم پیچیده و بر هم انباشته است. یک فرزکار ماهر یا یک برقکار، اپراتور خط تولید، معلم، پرستار یا مهندس تأسیسات که نیروی کار خود را می‌فروشد، هر کدام اینها، برای کسب مهارت و تخصص خود مدتی و گاه سالها تجربه یا دانش اندوخته‌اند. این تجربه و دانش از آسمان نیامده و مولود هیچ هوش و ذکاوت مریخی خدادادی هم نیست!! هر میزان این تخصص و تبحر و چالاکی به نوبه خود نتیجه به هم آمیختن مقادیر زیادی کار است که در نهایت، به کار صاف و ساده قابل تحویل هستند. در خشت، خشت مدرسه، هنرستان و دانشکده ای که این تخصص ها در آنجا تدریس شده است ارزشهای انبوه حاصل کار توده‌های کارگر هزینه گردیده است و سالیان متمادی زمان کار در خود پنهان دارند. آب، برق، ابزار کار و علوم و فنونی که در ایجاد و راه‌اندازی این مراکز به کار رفته‌اند همه تبلور زمان کار هستند. دستمزد معلمان و اساتیدی که این مهارتها و دانش‌ها را یاد داده‌اند نیز با کار کارگران تأمین شده است و لاجرم نماینده مقادیر زیادی زمان کار می‌باشد.

چهارم. آنچه تا اینجا گفتیم این را روشن می‌سازد که کار مرده مصرف شده در تولید کالای مثلاً آلمانی بیشتر از کالای ایرانی و بالعکس کار زنده مصرف شده در دومی بیشتر از اولی است. چرا؟ زیرا که بارآوری کار در مراکز تولید کالاهای نخست بسیار بالاتر از مؤسسات تولید کننده ایرانی است. زیرا که کارخانه‌های اول با حداقل نیروی کار حداکثر تولید را دارد، زیرا نسبت سرمایه ثابت از جمله سرمایه استوار این شرکت ها به سرمایه متغیر آن چندین برابر این نسبت در واحدهای صنعتی ایرانی است.

پنجم. کار مرده همان کار زنده متراکم شده است که به صورت بخشهای مختلف سرمایه ثابت در آمده است. سرمایه ثابت یا همان کار مرده هیچ ارزش تازه ای ایجاد نمیکند و هیچ مقداری به ارزش موجود در کالایی که ساخته می‌شود نمیافزاید. هر چه ارزش جدید است توسط سرمایه متغیر، توسط نیروی کار کارگران سازنده کالای نو تولید می‌شود و بر ارزش کارهای مرده پیشین اضافه میگردد. اضافه ارزشی که کارگران ایرانی به یک کالای تولید شده در داخل پمپاژ می‌کنند، نه فقط از اضافه ارزشی که هم‌زنجیران آلمانی آن ها، به مشابه آن محصول می‌افزاید، کمتر نیست که به گونه چشمگیری افزون‌تر است. به این دلیل که در ایران بارآوری اجتماعی کار و ترکیب ارگانیک سرمایه نازل‌تر است. کارگران سازنده جنس ایرانی کالا، در مقایسه با هم‌زنجیران اروپایی خود ساعات کار اجتماعاً لازم بیشتری را صرف تولید هر واحد کالا می‌کنند. اضافه ارزش‌ها نیز تبلور همین کار اجتماعاً لازم هستند. اینکه سرمایه‌دار آلمانی و ایرانی هر کدام چه بخش این اضافه ارزش‌ها را دریافت می‌کنند یا از دست می‌دهند موضوع دیگری است و محتاج بحثی جداگانه می‌باشد.

ششم. کل نکات بالا در توضیح این واقعیت بود که ارزش هر کالا بیان کار اجتماعاً لازم نهفته در آنها است اما قبلا تأکید و تصریح شد که ارزش با قیمت بازار تفاوت جدی دارد. کالاها مگر در موارد نادر و تصادفی به ارزش‌های واقعی خود فروخته نمی‌شوند. ما به هیچ وجه نمی‌دانیم که هر کدام از دو کالای کارجی و ایرانی مورد اشاره چه مقادیر ارزشی معینی را با خود دارند یا چه مقدار کار اجتماعاً لازم در هر یک از آنها متبلور گردیده است. محاسبه این مقادیر بسیار دشوار و شاید ناممکن باشد. یک چیز بسیار روشن است. اینکه قیمت بالاتر کالای اروپائی در قیاس با معادل ایرانی آن، متضمن ارزش یا کار اجتماعاً لازم افزون تر متبلور در اولی نمی‌باشد. قیمت کالاها، در بازار سرمایه‌داری، در پروسه رقایت میان این کالاها، نقش برتر و گاه انحصاری برخی تراست‌ها، در پهنه رقابت و تحت تأثیر مؤلفه هائی مانند عرضه و تقاضا تعیین می‌گردد. کالای آلمانی می‌تواند به قیمتی بسیار بالاتر از ارزش یا کار اجتماعاً لازم نهفته در آن به فروش رسد، عکس آن می‌تواند و البته فقط می‌تواند در مورد کالای ایرانی اتفاق افتد. پدیده‌ای که امر کاملاً طبیعی، متعارف و مسلط شیوه تولید سرمایه‌داری است و در همین راستا سرمایه‌داران مختلف می‌توانند اضافه ارزش هایی بالاتر از آنچه توده کارگر حوزه مستقیم انباشت آنها آفریده‌اند به چنگ آرند. سرمایه‌دارانی هم می‌توانند مقادیری از اضافه ارزش تولید شده توسط کارگران مورد استثمار مستقیم خود را از دست بدهند. 

هفتم و به عنوان نتیجه نهایی این بحث آنکه ما تمامی نکات و توضیحات بالا را آوردیم، تا بسیار صریح بگوییم که جار و جنجال پر ارزشی کار کارگر اروپایی و بی‌ارزشی کار هم‌زنجیر نفرین شده ایرانی او داستان کثیف و بسیار زشتی است که توسط نمایندگان فکری بیشرم و وقیح بورژوازی از طریق تحریف و وارونه‌سازی واقعیت‌ها سرهمبندی گردیده است. خلاصه کنیم:

مرغوبیت و کیفیت بالاتر و بازار پسندی و توان رقابت و مانند اینها هیچ نقشی در تعیین ارزش واقعی کالاها ایفا نمی‌کنند. این عوامل هر کدام به تنهایی یا همه آنها با هم یک کار دیگر را انجام می‌دهند. آنها در قالب قدرت رقابت، موجب می‌گردند که یک کالا بیش از ارزش واقعی یعنی بیشتر از زمان کار اجتماعاً لازم نهفته در آن به فروش رسد و کالای دیگر بالعکس کمتر یا بسیار کمتر از ارزش واقعی و زمان کار اجتماعاً لازم متراکم در خود به دست مشتری رسد. این مؤلفه ها به همین اعتبار و بر پایه تأثیری که در رقابت دارند می‌توانند بر چگونگی تقسیم اضافه ارزش ها میان سرمایه‌داران کشورها یا دنیا اثر بگذارند. ارزش هر کالا صرفاً معادل کار اجتماعاً لازم نهفته در آن است. ارزش یک کالا بیانگر کار ساده‌ای است که هر انسان عادی به طور متوسط بدون مهارت و تخصص معین انجام می‌دهد.

سرمایه ثابت آفریننده‌ی هیچ ارزش جدیدی نیست. سرچشمه اضافه ارزش فقط کار زنده‌ای است که وارد پروسه تولید می‌گردد. ماشین آلات و مواد خام یا کمکی فقط ارزش سهم استهلاک و بخش مصرف شده خود را به کالای جدید منتقل می‌کنند. کل ارزش اضافه شده بر سرمایه به کار رفته در تولید یک کالا، صرفاً و صرفاً کار پرداخت نشده کارگران است.

میزان کار زنده کارگر ایرانی یا هر کارگر دیگر در هر گوشه جهنم سرمایه‌داری که وارد فرایند تولید یک کالای معین می‌شود با توجه به ترکیب ارگانیک نازل‌تر و بارآوری کار اجتماعی پائین‌تر در اینجا، بیشتر از مقدار کار زنده‌ای است که هم‌زنجیر دیگر او، در یک مؤسسه صنعتی دارای ترکیب ارگانیک بالاتر سرمایه و درجه بارآوری پایین‌تر کار، وارد پروسه تولید همان کالا می‌کند. او ساعات بسیار بیشتری به این کار اختصاص می‌دهد. همان زمان کاری که میزان اجتماعاً لازم آن تعیین کننده ارزش کالا و لاجرم ارزش اضافه آفریده شده در کالای جدید است.

قیمت یک کالا با ارزش آن تفاوت دارد و بهای فروش بالاتر یک محصول مرغوب متضمن ارزش یا کار اجتماعاً لازم افزونتر در آن کالا نیست. ارزان‌تر بودن محصول ایرانی در قیاس با همتای اروپایی آن هیچ ربطی به ارزش‌آفرینی کمتر کارگر ایرانی در قیاس با هم‌زنجیر اروپایی او ندارد.

اگر دستمزد کارگر ایرانی کمتر از هم‌زنجیر فرانسوی، امریکایی، انگلیسی و سوئدی او است، هیچ و مطلقاً هیچ ربطی به کم ارزش‌تر بودن کار وی ندارد. مسأله مطلقاً این نیست که او ارزشها و اضافه ارزشهای کمتری آفریده است. روزانه کار وی بسیار طولانی‌تر است. سختی، شدت و حدت کار او به گونه چشمگیری افزون‌تر است. (2) در همین راستا زمان کار اجتماعاً لازمی که تحویل سرمایه‌دار می‌دهد، نه کمتر که بسیار بیشتر است. حجم کار اضافی کارگر ایرانی، کاری که اضافه ارزش و سود سرمایه‌دار را میسازد، به بیان دیگر طول زمان کار اجتماعاً لازمی که کارگر ایرانی به طور مفت و مجانی در اختیار صاحب سرمایه قرار میدهد و سود سرمایه او می‌کند، از حجم کار اضافی یا طول زمان کاری که کارگر اروپایی تحویل سرمایه‌داران می‌دهند، اگر خیلی بیشتر نباشد مسلماً کمتر نیست.

اگر کارگر آلمانی، سوئدی، نروژی یا آمریکایی در شرایط کار مناسب تر و تا حدودی کم خطرتر استثمار می‌شوند، اگر ما به رغم شرایط بسیار مرگبارتر و شاق‌تر و فرساینده‌تر کار بسیار کمتر از آنها مزد می‌گیریم، دلیل واقعی  ناچیزی و شبه رایگان بودن بهای نیروی کار کارگر ایرانی را باید در جای واقعی آن جست. این فقط و فقط موقعیت جنبش کارگری، درجه توفندگی و اعمال قدرت این جنبش است که سطح مزدها یا چگونگی وضع معیشت و امکانات و رفاه اجتماعی کارگران را رقم میزند. اجازه ندهیم نمایندگان فکری شیاد و فریبکار بورژوازی ما را تحمیق کنند و شستشوی مغزی دهند. ما و هر کارگر هم‌زنجیر ما در هر نقطه این دنیا توسط سرمایه استثمارمیشویم. اگر شدت استثمار و بیحقوقی آحاد توده‌های طبقه ما در جایی بیشتر و در جای دیگر احیاناً کمتر است تنها دلیلش وضعیت متفاوت گذشته و حال مبارزه طبقاتی ماست.

مزدک کوهکن

مهر 1395

——————————————————————-

توضیحات:

(1) در نظام سرمایه‌داری نرخ اضافه ارزش به نرخ سود تبدیل می‌شود. سرمایه‌داران هیچ رغبتی به شنیدن واژه اضافه ارزش، به ویژه اینکه سرچشمه آن کجاست ندارند. آنها عبارت «ارزش افزوده» را هم در همین رابطه ابداع کرده و به کار می‌گیرند. سود را محصول زاد و ولد کل سرمایه اعم از بخش ثابت یا متغیرش می‌بینند!!. در محاسبات خود به کل هزینه تولید کالاها، به بهای فروش آنها، به اینکه چه قدر سود برده‌اند و بالاخره به نسبت این سود در قیاس با کل سرمایه می‌اندیشند. سرمایه‌داران از نرخ سود می‌گویند و نرخ سود نتیجه تقسیم کل اضافه ارزش ها به کل سرمایه اعم از ثابت یا متغیر است. فرض کنیم که سرمایه‌دار A  مجموعاً 10 میلیون تومان سرمایه‌گذاری کرده است و گزارش کار سالانه او به شرح زیر شده است.

الف) 2 میلیون تومان را به دستمزد کارگران اختصاص داده است.

ب)  8 میلیون دیگر را صرف خرید ماشین آلات، اجاره بهای ساختمان، هزینه آب و برق، ایاب و ذهاب، مواد اولیه، قطعات نیم ساخته و سایر بخش‌های سرمایه ثابت کرده است.

ج)  از این 8 میلیون تومان 5 میلیون آن به صورت مواد خام، وسایل کمکی، هزینه استهلاک ابزار، آب و برق و مانند این‌ها در پروسه تولید محصول مصرف شده است و 3 میلیون آن با اینکه در فرایند تولید دخیل شده اما دست نخورده به شکل ماشین‌آلات یا ساختمان و زمین و تأسیسات باقی مانده است.

د) در پایان سال کالاهای تولید شده خود را به میزان 13 میلیون تومان به فروش رسانده است.

سرمایه‌داردر لا به لای این داده ها به رقم 10 میلیون سرمایه پیش ریز شده در یک سوی  و 13 میلیون بهای فروش در سوی دیگر خیره می‌شود. اولی را از دومی کسر می‌کند و می‌بیند که 3 میلیون سود برده است. رقم 3 میلیون را به 10 میلیون تقسیم می‌نماید و پیروزمندانه اعلام می‌دارد که نرخ سود سالانه وی 30 درصد بوده است. تفاوت میان نرخ اضافه ارزش و نرخ سود آنست که اولی حاصل تقسیم اضافه ارزش ها به دستمزدها است، در حالی که دومی خارج قسمت اضافه ارزش‌ها به کل سرمایه است حتی آن بخش سرمایه که در پروسه تولید مصرف نگردیده است. اولی حدیث کار اضافی و انبوه ارزش‌های اضافی است که کارگر بدون دریافت هیچ مزدی تحویل صاحب سرمایه داده است. دومی بیان درصد همین اضافه ارزش‌ها به سرمایه‌ای است که سرمایه‌دار پیش‌ریز کرده است. نرخ اضافه ارزش کیفرخواستی از سوی کارگران علیه سرمایه و نرخ سود دروغی عظیم و زشت است که سرمایه‌دار به خورد کارگر می‌دهد. نرخ اضافه ارزش از میزان استثمار کارگر توسط سرمایه می‌گوید. نرخ سود داستان این عوام‌فریبی زهرآگین است که گویا سود سرمایه‌داران نه از استثمار مرگبار توده کارگر که از کل سرمایه فرا جوشیده است!! به سراغ یک نکته بسیار اساسی در این بحث برویم. اینکه نرخ سود چگونه تعیین می‌گردد. تولید سرمایه‌داری تولید برای سود است و سرمایه‌دار زمانی به سود دست می‌یابد که کالاهای تولید شده خود را در بازار به فروش رساند. به همین خاطر هیچ تک سرمایه‌داری نمی‌تواند تعیین کند که نرخ سود وی چه اندازه باشد. نرخ سود نه توسط این یا آن سرمایه‌دار منفرد که در بازار سرمایه‌داری و در پروسه رقابت میان سرمایه‌های مختلف تعیین می‌شود. مثال بالا را به خاطر بسپاریم و این بار به جای یک سرمایه‌دار تعدادی از سرمایه‌داران را در نظر آریم. فرض کنیم که هر کدام آن ها همان رقم 10 میلیون تومان را سرمایه‌گذاری می‌کنند اما نسبت میان بخشی که به دستمزد اختصاص می‌دهند و بخشی که صرف خرید ماشین آلات، وسایل کار، مواد خام و نوع این ها می‌نمایند با هم متفاوت است. این نسبت را «ترکیب ارگانیک» می‌نامند و چگونگی آن در 5 سرمایه مختلف به صورت مثال می‌تواند به شرح زیر باشد. برای سهولت محاسبه نرخ اضافه ارزش را در همه حوزه ها معادل %100 حساب می‌کنیم:

alayhesarmaye3 1

جدول بالا فقط یک مثال است که در عالم واقع اتفاق نمی‌افتد، اما برای روشن شدن موضوع مجبوریم از آن استفاده کنیم. مارکس نیز همین کار را کرده است. در اینجا فرض بر اینست که سرمایه ها بدون رقابت با هم کل اضافه ارزشی را که کارگران حوزه استثمار آنها تولید نموده اند به تصرف خود در آورده اند. این سرمایه ها با ترکیب ارگانیک‌های متفاوت و با درجات کاملاً مختلفی از بارآوری کار اجتماعی وارد چرخه ارزش افزائی شده اند. نرخ استثمار واحدی دارند و بالاخره کل سرمایه هر حوزه در پروسه تولید، مصرف و جذب محصول جدید گردیده است. برای سهولت باز هم بیشتر فهم مسأله می‌توان انگاشت که همه این سرمایه ها با حوزه‌های انباشت متفاوت متعلق به یک سرمایه‌دار واحد هستند. در چنین وضعی هر تک سرمایه نرخ سود جداگانه ای نشان خواهد داد. حال به دنیای واقعی سرمایه‌داری نزدیک تر شویم. قبل از هر چیز معلوم است که هیچ کدام این سرمایه ها کاملاً در پروسه تولید مصرف نمی‌شوند و جذب محصول جدید نمی‌گردند. آن ها دارای ترکیب ارگانیک‌های متفاوت و درجات بارآوری کار مختلف هستند. همین مؤلفه باعث می‌شود که مقادیری از سرمایه ثابت هر کدام که جذب محصول تازه می‌گردد کم یا بیش با دیگران متفاوت باشد. این حالت در جدول زیر نمایش داده شده است:

alayhesarmaye3 2

یک گام دیگر به واقعیت پیچ در پیچ سرمایه نزدیک‌تر شویم. تولیدات این حوزه‌های مختلف وارد بازار می‌شوند و با هم به رقابت می‌پردازند. هر سرمایه‌دار تلاش می‌کند تا کالاهای تولیدی خود را به قیمتی ارزان تر بفروشد، به این خاطر که سهم وسیع تری از بازار را به خود اختصاص دهد. دیگران را از میدان در کنند وً به هدف خود یعنی انداختن چنگ بر حجم عظیم تری از کل اضافه ارزش‌های حاصل استثمار کارگران هر 5 حوزه دست یابند. در اینجاست که یکی از مهم ترین مفروضات موجود در هر دو جدول بالا یعنی تصاحب عین اضافه ارزش‌های محصول استثمار کارگران هر حوزه توسط سرمایه‌دار خاص مالک آن حوزه، بر هم می‌ریزد. در همین راستا نرخ سودهای فرضی نخستین نیز دستخوش تغییر می‌شوند و جای خود را به یک نرخ سود واحد می‌سپارند. به جدول زیر نظر اندازیم. 

alayhesarmaye3 3

در پروسه فروش و رقابت محصولات تولید شده، نخست یک قیمت بازار یا قیمت تولیدی مشترک پدید می‌آید. قیمتی که همه سرمایه‌داران، کالاهای خود را بر پایه آن به فروش می‌رسانند. این قیمت مشترک شالوده تشکیل یک نرخ سود متوسط می‌گردد. نقش اساسی رقابت در تولید سرمایه‌داری به وجود آوردن همین قیمت بازار و نرخ سود عمومی است. آنچه در عمل رخ می‌دهد این است که کل اضافه ارزش ها ( 10500000) به کل سرمایه ها (50000000) تقسیم شده است و نرخ سود (%21) خارج قسمت همین دو رقم است. در پرتو رقابت و تشکیل نرخ سود عمومی سرمایه‌های اول، چهارم، پنجم که دارای بالاترین ترکیب ارگانیک ها هستند به ترتیب 100000، 1100000 و 1600000 بیش از اضافه ارزش‌های تولید شده در حوزه انباشت خود اضافه ارزش به دست آورده اند و سرمایه‌های دوم و سوم مجموعاً همین میزان را از دست داده اند. درک عمیق و مارکسی قانون نرخ سود، عوامل مؤثر در تشکیل آن و نقشی که در توزیع کل اضافه ارزش ها میان کل طبقه سرمایه‌دار جهانی ایفا می‌کند، به نوبه خود کمک بسیار مهمی بر ارتقاء آگاهی طبقاتی کارگران است. روایت مارکسی این فرایند نشان می‌دهد که پایه کل مناقشات، قطب بندی‌ها، جنگ‌ها و جنگ افروزی‌های میان سرمایه‌داران دنیا و نیز شیرازه واقعی وحدت و یکپارچگی ارگانیک آنها در مقابل طبقه کارگر در کجا قرار دارد. تنها، تنها و باز هم تنها چیزی که آنها را به جان هم می‌اندازد سهم خواهی افزون تر از توده عظیم اضافه ارزش هائی است که کل کارگران دنیا تولید می‌کنند. آنها بسیار وحشیانه تر و اختاپوسی تر از وحوش درنده بر سر این اضافه ارزش‌ها که کار مجسم کل توده‌های کارگر یا به بیان دیگر گوشت و پوست و رگ و پی و حیات تجسم یافته کارگران است با هم جنگ می‌کنند، همدیگر را لت و پار می‌نمایند و به هر کاری دست می‌زنند.

سرمایه‌داران دنیا و همه آحاد طبقه سرمایه‌دار بین‌المللی از هر جنس و سنخ و نژاد و مذهب و ملت و آیین که باشند، در همان حال به خاطر حفظ نظام سرمایه‌داری در مقابل جنبش کارگری جهانی، به خاطر بقای این نظام و حفظ آن از خطر پیکار طبقه کارگر بین‌المللی، به خاطر دفع و رفع هر تعرض توده‌های کارگر دنیا علیه سرمایه، به خاطر مقابله با هر مطالبه و خواست کارگران که به کاهش ریالی از اضافه ارزش ها منتهی شود، در یک چشم به هم زدن دست در دست هم می‌گذارند و انجمن اخوت تشکیل می‌دهند.

 (2) اساس بحث ما در اینجا نقش کار مجرد انسانی در تعیین ارزش کالاها است. ما فقط خواستیم توضیح دهیم که کار اجتماعاً لازم نهفته در کالا به عنوان یگانه عامل تعیین ارزش آن، ایرانی و اروپایی نمی‌شناسد. مسائلی مانند شدت استثمار کارگران در جاهای مختلف، نقش روزانه کار و فشار کار و بسیاری عوامل دیگر در این زمینه هر کدام بحث جداگانه ای لازم است که در شماره‌های آتی به آنها خواهیم پرداخت.