فریاد اعتراض همه ما کارگران به گرسنگی، بی خانمانی، فقر و فلاکت، تبعیضات جنسی، دخالت دولت در زندگی خصوصی، بیکاری، بی داروئی، آلودگی های زیست محیطی، گرانی و مصیبت های دیگر همه جا بلند است. به هرکجا که می روی از محله و خیابان، فروشگاه، بیمارستان، بانک، ادارات خصوصی و دولتی، مهمانی، تفریح و سفر، در تلگرام و شبکه های اجتماعی، صحبت از دزدی ها، شیادی، جنایات و سرکوبگری های جمهوری اسلامی است. فحش و بد و بیراه علیه حکومت و جناح ها و شخصیت های حکومتی از رهبر تا پائین ترین رده هایش به صورت علنی و شجاعانه تر از قبل شنیده می شود. هر لحظه این افشاگری ها هم همراه با آرزوی سرنگونی جمهوری اسلامی است، اما در عین حال جمعیت کثیری از کارگران همچنان دست روی دست گذاشته اند و منتظر نتیجه تحریم های ترامپ و کشمکشهای دولتهای چین و روسیه و اتحادیه اروپا هستند تا گشایشی در کارشان پیدا شود، به دنبال پیدا شدن منجی و رهبری هستند تا بیاید و آنها را از این جهنم نجات دهد. اینان متاسفانه از اعتراضات و مبارزات موجود هیچگونه حمایت واقعی نمی کنند و صرفا تماشاچی اند. مبارزه را نفرین، ناسزاگوئی، تمسخر، افشاگری و خبر رسانی می دانند!! علت این انفعال، وادادگی، بی عملی و انتظار چیست؟ از سوی دیگر کارگرانی را می بینیم که به هنگام اعتراض، متوسل به فلان ماده و بند و تبصره قوانین موجود می شوند و با در خواست از دولت به دنبال احقاق حقوق خویش اند. وقتی پای صحبتشان می نشینی حکومت را عامل همه مصایب خود می دانند اما رفع مشکلات را هم از همین حکومت، قانون و نظم موجود می طلبند! دلیل دخیل بستن به عاملان بدبختی خود و علت این قانون گرائی چیست؟!
یاران کارگر! بیائید واقع بینانه و با چشمان باز به پیرامون خود نظر اندازیم. نسل بعد از نسل، تمامی عمر را کار کردهایم و یا دنبال کار همه جا را زیر پا گذاشته ایم، با کارمان، ریال به ریال کل سرمایههای موجود در جامعه را که سر به کهکشان میزند، تولید کردهایم، حاصل کل عمر نسلهای طبقه ما سرمایه شده است. سرمایهای که در مالکیت سرمایه داران بخش خصوصی و دولتی است. سرمایهای که دارائی، رفاه، شادی، سلامتی، عیش و نوش، جلال، دانش، «حیثیت»!، «شرف»!، اعتبار! و عزت! سرمایه داران شده است، اساس وجود و بقای قدرت، دولت، حاکمیت، ارتش، پلیس، پارلمان، قانون، حقوق، مدنیت، اخلاق، فرهنگ، دین، آیین و همه چیز طبقه سرمایهدار گشته است. در پروسه کار و تولید تحت سلطه سرمایه، اینکه چه تولید شود یا نشود، به چه مقدار و با چه شرایطی، در چند ساعت و با چه شدتی، اینکه کارگر به سر کار بیاید یا نه، چه مقدار دستمزد بگیرد، سر کار بماند یا اخراج شود، همه تحت اختیار و اراده سرمایه است. سرمایه رابطه تسلط سراسری طبقه سرمایهدار بر کار و تولید و زندگی کارگران، رابطه ساقط ساختن فروشندگان نیروی کار از تسلط بر سرنوشت کار و زندگی خود است. این رابطه در کارخانه و کارگاه، مدرسه و بیمارستان، بانک و اداره، موسسات تولیدی و غیر تولیدی، کوچک و بزرگ، دولتی و خصوصی، شهر و روستا و در سرتاسر کره زمین حکمفرماست. از طریق این تسلط و اجبار اقتصادی است که دنیای محرومیت، ذلت و خفت بر کارگران آوار می شود. کارگری که سروری سرمایه را از بدو تولد و در گوشه گوشه زندگی خود مشاهده می کند خود را مدیون و روزی خوار سرمایه می بیند که برای امرار معاش و زنده ماندنش محتاج سرمایه است. تحت این اجبار اقتصادی است که کارگران سرمایه و کارفرماها را تصمیم گیرنده و خالق سرنوشت و همه چیز خود می پندارند و خود را طبقه ای بی اختیار و بی قدرت می شمارند. سرمایه داران با اتکا به این جبر اقتصادی به کارگر هشدار می دهند که قدرت، قانون، دولت، حقوق، اخلاق، فرهنگ، مقررات و دین و آئین، قانونگذار و مجری و قاضی و همه چیز جامعه هستند. کارگر اینچنین مفلوک و درمانده در پیشگاه خدای سرمایه به بردگی و اطاعت واداشته می شود، کارگر اسیر چنگ این روابط، با التماس و تمنا به کارفرما رجوع می کند تا مگر اندکی به دستمزد خود بیافزاید یا اگر از زندگی خود شاکی و به آن معترض است به قانون و دولت برای حل مشکلات پناه برد. علت بنیادی انفعال و بی عملی و دخیل بستن به دولت، قانون و منجی طلبی کارگران وجود سرمایه است که بقایش بر بی اختیاری و سلب اراده کارگر در تعیین سرنوشت خود استوار است. این که منجی طلبی ما ژنتیک و ذاتی است گفتاری زهرآلود است که نقش ضد بشری و ارتجاعی سرمایه را پنهان می کند.
اما تمامی اینها فقط یک روی سکه است، زندگی ما کارگران روی دیگری هم دارد. طبقه ما از ابتدای پیدایش خود علیه بردگی مزدی مبارزه کرده است. مبارزه با سرمایه برای کارگر اجبار زندگی است، به طور نطفه ای و خود جوش وجود دارد. ما از ابتدا چه در محیط کار و چه در سطح جامعه، علیه طبقه سرمایهدار و نظام ضد بشری سرمایهداری، مبارزه کردهایم، تاریخ سدههای اخیر زندگی بشر، تاریخ مبارزه طبقه ما است. همین الان در همین جهنم سرمایه داری ایران، همه جا، در همه مراکز کار، همه مناطق و شهرها، در حال مبارزه هستیم، همین چندی پیش در دیماه 96 بود که 100 شهر را میدان خیزش و نبرد خود ساختیم. در طول این قرون تا چشم کار میکند، شورش به پا نمودهایم، قیامهای پرشکوه آفریدهایم، رژیمهای زیادی را از تخت قدرت به زیر کشیدهایم و جای آنها را به رژیمهای جدید دادهایم، کارنامه طبقه ما مملو از این رویدادها است، اما از خود سؤال کنیم چرا ما خالقان واقعی کل سرمایهها و کل قدرتها اسیر چنین وضعی هستیم؟ چرا محصول نسلها مبارزه ما این اوضاع جهنمی است؟ پاسخ ما به این سؤال بسیار صریح و شفاف است. ما هیچ گاه و در هیچ دورهای مبارزه خود جوش و نطفه ای خود را در مقابل سرمایه و طبقه سرمایهدار به صف نکردهایم، درست است که با قیامهای مختلف یک رژیم را ساقط و رژیم دیگر را مستقر نمودهایم، اما این کار را پشت سر این حزب، آن رهبر و یک بخش از سرمایه داران علیه بخش دیگر این طبقه انجام دادهایم. انقلابات ما علیه بنیاد بردگی مزدی، علیه سرمایه، نبوده است.
قدرت طبقه سرمایهدار را فقط با قدرت سازمانیافته آگاه ضد سرمایهداری میتوان در هم شکست. ظرف سازمانیابی این قدرت، شوراهای سرمایه ستیز متشکل از بیشترین آحاد تودههای طبقه ما است. شورای سرمایه ستیز، تشکیلات بالای سر توده های کارگر نیست، حزب و سندیکا و کانون و کمیته و دفتر و دستک نیست، رهبر جنبش کارگری نمی باشد، برای مبارزات روز کارگران نسخه پیچی نمی کند، قصد به صف نمودن کارگران در پشت سر خود را ندارد. شوراها، ظرف همدلی و همگامی همه کارگران زن و مرد، پرستار، معلم، کارمند، کارگر صنعتی، خانه دار، بیکار، بازنشسته، دانشجو، دانش آموز، سرباز و دیگر آحاد طبقه کارگر برای سازماندهی قدرت خود علیه سرمایه است. در درون شوراها هیچ بخش تودههای کارگر هیچ منافع و اهداف متمایز با سایر همزنجیران خویش ندارد، هر توجیهی برای صنفسازی، فدرالیسم و شقه شقه کردن طبقه یا جنبش خود منتفی است. شوراها به دخالتگری آگاه، آزاد و برابر همه آحاد کارگران متکی است، فاقد هر نوع رهبری بالای سر خود است، هیچ نوع تقسیم کار میان برنامهریزی و حضور در مبارزه طبقاتی، کار فکری و فعالیت عملی، وجود ندارد، افراد دست در دست هم، فکر میکنند، تصمیم می گیرند و تصمیمها را در مبارزات جاری جنبش کارگری عملی میسازند. کوچکترین جزء این شوراها، هسته های متشکل از نزدیکترین آحاد توده کارگر است. هستهها در روند ارتباط با همدیگر، شوراهای مراکز کار یا محله، شورای پیکار علیه کار کودک و تبعیضات جنسی یا آلودگیهای زیست محیطی و مانند اینها را به وجود میآورند. شوراها در پیوند جنبشی با هم، جنبش شورایی سراسری ضد سرمایهداری طبقه کارگر را میسازند.
شوراهای سرمایه ستیز پاد زهر منجی طلبی، توسل به پارلمانتاریسم، انتخابات، رفراندوم، عریضهنگاری، تحصن، دخیل بستن به قانون، دولت، جناح های حکومتی، انتخاب بین بد و بدتر و اپوزیسیون های داخلی و خارجی است. فقط جنبش شورائی ضد سرمایه داری می تواند مانع از سرمایه شدن حاصل کارمان و عامل رفاه و آسایش ما شود و به رهایی همه وجوه زندگی ما از سیطره نظام سرمایهداری بیانجامد.
کارگران ضد سرمایهداری – آبان 97