توضیح: نشریه “نگاه” شماره 32 مصاحبه ای با ناصر پایدار داشته است. متن زیر برپایه این مصاحبه تهیه شده است.
سئوال 1- گرایشات متنوع بورژوائی علت اصلی وضعیت نابسامان اقتصادی ایران را، فساد و نا کارآمدی جمهوری اسلامی و همچنین، وجود تحریمهای اقتصادی می بینند اما همگی بر وجود بحران اقتصادی سرمایه داری جهانی و ایران چشم می پوشند. چرا چنین است، آن هم در حالی که اقتصاددانان بسیاری در این گرایشات وجود دارند که از بحران اقتصاد سرمایه داری جهانی بی اطلاع نیستند؟ تحریم ها چه تاثیری در بحران اقتصاد سرمایه داری ایران دارند؟
سرمایه ارزشی است که هستی آن در گرو تولید سود و افزایش خود است. در این راستا نیروی کار کارگر را خریداری و در پروسه تولید مصرف می کند. از طریق مصرف این نیرو به ارزشهای نوینی دست مییابد. ارزشهای تازه، چندین و گاه چند ده برابر مزد کارگران است. سرمایه عظیمترین بخش این ارزش اضافی یا کار پرداخت نشده توده کارگر را تبدیل به سرمایه جدید یا الحاقی میکند. سرمایه، ترکیبی از کار مرده و زنده است. کل ارزش های جدید توسط کار زنده ( کارگر) تولید می شود. کار مرده ( وسایل تولید یا سرمایه ثابت)هیچ ارزش تازه ای پدید نمی آورد فقط به میزان مصرفش در روند کار، ارزش خود را به محصول منتقل می سازد. سرمایه از تکنیک برای بارآوری هر چه افزونتر کار، برای تولید حداکثر اضافه ارزش توسط حداقل نیروی کار بهره می گیرد. در این پروسه، بخش متغیر سرمایه ( نیروی کار) یا یگانه سرچشمه تولید اضافه ارزش به نسبت کل سرمایه ناچیزتر و ناچیزتر میشود. رقابت سرمایههای مختلف این روند را تشدید میکند. تاریخ سرمایه داری تاریخ صعود بخش اول در مقابل بخش دوم، تاریخ افزایش اجتناب ناپذیر ترکیب ارگانیک سرمایه ( نسبت سرمایه ثابت به متغیر) است. روندی که لحظه به لحظه در سطح سراسری و در وسعت کل جهان در جریان است. حاصل تقسیم اضافه ارزش ها به کل سرمایه ثابت و متغیر، نرخ سود نام دارد و روند بالا عملا متضمن سیر نزولی نرخ سود سرمایه است زیرا حجم و مقدار سرمایه ثابت افزون تر و باز هم افزون تر می شود. سرمایه داری با افزایش بارآوری کار، طولانی تر ساختن روزانه کار، انفجارآمیزتر نمودن شدت کار، کاهش مستقیم مزدها، توسعه تجارت خارجی، بازار بورس و دخالتگری دولت ها، فرایند تنزل نرخ سود و ظهور بحران را به تاخیر می اندازد، اما این فرایند به رغم فشار این مکانیسم ها باز هم می تازد و پیش می رود. با انباشت و باز هم انباشت سرمایه، سرچشمه واقعی تولید اضافه ارزش در قیاس با کل سرمایه محدود و محدودتر میشود تا سرانجام روند انباشت از روند تولید اضافه ارزش سبقت میگیرد و جامعه سرمایه داری وارد بحران اقتصادی می شود. سرمایه داری ایران در سال 1335 آماج یک دور کوبنده بحران شد. رژیم اسلامی سرمایه وارث این بحران گردید و برای چالش آن کشتار شدیدتر از قبل معیشت و آزادی و حقوق اجتماعی کارگران را دستور کار ساخت.
بنیاد هستی سرمایه حتی در دوره های رونق و در شرایطی که هنوز بحران حاکم نیست یکسره در راستای تشدید فزاینده استثمار کارگر، فرسایش روحی و جسمی وی، زبونی و حقارت خرد کننده او، فقر و فلاکت، گرسنگی، بی خانمانی، سلاخی بهداشت و آموزش و درمان و سایر امکانات رفاهی و مایحتاج اولیه زیستی توده کارگرعمل می کند. نظام سرمایه داری نمی تواند که چنین نباشد. ابعاد این جنایات در فاز بحران هولناک تر می شود. کل آنچه سرمایه در ایران یا هر جامعه مشابه با توده کارگر می کند نه اعجاب آور که بالعکس کارکرد ذاتی آن است. ریشه واقعی معضلات مرگبار آوار بر زندگی توده های کارگر ایران نه در مذهبی بودن و نبودن دولت، نه بود و نبود دموکراسی، نه در حضور و غیبت جامعه مدنی، نه در تضعیف جمهوریت و تقویت ولایت، نه در اصلاح طلبی و اصولگرا بودن حاکمان که در بنیاد موجودیت نظام بردگی مزدی است. تا سرمایه داری هست چنین است و نمی تواند چنین نباشد.
در باره نقش تحریم ها ابتدا باید گفت که معضل جمهوری اسلامی این نیست که دهها میلیون کارگر در عرصه دستیابی به دارو، درمان و امکانات پزشکی یا خورد و خوراک دچار معضل می گردند. سرمایه داری ایران خود از بدو ظهور، اکثریت عظیم کارگران را از دسترسی به حداقل این مایحتاج دور ساخته است. مشکل سرمایه داری ایران حتی بر خلاف هیاهوهای اقتصاددانان بورژوازی، خارج شدن چند تراست صنعتی اروپائی، چینی و ژاپنی از کشور یا امتناع دیگران از پیش ریز سرمایه های خود در بازار داخلی ایران هم نیست. همه اینها طبعا اهمیت دارند اما مشکل عظیم تر طبقه سرمایه دار ایران و دولتش اختلال سهمگینی است که تحریم ها در روند ورود و حصول کالا – سرمایه های تشکیل دهنده هر دو بخش فیکس و گردشی سرمایه ثابت پدید می آورند. سرمایه اجتماعی ایران به صورت روزمره نیازمند این سرمایه ها است و تحریم ها حتی اگر ورود آنها را متوقف نسازد بسیار گران خواهد کرد. به بیان دیگر تحریم ها اگر هم دور زده شوند، هزینه تولید را برای سرمایه داری ایران بسیار بالا می برند، روند افت نرخ سود را شتاب می بخشند و بحران جاری سرمایه را طوفانی تر می سازند. آنچه بورژوازی ایران و دولتش از آن وحشت دارد همین بعد تحریم ها است.
سئوال 2- هم اکنون گرایشات متنوع بورژوازی در حال آلترناتیوتراشی هستند تا با احتمال سرنگونی جمهوری اسلامی بتوانند خلاء قدرت را پُر کنند. آنها در تبلیغات خود وعده «ایرانی آباد، آزاد، امن و مرفه» را می دهند که بر اساس میثاقهای جهانی «حقوق بشر» اداره خواهد شد. در زمینه اقتصادی هم فقط به این کُلی گویی بسنده می کنند که ایران کشوری ثروتمند است و درآمد حاصل از فروش نفت به تنهایی کافی است تا ایران را گلستان کند. حقیقت ماجرا چیست؟
در مورد این وعده ها پیش کشیدن یک نکته واجد اهمیت است. ریشه فقر، نکبت و ذلت توده کارگر نه در ایدئولوژی، نوع مدیریت، درجه کاردانی و میزان فساد حاکمان و صاحبان سرمایه یا شکل برنامه ریزی نظم سرمایه داری که در وجود سرمایه، در رابطه خرید و فروش نیروی کار است. بدون محو کامل این رابطه هیچ بهبودی در زندگی طبقه کارگر رخ نخواهد داد. تا وقتی سرمایه داری هست سرمایه تصمیم می گیرد و به اقتضای روند ارزش افزائی خود اتخاذ تصمیم می کند. هیچ بخش اپوزیسیون، ضد سرمایه داری نیست، تکلیف طیف راست روشن است و اگر از شعاربافی ها چشم بپوشیم، «کمونیست نمایان» هم اهل هیچ تغییری در در موجودیت رابطه خرید و فروش نیروی کار نیستند. بر همین اساس، قدرت گیری هر کدام از بخشهای اپوزیسیون می تواند وضع روز طبقه کارگر را حتی از دوره استیلای رژیم اسلامی بدتر سازد، دلیلش بدتر بودن آنها در قیاس با رژیم اسلامی بورژوازی نیست. دلیلش سرکشی روزافزون بحران اقتصادی سرمایه داری است. هر لحظه گذشت زمان با سیر صعودی نیاز سرمایه به سودهای انبوه تر و لاجرم تعرض وحشیانه تر به زندگی کارگران همراه است. در نظام سرمایه داری، هر تک سرمایه، سرمایه های پیش ریز شده در یک قلمرو، سرمایه های یک جامعه یا یک بخش دنیا عین اضافه ارزشی را به چنگ نمی آورند که در حیطه انباشت مستقیم آنها توسط توده کارگر تولید شده است. بالعکس هر بخشی از سرمایه، حجم و مقداری از کل اضافه ارزش های حاصل استثمار طبقه کارگر جهانی را نصیب خود می کند. کل اضافه ارزش ها میان کل سرمایه ها تقسیم و توزیع می شود. ماجرا تیتروار این گونه است که سرمایه های مجزا، یا سرمایه اجتماعی یک کشور، فراورده های خود را وارد بازار می کنند، به رقابت می پردازند، هر که توان رقابت افزونتر دارد دیگران را از میدان بیرون می راند. برای داشتن توان رقابت بیشتر، باید در حوزه تولید از شرایط تولیدی برتر و مساعدتر، تکنیک مدرن تر، ماشین آلات مجهزتر و بارآوری کار بالاتر برخوردار بود، باید هزینه تولید را پائین آورد و محصولات را با مرغوبیت و بازار پسندی بیشتر به دست مشتری رساند. همه اینها سلاح رقابت هستند و هر تک سرمایه ای، هر تراست سرمایه داری یا سرمایه اجتماعی هر کشور حداکثر تلاش را می کند تا این سلاحها را کسب کند و در انحصار خود نگه دارد. دارندگان این سلاح ها بازار فروش گسترده تری به چنگ می آورند. کالاها را ارزانتر و مرغوب تر تولید می کنند، به قیمت کمتر عرضه می نمایند. تولیداتشان در سطحی وسیع کالاهای سرمایه ای و در واقع سرمایه است. کالاهائی که به صورت سرمایه ثابت در قلمروهای مختلف، در سراسر جهان پیش ریز می شود و کشورهای مختلف برای چرخه تولید سرمایه اجتماعی خود و برای تشکیل بخش ثابت آن، محتاج خرید و تهیه آنها هستند. این سرمایه ها در تعیین نرخ سود عمومی بازارهای داخلی و بین المللی نقش مسلط ایفا می کنند و با این شاخصها سهم بیشتری از اضافه ارزش های جهانی را به تصرف می آورند. سرمایه اجتماعی چند کشور اروپای شمالی و غربی و امریکای شمالی چنین وضعی دارند. در حالی که سرمایه های بسیاری از جوامع فاقد این موقعیتند، بارآوری کار در حوزه تولید آنها پائین است، شرایط تولیدی نازلتر و بدتر دارند، قدرت رقابت آنها بسیار پائین تر است و سهمی که از اضافه ارزش های جهانی تصاحب می کنند کمتر می باشد. سرمایه داری ایران و شمار کثیری از جوامع مشابه برای تحقق پروسه بازتولید سرمایه اجتماعی خود، برای تشکیل روزمره بخش ثابت آن، مشتریان اجباری کالا – سرمایه های تولید شده توسط بخش اول هستند، کوه محصولاتی که این بخش به صورت ابزار کار و ماشین آلات و قطعات نیم ساخته و وسایل یدکی و نوع اینها تولید می کند در چرخه ارزش افزائی سرمایه اجتماعی جوامع دوم به صورت سرمایه ثابت وارد می شود و سرمایه داران این ممالک باید به صورت مستمر آنها را تهیه کنند. سرمایه اجتماعی کشورهای اخیر عظیم ترین بازار خرید یا تقاضا را در اختیار غولهای عظیم مالی و صنعتی حوزه نخست قرار می دهند. این امر به نوبه خود روی روند تعیین قیمت ها توسط آنها و انتقال اضافه ارزش ها به سوی آنها تأثیر دارد. سهم قابل توجهی از انتقال بحرانها از همین طریق و در همین مجاری صورت می گیرد.
همین چند شاخص را کنار هم قرار دهیم. مشاهده می کنیم که سهم نامعلومی از اضافه ارزش های عظیم تولید شده توسط طبقه کارگر جوامعی مانند ایران، در پروسه طبیعی سامان پذیری سرمایه جهانی وارد چرخه ارزش افزائی تراستهای غول پیکر مالی و صنعتی یا سرمایه اجتماعی ممالک صاحبان این غولها می شود. توده های کارگر وسیع ترین بخش جهان باید همراه با تولید سودهای نجومی برای سرمایه داران جامعه محل فروش نیروی کار خویش، درصد بالائی از سود سرمایه های سر به فلک کشیده متراکم در تراستها و مؤسسات بین المللی را هم تولید نمایند. همین امر باعث می شود که طبقه سرمایه دار جامعه ای مانند ایران به خاطر جبران اضافه ارزشهائی که تسلیم شرکای جهانی ساخته است، جنایت بار ترین سطح معیشت و امکانات زندگی را بر توده های کارگر تحمیل کند. در همین راستا برای سرکوب جنبش کارگری به وحشیانه ترین ترین نوع دیکتاتوری پلیسی توسل جوید. شاید این اشارات کوتاه روشن کند که چرا در سرمایه داری ایران تصور برخورداری توده کارگر از یک معیشت ساده انسانی و حداقل امکانات رفاهی یا «آزادی های سیاسی»! و «حقوق اجتماعی»! فقط خواب و خیال است. بورژوازی از راست ترین تا چپ ترین، تاریخا این گونه القا کرده است که گویا همه دنیا می تواند در سیطره بقای نظام بردگی مزدی، آلمان، سوئد، فرانسه، امریکا، ژاپن و مشابه اینها گردد! گویا کارگران افریقا، آسیا، امریکای لاتین می توانند در چهارچوب هستی سرمایه، به رفاه و امکانات کارگر آلمانی و اسکاندیناوی دست یابند، یا اینکه کارگران اروپا می توانند همین معیشت روز خود را حفظ کنند!! کل اینها عوامفریبی محض است. اثبات ماجرا نیازمند تئوری بافی نیست. به جهان موجود نظر اندازید. نقطه ای از کره ارض را پیدا کنید که وضع خورد، خوراک، پوشاک، دارو، درمان، محیط زیست، آموزش و بهداشت کارگرانش هر ماه از ماه پیش بدتر نشده باشد. تازه هنوز آغاز کار است و طوفان های سهمگین تر سرمایه داری در راه است. اگر کارگری در هر گوشه این جهان روز بهتری می جوید هیچ چاره ای ندارد جز آنکه این جستن را جستجوی مرگ سرمایه داری سازد.
سئوال 3- با فرض استقرار یک حکومت کارگری در ایران، خطوط عمده سیاستهای اقتصادی این حکومت چه خواهد بود؟ با وجود هجوم همهجانبه علیه چنین حکومتی از سوی بورژوازی جهانی آیا امکان ماندگاری چنین حکومتی وجود دارد؟
اصطلاح «حکومت کارگری» از دیرباز تا امروز با تعابیر و روایات گوناگونی همراه بوده است. بلشویک ها دولت بعد از انقلاب اکتبر را «حکومت کارگری» خواندند! دولتی که شکلی از برنامه ریزی نظم اقتصادی، سیاسی سرمایه داری را بر طبقه کارگر تحمیل می کرد و بار کوبنده بحران اقتصادی این نظام را بر گرده توده های کارگر سرشکن می ساخت. کارگران بدون داشتن یک استخوان بندی شورائی سراسری سرمایه ستیز متشکل از شمار هر چه بیشتر آحاد طبقه خود حتی اگر هر ماه رژیمی را ساقط و رژیم دیگر را مستقر کنند، دردی از دردهای کشنده خود را درمان نخواهند کرد. فقط این جنبش است که باید در قعر این جهنم ببالد، شاخ و برگ کشد، قدرت گردد، نیازهای اقتصادی، سیاسی، حقوقی، اجتماعی، فکری، فرهنگی، اخلاقی و انسانی خود را با قدرت سازمان یافته شورائی، طبقاتی و سرمایه ستیز بر سرمایه تحمیل کند. در همین راستا نیرومندتر، سراسری تر، شورائی تر و آگاه تر شود و بساط رژیم سیاسی بورژوازی را بر چیند. اگر این را قبول داشته باشیم آنگاه در باره خطوط کار، رئوس برنامه و سیاست گذاریهای کارگران در روزهای پس از سقوط قدرت سیاسی بورژوازی تکلیف روشن است. توده وسیع انسانهای متحد و متشکل در شوراهای خویش، فارغ از هر نوع دولت و نیروی بالای سر، با حذف رابطه خرید و فروش نیروی کار، کار و تولید را در راستای پاسخ به نیازهای واقعی انسانی خود برنامه ریزی خواهند نمود. کار را داوطلبانه، بنیاد مادی هر نوع تبعیض میان زن و مرد را نابود، آب و هوا و زمین و دریا و جنگل و حیوانات و طبیعت را از هر نوع آثار و عوارض ویرانگریها و انسان ستیزی های سرمایه داری پاک خواهند ساخت. طول زمان و روند تحقق این انتظارات و اهداف در صورت پیروزی طبقه کارگر، تابعی از درجه رشد، بلوغ، استخوان بندی و آگاهی ضد سرمایه داری جنبش سراسری شورائی وی در روزهای پیش از سرنگونی دولت سرمایه است. در اینجا بیان چند نکته ضروری است. اول اینکه، طبقه کارگر ایران فعلا فاقد حداقل تدارک و آمادگی برای تسویه حساب واقعی با موجودیت سرمایه داری است اما چاره ای ندارد جز آنکه یک قدرت سازمان یافته شورائی سراسری متشکل از همه یا بیشترین آحاد خود شود. قدرت متحد و متشکلی که در آن هر کارگر یک سلول زنده خلاق، اثرگذار، نافذ و سرنوشت آفرین در پیوند شورائی ارگانیک با همه کارگران دیگر است. چنین جنبشی طبعا از بیشترین ظرفیت ممکن برنامه ریزی، چاره اندیشی، مقاومت و عاقبت نگری در کلیه عرصه های اقتصاد و سیاست داخلی و بین المللی برخوردار خواهد بود. دوم، شکی نیست که سرمایه جهانی با کل قدرت خود وارد میدان خواهد شد تا بنیاد شکل گیری و استقرار یک جامعه کارگری شورائی مبتنی بر الغاء کار مزدی و محو طبقات و دولت را در هم کوبد. سوم، اما این را هم در نظر داشته باشیم که بورژوازی برای تحقق هدف بشرستیزانه خود بسیاری تنگناها و تناقضات و معضلات خواهد داشت. خیلی ها به محض سخن از فراسوی سرمایه داری، دنیای قدرت بورژوازی را به رخ می کشند و این قدرت را شکست ناپذیر می خوانند! اگر آنچه اینها در باره تاریخ و تحولات تاریخی می پندارند درست بود آنگاه بشریت هنوز در دوره پارینه سنگی به سر می برد!، اما تاریخ تکامل جوامع انسانی تاریخ جدال طبقات است و تاریخ مبارزه طبقاتی حدیث گویای در هم شکسته شدن و نابودی مناسبات اقتصادی – اجتماعی کهنه توسط طبقه بالنده نوین می باشد. نکته آخر، موقعیت طبقه کارگر جهانی و درجه شکوفائی، برآمد و بلوغ همبستگی انترناسیونالیستی ضد سرمایه داری توده های کارگر است. هیچ کدام از این مؤلفه ها به صورت حی و حاضر در پیش روی ما قرار ندارند. اما ما هر شکل تقدیرگرائی تاریخی را مطرود می دانیم، از اینجا عزیمت نمی کنیم که حتما به پیروزی تاریخی و رهائی بشریت دست خواهیم یافت یا نه؟ جنگ با سرمایه داری جبر هستی اجتماعی و کنش از همه لحاظ گریزناپذیر طبقه ماست. بسیج همه توان خود در عرصه مبارزه طبقاتی را به حتمی بودن یا نبودن پیروزی نهائی گره نمی زنیم! بحثهای مکتبی «امکان پیروزی سوسیالیسم در یک کشور» یا گره زدن پیروزی جنگ ضد سرمایه داری کارگران هر نقطه دنیا به وقوع همزمان «انقلاب جهانی» و نوع این ها مباحثی از بیخ و بن نامربوط به جنبش ضد کار مزدی طبقه کارگر است.
سئوال 4- با چه استدلال مشخص و مستدلی میتوان طبقه کارگر را متقاعد کرد که برپائی یک حکومت کارگری، امکان پذیر است؟
اساسی ترین نکته در پاسخ به این پرسش آنست که شعور، شناخت، تشخیص و قدرت تدبیر توده های وسیع طبقه کارگر را به حساب آریم. طبقه سرمایه دار ظرفیت و موجودیت توده کارگر را در گوش به فرمان بودن و مقلد بودن جمع بندی می کند و فراتر از آن موضوعیتی برایش قائل نیست! تکلیف بورژوازی روشن است اما چپ لنینی نیز در همان حال که زمین و زمان را از کارگر، کارگر پُر کرده است، در خط کشیدن بر روی شعور، اراده، فهم، قدرت تشخیص کارگران حتی دست برخی محافل رسمی بورژوازی را از پشت بسته است. احزاب لنینی بنیاد کار خود را بر این قرار داده اند که کارگران نمی دانند که استثمار می شوند! نمی دانند که زیر فشار ستم قرار دارند! نمی دانند که دولت حامی طبقه سرمایه دار است!، رسالت و ناجیگری ما است که باید به داد آنها برسد! مائیم که باید آنان را ضد سرمایه داری، ضد ستم و آماده مبارزه با رژیم سازیم! کل فعالین کارگری آویزان به احزاب نیز در نقش کاسه داغ تر از آش، عین همین ها را مثل نقل و نبات تحویل همزنجیران خود داده و می دهند! آنها هم رسالت خود می دانند که خود هیچ انگاری و خود پوچ انگاری را غذای ذهن توده کارگر سازند، در اینکه توده کارگر ابتدا به ساکن و خودجوش قادر به کالبدشکافی واقعی مارکسی سرمایه نیست، اینکه کارگران به طور خودانگیخته اهل آناتومی مفصلبندی درون جوش میان سرمایه و قانون و مدنیت و حقوق و دولت و سایر نهادها یا اشکال نظم سرمایه داری نیستند، جای بحثی نیست. بعلاوه تردیدی وجود ندارد که توده های کارگر دنیا در سطحی وسیع غوطه ور باتلاق توهم به این یا آن اپوزیسیون بورژوازی هستند، در دو قاره اروپا و امریکا با میدان داری اتحادیه های کارگری و سوسیال دموکراسی، اکثریت غالب طبقه کارگر سرمایه ستیزی و تضاد خود با بردگی مزدی را از وجود خویش جراحی کرده و موجودیت طبقاتی خود را زیر رسوب نظم سرمایه مدفون نموده اند. کارگر ترک به اردوغان، ایرانی به خاتمی، روسی به پوتین، امریکای لاتینی به مورالس و وارثان چاوز دخیل می بندد. همه اینها روشن است، اما تاریخ بسیار صریح نشان داده است که همین توده کارگر با همان خودپوئی خاص طبقاتی، جهتگیری های کاملا رادیکال، سرمایه ستیز و متضاد با این رویکردهای فاجعه بار اتخاذ نموده است. کارگران بارها به اثبات رسانده اند که مسائل مبارزه طبقاتی را از بالانشینان حزبی خیلی بهتر می فهمند، به این دلیل روشن که هستی طبقاتی و اجتماعیشان پشتوانه این فهمیدن ها است. صد سال پیش وقتی جار و جنجال «چپ نماها» در «انگلیسی ستیزی» خلاصه می شد، کارگر شیلات شمال بود که فریاد می کشید: « هیچ ریال حاصل کارش را به سرمایه دار نمی دهد». در سال 1331 نیز زمانی که «حزب توده» با فریاد «شاه باید سلطنت کند»، سوگند وفاداری به رژیم شاهنشاهی سرمایه داری یاد می کرد، کارگر نساجی اصفهان بود که شعار ضد سرمایه داری بر لب، مجسمه شاه سرمایه را بر خاک انداخت. در اروپا توده های کارگر بودند که شبح نیرومند و پرشکوه کمونیسم را بر فراز سر سرمایه داری به گشت و گذار در آوردند.
در پاسخ اینکه چگونه باید یا می توان کارگران را متقاعد کرد که در شرایط روز ایران استقرار جامعه ای بدون کار مزدی و مالامال از رفاه و آزادی و بی نیازی مقدور است، اساسی ترین کار پالایش وسیع جنبش کارگری از همان هیچ انگاری ها و پوچ انگاری های بسیار فاجعه باری است که سرمایه، احزاب رسمی و راست بورژوازی، سوسیال دموکراسی، اتحادیه های کارگری و احزاب و سازمان ها و محافل لنینی در عمق وجود توده های کارگر کشت کرده اند. قبول کارگران بر خلاف حزب نشینان یا جماعت کارگر آویزان به بالائی ها، ایدئولوژیک و حزبی نیست. آنها از طریق استدلال های مکتبی و مرامی به نفی و اثبات نمی رسند، به این دلیل واضح که این گونه رد و قبول ها هیچ کجای کوه مشکلات آنها را خراش نمی دهد. آنها در پروسه کارزار جاری با سرمایه داری است که تحلیل ها، راه حلها و چاره گری ها را به آزمون می ایستند و نفی یا اثبات می کنند. حوادثی که همین چند هفته اخیر در خوزستان و هفت تپه رخ داد بسیار گویا است. درست یک قرن است که طیف محافل چپ لنینی ایران در مورد شورا صحبت می کنند، شورا باید زیر فرمان حزب باشد! شورا فقط در شرایط اعتلای انقلابی مجاز است! شورا اگر از دستور حزب سر پیچد باید منحل گردد! ساختار تشکیلاتی شورا از کجا شروع و به کجا ختم می شود! فرق شورا با سندیکا چیست؟ چپ، یک قرن تمام این مباحث را جنجال کرده است. در فضیلت شورا کتابها نوشته است، فیلسوف نمائی ها راه انداخته است. رجعت به کانت، هیوم، هگل و بررسی اختلاف مارکس با آنها را دستورکار کرده است. در دل این این بازخوانیها، رجعت ها عده ای مرجع و یا خلع لباس شده اند. انشعاب ها به وقوع پیوسته است. محور کل این نظریه پردازی ها، فلسفه آفرینی ها، سیاست گذاریها، وحدت ها و انشعابات و جنجال ها هم این بوده است که توده های کارگر مقلد این یا آن مرجع گردند، و دنبال کدام راه افتند!!
حال نگاه خود را به سمت «هفت تپه» برگردانیم. کارگران نیشکر خسته و سرخورده از تشکیل اجتماع و اعتصاب در چهاردیواری کارخانه، مأیوس از رجوع به دولت سرمایه، فرسوده از شنیدن وعده های دروغ سرمایه داران، عاصی از نسخه پیچی استیصال زای سندیکا، به دور هم جمع می گردند. سخن از شورا و تصرف شورائی کارخانه به میان می آرند. از توانائی بالفعل خود برای برنامه ریزی کار و تولید و اداره امور شرکت می گویند. قدرت خود را نظر می اندازند و بر ضرورت به کارگیری آن اصرار می ورزند. اعلام می کنند که راه تداوم پیکار را شورائی خواهند پیمود. می گویند در پیشبرد مبارزه جاری باید کل آحاد به طور فعال شرکت جویند، همه کارگران دخالتگر باشند، همه نظر دهند و و شورائی تصمیم بگیرند و تصمیمات شورائی محصول دخالت نافذ همه آحاد را جنبش سازند. هیچ نیروئی بالای سر کارگران نخواهد بود و برای آنان تصمیم نخواهد گرفت. در پی این حرفها عملا نطفه شورا منعقد می گردد. شورای جنینی راه می افتد، از حصار هفت تپه خارج می گردد تا قدرتی وسیع تر از قدرت محصور در محل کار شود. کل کارگران شوش را به حمایت می خواند و با خود همصدا و همگام می نماید، راه تشکیل صف پیکار و نمایش قدرت طبقاتی پیش می گیرد. برای کارگران فولاد خوزستان پیام می فرستد، مبرمیت مبارزه واحد علیه دشمن سرمایه دار و دولتش را یادآور می گردد. با کارزار فولادسازان ابراز همبستگی می کند و پاسخ مساعد چهارهزار کارگر فولاد و همزنجیران اهوازی را پشتوانه پیشبرد پیکار خود می سازد. شورای جنینی و ضعیف کارگران هفت تپه در همان گامهای نخست تمامی این کارها را انجام می دهد. همرزمی کارگران و کارگرزادگان دانشجو را جلب می نماید. اینکه فرجام کار شورا چه شود هیچ معلوم نیست. ممکن است رشد کند، شاخ و برگ کشد، هسته برپائی یک جنبش شورایی نیرومند سرمایه ستیز شود و ممکن است در همان نطفه خفه گردد و از انجام هر کاری باز ماند. این به جنبش کارگری ایران و توان موجود کارگران تشکیل دهنده شورا بستگی دارد. نکته مهم در سؤال، متقاعد ساختن کارگران بود. مشکل روز جنبش کارگری دنیا و ایران فاصله گیری فاجعه بار توده کارگر از درک قدرت عظیم تاریخساز طبقاتی خود است. هیچ انگاری و پوچ پنداری خویش و چشم دوختن چندش بار انفعال آمیز به معجزه گری نیروهای ناجی در چهار دیواری بقای نظام بردگی مزدی است. این سموم نفرت انگیز است که باید پالایش گردد و در هر کجا که چنین شود و به میزانی که این پالایش رخ دهد شاهد جهتگیری ها و خیزهای نوین خواهیم بود. چیزی که در هفت تپه پرتوی از آن نمایان شد. احساس زبونی و خود هیچ انگاری در میان کارگران بیداد می کند. هر کجا چشم اندازیم و گوش دهیم فقط نفرت انگیزترین جملات را می شنویم. همه از «نبود آلترناتیو»، «فقدان رهبری»، «غیبت سرکردگی» و این مزخرفات می گویند. کارگری که چنین پندارد دلیلی برای به صف نمودن و سازمان دادن شورائی قدرت پیکار طبقاتی خویش نمی بیند، در بهترین حالت زیر فشار فلاکت ها با ترس و لرز در فضای تنگ و تاریک محل کار اعتصاب می کند. منتظر ظهور ناجیان می ماند، به قانون سرمایه و نهادهای دولتی سرمایه داری می آویزد و در پیچ و خم کل این کارها فقط قدرت طبقاتی خود را می فرساید و جنبش خویش را مستأصل تر می گرداند. این بلیه است که باید چالش گردد و این کار فقط در ژرفنای رخدادهای روز درون زندگی و کار و استثمار توده کارگر جامه عمل می پوشد. اینجا است که کارگران حضور دارند و می توانند پهنه پیکار را میدان آناتومی پروسه ارزش افزائی سرمایه، ارتقاء حاصل این آناتومی به آگاهی، شناخت از کوه عظیم محصول کار، نگاه به چشم انداز برنامه ریزی کار و تولید توسط خویش، درک نیازهای انجام این کار، دست به دست هم دادن، شورائی و ضد سرمایه داری متشکل شدن، جنگیدن علیه سرمایه و احساس یقین به امکان پذیری استقرار جامعه شورائی فارغ از کار مزدی و دولت و طبقات سازند.
سئوال 5- از منظر گرایشات بورژوائی، اقتصاد ایران در رژیمهای سلطنتی و اسلامی عمدتا وابسته به نفت بوده و تا شکلگیری یک اقتصاد پویا و رهایی از وابستگی به اقتصاد نفتی زمان زیادی لازم است! پائین آمدن قیمت نفت در آینده چه تاثیری در حکومت کارگری آتی خواهد داشت؟
با رجوع به کل آمارها از دهه 40 خورشیدی تا امروز، شاید حدود 10 درصد بالاترین رقم معتبری باشد که بتوان برای نقش و مکان نفت در ترکیب محصول اجتماعی سالانه یا کل اضافه ارزش های حاصل استثمار طبقه کارگر ایران در نظر گرفت. بنیاد نظریه پردازی های رایج، بر القاء این دروغ استوار است که گویا در این برهوت فقط چندتا چاه نفت وجود دارد، چند شاهزاده مالک منابع نفتی وجود داشته است و بعدها هم جای خود را به عده ای روحانی و سپاهی نفت فروش داده اند! و لابد دهها میلیون کارگر هم روزی خوارهمین مانده آسمانی! و خوان یغمای نفتی بوده و هستند! انگار نه انگار 35 میلیون کارگر 6 تا 90 ساله، زن و مرد، در قلمروهای گوناگون صنعت، معدن، کشاورزی، راه و ساختمان، تجارت، بنادر، حمل و نقل، آموزش، درمان، هتلداری و رستوران و جاهای دیگر بربرمنشانه ترین فشار استثمار سرمایه را تحمل می کنند، انگار نه انگار که این کارگران، در طول یک سده، نسل بعد از نسل کار کرده اند، استثمار شده اند و با حاصل استثمار خود کران تا کران جامعه را از سرمایه آکنده اند. وقاحت این جماعت مرز نمی شناسد. نفت از یک لحاظ مسلما نقش مهمی در چرخه سامان پذیری اقتصاد سرمایه داری دارد. قدرت رقابت سرمایه اجتماعی ایران در بازار جهانی پائین است و صادرات سالانه غیرنفتی اش در سطحی نیست که کل ارز مورد نیاز برای داد و ستد با بازار بین المللی را پاسخگو باشد. در این میان اضافه ارزش های نفتی یکسره به صورت دلار یا کلا ارز دریافت می شوند و سهم بالائی در حل این مشکل بازی می کنند. این موضوع با همه اهمیتش نه هیچ دلیلی برای «تک پایه» خواندن اقتصاد ایجاد می کند! نه اقتصاد سرمایه داری را «نفتی و رانتی» می نماید! نه بر روی سهم حدود 90 درصدی اضافه ارزش های غیرنفتی حاصل استثمار توده کارگر خط می کشد! سرمایه داری ایران مثل تمامی اجزاء سرمایه جهانی، صد در صد تک پایه است و یگانه پایه آن، کار اضافی یا کوهساران عظیم اضافه ارزش هائی است که چند ده میلیون کارگر لحظه لحظه تولید می کنند. برای داشتن تصویری کمرنگ از اضافه ارزش ها و سرمایه هائی که طبقه کارگر در طول هر سال تولید و تحویل سرمایه داران می دهد کتابها بحث ناکافی است. در سال 1394 فقط 100 شرکت از 500 شرکت برتر اقتصادی سرمایه داری ایران با رجوع به قیمت روز ارز، رقمی بالای 131 میلیارد دلار امریکا سود داشته اند. میزان سود خالصی که همین صد شرکت به چنگ آورده اند، به گونه ای فاحش از کل اضافه ارزش های نفتی آن سال انبوه تر بوده است. در همین سال فقط ارزش گاز تولید شده توسط کارگران منطقه پارس جنوبی که وارد شبکه گازرسانی شده است مرز 50 میلیارد دلار را پشت سر نهاده است. اقلام سودهای کهکشانی که هشت غول اقتصادی تحت مالکیت آستان قدس با چند صد مؤسسه صنعتی و مالی مهم زیر مجموعه در این سال داشته اند، در هیچ کجا و هیچ گزارشی انعکاس نیافته است. سودهای بزرگ تر سرمایه داران سپاهی و نهادهای ستاد اجرائی فرمان امام همین سرنوشت را داشته است. حاصل جمع کل اضافه ارزش هائی که دهها میلیون کارگر در طول یک سال تولید نموده اند، سر به آسمان می ساید. طبقه سرمایه دار ایران در این 40 سال با این اضافه ارزشها و سرمایه ها چند بار بزرگتر از پیش شده است. حجم سرمایه برخی آحادش به اعتراف رژیم اسلامی، از سرمایه بزرگترین سرمایه داران امریکائی افزونتر گردیده است. هسته اصلی بحث این جماعت آنست که سرمایه داری در اینجا رشد ننموده است! توسعه اقتصادی مکفی اتفاق نیافتاده است! پایه های صنعت مدرن و مستقل! مستقر نگردیده است! تخصص کارگران نازل و بازدهی کارشان اندک است! سرمایه گذاری سودآور نیست! بخش خصوصی ضعیف و ناکارآمد است! سرمایه داران مشتی مستضعف و بدهکار و در حال زیان دهی هستند! و قادر به پرداخت دستمزد کارگران نمی باشند! اگر پرداخت مزدها چندین ماه و گاه چند سال به تعویق می افتد، اگر سطح مزدها نازل است، اگر وضع درمان و آموزش توده کارگر وحشتناک است، اگر 50 میلیون نفوس جمعیتی طبقه کارگر در باتلاق گرسنگی، فقر، بی داروئی و آوارگی غوطه می خورند. اگر چندین میلیون کارگر با کودکان خردسال خود ویرانه نشین و ساکن حلبی آبادها و حصیرآبادها هستند، اگر میلیونها کودک به جای مدرسه و درس و مشق، مجبور به کار شاق دو شیفتی در سیاهچالهای نمور بیماری زا می باشند، آری اگر حال و روز طبقه کارگر این گونه است فقط به خاطر رشد ناکافی سرمایه داری و صنعت، تک پایه بودن اقتصاد و رانتی و نفتی بودن سرمایه داری است! شاید وقاحت مرزی داشته باشد اما برای اقتصاددانان، نظریه پردازان و نمایندگان فکری بورژوازی مرزی نمی شناسد. عطش بیمارگونه اقتصاددانان «وطنی» صاحب کرسی های تدریس در دانشگاههای خارجی و داخلی به تشدید فشاراستثمار طبقه کارگر و سلاخی آخرین بازمانده معیشتی کودکانشان برای افزایش حجم سرمایه ها و سودها، سیراب شدنی نیست. پاسخ این مزخرفات را فقط طبقه کارگر می تواند بدهد. اگر توده کارگر به شیوه ای که پیش تر اشاره شد، از درون یک جنبش نیرومند شورائی سراسری، استخواندار و ضد سرمایه داری قدرت سیاسی بورژوازی را ساقط سازند، تنها مشکلی که خاطر آنها را نخواهد آزرد، فراز و فرود منحنی بهای نفت است. حاصل کار و تولید سالانه طبقه کارگر ایران چنان غول آسا و عظیم است که در صورت پیروزی و داشتن توان سازمان یافته طبقاتی و شورائی تداوم انقلاب، خواهند توانست در کوتاهترین مدت بدون نیاز به صدور نفت، جامعه ای آزاد، مالامال از رفاه، امکانات و بی نیازی بر پا سازند.
کارگران ضد سرمایه داری – بهمن 1397