در طول این دو سال گام های بزرگی به جلو برداشته ایم. آوای هم صدایی ما در طرح مطالبات و اعتراضات خویش کران تا کران جهنم سرمایه داری را در خود پیچیده است. فشار قهر اقتصادی و تعرض رعب انگیز سرمایه به آخرین بقایای معیشت و خورد و خوراک و سرپناه و پوشاک ما، توده های طبقه ما را در سراسر این دوزخ همصدا کرده است. ما به هم پیوند خورده ایم. تشدید استثمار سبعانه سرمایه ما را مجبور به همپیوندی و نیازمند چاره گری مشترک نموده است. همین الان از مجاری مختلف، از درون شرایط کار و استثمار، در سیر رخدادهای روز جنبش خویش، در تلگرام و شبکه های اینترنتی دیگر به طور مستمر دردهای خود را با هم در میان می نهیم. به جستجوی راه درست تر و مؤثرتر پیکار می گردیم. با هم به گفتگو می نشینیم، راهبردها و راهکارهای پیشنهادی یکدیگر را به نقد می کشیم. بدیل ارائه می کنیم. ما در بطن پویه پیکار علیه سرمایه داران، دولت سرمایه و در واقع علیه سرمایه وارد سطحی هر چند نازل از همصدائی، همپیوندی، راه حل جوئی و نقد و تکمیل حرف های هم شده ایم. در طول این مدت ولو محدود به حمایت از مبارزات همدیگر برخاسته ایم. اعلام همبستگی کارگران صنایع پولاد، بخش آموزش، رانندگان، توده کارگر هپکو و آذرآب، کارگران کرمانشاه و خیلی جاهای دیگر از خیزش همزنجیران هفت تپه ای خویش، طلایه های پردرخشش این حمایت ها و همرزمی ها بود.
احساس تعلق به طبقه ای واحد، طبقه استثمار شونده، طبقه جدا از کار خود و ساقط از حق دخالت در سرنوشت تولید و کار و زندگی خویش در ما بالیده است. بخش های وسیعی از ما مثل معلمان یا دانشجویان خانواده های کارگری که تا چند وقت پیش خود را از ما نمی دیدند، اکنون ولو نه مطلوب اما چشمگیر بر کارگر بودن و تعلق طبقاتی خود به جنبش کارگری تأکید می ورزند. به پشتیبانی از کارزار روز توده همزنجیر می پردازند، علم بی هویتی طبقاتی و همراهی با بورژوازی در ملقمه ای به نام «جنبش دانشجوئی» را دور می اندازند، بیرق کارگران دانشجو می افرازند و زیر این بیرق دست همرزمی به سوی پولادگران، شکرسازان، رانندگان و کارگران دیگر دراز می کنند.
شوراسازی و جنبش شورائی، هر چند آلوده به تمامی گمراهه پردازی ها و آلایش های رفرمیستی، در میان ما داغ شده است. همه در باره آن می گویند، حتی متحجرترین سندیکالیست ها هم در تکاپویند تا برای سندیکاسازی خود قبای شورا دوزند. آنچه اینک همه جا نقل محافل است نه تقدیس حزب، نه تکریم سندیکا بلکه چند و چون برپائی شوراها، پیچ و خم کار آنها، جهتگیری ها و نقش آن ها در پیشبرد پروسه پیکار است. گفتگوی تصرف کارخانه ها و مراکز کار نیز دیگر در میان ما تعجب انگیز نیست. در موارد متعدد بر سر زبان ها بوده است، حتی به طور نطفه ای، ناقص و نمایشی لباس اجرا پوشیده است. در طی این مدت ما توانستیم اعتصابات خویش را از حصار کارخانه ها خارج سازیم. قدرت چند صد یا چند هزار نفری خویش در یک بنگاه فروش نیروی کار را تا قدرت توده های همزنجیر در یک شهر یا استان ارتقاء و بسط دهیم. راه آهن سراسری را فلج کنیم، شبکه حمل و نقل سرمایه در سراسر کشور را به ورطه تعطیل اندازیم. یک بار نیز همزمان، همرزم و متحد در 100 شهر بزرگ و کوچک دست به عصیان زنیم، شورشی عظیم بر پای داریم، سرمایه داران و دولت آن ها دچار وحشت سازیم.
در این دو سال ما همه این گام ها را برداشته ایم اما و این «اما» بسیار مهم است. ما در پشت یک بن بست عظیم و سهمگین زمینگیر مانده ایم. قبل از هر چیز باید این بن بست را بشناسیم و بن بست ما آنست که یک قدرت واحد سازمان یافته شورائی ضد سرمایه داری نیستیم و نشده ایم. پاشنه آشیل اساسی ما اینجا ست. خوب دقت کنید که مبارزه طبقاتی جنگ میان دو قدرت طبقاتی متخاصم است. در عصر ما کارزار آشتی ناپدیر میان دو قدرت طبقاتی ماهیتا متضاد کارگر و سرمایه دار است. یکی از این دو طبقه یعنی طبقه استثمارگر یا سرمایه دار همه چیز دارد. صاحب کل سرمایه هاست. صاحب کل کار ما است. دقیقه به دقیقه کار ما را در ابعاد نامتناهی سرمایه خود می سازد. هر چه ما کار می کنیم سرمایه این طبقه می شود، با همین سرمایه، با کار و حاصل کار ما دولت می سازد، پارلمان بر پای می دارد، ساختارهای متنوع، متعدد و متکثر نظم سرمایه داری و دفاع از ماندگاری بردگی مزدی را معماری و مستقر می کند. عظیم ترین زرادخانه های نظامی و تسلیحاتی می سازد. غول پیکرترین ارتش های هولوکاست آفرین را تشکیل می دهد، همه جا را شکنجه گاه و زندان و بیدادگاه می نماید. بر سلول، سلول هستی ما زنجیر قانون و مدنیت می اندازد. از همه اینها بسیار دهشت زاتر افکار، انتظارات، انتقادات، باورها، فرهنگ، اخلاق، شعور، شناخت و قدرت تشخیص ما را متناسب با نیازهای چرخه ارزش افزائی سرمایه مهندسی می کند، ما را پیچ و مهره ارگانیک این چرخه می نماید.
طبقه سرمایه دار کل این امکانات و توانائی ها را دارد. حال به خود، به طبقه خودمان، طبقه کارگر نگاه کنیم. ما فاقد همه اینها هستیم، اما در عوض صاحب چیزی هستیم که منشأ، بنیاد، سرچشمه، موجد، مولد، خالق، آفریدگار و پدیدآورنده تمامی موجودیت، قدرت، حاکمیت و همه چیز طبقه سرمایه دار است. سرمایه داران کل سرمایه خود و لاجرم کل قدرت و دولت و قانون و پارلمان و مدنیت و نظم حقوقی و اجتماعی و ارتش و پلیس و همه دستگاههای سرکوب فیزیکی و فکری و شستشوی مغزی و مهندسی افکار و همه چیز خود را از کار، کار، کار و باز هم کار ما، کار طبقه ما دارند. اتفاقا و این بسیار اساسی است که کل جنگ ما یا محور راستین مبارزه طبقاتی ما نیز دقیقا در همین جا و بر سر همین کار است. هویت نمای پیکار واقعی طبقاتی ما هم همین است. سرمایه می خواهد کل کار ما را سرمایه، دستمایه خودافزائی و خودگستری کند. ما نیز جنگ می کنیم تا کار ما و حاصل کار ما سرمایه نشود. ما توان این جنگیدن را به تمام و کمال داریم. قدرت طبقاتی ما در همین جا، همین میدان، همین سنگر، همین آوردگاه است که شعله می افروزد، قد می کشد، متجلی می گردد و تعیین سرنوشت می کند. کار ما نباید سرمایه شود، باید فقط در خدمت زندگی، رفاه، آسایش، امنیت فکری، تفریح، آرامش خیال، بی نیازی، آزادی، رشد و تعالی هر چه پرعظمت تر و نامحدودتر جسمی و فکری ما گردد. ما در اینجا و بر سر همین مسأله می جنگیم و درست در همین جا است که قدرت ما مستولی، فائق، عظیم و سرکش ترین قدرت ها است.
بن بست فرساینده، کوبنده، کاهنده و ذلت آفرین ما نیز اینک در همین جا قرار دارد. در این که ما این قدرت را علیه سرمایه به کار نگرفته و نمی گیریم، اصلا این قدرت را نمی شناسیم. این قدرت را با همه وجود تقدیم سرمایه کرده ایم، قدرت سرمایه ساخته ایم. سرمایه خودش مولود کار ما است، اساسا همان کار ما است، کار ما است که شکل کارخانه، تجارتخانه، بانک، مرکز فروش، سیستم حمل و نقل، راه، ساختمان، مزرعه، دولت، قانون، حقوق، نظم اجتماعی، قوای سرکوب گرفته و در کل این حالت ها و قیافه ها و کارکردها هستی طبقه سرمایه دار شده است. اگر بناست این بن بست بشکند باید این قدرت را پس بگیریم. باید این قدرت را به جای آنکه تقدیم سرمایه کنیم علیه سرمایه اعمال نمائیم، به شریان هستی سرمایه شلیک کنیم.
سؤال بسیار بنیادی آنست که این قدرت در کجا و چگونه نقش آفرین، چیره، چالش گر، تعیین کننده و دارای حرف اول می گردد؟ کجا و چگونه برق آسا می درخشد و عالم سرمایه را بر هم می ریزد؟ کجا و چگونه تاریخساز و رهائی آفرین می شود. پیداست که نباید انتظار همه جواب ها را در این چند سطر داشت، اما میدان نمایش و کانون درخشش این قدرت پویه کارزار همه جا و همیشه جاری ما و کل توده های طبقه ما علیه سرمایه است. همین و دقیقا همین پهنه است که باید به جای جدال تسلیم طلبانه، کشاکش رفرمیستی، دادخواهی و تظلم جوئی منحط مدنی، چانه زنی های برده وار قانونی و سندیکالیستی، به جای رژیم ستیزی های توخالی سرمایه سالار فراطبقاتی، آری به جای تمامی اینها، آتشفشان قدرت ضد سرمایه داری گردد. در همین پهنه است که کار ما می تواند به جای سرمایه شدن نیروی قادر قهر علیه این فرایند شود. نیروی بر هم ریختن نظم تولید، اختلال سازمان کار، از هم پاشیدن نظم اقتصادی، نظم سیاسی و حقوقی و مدنی و فرهنگی وهمه اشکال نظم سرمایه داری گردد. کار ما می تواند به جای سرمایه شدن زره جنگ ضدسرمایه شدن و ضد سرمایه داری پوشد. چرخه تولید سود سرمایه را هر چه عظیم تر و گسترده تر از کار فرو اندازد، دست به کار مصادره تمامی مراکز کار و تولید گردد. به مصادره کل آنچه که کار و حاصل کار و تولید ما اما سرمایه سرمایه داران است بپردازد. آب و برق را بر روی سرمایه ببندد، دستگاههای شستشوی مغزی سرمایه را مختل گرداند. کار ما به جای سرمایه شدن می تواند و باید در همه این عرصه ها، سلاح ضد سرمایه شود، از این طریق ما شریان هستی سرمایه را دچار انسداد می کنیم، سرمایه را در موجودیت خود به عنوان یک رابطه اجتماعی آماج تعرض وسیع قرار می دهیم. کارمان به جای آنکه سرمایه و قدرت طبقه سرمایه دار شود، یک قدرت متحد ضد سرمایه داری می گردد.
اینها همه امکان پذیر است اما تدارک می خواهد، نیازمند آمادگی و تسلیح و آرایش قوا و صف آرائی است. همه این کارها هم باید در همین کارزار روزمره حی و حاضر اتفاق افتد. در همین دو سال ما مدام در حال اعتصاب، اعتراض، راهپیمائی، راهبندان، راه اندازی شبکه حمل و نقل سراسری، تعطیل مدارس کل کشور، تعطیل امور نظافت و حمل زباله های شهرها، متوقف نمودن قطارها، خواباندن چرخه ارزش افزائی سرمایه در مراکز تولید و نوع این قدرت نمائیها بوده ایم. کارمان را به جای آنکه سرمایه و قدرت سرمایه شود، ابزار اعتراض و نمایش قدرت علیه سرمایه کرده ایم، معضل بنیادی آنست که این کارها را بی افق، گسسته، پاره وار و در یک کلام، خارج از مدار یک جنگ واقعی طبقاتی و ضد سرمایه داری انجام داده ایم، مصیبت دقیقا اینجا است، به صورت کارگران این و آن کارخانه دست به اعتراض زده ایم، در هیأت رانندگان اعتصاب کرده ایم، زیر بیرق معلمان، مدارس را تعطیل نموده ایم، با اسم و عنوان کارگر شهرداری نظم سرمایه در شهر را مختل نموده ایم، تحت لوای «کامیون داران»!! و کامیون رانان، شبکه حمل و نقل را از کار انداخته ایم. صدایمان با صدای کریه و پلید و پلشت و سودجویانه و مردارخوارانه مشتی سرمایه دار بازاری یا زمیندار به هم آمیخته است!! از این هم فاجعه بارتر و رعب انگیزتر، به هوای تحقق خواسته های خود در چهارچوب حاکمیت و بقای نظام بردگی مزدی این مبارزات را آغاز نموده و به پایان رسانده ایم. مصیبت اینجا است. همین جا است که باید از بیخ و بن دگرگون شود، ما باید به صورت یک طبقه، طبقه کارگر، طبقه بردگان مزدی سرمایه، طبقه ای که بیرق رهائی واقعی انسان را در دست دارد، طبقه ای که ظرفیت، شایستگی و توان محو استثمار طبقاتی و برپائی جامعه فارغ از وجود طبقات و دولت و استثمار را دارد وارد میدان گردیم. ما به عنوان کارگران این کارخانه و آن راه و فلان قلمرو و بهمان حوزه، هیچ قدرت تعیین کننده ای نیستیم و به همین دلیل هم هیچ چاره ای نداریم سوای آنکه یک قدرت متحد سراسری ضد سرمایه داری شویم. کاری که باز باید در بطن و متن همین مبارزات روز و پویه رخدادهای جاری انجام گیرد. در مبارزه برای ارتقاء سطح معیشت و رفاه اجتماعی، در کارزار برای بهداشت و دارو و درمان و دسترسی به کلیه امکانات پزشکی، در ستیز علیه تبعیضات جنایتکارانه جنسی، در جنگ علیه آلودگی های مرگبار و ویرانی زای زیست محیطی، در جدال علیه کار کودک و ازدواج خردسالان، در اعتراض رادیکال علیه حجاب اجباری و فقر و نداری و گرسنگی و سیه روزی های دیگر، در همه این عرصه ها، در کلیه این موارد و میدان ها است که باید به صورت یک طبقه در حال جنگ علیه سرمایه، علیه موجودیت سرمایه داری، علیه ریشه واقعی همه این بدبختی ها و فاجعه ها ظاهر گردیم و صف ارائی کنیم. ما در همه این عرصه ها هستیم، حضور داریم و مبارزه می کنیم، اما اولا با انتظار حصول خواسته های خویش از سرمایه دست به تقلا می زنیم!! ثانیا نه در هیات یک طبقه که به صورت مشتی کارگر این حوزه و آن قلمرو روی به اعتراض و اعتصاب می نهیم، ثالثا و در همین راستا جنگ ما نمایش صف آرائی قدرت طبقه کارگر در مقابل قدرت طبقه سرمایه دار و نظام بردگی مزدی نیست. رابعا این جنگ به تمام و کمال بی افق، آکنده از فتور و زبونی و گسیختگی و محکوم به شکست است. عملا و به طور واقعی جنگیدن با سرمایه داران برای یافتن لقمه ای نان و دارو و درمان در سیطره ماندگاری سرمایه داری و تداوم برده مزدی بودن خویش است. این راه قطعا و بدون هیچ تردید به گورستان است. جنگ ما باید به میدان واقعی خود منتقل گردد. کار ما نباید سرمایه شود، باید صرف معیشت و رفاه و رشد و آزادی و شکوفائی و تعالی نامتناهی جسمی و فکری ما گردد. این ترجیع بند صدای بلند و رسای و پرخروش ما در تمامی سنگرها و میدان های کارزار است. ما مزد بیشتر نمی خواهیم. تسلط بر سرنوشت کار و تولید خویش را می خواهیم، خواستار «انتخابات آزاد» و پارلمان و جامعه مدنی و اجرای حقوق بشر ارتجاع بورژوازی نیستیم، خواهان برپائی جامعه ای هستیم که در آن کلیه آحاد انسان ها از درون یک روابط سراسری شورائی در باره چه تولید کنند و چه تولید نکنند، چه کاری انجام دهند و چه کاری را انجام ندهند تصمیم می گیرند، جامعه ای که کل آحاد آدمها به صورت شورائی پیرامون اینکه کار و تولیدشان را چگونه برنامه ریزی نمایند، حاصل کار و تولیدشان چگونه در خدمت آسایش و رشد و رفاه و آموزش و بهداشت و درمان و شکوفائی علمی و خلاقیت فکری و بلوغ استعدادها و محیط زیست دلخواه و آزادی های واقعی و رهائی فرجامین از هر قید از جمله قید کار، قرار گیرد یا انبوه مسائل این گونه، با حداکثر آمادگی و توانائی و دانش و کاردانی و بیشترین قدرت تأثیرگذاری دخالت می کنند. ما در این راستا، با این دورنما و برای تحقق این اهداف مبارزه می کنیم، در کلیه این عرصه ها علیه سرمایه می جنگیم، به میزان توان خود می جنگیم و به اندازه همین توان، بورژوازی را به عقب می دانیم، انتظارات خویش را بر دشمن طبقاتی و نظام بردگی مزدی تحمیل می کنیم. همه این ها در گرو آنست که ما از حالت فعلی خارج شویم. در هیأت طبقه خود وارد کارزار گردیم. یک قدرت سراسری ضد سرمایه داری شویم. جنگ طبقه علیه طبقه و نظام سرمایه داری را به نمایش نهیم. اگر چنین کنیم آنگاه هر گام ما، هر پیروزی اندک ما گامی در تحکیم و توسعه و تقویت و استوارسازی قدرت ما، گامی در تضعیف سرمایه داری و طبقه سرمایه دار و گامی به سوی پیروزی واقعی نهائی ما است. همه اینها قطعا ممکن است و برای انجام آنها، ایفای این نقش ها، این صف ارائی عظیم و این جنگ طبقاتی تاریخ آفرین نیازمند برپائی یک جنبش سراسری شورائی هستیم. قدرت ما اگر بناست قدرت طبقه ما باشد، اگر قرار است علیه سرمایه اعمال شود، اگر می خواهیم که قدرت واحد ضد سرمایه داری گردد باید حتماً شورائی و سراسری سازمان یابد. جنبش ما علیه اساس بردگی مزدی نمی تواند که شورائی و سراسری نباشد. فرق شورای واقعی ما با های و هوی شورا دوستی طیف رفرمیست های چپ نما نیز در همین جا است. ما از سرمایه ستیزی است که لاجرم، قهرا و گریزناپذیر راه سازمانیابی شورائی پیش می گیریم، شوراهای آنها حوزه سربازگیری از ما کارگران برای به قدرت رساندن حزب خویش است.
ما در این دو سال تا آنجا پیش تاخته ایم که خود را به آستانه تدارک ایفای این نقش، آستانه آغاز جنگ واقعی طبقاتی رسانده ایم. تا اینجا جلو آمده ایم اما واقعیت آنست که دست به کار این تدارک و تسلیح نشده ایم. بن بست کوبنده، فرساینده و سهمناک ما نیز همین جا است. اگر این بن بست را نشکنیم قطعا می پوسیم، می فرسائیم، شکست می خوریم و نابود می شویم. تاریخ منتظر خیزش پرخروش ما برای درهم شکستن این بن بست است. بیائید راه افتیم، سنگ بنای جنبش شورائی سراسری ضد سرمایه داری خود را استوار کنیم. یک قدرت متحد سراسری آگاه سرمایه ستیز شویم. با این قدرت به جنگ سرمایه رویم. این قدرت را علیه موجودیت سرمایه اعمال کنیم. چاره دیگری نداریم.
کارگران ضد سرمایه داری
بهمن 1397