شورش کارگران عمدتا بیکار در آبان 98 علیه فشار فقر، تنگدستی و گرسنگی، تصویری از مبارزه طبقاتی در حال رشد، شکوفائی و آگاهی یابی میلیونها کارگر بود. شورشی که در واقع ادامه مبارزات کارگران هفت تپه، فولاد، هپکو، آذراب و دیگر بخش های طبقه کارگر در سطحی سراسری را به نمایش می نهاد. این خیزش از مبارزات سال 57 کارگران بسیار جلوتر بود. در آن سال توده کارگر زیرموج هیاهوهای ضد امپریالیسم بورژوازی از توان افتاد و قادر به میدانداری رادیکال ضد سرمایه داری نشد. از تصرف کارخانه ها و تبدیل آن به حلقه ای از زنجیره سراسری پیکار طبقاتی فرو ماند، در تصرف خانه های خالی شرکت کرد اما نیروی سلسله جنبان این جنبش نشد، خیزش ابان اساسا در شرایطی مشابه سال 57 نبود. در اینجا رژیم اختاپوسی سرمایه همچنان با یکه تازی تمام سرکوب می کرد و حمام خون راه می انداخت. شورش کارگران از این ظرفیت برخوردار بود که آماده تصرف مراکز کار و تولید شود، به تصرف خانه های خالی پردازد و خیلی گام های مهم به جلو بردارد، اما برای این کار به تجهیز قوا و تدارک کافی نیاز داشت. چیزی که تهاجم فاشیستی جمهوری اسلامی و قتل عام گسترده کارگران عاصی مجال آن را نداد.
خیزش آبان ماه جناح های مختلف بورژوازی را اعم از حاکم یا اپوزیسون به طورهیستریک به خشم آورد. حاکمان را به وحشت انداخت، تا جائی که چشم انداز بقا را تاریک دیدند. اپوزیسونهای رنگارنگ نیز از راست تا چپ آن را شورش دلخواه خود نیافتند، بالعکس در آن بار طبقاتی رادیکال، سرکش و توفنده ای دیدند که به طور واقعی از آن هراسیدند. متوجه شدند که خیزش کنندگان وارد میدان نشده اند تا اسب راهوار معراج آنها به عرش قدرت باشند، کاملا بالعکس با سرمایه سر جنگ دارند، از حزب بازی بیزارند، سندیکاها را دور می ریزند، مدعیان رهبری و قیمومت و زعامت را به باتلاق می اندازند، به جای همه اینها قدرت خود را پیش می کشند، به این قدرت اتکاء می کنند و با رجوع به آن خواستار تغییر وضعیت موجود زندگی خویش هستند. جناح های بورژوازی از دوم خردادی گرفته تا سلطنت طلب، مجاهد، لنینیست از اینکه کارگران شورشی عاصی بدون بیعت با آنها وارد میدان شده اند، دچار خشم گردیدند و قادر به اختفای این خشم نشدند.
یکی از دوم خردادی ها می گفت: “بابا اینها نقش سرمایه در تولید را نادیده می گیرند” کسانی هم که خود کارگر بودند اما زیر فشار تبلیغات بورژوازی به ویژه سلطنت طلبان رسوای میراث دار بربریت های شاهنشاهی سرمایه قرار داشتند داد و قال می کردند که “شاه می خواست آزادی بدهد اما آمریکا مانع بود”!!. مجاهدین، جمهوری خواهان، لنینیست های صاحب حزب و سازمان و دفتر و دستک می گفتند این جنبش رهبری ندارد باید به رهبری ما ایمان آرند و الا حتما شکست می خورند. معضل کارگران فقط نداشتن رهبری است!!! جنبش آبان بدون کمترین توجهی به این ترهات چندش زا و شرم آور توفید. شعار ضد سرمایه داری سر نداد اما عملا به پایه های قدرت سرمایه یورش برد. 800 بانک را ویران کرد، مراکز قدرت نظامی سرمایه را تش زد، فروشگاههای بزرگ سرمایه داران را اشغال و خورد و خوراک و پوشاک و مایحتاج معیشتی موجود در آنها را میان گرسنگان توزیع کرد. با این کار نشان داد که می تواند نطفه تدارک برای تسلط بر سرنوشت کار شود. سرمایه دارانی که از قبل راهی کشورهای غربی و ترکیه بودند در وحشت از قدرت این جنبش سرمایه هایشان را به کشورهای خلیج و ترکیه منتقل کردند. بسیاری مدیران میانی بورژوازی مترصد اقامت در اروپا شدند. دوم خردادی ها و اصلاح طلبان ناراضی با همه گلایه های عاجزانه ای که از شرکای طبقاتی داشتند، اگر نه بیشتر از آنها مسلما نه کمتر، از خطر خیزش آبان لرزیدند و شروع به سعب و لعن کارگران خرابکار» کردند!!! به سرزنش رژیم پرداختند که «برای حفظ امنیت باید نیروهای ضد شورش را وارد میدان کند.» چندش آورتر آنکه برخی از همین جماعت ژست انتقاد از سرکوب گرفتند!!، اما به دلیل نااهلی، حین ادای ژست، دم خروس از لای عبایشان بیرون زد، با وقاحت کم نظیری گفتند که «سرکوب باید به گونه ای صورت گیرد که کبریای مشروعیت نظام را دچار خدشه نکند»!! از کشتار کارگران سرمست بودند اما می خواستند سرکوبگران اصلاح طلب، دوستدار جامعه مدنی و باب طبع دولتهای غربی باشند. از این هم شنیع تر به شرکای مسلط خویش در ساختار حاکمیت سرمایه مشاوره می دادند و تأکید می نمودند «کشتار کارگران طوری انجام گیرد که مایه اشتعال افزون تر خشم و قهر توده کارگر نشود»!!!
دوم خردادیها در شرایطی این ترهات را سر دادند که می دانستند آخرین بارقه های توهم کارگران به آنها دیرگاهی است بمباران شده و دود هوا گردیده است. کارگران آن ها را می شناسند و پیشینه کثیف و سیاهشان در معماری اختاپوس جمهوری اسلامی سرمایه یا پاسداری از این نظام دهشت و وحشت را به خاطر دارند. فردی از همین وحوش رسوا می گفت: «زمانی که به جمع معلمان می روم، می گویند دوباره سر و کله ات پیدا شد. چه کار داری؟ موقع انتخابات شده است؟؟. چه فرقی بین تو و اصولگراها هست». شورش دیماه 96، به ویژه خیزش آبان 98 دست این جنایتکاران و کارگران متوهم به آنها را بیش از پیش رو کرد اما این پایان کارشان نیست. این بخش ارتجاع هار و فریبکار بورژوازی در برخی تشکل های به اصطلاح کارگری چون معلمان جا خوش کرده است. به عینه دیده می شود که این تشکل ها که در کارگر بودن افرادش تردیدی نیست با سر بورژوازی و در راستای تحقق اهداف بخشهائی از این طبقه حرکت می کنند. بعد از کشته شدن سلیمانی، همین تشکلها در بسیج کارگران برای شرکت در مراسم خاکسپاری او تلاش کردند. اینها به ارتجاع جنایتکار بورژوازی کمک نمودند تا حمام خون 1500 کارگر عاصی آبان را به حاشیه راند و تحت الشعاع شعبده بازی چندش زای رژیم در مراسم عاشورای سلیمانی سازد. دژخیمی که برنامه ریز سلاخی کارگران ایران و عراق بود اما در سناریوپردازی مشترک رژیم اسلامی و رفرمیسم، مقام قهرمانی یافت و جنجال دفن او ساز و کار تطهیر حمام خون 1500 کارگر مبارز شد. نقش کانون صنفی یا انجمن اسلامی معلمان و سایر دکه های رفرمیستی در این سناریوهای پوشالی ضد کارگری قطعا برگ سیاهی در کارنامه سراسر سیاه آنانست. توده کارگر ایران به گاه مرور تاریخ جنبش خویش از رؤیت این برگ به حالت تهوع خواهد افتاد.