(1) گسترش بیماری کووید 19 در مراکز کار بیش از حد هولناک و دهشت زا شده است. کرونا با شرایطی که سرمایه و دولت سرمایه داری برایش فراهم ساخته است، هر روز و هر ساعت جان شمار زیادی کارگر را می گیرد. یک کارگر شاغل در یک واحد بزرگ تولید قطعات خودرو می گوید: “خط تولید کارخانه اجازه فاصله گذاری نمی دهد. کل هیاهوئی که در این گذر راه افتاده است عوامفریبی محض است. شرایط کار به گونه ای است که کارگران قادر به رعایت حداقل فاصله از همدیگر نمی باشند، ماسک در دسترس ندارند، سرویس های ایاب و ذهاب کانون انتقال ویروس از کارگری به کارگر دیگر است. آنان که مبتلا به کووید شده اند از کمترین امکان دارو و درمان برخوردار نیستند، قادر به پرداخت هزینه بیمارستان نمی باشند، مراکز درمان آنها راه نمی دهند، بهای داروها وحشت انگیز است و توده کارگر بیمار بضاعت خرید آنها را ندارد. در یک خانواده چهار نفری کارگر با وخامت روزافزون وضعیت، هر چهار نفر باید تست دهند. نرخ تست برای هر نفر حداقل 400 هزار تومان و برای خانواده یک میلیون و ششصدهزار تومان است. دستمزد غالب کارگران از این رقم بیشتر نیست و در پاره ای موارد کمتر است. هیچ شرکت بیمه هزینه تست ها را نمی پردازد. همه اینها در شرایطی است که بیکاری بیداد می کند، در طول ماههای اخیر چندین میلیون بیکار بر جمعیت دهها میلیونی بیکاران سابق افزوده شده است. بیکاران در آتش فقر، گرسنگی، بیماری، نداشتن دکتر و دارو می سوزند، قادر به پرداخت اجاره بهای کومه مسکونی نیستند، سرمایه داران صاحب خانه ها در نهایت قساوت و بی رحمی آنها را آواره، کارتن خواب و گورخواب کرده اند. تعداد کارگران گرسنه، آواره و بیماری که هر روز در داخل پارکها، حاشیه خیابان ها، در خرابه ها و گورستانها می میرند رعب آور و روزافزون است.
(2) بی مسکنی، بی خانمانی، خرابه خوابی و آلونک نشینی بلیه همیشگی و همه جا همراه توده های کارگر ایران بوده است. این بلیه در چند سال اخیر مثل کرونا پاندمی گردیده است. بخش قابل توجهی از کارگران در شهرهای مختلف، در مراکز استانها، مجبور به پشت بام خوابی، پارکینگ خوابی، انبار خوابی، کانکس خوابی، ماشین خوابی شده اند. اشکال جدید بیخانمانی که شکل های عدیده سابق را تکمیل کرده اند. متن کوتاه زیر عین حرفهای یکی از همین کارگران بیخانمان و حدیث روزگار دهها میلیون کارگر آواره بی سرپناه است.
“خود و کودک 4 ساله ام در یک پشت بام اجاره ای «زندگی» می کنیم. همسرم بیمار بود، هزینه دارو و درمان نداشتم، در آتش فقر می سوختیم، دکترها و بیمارستان ها برای جراحی او پول می خواستند و من نداشتم. زنم قربانی فقر شد و در مقابل چشمان خونبار من و فرزند خردسالم جان باخت. در یک کارخانه چوب بری در جاده خاوران کار می کردم، کارخانه تعطیل شد و من و همه کارگران بیکار شدیم. ابتدا همراه با کودک چهارساله خود زیرزمینی را در حوالی “شوش” اجاره کردیم. اما از عهده پرداخت اجاره برنیامدیم. ما را بیرون انداختند. در یک ساندویچ فروشی بدون هیچ دستمزد، در مقابل غذا و “جای خواب ” آن هم در پشت بام ساختمانی در آن نزدیکی مشغول به کار شدم . برای دستشویی به مسجد محل می روم که آن هم بدلیل شیوع کرونا غالب اوقات بسته است. با شروع سرما در چند روز اخیر فرزندم دچار سرما خوردگی حاد شده است. تنها وسیله گرم کردن و پخت و پز ما یک گاز پیک نیکی است.”
اینها خاطرات یک برده فراری روم قدیم، یونان باستان و ایران ساسانی نیست. حدیث زندگی کارگری اخراجی در قرن بیست و یکم در جهنم سرمایه داری ایران است. جهنم سوزانی که فقط در پایتخش چندین میلیون واحد مستغلات خالی در مالکیت سرمایه داران است. حداقل ذخیره حساب شخصی ولایت فقیهش 95 میلیارد دلار است. متوسط نرخ استثمار چند ده میلیون کارگرش از 1300 درصد افزون است، حجم سرمایه هر تک سرمایه دارش از کل دارائی بزرگترین سرمایه داران امریکائی بیشتر است. سرمایه هر هولدینگ آستان قدسش، بنیاد مستضعفانش، قرارگاه خاتم الانبیایش، غولهای مالی و صنعتی زیر فرمان رهبرش چندین برابر سرمایه عظیم الجثه ترین تراستهای اروپائی و امریکائی است و بالاخره اقلام دزدی روزمره دولتمردان و حاکمان و زورمدارانش 3000 میلیارد تومانی است.
(3)شرکت دارو سازی رازک که از تراست های عظیم و قدیمی دارو سازی است اعلام کرده که نیروی کار جوان و دارای تحصیلات دانشگاهی می خواهد. تعداد زیادی از فارغ التحصیلان دانشگاهی بیکار به امید یافتن کار به کارخانه مراجعه می کنند. برخی از انها همدیگر را می شناسند. زیرا به کرات جلو درب کارخانه ها، در جستجوی کار یکدیگر را ملاقات کرده اند. در بین آنها چند نفر با مدرک دیپلم و معدل بالای نوزده هستند. یکی از آنها می گوید: آرزوی رفتن دانشگاه داشتم اما اصلا نمی توانم به چهار سال درس خواندن فکر کنم. شرایط زندگیمان طوری است که حتما باید کار کنم. تمام این متقاضیان در اختیار شرکتی پیمانکاری قرار گرفته اند. از جمله شرکتهای موسوم به آدم فروش که فشار استثمار کارگران را به عرش و میزان مزد آنها را به فرش می رسانند کار از ساعت 8 صبح شروع و تا 6 بعد از ظهر ادامه خواهد داشت. دستمزد روزی 50 هزار تومان و نوع کار عمدتا بسته بندی دارو است. فردی که مسؤل استخدام کارگران است اعتراف می کند که شدت کار به حدی است که کمتر کسی دو ماه دوام می آورد.
(4)کارگری که بازنشسته سابق ارتش است، به خاطر تنگدستی، در سن کهولت نگهبان شب یکی از کار گاههای جاده ساوه شده است. صاحب کارگاه چند ماه دستمزد وی را نمی پردازد. کارگر با دوستان خود مشورت می کند، شکایتی تنظیم و تسلیم اداره کار می کند. صاحب کارگاه اعلام می دارد که ایشان ترک محل کار کرده و این موضوع باعث سرقت از محل کارگاه گردیده است. ایشان را دستگیر و آزادی وی را مشروط به عدم پیگیری دستمزد معوقه می کنند. طی مدتی که پیگیر دریافت دستمزد خود بوده متوجه می شود که این موضوع برای شمار زیادی کارگر اتفاق افتاده است.
پرویز همراه