جواب این سؤال ساده است. رژیم در همه میدانها به ورطه استیصال افتاده است. اگر در سال 2015 زیر فشار معضلات سهمگین و روزافزون چرخه ارزش افزائی سرمایه، خطر شورش ها و طغیان های قهرآگین توده کارگر یا انبوه تنگناها و مشکلات دیگر به «برجام» تن داد، دلیلش آن بود که برگهای زیادی برای چانه زدن و امتیازگیری داشت. جزء مهمی از ساختار قدرت سیاسی عراق بود، در دولت، پارلمان، ارتش، پلیس آن کشور نقش تعیین کننده بازی می کرد. در قیاس با تمامی دولت ها، بیشترین سهم را در سرمایه گذاری ها و بازسازی چرخه ویران سرمایه اجتماعی عراق کسب کرده بود. در لبنان حضور اقتصادی وسیع داشت و در ساختار حاکمیت آنجا نیروئی غیرقابل چشم پوشی به حساب می آمد. در سوریه همدوش یکی از نیرومندترین قطب های قدرت سرمایه برای بقای دولت اسد می جنگید و پیروزی پشت سر پیروزی در کارنامه خود ثبت می کرد. می رفت که قدرت برتر منطقه شود و سراسر خاورمیانه را میدان تاخت و تاز و بحران آفرینی خود سازد. با چین و روسیه به ویژه اولی مبادلات اقتصادی نسبتا چشمگیری داشت و هر دو کشور در پهنه رقابت ها و مناقشات منطقه ای و بین المللی خود با امریکا و غرب به جهتگیری ها و جار و جنجال های توخالی غرب ستیزانه اش نیاز مبرم داشتند. با ممالکی مانند ترکیه، آذربایجان، ارمنستان، تاجیکستان، پاکستان، هند، گرجستان، قطر، عمان و امارات داد و ستدهای اقتصادی، سیاسی قابل توجه داشت. در آن روز در کنار این موقعیت، با بهره گیری از دریای عظیم اضافه ارزش های حاصل استثمار وحشیانه طبقه کارگر و رود پرخروش اضافه ارزش های نفتی ملحق به این دریا، شبکه ای از سرمایه گذاری ها و هدلینگ سازی ها در کشورهای متعدد همجوار و دور پدید آورده بود که به کمک آن کم یا بیش تحریم های امریکا، اروپا، سازمان ملل را دور می زد. در سال 2015 رژیم اسلامی این موقعیت و امکانات را داشت، از فشار تحریم ها به شدت رنج می برد و با محاسبه سود و زیان خود به این نتیجه می رسید که قادر است با دست نسبتا پر وارد روند مذاکرات گردد. برگ ها را یکی، یکی روی میز بگذارد. وارد بازی برد و باخت شود، از تحریم ها بکاهد و به خواستهای طیف مقابل جواب دهد.
وضعیت رقیبان، حریفان و قطب مخالف نیز با امروز فرق چشمگیر داشت. عربستان، مصر، امارات، بحرین همگی خود را در تیررس نفوذ اندرونی، سهم خواهی های اختاپوسی و مداخله گری های سرطانی و فاشیستی رژیم می دیدند، هر کدام این کشورها وضع روز لبنان، عراق را به شکلی تصویر فردای خود می یافتند، احساس خطر می کردند و متحدان غربی خویش، بیش از همه امریکا را دعوت به چاره جوئی می کردند. ایالات متحده به ویژه در سالهای بعد از جنگ افروزی های وحشیانه بوش، فشار کوبنده شکست راهبردهای روزش در منطقه را بر سینه خود سنگین می دید و دولت اوباما در یک سردرگمی کامل استراتژیک به سر می برد. اروپا و امریکا با مشاهده این وضع خود را ملزم به اتخاذ تصمیم می دیدند و میان جنگ افروزی رایج بدفرجام و مماشات کاسبکارانه با فاشیسم اسلامی بورژوازی دومی را انتحاب می کردند.
کل معادلات بالا اینک در سطحی وسیع دستخوش تغییر شده است. جمهوری اسلامی در کشور عراق بخش مهم توان تأثیرگذاری خود را از دست داده است. بورژوازی متحدش، از «جیش المهدی» مقتدا صدر تا حکیم و میراث داران «مجلس اعلی»، گروههائی از «الدعوه»، اتحادیه میهنی کردستان و … برای رهائی از شر زیادت خواهیهایش به هر کاری دست می زنند. حضورش در عراق و منطقه را خلاف نسخه پیچی های خاص خود برای بازسازی و استقرار نظم سیاسی سرمایه داری می بینند، شریک و هم پیمان مناسبش نمی انگارند، مداخله گر، سلطه جو، سیری ناپذیر، بحران آفرین و مایه اخلالش تلقی می کنند. به این نیز بسنده نکرده، تصریح نموده اند که تحقق انتظارات و دورنماهای خود را در جائی دیگر، در فشردن دست رقبا و مخالفان این رژیم می جویند. آنچه در عراق برایش باقی مانده، نیروهائی است که وزن چندانی ندارند. در ساختار قدرت سیاسی و چرخه ارزش افزائی سرمایه اجتماعی عراق حائز نقش مؤثری نیستند. در لبنان وضع جمهوری اسلامی قابل قیاس با چند سال پیش نیست. (حزب الله)، دار و دسته «امل»، مارونی ها آماج وسیع ترین شورش ها و طغیان های توده کارگر گرسنه می باشند. سنگفرش خیابان ها پایکوب تظاهرات ضد آنها است، شالوده اتحادشان فرو ریخته و بعضای راه بقای خود را در برائت نهان و آشکار از حاکمان ایران می یابند. رژیم برخلاف دوره های پیش، دستش خالی است و «خزانه های غیب» اضافه ارزش ها برای راه اندازی سیل کمک ها، تقویت حزب الله و حفظ موقعیت ها از طغیان افتاده است. این سناریو در سوریه از عراق و لبنان هم بدتر است. رژیم در آنجا به گفته دولتمردانش، 80 میلیارد دلار حاصل استثمار طبقه کارگر ایران را پیش کش بقای دولت اسد کرده است، اما دیری است که رژیم مذکور برای خلاصی از شر حضور سپاه پاسداران و سایر نیروهای نظامی ایران، به تمامی اهرم ها و مستمسک ها توسل می جوید. دلیلش نیازمند توضیح نیست. اسد اینک نیازی به جمهوری اسلامی ندارد و فاشیسم اسلامی سرمایه در وضعی نیست که سیل سرمایه ها را برای پیش ریز راهی سوریه سازد. از این هم بدتر وجود فاطمیون و زینبیون و بسیج و سپاه و سایر اشرارش در هر کجای سوریه مستمسکی در دست دولت هار اسرائیل برای بیشترین بمبارانها است. پافشاری دولت پوتین برای خروج نیروهای رژیم از آنجا کمتر از اسد نمی باشد. همه اینها صرفا جزء کوچکی از سناریو است. میدانداری های منطقه ای سالیان متمادی رژیم، طیف وسیع دولتهای عربی منطقه و حاشیه خلیج را برای چالش تهدیدات احتمالی به تکاپو وداشته است. تکاپوهائی که به اسرائیل امکان داده است تا برای نخستین بار وسیع ترین ائتلاف منطقه ای بحرین، امارات، عربستان، تا اردن، مصر و یک بخش بورژوازی لبنان را تحت قیادت خود، علیه خطر جمهوری اسلامی به وجود آرد. همزمان ترکیه با اغتنام فرصت از این روند و کوه معضلات آوار بر سر رژیم ایران تا توانسته است دامنه نفوذش را در خاورمیانه و آسیای وسطی بسط داده است، متحدان نزدیک و دور رژیم را یکی، یکی به اردوی خود ملحق ساخته است. از اینها که بگذریم چین و روسیه نیز به رغم همه کوشش ها برای صیانت از بقای جمهوری اسلامی، با هدف بهره گیری حداکثر از نقشش در مجادلات استراتژیک منطقه ای با امریکا و رقبای غربی ، به اندازه چند سال قبل حاضر به قبول هزینه های این صیانت نیستند. فراموش نکنیم که داد و ستد تجاری حی و حاضر چین با کشورهای عرب و اسرائیل چند ده برابر ایران است و روسیه راغب نیست که نیست که از موقعیت موفق خود در منطقه برای افزون طلبی های جمهوری اسلامی مایه بگذارد. سخن کوتاه آرایش قوا در منطقه به گونه ای بسیار فاحش به زیان رژیم تغییر کرده است. حاکمان سرمایه در ایران این تغییر را با سلول، سلول وجود خود لمس می کنند. در سال 2015 امریکا و متحدانش بودند که با رجوع به کل داده های روز، خود را نیازمند تلاش، از جمله محتاج امتیاز دادن برای متقاعد کردن رژیم به همسازی با نظم نسخه پیچی خود و کاستن از مناقشه طلبی، بحران آفرینی، زیادت جوئی و بالاخره هسته ای کردن منطقه می دیدند. در آن زمان رژیم این نیاز ایالات متحده و اروپا را خوب لمس می نمود، بر روی آن حساب می کرد و با کارت های بازی چشمگیر پشت میز مذاکره می نشست. امروز ماجرا تا حد زیادی معکوس است. جمهوری اسلامی غالب کارت ها را از دست داده است. مذاکره برایش جای باخت و از دست دادن است، روزنه ای به سمت برد و یافتن هیچ چیز دندان گیری نیست. با زیرکی زایدالوصفی که در مافیابازی ها و بده ، بستانهای اختاپوسی کاپیتالیستی دارد خوب می داند که در حوزه تحریم ها یا تنها مسأله مهم حیاتی اش هم برای حصول نازل ترین انتظارات باید غرامت های سنگین پردازد. درست به همین دلیل کوشش دارد تا ضمن عدول از ورود جدی به روند مذاکرات، گفتگوی پیرامونی را دستاویز توجیه این عدول در اذهان توده کارگر سازد. وانمود کند که برای مذاکرات مُصر است، در حالی که به هیچ وجه چنین نیست.
مزدک کوهکن / 4 دیماه 1400