با شکایت سه زندانی شکنجه شده در رژیم سلطنتی آریامهری از پرویز ثابتی، سمبل شکنجه گری آن نظام، گفتگوهای حادی در دنیای رسانه ای برپا شده است. ما در این جا قصد ورود به این بحثها را نداریم. در تاریخ ژانویه 2019 مقاله ای با عنوان «استتار بربریت سرمایه با نقد اصلاح طلبانه شکنجه» در سایت «سیمای سوسیالیسم» به قلم ناصر پایدار، منتشر شد که ما مطالعه آنرا به همه کارگران توصیه می کنیم. آنچه در اینجا می آید تلخیصی از گزیده های مقاله است.

——-

اگر به افشاگری های دولت ها، اپوزیسیون های راست و چپ، کل نمایندگان فکری سرمایه در رابطه با وجود شکنجه، کشتار و سلاخی انسان ها در دنیای موجود و ازجمله در جمهوری اسلامی دقت کنیم، آنچه خواهیم یافت اینست که این جنایات علی العموم برای «حفظ پایه‌های حاکمیت» صورت می گیرد. سؤال اینست که این «حاکمیت‌ها»، ماندگاری خود را برای چه می‌خواهند؟ چرا بقای آنها موکول به قتل عام انسان‌ها، زندان و شکنجه است؟ افشاگریهای این جماعت همه از جنس «حقوق بشری» است. افشاگریهایی که ریشه واقعی اعدام، زندان و شکنجه را از دسترس افکار و نگاه انسانها پنهان می‌سازد. این نقد اصلاح طلبانه، وجود شکنجه را منحصر به شلاق، ضرب و شتم، نقص عضو و آزار روانی افراد می داند، اما سؤال این است که آیا ضربات کوبنده و مرگبار ناشی از گرسنگی مادام العمر انسانها که سلول، سلول جسم و روان آنان را در خود می‌پیچد، می‌آزارد، به رعشه می‌اندازد و تسلیم مرگ می‌کند، بدترین و دردناکترین شکنجه‌های جسمی و روحی نیست؟! آیا احساس حقارت، ذلت و خفت ناشی از نداری و تبعیضات فاجعه بار طبقاتی که هر انسانی را به آرزوی مرگ می‌اندازد، شکنجه به حساب نمی‌آید؟! آیا مادری که با دو شیفت کار شاق فرساینده و کوبنده، قادر به تهیه داروی کودک بیمارش نیست و بند بند وجودش با درد عجز از مداوای جگرگوشه اش بمباران می‌شود، زیر فشار وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها قرار ندارد؟! آیا اجبار به تن فروشی زیر فشار احتیاج و گرسنگی و فقر، وحشتناک ترین شکنجه روانی و جسمی یک زن نیست؟! آیا کار خرد کننده و هلاکت بار در جانکاه‌ترین شرایط کار، درهم کوبنده تعادل فیزیکی، فکری، عاطفی و روحی انسانها، شکنجه نمی‌باشد؟! آیا کارتن خوابی، ویرانه نشینی، فرسودن و تباهی کودکان کار، هولناک ترین شکنجه‌ها نیست؟! این جنجال که گویا شکنجه در شلاق، قصاص، تعزیر و فحشهای رکیک خلاصه می‌گردد، صرفا راه اندازی گرد و خاک برای کور کردن چشم ها، خفه ساختن شعورها، سلاخی تشخیص‌ها و مسخ واقعیتها است. آنچه سرمایه بر سر انسان می‌آورد عین شکنجه، جنایت و توحش است. هیچ لازم نیست انسان‌ها فعالان سیاسی باشند تا زندانی شدن و شکنجه و اعدام آنها مصداق سلب آزادی و آزار و ضرب و شتم قرار گیرد. اصطلاح زندانی سیاسی صرفا پرده انداختن بر روی اساس زندانی بودن و زیر شکنجه بودن و مرگ لحظه به لحظه کل توده‌های کارگر دنیا توسط سرمایه و نظام بردگی مزدی است. آنکه با دزدیدن بسته‌ای نان، کیلوئی گوشت یا یک لباس برای رهائی فرزندش از مرگ و برهنگی، به زندان می‌افتد، شکنجه می‌شود، قصاص می‌گردد یا تسلیم جوخه اعدام می‌شود، بسیار بیشتر از منتقدین اصلاح طلب سرمایه‌داری، اسیر جنایت دولتهای سرمایه است. نظام سرمایه‌داری کشتارگاه حق، آسایش، رشد، آزادی انسان در آستانه ارزش افزائی سرمایه است. کل اینها شکنجه و کشتار بشریت است. بنیاد سرمایه‌داری بر شکنجه، اسارت و نابودسازی انسان استوار است. راه اندازی هیاهو پیرامون پالایش این نظام از شکنجه، زندان و اعدام با موازین نقد اصلاح طلبانه و حقوق بشری، جنایات و بشرستیزیهای سرشتی سرمایه‌داری را پنهان می کند.

حال به سؤال خود باز گردیم. چرا دولت‌ها به شکنجه انسانها می‌پردازند؟ زیرا که پایه‌های وجود سرمایه‌داری بر ساقط کردن توده‌های کارگر از هستی و سلاخی خورد و خوراک، پوشاک، معیشت، رفاه، آزادی و حقوق انسانی آنها استوار است. زیرا طبقه کارگر در مقابل تعرض، تهاجم، و جنایات سرمایه مجبور به پیکار، شورش، اعتراض، خیزش و انقلاب است. زیرا که سرمایه بقای خود را در سرکوب و حمام خون این پیکار، خیزش، کارزار می‌بیند. سرمایه داری، خود طبقه سرمایه‌دار را هم، در عرصه تقسیم سهام مالکیت، سود، قدرت، در قلمرو برنامه ریزی نظم اقتصادی، سیاسی، حقوقی و اجتماعی سرمایه‌داری، غرق اختلاف و تعارض می‌کند. سرمایه داران و نمایندگان فکری و دولتمرد آنها را به جان هم می‌اندازد، به کودتا علیه هم وا می‌دارد، به جنگ علیه هم می‌راند. حتی گاهگاه در تسویه حساب با همدیگر، به زندانی ساختن و شکنجه نمودن هم، نیاز جدی و حتمی دارند. سرمایه یک رابطه اجتماعی است، پلیس، ارتش، بیدادگاهها، زندانها، شبکه‌های مخوف مافیائی، همه و همه اجزاء جدائی ناپذیر این رابطه اجتماعی هستند، جدا کردن دولتها از سرمایه داری صرفا عوامفریبی است.

سؤال بعدی آنست که چرا بازار شکنجه بطور مثال در اسکاندیناوی به اندازه ایران، چین، پاکستان و افریقا داغ نیست؟ چرا سوئیس امروز «الغریب» و «گوانتانامو» ندارد؟ چرا شمار زندان‌های فرانسه، اسپانیا و هلند از جمهوری اسلامی و افغانستان کمتر است؟ پاسخ ساده است. سرمایه در هستی بین المللی خود بدون شکنجه و بربریت و هولوکاست وجود خارجی ندارد، اما بخش‌های مختلف سرمایه و لاجرم دولت‌های متفاوت سرمایه‌داری دنیا به اندازه هم نیازمند زندان سازی، شکنجه و اعدام انسانها نیستند. یک بخش، به کمک سطح بالای بارآوری کار، قدرت رقابت بالا، بیشترین سهم اضافه ارزش‌های حاصل استثمار طبقه کارگر دنیا را تصاحب می‌کند، به یمن احراز این سهم بسیار عظیم می‌تواند در مقابل برخی مطالبات اولیه معیشتی و رفاهی چند ده میلیون کارگر حوزه حاکمیت خود تا حدودی عقب بنشیند، می‌تواند تا حدی و به گونه‌ای کاملا گذرا انفجاری شدن فشار استثمار کارگران را به تأخیر اندازد. می‌تواند از مجادلات سودجویانه میان بخش‌های مختلف طبقه سرمایه‌دار بکاهد، در همین راستا می‌تواند انتخابات و سندیکا و اتحادیه و حزب و حق تظاهرات را جایگزین شکنجه و اعدام سازد. در سیطره حاکمیت این بخش سرمایه جهانی، پارلمان، احزاب، اتحادیه‌ها و نهادهای مدنی با مبارزه کارگران همان می‌کنند که پلیس، ارتش، سپاه، بیدادگاهها، زندانبانان در جهنم سرمایه‌داری ایران می‌نمایند. بخش دیگر و بطور مشخص سرمایه اجتماعی غالب کشورهای آسیائی، افریقایی، امریکای لاتین، اروپای شرقی به لحاظ بارآوری کار و توان رقابت پایین تر، اضافه ارزش‌های حاصل استثمار توده‌های کارگر حوزه حاکمیت خود را به نفع سرمایه‌های دارای شرایط تولید برتر از دست می‌دهند. این بخش برای جبران مافات، برای احراز بالاترین نرخ سودها، برای تضمین ادامه ارزش افزائی اش، راه قتل عام هر چه سراسری‌تر خورد و خوراک و پوشاک و دارو و درمان و آموزش و سرپناه و همه چیز توده کارگر را پیش می‌گیرد. دولتهای این بخش سرمایه جهانی با تحمیل این وضعیت بر طبقه کارگر، آماج طوفان‌های مداوم اعتراض، پیکار، طغیان، شورش و قیام کارگران هستند، سرمایه در این جوامع با سندیکاسازی و انتخابات و حزب بازی و مدنیت و قانون قادر به کنترل موج پیکار توده کارگر نیست. زندان، شکنجه، اعدام، حمام خونهای سراسری، برپائی کوره‌های آدم سوزی تنها سلاح‌هائی هستند که می‌توانند موجودیت سرمایه را از خطر خشم انسانی، انقلابی و ضد سرمایه‌داری توده عظیم فروشنده نیروی کار حراست کنند.

اما آیا سرمایه در جوامع نخست از سلاح زندان، شکنجه، اعدام برای درهم کوبیدن اعتراض و پیکار کارگران استفاده نمی‌کند؟ آنانکه چنین می‌گویند قطعا مدافعان دروغگو و فریبکار نظام بردگی مزدی هستند و هر کارگری که شیادی و فریب اینان را باور می‌کند مسلما اسیر توهم است. چندی پیش صدها کارگر عاصی فرانسوی موسوم به «جلیقه زردها» در جامعه‌ای که تاریخش با وحشیانه ترین سرکوب قیام کموناردهای پاریس، آمیخته است، به خاطر جراحت‌های سنگین ناشی از ضرب و شتم و شکنجه پلیس سرمایه روانه بیمارستانها شدند. در سوئد رفیع‌ترین قله دموکراسی سرمایه، اجتماع بین المللی چند میلیون انسان معترض به آنچه «جهانی شدن سرمایه‌داری» می‌نامیدند، در شروع قرن بیست و یکم، گلوله باران شد و یک کشته و جمعیت کثیری زخمی بر جای گذاشت. این جنایات اخیرا در ایتالیا و انگلیس و فرانسه در جریان مخالفت با افزایش سن بازنشستگی نیز تکرار شد. اما بحث فقط بر سر به خون کشیدن اعتراضات خیابانی نیست. شکنجه‌های قرون وسطائی رژیم آلمان فدرال در دهه 70 سده پیش، علیه «اولریکا ماینهوف»، «اندریاس بادر» و سایر اعضای گروه آنان از اوراق ماندگار کارنامه بورژوازی زیر بیرق پرشکوه‌ترین دموکراسی‌ها است!! رفتار پلیس، دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی آلمان در شکنجه کردن این افراد، نگهداری آنان برای ماههای طولانی درسلولهای انفرادی و سرانجام کشتار بدون نشان آنها، رونوشت مطابق اصل همان جنایاتی بود که ساواک آریامهری می‌کرد. دولت امریکا و «سیا» تاریخا آموزگار کبیر شکنجه برای مخوف ترین «ساواک های دنیا» بوده است و آنچه در گوانتانامو، الغریب به نمایش نهاد از تازه ترین نمونه های این آموزش ها است.

بدون شک سرمایه داری هر گونه احتمال خطر اخلال جدی در نظم سودآوری خود را با وحشیانه‌ترین بگیر و ببندها و کشتارها با توسعه هر چه عظیم‌تر شکنجه گاهها، سیاهچال ها پاسخ خواهد داد. اما چرا باید از اگر و شاید سخن راند؟! آنچه نمادهای عالی دموکراسی دنیا در طول چند قرن اخیر برای تثبیت و تحکیم موقعیت خود در حفظ اضافه ارزش ها، مالکیت ها، حاکمیتها انجام داده اند، نه فقط روی رژیم‌های شاه، جمهوری اسلامی، پینوشه، صدام حسین، چین، سودان، سومالی را سفید کرده که برای داعش حی و حاضر نیز آبرو خریده است. بربریت‌های فوق افراطی بورژوازی امریکا در ویتنام، کره، امریکای لاتین، افریقا، افغانستان، عراق و کل جهان، درندگی‌ها و جنایات بورژوازی فرانسه در سودان، الجزایر، مراکش، کنگو، گینه، هائیتی و ممالک دیگر، هولوکاست آفرینی بورژوازی انگلیس در شبه قاره هند، رودزیا، بیشترین بخش‌های افریقا و بیش از 33 میلیون کیلومتر مربع کره زمین با بیش از 25 درصد کل جمعیت جهان، کشتارها، شکنجه گری‌ها و جنگ افروزی‌های بشرستیزانه دولت‌های بلژیک، ایتالیا، هلند، پرتغال و اسپانیا، در امریکای لاتین، آنگولا، کنگو، کیپ ورد، لیبی، گینه، موزامبیک و صحرا، همه و همه صفحاتی از کارنامه سراسر جنایت، هولوکاست، شکنجه، زندان، جنگ و بربریت سرمایه علیه بشریت هستند. هیچ چیز بی‌شرمانه تر از آن نیست که دولت ‌ها و قدرت های سرمایه ‌داری دنیا، بر بام کل این جهنم مالامال از بربریت، شکنجه، حمام خون و کوره‌های آدم سوزی، بر بام گوانتاناموها و الغریب ها، با حداکثر وقاحت، عربده دفاع از «حقوق بشر»، شکنجه گری و جنگ افروزی سر دهند!!. آنانکه به این عوامفریبی‌ها باور دارند، فقط شستشوی مغزی شدگان و شعور باخته‌های همین نظام می‌توانند باشند. شکنجه و زندان و اعدام و حمام خون و هولوکاست اجزاء جدایی ناپذیر روند ارزش افزائی سرمایه اند. اگر شمار زندان‌ها و شکنجه گاهها در جهنم سرمایه‌داری ایران افزون‌تر از فرانسه و انگلیس یا آلمان و سوئیس است هیچ ربطی به شقاوت و قساوت و خون آشامی کمتر دولتمردان اروپائی ندارد. نیاز سرمایه در اینجا عجالتا و چند صباحی به شکل آشکار این نوع توحش‌ها کمتر است. همانطور که گفتیم استثمار هر چه وحشیانه تر و کوبنده‌تر توده‌های کارگر عظیم‌ترین بخش دنیای سرمایه‌داری، سهم سرمایه اجتماعی چند کشور از کل اضافه ارزش‌ها را چندان می‌سازد که بورژوازی و رژیمهای این ممالک می‌توانند ابعاد سبعیت، کشتار و بربریت خود علیه کارگران حوزه حاکمیتشان را اندکی تعدیل کنند. روزی که این سهم کاهش یابد، امانوئل مکرون و امثالهم از همقطارانش در ایران شکنجه گرتر خواهد شد.

در انتها به این بپردازیم که آیا سرمایه در ادامه حیات ننگین خود می تواند بازار شکنجه، زندان و سبعیت را تعدیل نماید؟! این امر محال است زیرا که هر چه کارگران دنیا در طول این چند صد سال تولید کرده اند، سرمایه و کهکشان سرمایه‌ها شده است. این کهکشانهای بی‌انتهای سرمایه برای ادامه بقای خود به چنان اقیانوسی از سود نیاز دارند که میلیاردها کارگر جهان به رغم شاق‌ترین کارها، تحمل تمامی گرسنگی ها، آوارگی ها، بی‌بهداشتی ها، بی‌درمانی ها، کشنده‌ترین آلودگی‌های زیست محیطی و انفجارآمیزترین نرخ اضافه ارزش ها، باز هم قادر به تولید سود مورد احتیاج آنها نیستند. سرمایه‌داری قادر به چرخیدن نیست و در نتیجه نمی تواند بازار توحش و شکنجه و هولوکاست آفرینی خود را تعدیل نماید!!. در عوض یک چیز کاملا و یقینا امکان دارد. در هر کجا، هر نقطه‌ای از جهنم سرمایه‌داری، حتی در سیطره هارترین دیکتاتوریهای بورژوازی اگر توده کارگر خود را شورائی، ضد سرمایه‌داری و سراسری سازمان دهد، اگر یک قدرت عظیم شورائی سرمایه ستیز شود، اگر این قدرت را علیه سرمایه اعمال کند، آنگاه درنده‌ترین وحوش حاکم سرمایه‌داری را هم مجبور به عقب نشینی و قبول خواست‌های خود خواهد کرد. اگر بناست علیه شکنجه و زندان و اعدام بجنگیم باید وارد میدان جنگ واقعی با سرمایه ‌داری گردیم. در این صورت است که اعتراض ما به شکنجه یک اعتراض زلال انسانی و انسان محور خواهد بود. جار و جنجال مبارزه با شکنجه در خارج از این سنگر فریبکاری است. برای کارزار علیه جنایت‌ها، بربریت‌ها باید علیه اساس سرمایه‌داری جنگید. باید این کارزار را لحظه ای، سنگری، حلقه‌ای از جنگ سراسری ضد سرمایه‌داری کرد.

بازنشر از کارگران ضد سرمایه داری