در باره نیشکر هفت تپه و به ویژه مبازرات ماههای اخیز کارگران تا چشم کار می کند گفته اند و نوشته اند. هر کسی از ظن خود یار ماجرا شده، به ستایش پرداخته، از کاستی ها گفته، توصیه ها لیست نموده است و به شکلی ادای دین کرده است. بحث ما در اینجا واکاوی گفته های دیگران نیست. آنچه اهمیت دارد بازشناسی و پیش کشیدن درس های مهمی است که این خیزش در اختیار مبارزه جاری توده کارگر قرار داده است. در باره این درس ها پائین تر صحبت خواهیم کرد اما بنمایه مشترک و مهم کل آنها این بود که کارگران ولو اندک قدرت طبقاتی خود را بازشناسی کردند و رجوع واقعی به این قدرت را نیروی محرک سیر رخدادها نمودند. در باره این رجوع واقعی کمی توضیح دهیم. وقتی هزاران کارگر گوش به فرمان هیأت رئیسه یک سندیکا یا حزب برای حصول مطالبه ای معین اعتصاب می کنند، ظاهرا راه نمایش قدرت پیش گرفته اند!! اما عملا کل قدرت خود را وسیله انجام یک معامله، آن هم فاجعه بارترین معامله نموده اند. به طور مثال پیش تر از هر 12 تومان ارزشی که تولید می کردند یک تومان می گرفتند و 11 تومان سرمایه و سود سرمایه داران می شد. حال یک ریال بیشتر می گیرند، ولی بلادرنگ شدت کار بالا می رود، سرعت کار افزایش می یابد، بهای برق، آب، گاز، بنزین، غذا، پوشاک، دارو، درمان، کل مایحتاج معیشتی فوران می کند و دستمزد واقعی کارگران پائین می آید. همزمان استثمار انفجارآمیز کارگر توسط سرمایه یک معامله عادلانه و متمدنانه القاء می شود!!، سرمایه شدن محصول کار کارگران نماد زندگی آزاد جلوه می کند!!، فروش نیروی کار و سقوط از دخالت در پروسه تعیین سرنوشت کار، تولید و زندگی یگانه شکل زیست واقعی در دنیا اعلام می گردد. کارگران مسخ و متقاعد می شوند که دولت، قانون، حقوق، سیاست، مدنیت و نظم پاسدار رابطه خرید و فروش نیروی کار، همان نهادها و قراردادهای حافظ انتظارات و خواست های آنان است!!.
هیچ کارگر دارای شعور و شناخت طبقاتی نوع صف آرائی و نمایش قدرت بالا را «رجوع واقعی به قدرت طبقاتی» تلقی نمی کند. آنچه در اینجا رخ داده است نه آراستن قوای پیکار ضد سرمایه داری و اعمال واقعی آن علیه سرمایه که کاملا بالعکس، خاکسپاری این قوا در گورستان نظم، قانون و حاکمیت نظام بردگی مزدی است. قبول ماندگاری این نظام و قفل کردن سرنوشت زندگی خود یا نسل های آینده طبقه کارگر، به شیوه تولید، نظم سیاسی و مناسبات اجتماعی معینی است که بنیاد هستی آن بر نیست سازی انسان استوار گردیده است.
حال بیائید به شکل دیگری از آرایش و اعمال قدرت کارگری نظر اندازیم. توده کارگر دست در دست هم می گذارند. آویزان بودن به هر گونه حزب، سندیکا یا نیروی بالای سر را کنار می نهند، همه آحاد، فکرشان را به کار می اندازند، دخالتگر می گردند. دست به کار انتقال تجارب، شناخت و دانش خود به همراهان می شوند. با درس آموزی از همدیگر، بهره گیری از تجربه های تا کنونی، استمداد از همه آموخته ها، آماده تحمیل خواسته های خود بر سرمایه دار یا دولت سرمایه داری می گردند. به لحاظ شناخت، تجربه، آموزش، محتوای مطالعات، میزان دانش، نوع کار، محل اشتغال و مؤلفه های دیگر با هم تفاوت دارند، اما همگی انسانهای فروشنده نیروی کار و جدا از پروسه تعیین سرنوشت کار، تولید و زندگی خود هستند. آنها، این کارگران اساس را بر آویختن قدرت خود به قانون و نظم و بقا و حاکمیت سرمایه داری قرار نمی دهند، بالعکس بنیاد کارشان را بر این می گذارند که سرمایه حاصل کار و استثمار آنانست. دولت، قدرت، قانون، حاکمیت و دستگاههای سرکوب فیزیکی و فکری موجود نیز سلاح دست سرمایه اند، پس باید خیال آویختن به این نهادها، «قوانین» یا کل سیستم را از سر بیرون کرد. باید قدرت پیکار ضد سرمایه داری خود را متحد و متشکل ساخت. باید مبارزه برای حصول هر خواست و انتظار را با مبارزه علیه اساس موجودیت این نظام به هم گره زد. این کارگران با چنین شعور و شناخت به صورت شورائی دست همدیگر را فشار می دهند. همه آحاد از درون یک استخوان بندی استوار شورائی همه توان فکری و عملی یا اثرگذاری جنبشی و طبقاتی خود را در تیر می کنند و آماده پیکار می شوند. کارگران در اینجا شالوده طرح خواست ها را بر جاودانگی بردگی مزدی، بر اینکه وجود طبقات، استثمار و برده مزدی بودن تقدیر زندگی آنها است!! قرار نمی دهند، متضاد با این نگرش ارتجاعی ضد انسانی، از اینجا عزیمت می کنند که با همه قدرت علیه سرمایه می جنگند، طبقه سرمایه دار و دولتش را به بیشترین عقب نشینی ها مجبور می نمایند. مطالبات هر چه عظیم تری را بر بورژوازی تحمیل می کنند. قدرت پیکار خود را لحظه به لحظه افزایش می دهند، جنبش شورائی خود را سرمایه ستیزتر ونیرومندتر می سازند. راه را برای دخالتگری هر چه نافذتر و آگاه تر همه آحاد کارگران هموارتر می کنند، در ادامه همین پیکار دولت سرمایه را ساقط می نمایند و نظام بردگی مزدی را راهی گورستان تاریخ می سازند. این شکل رجوع به قدرت طبقاتی و آرایش و اعمال آن، دقیقا متضاد آن چیزی است که در اول گفتیم. از منظر ما آنچه کارگران هفت تپه در طول یک ماه آخر مبارزات خود به نمایش گذاشتند، بارقه هایی هر چند عمیقا کمرنگ و پاره وار از جهتگیری لازم برای احراز شرایط این نوع اعمال قدرت بود. درس های پرارج خیزش یک ماهه هفت تپه را نیز در همین جا و همین راستا باید کاوید. به نکات زیر توجه کنیم.
1. کارگران با تصریح و تأکید بر شورائی بودن خیزش خویش اعتصاب جدید را آغاز کردند. آن ها گفتند که مبارزه را شورائی، با رجوع به شعور و اراده همه آحاد، بدون احساس هیچ نیاز به هیچ نهاد یا رهبر بالای سر پیش خواهند برد.
2. آنها این جهتگیری را با گفتگوی تصرف شورائی کارخانه و مبارزه برای تسلط شورائی بر سرنوشت کار و تولید به هم آمیختند. به کرات بر این نکته پای فشردند که خودشان قادر به برنامه ریزی تولید و اداره شورائی کارخانه هستند. دو نکته بالا بیان آشکار این حقیقت بود که کارگران ولو اندک قدرت طبقاتی خود را باور دارند، مترصد اعمال آن علیه بورژوازی هستند و راه این اعمال را در همپیوستگی وسیع شورائی و دخالت مستقیم و نافذ کل آحاد خویش می بینند.
3. آنان از چهاردیواری شرکت خارج شدند تا قدرت چند صد نفری خود را به قدرت عظیم تر چندین ده هزار نفری توده همزنجیر در شهر شوش توسعه دهند. کارگران بدون احتیاج به هیچ فلسفه، استناد به هیچ متن یا ارجاع به هیچ سند، با همان شعور حی و حاضر ضد سرمایه داری خود نشان دادند که جدال جاری خویش با سرمایه داران را جزء پیوسته ای از جنگ سراسری میان دو طبقه می بینند. هر میزان موفقیت در این جنگ را هم به آرایش عظیم تر قدرت طبقه خود در مقابل صاحبان سرمایه و دولت سرمایه داری گره می زنند. کارگران در این راستا جلو رفتند. جلب حمایت هر چه گسترده تر بخشهای مختلف طبقه خویش را دنبال نمودند. فریاد خود علیه سرمایه را با فریاد همزنجیران در فولاد اهواز به هم آمیختند. با 4000 کارگر فولاد خروش متحد و امیدزای اتحاد، اتحاد سر دادند. از کارگران سایر مراکز کار همرزمی خواستند و کارگران و کارگرزادگان 21 کارخانه و بنگاه و مرکز آموزشی به حمایت از آنها برخاستند.
4. شورائی بودن مبارزه را در گام به گام کارزار عملی ساختند. به محض نیاز شورا تشکیل دادند. نشست ها به پیشنهاد آحاد، با حضور مستقیم کارگران هفت تپه و همرزمان، در میادین شهر یا کف خیابان ها برگزار گردید. در هر نشست به کلیه آحاد، حتی همراهان حق دخالتگری مستقیم و نافذ دادند. همبستگی شورآفرینی میان کارگران بالید، بساط تبعیت از بالانشینان در هم پیچیده شد و گور و گم گردید.
5. کارگران با انجام کارهای بالا، سازمانیابی شورائی را حداقل در سطح نطفه ای یا نطفه بندی و البته فقط در همین سطح به صورت واقعی و جنبشی معنی کردند. عملی بودن این سازمانیابی توسط خویش را به اثبات رساندند. بدون هیچ جار و جنجال تئوریک و فلسفه بافانه نشان دادند که دست به کار این شکل سازمانیابی شدن نه نیازمند دستور حزب است و نه هیچ احتیاجی به طلوع خورشید اعتلای انقلابی دارد!!!
6. توده کارگر با چرخیدن بر ریل همپیوندی و همجوشی سرمایه ستیز شورائی عملا راه خرید و فروش خیزش خود توسط بالانشینان حزبی یا سندیکائی را سد ساختند. وقتی هر کارگر مهر اراده و قدرت خود را بر پروسه اندیشیدن ها، تصمیم گیری ها و اجرا کردن ها می کوبید، هیچ جائی برای معامله گری منجیان، رهبران و اعاظم باقی نمی ماند.
7. جنبش هفت تپه بالید. زنان کارگر شوش همدوش همزنجیران مرد، به میدان داری پرداختند. در نشست های شورائی هر چه پرشورتر شرکت کردند، بر پیشنهادات خود پای فشردند، در جلب حمایت همرزمان بیشترین نقش را ایفا نمودند.
8. هفت تپه، اساس تکه پاره بودن جنبش کارگری را به چالش کشید. این فقط صدای پیکار و اعتراض ضد سرمایه داری شکرسازان نبود که فضای شوش را در طنین خود پیچید. شاغلان بخش آموزش شهر نیز بر خلاف سیره «همکاران» با همزنجیران شکرساز همصدا گردیدند و کلیه مدارس را به ورطه تعطیل راندند. کارگران پست و مخابرات و جاهای دیگر نیز در محدوده شهر چنین نمودند.
9. برای نخستین بار در تاریخ ایران و شاید دنیا، دانشجویان صدای حمایت خویش از هفت تپه را نه در هیات بی هویت دانشجو که بسیار صریح و عریان زیر بیرق کارگرزادگان دانشجو به گوش تمامی توده کارگر و همه جهانیان رساندند.
10. هفت تپه مسلما کاستی ها و کمبودهای بنیادی هم داشت. رفرمیسم با تمامی قدرت و همه اشکال خود در میدان بود، برای به گمراه بردن جنبش، مأیوس ساختن توده های کارگر و به شکست کشاندن هر میزان جهتگیری شورائی و ضد سرمایه داری خیزش تلاش می کرد. همه سعی را می نمود که خواست تغییر شکل مالکیت سرمایه از خصوصی به دولتی را جایگزین تصرف شورائی کارخانه کند، بر اهمیت پای بندی به نظم سرمایه می کوبید، از اینکه کارگران به نسخه پیچی سرمایه مدار سندیکا وقعی نمی نهند ناله سر می داد. اثرگذاری گسترده رفرمیسم بعلاوه امتناع کارگران سایر مراکز کار و تولید در سایر مناطق ایران از مبارزات توده کارگر هفت تپه مانع از حصول موفقیتهای ممکن و گسترش بیش و بیشتر پیکار شد. از منظر ما هر دو رویه ماجرا، جهتگیری رادیکال سرمایه ستیز شورائی کارگران در یک سو و گمراهه پردازی ها و توطئه گری های وقیح رفرمیسم در سوی دیگر به اندازه کافی درس آموز بودند. این درس ها را باید آموخت و در پویه کارزار طبقاتی به کار گرفت.
کارگران ضد سرمایه داری